بيدارزنى
4.36K subscribers
5.44K photos
1.25K videos
176 files
4.22K links
«بیدارزنی» رسانه‌ای گروهی از کنشگران حقوق زنان است که در زمینه‌ی ارتقای آگاهی جامعه نسبت به برابری جنسیتی و احقاق حقوق زنان فعالیت می‌کنند.

تماس با ما:
@bidarzanitel
Download Telegram
بيدارزنى
Photo
🟣 سیزدهم آذر روز مبارزه با سانسور گرامی باد


کانون نویسندگان ایران در پاییز ۱۳۸۷، روز سیزده آذر را به یاد #محمد_مختاری و #محمدجعفر_پوینده روز مبارزه با سانسور نامگذاری کرد. آمران و عاملان سرکوب و سانسور ده سال پیش از آن، دو نویسنده‌ی سانسورستیز را کشتند و امروز، رضا خندان (مهابادی)، نویسنده‌ای را که پیشنهاد نامگذاری این روز را داده بود، به زندان افکنده‌اند.

در سایه‌ی حکومتِ سانسور، سهم نویسندگان مستقل و آزادیخواه همواره تهدید، تبعید، زندان و قتل بوده است. اما سانسور تنها به حرفه و زندگی نویسنده و هنرمند محدود نیست، بلکه بر فرهنگ جامعه و جوانب مختلف زندگی مردم تاثیر مستقیم دارد. فساد و جنایت سیستماتیک در حضور رسانه‌های آزاد به راحتی انجام نمی‌گیرد، به همین دلیل دزدان و جنایتکاران از جمله حامیان سانسور هستند، چرا که با وجود آزادی بیان، کمتر امکان دست درازی به جان و مال مردم را دارند.
سرکوبگران به روش‌های مختلف سانسور را تحکیم و از گردش آزاد اخبار و اطلاعات جلوگیری می‌کنند: برخورد شدید با کسانی که از اعتراض‌های مردمی عکس و فیلم می‌گیرند، ارسال امواج پارازیت و توقیف دستگاه‌های ماهواره‌ای در خانه‌ها، محدودسازی شدید دسترسی مردم به اینترنت، همین‌طور تلاش حکومت برای ربایش خبرنگاران ایرانی مقیم خارج و صدور حکم‌های زندان و اعدام برای آنها و خبرنگاران داخل کشور، از جمله سرکوب‌هایی است که همگی در راستای حفظ سانسور و تخریب آزادی بیان صورت گرفته است.

امروزه خواست حذف سانسور، از حوزه‌ی ادبیات و هنر فراتر رفته و به خواستی عمومی تبدیل شده است. چنان‌که دیده‌ایم در تظاهرات گوناگون، گاه شعارهای معترضان، صدا و سیمای حکومتی را به عنوان دستگاه دروغ‌سازی و اعتراف گیری نشانه گرفته است؛ یا در مورد شلیک موشک به هواپیمای مسافربری اوکراینی در دی ۹۸، اتفاقی که البته مردم را از بابت آن جنایت خشمگین کرد، اما پنهان کردن واقعیت و دروغ‌پراکنی مقاماتِ رسمی، موجب خشمی مضاعف شد. اعتراض وسیع به طرح مجلس اسلامی با عنوان «طرح صیانت از حقوق کاربران در فضای مجازی و ساماندهی پیام‌رسان‌های اجتماعی» از دیگر موارد مبارزه‌ی مردم با سانسور سیستماتیک است؛ مردمی که بیش از پیش به این نتیجه رسیده‌اند که سانسور، اثر مستقیم بر نان و جان آنها دارد.

