بيدارزنى
📌 قیمت «انسان» بودن، «ایستاده جان دادن» ▫️ فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش دوم ۱۳۸۶–۱۳۹۳ نوشتهی: فرنگیس بختیاری این سلسلهگزارشهای تحقیقی تحلیلی، فصول کتابی در دست تدوین به نام «فرایند سازمانیابی در جنبش معلمان» است. در این کتاب جهت دسترسی علاقهمندان…
📌کنشگریِ شبکهای همبسته، غیرمتمرکز
فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش سوم ۱۳۹۶-۱۳۹۳
✍نوشتهی: فرنگیس بختیاری
🔸 فرایند سازمانیابی معلمان دو دوره را تا کنون پشت سر گذارده است و اکنون وارد سومین دورهی خود میشود. بخش نخست که آغاز دورهی اول نوزایش سازمانیابی کارگران است از ۱۳۷۷ شروع میشود و تا اسفند ۱۳۸۵ در «روز سیاه تعلیم و تربیت» ادامه مییابد. بخش دوم، از ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۳، اولین دورهی مقاومت و ایستادگی فعالان صنفی و کارگری را پاس میدارد؛ دورهای که نوزایش سازمان معلمان را به پایان میبرد. این بخش به مقطعی از جنبش کارگری ورود میکند که با فعالشدن اَپهای اینترنتی، شیوهی سازماندهی اعتراضات در حال تغییر و تحول است و معلمان از فعالان این تحول هستند.
🔸 در نیمهی دوم دههی هشتاد دو مانع اساسی در فرایند سازماندهی معلمان بهوجود آمده بود: فضای امنیتی و تمرکز سازمانی. تمرکزگرایی در مواجهه با سد امنیتی خود را توجیه و بازتولید میکرد. به موازات تشدید فضای امنیتی، انفعال این تشکلها ناشی از محدودیت یا عدمارتباط آنها با بدنه و نیز عدم امکان برگزاری مجامع عمومی، افزایش یافته بود تا حدیکه در پایان دههی هشتاد تقریباً به توقفِ فعالیتِ برخی کانونها انجامید. این امر مختص به معلمان نبود. در فضاهای دیگر کارگری، سایر سندیکاها نیز همین مسیر را، منتها دیرتر، پیموده بودند، با این تفاوت که سایر اعتراضات کارگری، چه آنها که سندیکا نداشتند، چه آنها که سندیکا داشتند و غیرقانونی شده بودند، بنا به ضرورت استقرار در مکان جمعی با گردهمآمدن و اتخاذ تصمیمات جمعی، شرایط مساعدتری برای غلبه بر ترس و رعب این سالها داشتند. در فضاهای بستهی کارگری، مانند کارگاه یا کارخانه، کارگران از این امکان برخوردار بودند و میتوانستند در ساعات معینی در محیط کار دورهم جمع شوند و دربارهی مشکلات مشورت، نمایندگانشان را با رأیگیری مستقیم انتخاب کنند و برای روش اعتراض تصمیم بگیرند. در غیابِ تشکلهای مستقل کارگری یا ممنوعیت و عقبنشینی اجباری سندیکاهای فعالشده، بههم پیوستنِ خودجوش در چنین مجامعی، مخصوصاً برای دریافت مطالبات معوقه، راهحلی ناگزیر بود. این مجامع امکانی برای راهبری اعتراضات و ظرفیتی خودگستر در مقابل بوروکراتیسم ساختار متمرکز هیئتمدیرهای فراهم آورده بودند. طبعاً معلمان که به صورت مجزا در کلاس حضور مییابند، یا تعدادشان در هر مؤسسهی آموزشی محدود است، از امکان تجمیع و تشکیل مجمع عمومی فوری محروم بودند.
