بيدارزنى
4.36K subscribers
5.45K photos
1.25K videos
176 files
4.23K links
«بیدارزنی» رسانه‌ای گروهی از کنشگران حقوق زنان است که در زمینه‌ی ارتقای آگاهی جامعه نسبت به برابری جنسیتی و احقاق حقوق زنان فعالیت می‌کنند.

تماس با ما:
@bidarzanitel
Download Telegram
📌 ردگیری دلارها، نقشه‌نگاریِ فمینیسم استعماری:

تأمین مالی تعلیم «دموکراسی» برای زنان در عراق توسط آمریکا

✍🏽 شهرزاد مجاب، برگردان: ارغوان شریفی


#بیدارزنی: من در این فصل، برنامه‌های تعلیم «دموکراسی» در عراق را به عنوان رویه‌ی ایدئولوژیک «بازسازی پساجنگی» یک قدرت امپریالیستی تحلیل می‌کنم و استدلال می‌کنم که یک تحلیل دقیق پداگوژی، رویه و سیاست برنامه‌های تعلیم «دموکراسی» ما را به مکان‌های ناروشنی هدایت می‌کند که در آن‌جا ایده‌ها و رویه‌های آموزش بزرگسالان با روابط سلطه‌ی امپریالیستی همگرا می‌شود.

▪️ردگیری دلارها، نقشه‌نگاریِ فمینیسم استعماری:

▪️تأمین مالی تعلیم «دموکراسی» برای زنان در عراق توسط آمریکا

من در سال ۱۹۹۷ در نشست شبکه‌ی زنان در مناطق منازعه شرکت کردم؛ کنسرسیومی از محققان، کنشگران، سمن‌ها (ان‌جی‌اوها)، نمایندگان سازمان‌های مربوط به سازمان ملل متحد، آژانس‌های کمک‌ انسان‌دوستانه و گروه‌های حقوق بشری. هریک از ما که در نقاط مختلف دنیا ساکن بودیم، تلاش می‌کردیم تا درکی از تجربه‌های زنان از جنگ، نظامی‌سازی و خشونت بدهیم. در میانه‌ی راه معارفه‌ی شرکت‌کنندگان، زنی که یکی از سمن‌های حاضر را نمایندگی می‌کرد، اظهارات خود را با خونسردی این‌گونه آغاز کرد: «… پیش از آن‌که جلوتر برویم، می‌خواهم از زنی که خود را آموزگار بزرگسالان می‌داند، بپرسم که این به چه معناست و یک آموزگار بزرگسالان چه کاری انجام می‌دهد؟» من از این پرسش شگفت‌زده و البته متحیر شدم و نهایت تلاش خود را کردم تا ماهیت «نا روشن» این رشته را توضیح دهم.

زن نماینده سخنان من را قطع کرد و این بار با صدای خشمناکی گفت: در سازمان من، ما با محصولات مشاوره‌ای پر زرق و برق اشباع شده‌ایم که همگی ادعا می‌کنند از اصول و فلسفه‌ی آموزش بزرگسالان برای ارائه برنامه‌های تعلیمی در مورد حل منازعات، آموزش صلح، تیم‌سازی، تصمیم‌گیری مشارکتی، ایجاد اجماع در اجتماعات جنگ‌زده، مأموریت‌های مشارکتی حقیقت‌یاب حقوق بشری، ارزیابی نیازهای جامعه، برنامه‌ریزی، سنجش و موارد دیگر استفاده می‌کنند. به طور خلاصه، او در فکر این بود که آموزش بزرگسالان با «مدیریت منازعات در مناطق جنگی» چه ارتباطی دارد. این مواجهه مرا در ابتدای مسیر کشف و جستجوی مکان‌ها و فضاهای جدیدی قرار داد که آموزش بزرگسالان در آن‌ها هم‌صدا با امپریالیسم عمل می‌کند تا شرایط ایدئولوژیک را برای تداوم مناسبات اجتماعی سرسپردگی را ایجاد کند.