اما هر قدر آگاهی عمومی از اهمیت آزادی بیان افزایش می‌یابد، سانسور هم اشکال پیچیده‌تری به خود می‌گیرد. در این اوضاعِ پیچیده، کارمندان مزد بگیرِ دستگاه سرکوب و نویسندگان و هنرمندانی که نقش همکاران بی‌جیره و مواجب دستگاه سانسور را بازی می‌کنند، هوا را خاکستری و آب را گل‌آلود می‌کنند و گاه از خود چهره‌ای دوگانه به نمایش می‌گذارند: نیم رخی مدافع آزادی بیان و نیم رخی مدافع بخشی از سانسور یا سانسوری حداقلی. آنان می‌کوشند تا حقیقت گم شود و در این فضا، کلماتی چون آزادی‌خواهی و آزادی‌کُشی، وابسته و مستقل، از معنا تهی شوند. در چنین شرایطی همراهی و همکاری نویسندگان و هنرمندان مستقل در راه دفاع از آزادی اندیشه و بیان و مبارزه با سانسور ضرورتی غیر قابل انکار است. کانون نویسندگان ایران بر اساس این ضرورت شکل گرفته و به حیات خود ادامه داده است. امروز نیز چون گذشته کانون نویسندگان ایران تاکید می‌کند که تا برچیده شدن کاملِ همه‌ی اشکال سانسور از پای نخواهد نشست، در این راه دست تمام نویسندگان، هنرمندان و روزنامه نگاران مستقل و آزادیخواه را در هر جای جهان که باشند به گرمی می‌فشارد و روز مبارزه با سانسور را گرامی می‌دارد.


کانون نویسندگان ایران


@kanoon_nevisandegane_iran
@bidarzani
📌 «آنها که مانده‌اند استقامت‌ می‌کنند و استقامت، نَفَس طولانی‌ می‌خواهد»

🟣 گفتگو با «پرستو فروهر» درباره فصل دادخواهی قتل‌های سیاسی پاییز ۷۷

🟡 (پرونده‌ی ویژه‌ی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران)


#بیدارزنی: قتل‌های سیاسی سیستماتیک نویسندگان و روشنفکران در ایران طی دهه‌های پنجاه، شصت و هفتاد شمسی در داخل یا خارج ایران که گاهی با خونبارترین شکل ممکن و اغلب با عاملیت وزارت اطلاعات انجام می‌شد، ابعاد بسیط و مبهمی دارد؛ از تعداد این قتل‌ها گرفته تا شیوه اعمال و دلایل احتمالی آن. اما قتل‌های سیاسی با کاردآجین کردن #پروانه_اسکندری و #داریوش_فروهر در یکم آذرماه ۱۳۷۷ و ربودن و خفه کردن #محمد_مختاری در ۱۲ آذرماه و #محمدجعفر_پوینده در ۱۸ آذرماه شکل دیگری به خود گرفت. نه به دلیل شیوه جنایت، یا مکان یا عاملیت آن بلکه به دلیل آن چه حکومت در نهایت آن‌ها را به عنوان قتل سیاسی توسط نهاد ذیل خود پذیرفت. هر چند این پذیرش با عنوان «نیروهای خودسر» بود و تنها به چند نفری که عامل بودند ختم شد و در نهایت هیچ‌گاه آمرین قتل‌ها محاکمه نشدند، محاکمه‌ها در کل ناتمام ماند و در نهایت این خانواده‌های کشته‌شدگان و حامیان آنها بودند که بارها تهدید و زندانی شدند.

در این میان آذر ۷۷  آبستن فصل جدیدی از دادخواهی قتل‌های سیاسی در ایران شد. این فصل جدید دادخواهی چگونه شکل گرفت؟ چه شد که در میان همه این قتل‌های سیاسی، خانواده‌های کشته‌شدگان آذر ۷۷ پیام‌آوران حق دادخواهی در دهه هفتاد شدند؟ آنها چه مسیری را طی کردند و با دادخواهی در دوره‌های قبل و بعد از خود چه نسبتی دارند؟ برای  پاسخ به این سوالات با پرستو فروهر، دختر زنده‌یادان پروانه اسکندری و داریوش فروهر گفتگویی داشتیم تا نظرات ایشان را نسبت به روند دادخواهی در این مقطع زمانی جویا شویم.