🔸 با گسترش سرکوب و عقبنشینی کانونها، معلمان بیشتر از کارگران کلاسیک به یک آلترناتیو برای پیشبرد اعتراضاتشان نیاز داشتند. آنها به تجربه آموخته بودند که هزینهی سازمانیابی رسمی و متمرکز بسیار بالاست. هر بار که تشکلهای آنها فراخوان صادر میکردند، قبل و بعد از تجمع، برخی از اعضای هیئتمدیرهی تشکلها احضار میشدند و مورد بازجویی قرار میگرفتند. در نتیجهی تهاجمات پیدرپی نیروهای امنیتی و به منظور کاهش آسیبهای مستمر سرکوب، و نیز توانایی ذهنی ـ تحلیلی، معلمان زودتر و گستردهتر به هماهنگی و ارتباطگیری از طریق فضای مجازی و شبکههای اجتماعی روی آوردند...
🔹 بخش سوم سلسلهمقالههای فرایندِ سازمانیابی معلمان را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Dg
#جنبش_معلمان
#جنبش_کارگری
#سازمانیابی
@bidarzani
@naghd_com
فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش سوم ۱۳۹۶-۱۳۹۳
✍نوشتهی: فرنگیس بختیاری
🔸 فرایند سازمانیابی معلمان دو دوره را تا کنون پشت سر گذارده است و اکنون وارد سومین دورهی خود میشود. بخش نخست که آغاز دورهی اول نوزایش سازمانیابی کارگران است از ۱۳۷۷ شروع میشود و تا اسفند ۱۳۸۵ در «روز سیاه تعلیم و تربیت» ادامه مییابد. بخش دوم، از ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۳، اولین دورهی مقاومت و ایستادگی فعالان صنفی و کارگری را پاس میدارد؛ دورهای که نوزایش سازمان معلمان را به پایان میبرد. این بخش به مقطعی از جنبش کارگری ورود میکند که با فعالشدن اَپهای اینترنتی، شیوهی سازماندهی اعتراضات در حال تغییر و تحول است و معلمان از فعالان این تحول هستند.
🔸 در نیمهی دوم دههی هشتاد دو مانع اساسی در فرایند سازماندهی معلمان بهوجود آمده بود: فضای امنیتی و تمرکز سازمانی. تمرکزگرایی در مواجهه با سد امنیتی خود را توجیه و بازتولید میکرد. به موازات تشدید فضای امنیتی، انفعال این تشکلها ناشی از محدودیت یا عدمارتباط آنها با بدنه و نیز عدم امکان برگزاری مجامع عمومی، افزایش یافته بود تا حدیکه در پایان دههی هشتاد تقریباً به توقفِ فعالیتِ برخی کانونها انجامید. این امر مختص به معلمان نبود. در فضاهای دیگر کارگری، سایر سندیکاها نیز همین مسیر را، منتها دیرتر، پیموده بودند، با این تفاوت که سایر اعتراضات کارگری، چه آنها که سندیکا نداشتند، چه آنها که سندیکا داشتند و غیرقانونی شده بودند، بنا به ضرورت استقرار در مکان جمعی با گردهمآمدن و اتخاذ تصمیمات جمعی، شرایط مساعدتری برای غلبه بر ترس و رعب این سالها داشتند. در فضاهای بستهی کارگری، مانند کارگاه یا کارخانه، کارگران از این امکان برخوردار بودند و میتوانستند در ساعات معینی در محیط کار دورهم جمع شوند و دربارهی مشکلات مشورت، نمایندگانشان را با رأیگیری مستقیم انتخاب کنند و برای روش اعتراض تصمیم بگیرند. در غیابِ تشکلهای مستقل کارگری یا ممنوعیت و عقبنشینی اجباری سندیکاهای فعالشده، بههم پیوستنِ خودجوش در چنین مجامعی، مخصوصاً برای دریافت مطالبات معوقه، راهحلی ناگزیر بود. این مجامع امکانی برای راهبری اعتراضات و ظرفیتی خودگستر در مقابل بوروکراتیسم ساختار متمرکز هیئتمدیرهای فراهم آورده بودند. طبعاً معلمان که به صورت مجزا در کلاس حضور مییابند، یا تعدادشان در هر مؤسسهی آموزشی محدود است، از امکان تجمیع و تشکیل مجمع عمومی فوری محروم بودند.