جنگ‌های ایالات متحده در عراق و افغانستان فرصتی برای مطالعه‌ی روابط بین امپریالیسم و آموزش بزرگسالان در یک بستر معاصر و انضمامی فراهم کرد. پروژه‌ی آمریکایی «تغییر رژیم» سال ۲۰۰۳ در عراق خشن و ویرانگر بود و به خشونت و ویرانی بیشتری منجر شد. این جنگ تا به امروز ادامه یافته است و صحبت در مورد بازسازی پساجنگی دشوار به نظر می‌رسد. در واقع ایالات متحده چندین پروژه را از (باز)تعلیم نیروهای امنیتی و مسلح گرفته تا «تعلیم دموکراسی» کنشگران زن نخبه آغاز کرده است.

تحلیل من بر مبنای رویکرد مارکسیستی ماتریالیسم دیالکتیکی و تاریخی انجام شده که کار آموزگارانی مانند آلمن، آو، کولی، ریکوفسکی و یانگمن مفصل‌بندی شده است. تحلیل فمینیستی مارکسیستیِ مناسبات اجتماعی امپریالیستی جنسیتی‌شده و نژادی‌شده، هسته‌ی مفهومی این فصل را تشکیل می‌دهد.


#فمینیسم_استعماری #امپریالیسم #اینترسکشنالیتی #مارکسیسم_فمینیسم #خاورمیانه


ادامه‌ی متن را در وبسایت #بیدارزنی بخوانید:


https://bidarzani.com/43179


@bidarzani
🟣 آیا ستم جنسیتی و طبقاتی در هم تنیده‌اند؟


✍🏽 سمیه رستم‌پور: «طبقه، جنسیت و بازتولید سرمایه‌داری

✍🏽 شهین غلامی: «درهم‌تنیدگی ستم جنسیتی و طبقاتی از منظر اینترسکشنالیتی»

اکثریت شرکت‌کنندگان در نظرسنجی زمانه بر این باورند که ستم طبقاتی و ستم جنسیتی در هم تنیده‌اند. سمیه رستم‌پور، پژوهشگر و فعال حوزه زنان، و شهین غلامی، پژوهشگر حوزه جنسیت، درباره درهم‌تنیدگی ستم جنسیتی و طبقاتی در نسبت با وضعیت ایران توضیح می‌دهند.


▪️سمیه رستم‌پور: «گرایش‌های چپ اینترسکشنالیتی به شکل مشخص با دست گذاشتن بر هم‌تنیدگی فرودستی طبقاتی با سرکوب جنسیتی و نژادی، از سرمایه‌داری نژادپرستانه یا سرمایه‌داری جنسیت‌زده سخن می‌گویند. باید به این موضوع توجه کرد که مناسبات مرد-پدرسالار نظامی واحد، مجزا و «خودآیین» نیست که به نحو بیرونی با مناسبات طبقاتی و استثمار پیوند خورده باشد، بلکه بازتولید نظام سرمایه‌داری به شکلی درون‌ماندگار بر ستم جنسیتی استوار است و ستم جنسیتی عنصر برسازنده بازتولید سرمایه‌داری است. این بدین معناست که رانه اجتماعی تولید و بازتولید مردسالاری مدرن، مناسبات سرمایه دارانه است، و همچنین پرداختن به تاریخ سرمایه‌داری (استثمار)، بدون لحاظ کردن انقیاد (و ستم-سلطه) جنسیتی و نظام مردسالارانه‌ای که شرط بازتولید نیروی کار است، مخدوش و یکسویه باقی می‌ماند.به عبارت دیگر، سرمایه داری بدون ستم جنسیتی قادر به شکلگیری و تداوم خود نیست. این موضوعی است که مورد بحث نظریه «بازتولید اجتماعی» (social reproduction theory) به عنوان یکی از مهمترین گرایشات فمینیسم مارکسیستی نیز است».