از متن:

▪️__چه شد که در مقطع آذر ۷۷ توانستید حاکمیت را مجاب به موضع‌گیری کنید و این تبدیل به یک صدا شد؛ صدای هماهنگی که در جامعه مثل بمب ترکید و به هر حال واکنش‌های خیلی زیادی به دنبال داشت؟

▪️__ پرستو فروهر: خب، بیش از هر عاملی به شرایط سیاسی-اجتماعی وقوع این جنایت‌ها برمی‌گردد. واقع‌گرایانه که نگاه کنیم، تفاوت را می‌شود در واکنش اجتماعی و حتی واکنش اطرافیان قربانیان دید. مثلاً اگر به مراسم خاکسپاری پدر و مادر من نگاه کنید، که البته در مراسم دیگر قربانیان قتل‌های سیاسی پس از آن دو هم تکرار ‌شد، شاهد یک حضور اجتماعی گسترده در اعتراض به این جنایت‌ها هستیم، که اصلاً در قتل‌های پیش آن امکان بروز نیافت. قتل‌های سیاسی تا پیش از آن، هیچ واکنش اجتماعی‌ای در درون ایران در پی نداشتند؛ حتی گردهم‌آیی برای سوگواری در جمع‌های کوچک خانواده و اطرافیان مقتولان به شدت ممنوع شد و اغلب هم برگزار نشد. اعتراض‌ نتوانست ابعاد بیرونی به خود بگیرد...

اگرچه در آن زمان شبکه‌های مجازی به عنوان بدیلی برای رسانه‌های تحت سانسور وجود نداشتند ولی رادیوهای بیرون از کشور وجود داشتند و بلندگوی بخشی از اپوزوسیون بودند که در درون ایران، صدایش امکان بروز نمی‌یافت. به گزارش‌های این رادیوها در آن دوره که رجوع کنید، از همان ابتدا یک واکنش اعتراضی شدید را بازتاب داده‌اند. گزارش‌ها و گفتگوها پر از خشم و درد هستند و با یک وضوح بی‌سابقه، انگشت اتهام به سمت ساختار قدرت نشانه گرفته است. و این، شرایط اجتماعی دگرگون‌شده‌ای است که در بسترش قتل‌های سیاسی آذر ۷۷ اتفاق ‌افتاد و به چنان واکنش اعتراضی ‌انجامیدند. بدون این بستر اجتماعی، ما بازماندگان قربانیان، به هیچ وجه چنین امکان تاثیرگذاری و کانالیزه کردن اعتراض‌ها را نمی‌توانستیم داشته باشیم.
در آن روز، طبق گزارش بی‌بی‌سی بین‌المللی، پنجاه هزار نفر در مراسم حضور داشتند. مسافت بین مسجد فخرالدوله، سر فخرآباد تا میدان بهارستان، مملو از جمعیت بود و فضایی کاملاً اعتراضی حاکم بود، با آنکه به وضوح حس می‌شد که بسیاری از آدم‌ها می‌ترسند. این به نظر من نمایانگر یک سرمایه اجتماعی-اعتراضی بزرگ بود که از یک سو به حکومت نشان داد که در به پاشنه‌ی دیگری می‌چرخد. از سوی دیگر نیز دستمایه‌ای شد در درون جامعه برای اعتراض به قتل‌ها و پافشاری بر خواست دادخواهی. پس از آن روز هم، علیرغم موج ترس در میان مخالفان سیاسی و جامعه فرهنگی که با قتل‌های سیاسی بعد مجید شریف، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده- بسیار سنگین شده بود؛ با این همه وقتی به سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها، یا گزارش‌هایی که داده شده، نگاه‌ می‌کنید، نشان‌دهنده ترس‌خوردگی صرف نیستند، بلکه با وجود التهاب و واهمه، نمایانگر اعتراض و خشمی فروخورده‌ است، که دارد سعی‌ می‌کند مجرای بروز پیدا کند. این مجرا را در پافشاری بر دادخواهی یافت. 


#جنبش_زنان_دادخواه #قتل_های_زنجیره‌ای


ادامه‌ی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:


https://bidarzani.com/43947


@bidarzani