🔸 با گسترش سرکوب و عقبنشینی کانونها، معلمان بیشتر از کارگران کلاسیک به یک آلترناتیو برای پیشبرد اعتراضاتشان نیاز داشتند. آنها به تجربه آموخته بودند که هزینهی سازمانیابی رسمی و متمرکز بسیار بالاست. هر بار که تشکلهای آنها فراخوان صادر میکردند، قبل و بعد از تجمع، برخی از اعضای هیئتمدیرهی تشکلها احضار میشدند و مورد بازجویی قرار میگرفتند. در نتیجهی تهاجمات پیدرپی نیروهای امنیتی و به منظور کاهش آسیبهای مستمر سرکوب، و نیز توانایی ذهنی ـ تحلیلی، معلمان زودتر و گستردهتر به هماهنگی و ارتباطگیری از طریق فضای مجازی و شبکههای اجتماعی روی آوردند...
🔹 بخش سوم سلسلهمقالههای فرایندِ سازمانیابی معلمان را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Dg
#جنبش_معلمان
#جنبش_کارگری
#سازمانیابی
@bidarzani
@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کنشگریِ شبکهای، همبسته، غیرمتمرکز
فرایندِ سازمانیابی معلمان: 1396-1393– بخش سوم نوشتهی: فرنگیس بختیاری نمود عینی و ملموس مطالبات هر جنبش را میتوان در قالب شعارهای مطرحشده توسط آن جنبش ارزیابی کرد. هر جنبشی برای پویایی خود بای…
📌 اجتماع دستها
برای همسایگان، همسنگران و همباوران
✍🏽نوشتهی: افسون همصدایی
در این جستار که حاصل گفتگوی جمعی ماست از خشونت میگوییم، اما از امکانهای مقاومت، گفتوگو و زیست جمعی آغاز خواهیم کرد، زیرا به باور ما خشونت چیزی نیست جز ابزاری برای سرکوب زندگی. سرکوبِ تمایل ما انسانها به با هم بودن و با هم کار کردن، مراقبت از هم و شریک بودن با همدیگر.
گفتگو مقاومت را امکانپذیر میکند
گفتگو کمک میکند جور دیگری به مسائل فکر کنیم یا چیز تازهای یاد بگیریم، به دانش عملیمان چیزی اضافه شود، به این نتیجه برسیم که مثلا باید کارهایمان را تقسیم کنیم یا اصلا روش یا ابزار جدیدی بسازیم، از هم مراقبت کنیم و رسوم و آیینهای جمعی را برگزار کنیم.
گفتوگوهای ما بخشی از همدستی ما است. ما از دل این گفتگوکردنها، روایتکردنها، تولیدکردنها و بهطور خلاصه این همجواری بدنهایمان یاد میگیریم که چطور در برابر خواستههای جنسی صاحب کار بایستیم، چطور شبها دیرتر به خوابگاه برویم، در مواجهه با گشت ارشاد چگونه برخورد کنیم، چطور به بارداری ناخواستهمان پایان دهیم و در این راه دروغهایی سر هم کنیم که شاید ماجرا را پنهان کند.
زنان گاه میپندارند که راه نجات از موقعیت فرودستشان این است که رفتارهای مردانه را الگوبرداری کنند. یعنی از طریق خاموشکردن صدای دیگران صدای خود را بلند کنند و بهزور، تهدید، تحقیر و دیگریسازی متوسل شوند. یعنی بهجای اینکه رابطه ستمی که زن را زن و مرد را مرد کرده است به هم بزنیم، میخواهیم خود به ستمگر دیگری تبدیل شویم.
خشونت ابزاری است برای درهم شکستن مقاومت
خشونت در مقابل مقاومت ما برای بازپسگیری و ساخت فضاهای جدید بوده است. مگر میتوانستند و میتوانند بدون خشونت حجاب را اجباری کنند؟ مگر میتوانند بدون خشونت ساعت ورودمان را به خوابگاه تنظیم کنند؟ آب، غذا، هوا و محل زندگی را پولی کنند؟
خشونت ابزاریست برای رامکردن بدنها و در دست گرفتن تولیدهای ما انسانها. تولیداتی که منشأ میل ما به زندگی است. بدن زن که خود تولیدگر است در طول تاریخ بهطور مستقیم هدف این خشونت بودهاست. از این روست که خشونت جنسی فقط خشونت یک فرد علیه دیگری نیست. در نظام مردسالار بدن زنانه به شیای قابل تصرف و مصرف تبدیل شده است.