▪️شهین غلامی: «جامعه ایران ساختاری همگن و یکدست ندارد. تنوع گروه‌های قومیتی، مذهبی، جنسی و جنسیتی باعث می‌شود زنان از امکان‌های مادی متفاوتی برای ورود به بازار اشتغال برخوردار باشند. اغلب زنان مناطق حاشیه‌ای، که بر اساس سیاست‌های مرکزگرا از توسعه اقتصادی کمتری برخوردار و به اصطلاح «محروم‌سازی» می‌شوند، از نابرابری‌های مضاعفی هم‌چون عدم دسترسی عادلانه به آموزشِ (خصوصا آموزش عالی) رنج می‌برند و در نتیجه شانس کمتری برای ورود به بازار اشتغال دارند. فهم لیبرال و مرکزگرا عموما با نادیده گرفتن وضعیت این زنان، شانس‌های نابرابر آنان را به عواملی هم‌چون فرهنگ و سنت نسبت می‌دهد و از دولت به عنوان مهم‌ترین عامل توزیع منابع قدرت سلب مسئولیت می‌کند. قضیه آن‌جایی پیچیده‌تر می‌شود که شانس نابرابر در دسترسی به آموزش، چرخه‌ای از نابرابری‌های دیگر از جمله، ازدواج کودکان دختر، بارداری و زایمان‌های اجباری و نیز خشونت‌هایی از جمله خشونت خانگی را با خود به همراه می‌‌آورد که رهایی از آن برای اغلب زنان در این مناطق میسر نیست. تحلیل جنسیت به عنوان فاکتوری مستقل از طبقه، پیشاپیش تجربه چنین زنانی را حذف و به عبارت دقیق‌تر طرد می‌کند و به حاشیه می‌راند. اگر بخواهیم به پرسش بالا برگردیم باید بپرسیم وقتی از افزایش جذب زنان به بازار کار سخن می‌گوییم دقیقا از چه زنانی صحبت می‌کنیم؟ انتشار اخبار #فروش_موی_زنان طبقات فرودست اقتصادی در این روزها را شاید بتوان بارزترین مثال برای گیر افتادن در چرخه نابرابری و محرومیت اقتصادی دانست؛ چرخه‌ای که به هیچ عنوان در تحلیل‌های مرکزگرا که با تاکید بر آمار افزایش ورود زنان به دانشگاه، افزایش ورود آنان به بازار کار را نتیجه می‌گیرند در نظر گرفته نمی‌شود. پس همان‌گونه که جایگاه طبقاتی زنان متفاوت است، نمی‌توان از کلیتی یکدست و همگن به نام زنان حرف زد».

#اینترسکشنالیتی
#فقر_و_تبعیض #مارکسیسم_فمینیسم



ادامه‌ی متن را در لینک زیر بخوانید:


https://bit.ly/3mN6kfy


@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 فمینیسم و سیاست منابع اشتراکی

✍🏽 سیلویا فدریچی

مترجم: طلیعه حسینی


از متن: «حداقل از زمانی که زاپاتیست‌ها در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۳ زوکالو در سن کریستوبال د لاس کاساس را به تصرف خود درآوردند تا علیه قانون انحلال زمین‌های اجیدوی مکزیک قیام کنند، مفهوم «منابع اشتراکی» میان چپ‌های رادیکال، چه در سطح بین‌الملل و چه در ایالات متحده، بر سر زبان‌ها افتاد و بدل به مبنایی برای تلاقی آنارشیست‌ها، مارکسیست‌ها، سوسیالیست‌ها، بوم‌شناسان و اکو‌فمینیست‌ها شد.

⚪️ دلایل بسیاری وجود دارد که چرا چنین ایده‌ی ظاهراً کهنی، به محور بحث‌های سیاسی جنبش‌های اجتماعی معاصر بدل شده است، اما دو دلیل به شکل به‌خصوصی برجسته است. اولی افول الگوی دولت‌گرایانه از #انقلاب است، یعنی همان الگویی که دهه‌ها تلاش‌های جنبش‌های رادیکال را جهت ساخت جایگزینی برای سرمایه‌داری تضعیف می‌کرد. دیگری این است که تلاش نئولیبرالی برای تنزل هر فرمی از زندگی و دانش به منطق بازار، منجر به افزایش آگاهی ما در مورد خطرات زندگی در دنیایی شده است که در آن، جز از طریق ارتباط‌های مالی، به دریاها، درخت‌ها، حیوان‌ها و هم‌نوع‌های‌مان دسترسی نداریم. «حصارکشی‌های جدید» دنیایی از اموال و روابط مشترک را آشکار کرد که پیش از این‌که در معرض تهدید خصوصی‌سازی قرار گیرند، بسیاری فکر می‌کردند منقرض شده‌اند یا ارزشی ندارند. حصارکشی‌های جدید به شکلی آیرونیک نشان داد که نه تنها منابع اشتراکی ناپدید نشده‌اند، بلکه همواره فرم‌های جدیدی از مشارکت اجتماعی در حال تولید هستند، همچون ساحت‌هایی از زندگی که پیش از این وجود نداشت مانند اینترنت.