این تهدیدشدگی بدنها منحصر به بدن زنان نیست. هر بدنی که در سلسلهمراتب اجتماعی در جایگاه فرودست قرار میگیرد و با استانداردهای تعریفشده در تضاد است بهنحوی هدفِ خشونت است؛ برای مثال کودکی که در مدرسه آزار میبیند، فردی که روی صندلی چرخدار مینشیند و فضای شهری جایی برای او ندارد، بدنی با هویت جنسی متفاوت که برچسب بیماری میخورد، مهاجری که رد مرز میشود و بدنهایی که در کوهستانها و نیزارها هدف گلوله قرار میگیرند.
پتانسیلهای حوزهی عمومی و جمعها برای شکلدادن به گفتگو
با وجود تمام اینها، ما باید به سمت ساختن جمعهای خود پیش برویم. جمعهایی حول محلی که زندگی میکنیم، فضایی که کار میکنیم، فضایی که درس میخوانیم و … . جاییکه میتوانیم دربارهی تجربههای زیست مشترکمان با هم گفتگو کنیم، همدردی کنیم، دانش خلق کنیم و دست به تولید بزنیم. جمعهایی که به ما امکان خلق فضاهای جدید و بازپسگیری فضاهای پیشین را میدهد. جمعهایی که به ما این امکان را بدهد که فراتر از گفتگو برویم، در آنها احساس امنیت کنیم، بتوانیم خودِ واقعیمان را فارغ از قضاوتها روایت کنیم، همدستانی پیدا کنیم، مشکلاتمان را برای هم مطرح کنیم، برای آنها راهحل پیدا کنیم و با هم برای حل آنها اقدام کنیم.
شعار «شخصی سیاسی است» از مهمترین شعارهای فمینیستی از دهه هفتاد به این سو است. بیان خشونت و زور، اَشکال روزمره سلطه و مرئیکردن سازوکارهای پنهان ستم از اولین قدمها برای نشاندادن ابعاد سیاسی و ساختاری خشونت علیه زنان است و در همین فرایند است که جایگزین رهاییبخش خود را مییابیم.
متن کامل این نوشتار را در #نقد بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-271
#مقاومت #همبستگی #افسون_همصدایی #جنبش_زنان #سازمانیابی
@naghd_com
@bidarzani
برای همسایگان، همسنگران و همباوران
✍🏽نوشتهی: افسون همصدایی
در این جستار که حاصل گفتگوی جمعی ماست از خشونت میگوییم، اما از امکانهای مقاومت، گفتوگو و زیست جمعی آغاز خواهیم کرد، زیرا به باور ما خشونت چیزی نیست جز ابزاری برای سرکوب زندگی. سرکوبِ تمایل ما انسانها به با هم بودن و با هم کار کردن، مراقبت از هم و شریک بودن با همدیگر.
گفتگو مقاومت را امکانپذیر میکند
گفتگو کمک میکند جور دیگری به مسائل فکر کنیم یا چیز تازهای یاد بگیریم، به دانش عملیمان چیزی اضافه شود، به این نتیجه برسیم که مثلا باید کارهایمان را تقسیم کنیم یا اصلا روش یا ابزار جدیدی بسازیم، از هم مراقبت کنیم و رسوم و آیینهای جمعی را برگزار کنیم.
گفتوگوهای ما بخشی از همدستی ما است. ما از دل این گفتگوکردنها، روایتکردنها، تولیدکردنها و بهطور خلاصه این همجواری بدنهایمان یاد میگیریم که چطور در برابر خواستههای جنسی صاحب کار بایستیم، چطور شبها دیرتر به خوابگاه برویم، در مواجهه با گشت ارشاد چگونه برخورد کنیم، چطور به بارداری ناخواستهمان پایان دهیم و در این راه دروغهایی سر هم کنیم که شاید ماجرا را پنهان کند.
زنان گاه میپندارند که راه نجات از موقعیت فرودستشان این است که رفتارهای مردانه را الگوبرداری کنند. یعنی از طریق خاموشکردن صدای دیگران صدای خود را بلند کنند و بهزور، تهدید، تحقیر و دیگریسازی متوسل شوند. یعنی بهجای اینکه رابطه ستمی که زن را زن و مرد را مرد کرده است به هم بزنیم، میخواهیم خود به ستمگر دیگری تبدیل شویم.
خشونت ابزاری است برای درهم شکستن مقاومت
خشونت در مقابل مقاومت ما برای بازپسگیری و ساخت فضاهای جدید بوده است. مگر میتوانستند و میتوانند بدون خشونت حجاب را اجباری کنند؟ مگر میتوانند بدون خشونت ساعت ورودمان را به خوابگاه تنظیم کنند؟ آب، غذا، هوا و محل زندگی را پولی کنند؟
خشونت ابزاریست برای رامکردن بدنها و در دست گرفتن تولیدهای ما انسانها. تولیداتی که منشأ میل ما به زندگی است. بدن زن که خود تولیدگر است در طول تاریخ بهطور مستقیم هدف این خشونت بودهاست. از این روست که خشونت جنسی فقط خشونت یک فرد علیه دیگری نیست. در نظام مردسالار بدن زنانه به شیای قابل تصرف و مصرف تبدیل شده است.
این تهدیدشدگی بدنها منحصر به بدن زنان نیست. هر بدنی که در سلسلهمراتب اجتماعی در جایگاه فرودست قرار میگیرد و با استانداردهای تعریفشده در تضاد است بهنحوی هدفِ خشونت است؛ برای مثال کودکی که در مدرسه آزار میبیند، فردی که روی صندلی چرخدار مینشیند و فضای شهری جایی برای او ندارد، بدنی با هویت جنسی متفاوت که برچسب بیماری میخورد، مهاجری که رد مرز میشود و بدنهایی که در کوهستانها و نیزارها هدف گلوله قرار میگیرند.
پتانسیلهای حوزهی عمومی و جمعها برای شکلدادن به گفتگو
با وجود تمام اینها، ما باید به سمت ساختن جمعهای خود پیش برویم. جمعهایی حول محلی که زندگی میکنیم، فضایی که کار میکنیم، فضایی که درس میخوانیم و … . جاییکه میتوانیم دربارهی تجربههای زیست مشترکمان با هم گفتگو کنیم، همدردی کنیم، دانش خلق کنیم و دست به تولید بزنیم. جمعهایی که به ما امکان خلق فضاهای جدید و بازپسگیری فضاهای پیشین را میدهد. جمعهایی که به ما این امکان را بدهد که فراتر از گفتگو برویم، در آنها احساس امنیت کنیم، بتوانیم خودِ واقعیمان را فارغ از قضاوتها روایت کنیم، همدستانی پیدا کنیم، مشکلاتمان را برای هم مطرح کنیم، برای آنها راهحل پیدا کنیم و با هم برای حل آنها اقدام کنیم.
شعار «شخصی سیاسی است» از مهمترین شعارهای فمینیستی از دهه هفتاد به این سو است. بیان خشونت و زور، اَشکال روزمره سلطه و مرئیکردن سازوکارهای پنهان ستم از اولین قدمها برای نشاندادن ابعاد سیاسی و ساختاری خشونت علیه زنان است و در همین فرایند است که جایگزین رهاییبخش خود را مییابیم.
متن کامل این نوشتار را در #نقد بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-271
#مقاومت #همبستگی #افسون_همصدایی #جنبش_زنان #سازمانیابی
@naghd_com
@bidarzani
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
اجتماع دستها
برای همسایگان، همسنگران و همباوران نوشتهی: افسون همصدایی کنش رسانهای بدون مواجهه فیزیکی و گفتگوی رودررو، ما را بهسمت کنشهای فستفودی هدایت میکند. چرا که وقتی کنشی از رسانه آغاز میشود و به رسا…