⚪️ ایده‌ی منبع/منابع اشتراکی، در چنین بستری، جایگزینی منطقی و تاریخی ارائه می‌دهد هم برای اموال دولتی و شخصی و هم دولت و بازار، که ما را قادر می‌سازد تا این افسانه‌ها را رد کنیم که نباید آن‌ها را جزء امکان‌های سیاسی‌مان بدانیم یا این‌که امکان‌های سیاسی‌مان را تنها محدود به آن‌ها بدانیم. این ایده همچنین به‌عنوان مفهومی اتحادبخش، عمل‌کردی ایدئولوژیک نیز یافته است که جامعه‌ای مشارکتی را از پیش ترسیم می‌کند که چپ رادیکال همواره در تلاش برای خلق آن بوده است. با این‌حال، علاوه بر تفاوت‌های چشمگیر در تفسیرهای مختلف از این مفهوم، ابهاماتی نیز در آن‌ها به چشم می‌خورد که اگر می‌خواهیم اصل منابع اشتراکی را به یک پروژه‌ی سیاسی منسجم بدل کنیم باید ابتدا این ابهامات را برطرف سازیم.

⚪️ مثلاً اینکه اصلاً چه‌چیزی منبعی اشتراکی را برمی‌سازد؟ ما زمین، آب و هوای مشترک داریم، منابع دیجیتالی مشترک؛ حقوقی که کسب کرده‌ایم (مانند مستمری تأمین اجتماعی)، زبان، کتابخانه‌ها و میراث مشترک فرهنگ‌های گذشته همگی معمولاً به‌مثابه منابعی اشتراکی توصیف می‌شوند. اما آیا همه‌ی این منابع اشتراکی از نظر بالقوگی‌های سیاسی‌شان با یکدیگر برابرند؟ آیا با یکدیگر قابل قیاسند؟ از کجا مطمئن شویم که آن‌ها طرح وحدتی تحمیلی را در سر ندارند؟ و در نهایت، آیا باید در مورد «منابع اشتراکی» به صورت جمع حرف بزنیم یا مانند پیشنهاد مارکسیست‌های خودمختارگرا، از «منبع اشتراکی» نام ببریم، مفهومی که از نظر آنها اشاره به روابطی اجتماعی دارد که مشخصه ی فرم مسلط تولید در عصر پسافوردی است.

▪️من در این مقاله با درنظرداشتن سؤالات بالا، از دیدگاهی فمینیستی به سیاست منابع اشتراکی می‌نگرم، دیدگاهی که در آن، «فمینیست» به منظری ارجاع دارد که مبارزاتی علیه #تبعیض_جنسی و #کار_بازتولیدی مضاعف آن را شکل داده است. کار بازتولیدی که همچون سنگ بنایی است که جامعه بر آن استوار است و هر الگویی از سازمان اجتماعی را باید از طریق آن محک زد. به نظر من مداخله‌ای فمینیستی، برای رسیدن به تعریف بهتر در مورد سیاست‌ منابع اشتراکی و همچنین یافتن شرایطی برای بدل‌کردن این اصل به مبنای مبارزه‌ای ضد سرمایه‌داری ضروری است. اما دو معضل عمده، اهمیت ویژه‌ی این تلاش‌ها را نشان می‌دهد».

#مارکسیسم_فمینیسم #اکوفمینیسم
#تبعات_نئولیبرالیسم


ادامه‌ی متن را در وبسایت حلقه‌ی تجریش بخوانید:


https://www.tajrishcircle.org/jou14/


@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 دیالکتیک مارکسیستیِ فمینیستی برای قرن بیست‌و‌یکم

✍🏽 نانسی هارتسوک

برگردان: سارا امیریان


مقاله‌ی پیش‌رو یکی از مهم‌ترین آثار «نانسی هارتسوک» (۲۰۱۵ _ ۱۹۴۳)، استاد علوم سیاسی و مطالعات زنان و همچنین مطالعات جنسیت در دانشگاه واشنگتن است که پیش‌تر توسط «وبسایت کارگاه دیالکتیک» ترجمه و منتشر شده است.

از متن: «پرسش‌های اساسی برای من بدین قرارند:

۱) مارکسیسم با‌ این‌حال چه‌چیزی درباره‌ی تحلیل سیاسی و پراتیک سیاسی می‌تواند به نظریه‌پردازان فمینیست بیاموزد؟ و مهم‌تر این که:
۲) چگونه می‌توانیم این ابزارها و بصیرت‌ها، به‌ویژه تفکر دیالکتیکی، را برای آفرینش نظریه‌های عدالت و تغییر اجتماعی (نظریه‌هایی که به دغدغه‌های حاضر بپردازند) به‌کار ببندیم؟ یا به‌بیان دیگر، چگونه مارکسیسم را به‌سان فمینیسم بازتسخیر [و از آنِ خود] کنیم؟

در اینجا می‌خواهم قطعاتی از دو متن بنیادی مارکسیستی را به‌‌منزله‌ی راهنمای خودم در نظر بگیرم. قطعه‌ی نخستْ تز یازدهم درباره‌ی فویرباخ است: «فیلسوفان تنها جهان را به شیوه‌های گوناگون تفسیر می‌کنند، مساله اما تغییر آن است».
قطعه‌ی دوم، فرازی از مرثیه‌ی ستایش‌آمیز انگلس بر مزار مارکس است. انگلس در آنجا چنین اظهار داشت که «مارکس قانون حرکت ویژه‌ای که بر شیوه‌ی تولید سرمایه‌داریِ کنونی و نیز جامعه‌ی بورژوازی‌ِ برآمده از این شیوه‌ی تولیدْ حاکم است را کشف و شناسایی کرده است».

اما آنچه برای منظور من مهم‌تر است این واقعیت است که انگلس گفته‌ی خود را چنین ادامه می‌دهد: «این حتی نیمی از حقیقت درباره‌ی او نیست…. مارکس پیش از همه‌ی این‌ها یک انقلابی بود». بنابراین، او بر اهمیت میراث سیاسی مارکس تاکید می‌کند، و بر نقش او به مثابه‌ی یک انقلابی، که به دگرگون‌سازی جهان به‌نفع طبقه‌ی کارگر متعهد بود.

▪️از دید من، فرازهای نقل‌شده این نکته را یادآوری می‌کنند که مارکسیسم اساسا [نظریه‌ای] معطوف به برساختن جنبش‌هایی برای تغییر اجتماعی است؛ جنبش‌هایی که این واقعیت را بازشناسی کنند که بی‌عدالتی و سلطهْ [اموری] نظام‌مند (سیستماتیک‌) هستند. این جنبش‌ها، به‌منظور پشتیبانی از بینش‌ها و مبارزاتِ انبوه کسانی که سرکوب و استثمار شده و به‌‌حاشیه رانده می‌شوند، به‌طور توامانْ نیازمند سازماندهیِ سیاسی و تحلیل نظری‌اند.

▪️[اما] بازتسخیر مارکسیسم همچون فمینیسم به‌ چه معناست؟ برای من محوری‌ترین معنای این پرسش آن است که رهنمودها و رویه‌های روش‌شناختی و معرفت‌شناسانه‌ای که به باور من در این نظریه یافت می‌شود را جذب و اقتباس کنیم و [سپس] آنها را در جهت‌های تازه‌ای به کار ببندیم. این امر به‌معنای آن است که تفکر دیالکتیکی را همچون رویکردی قابل کاربست در بسیاری از حوزه‌های زندگی اجتماعی تلقی کنیم. درحالی‌که من بیشترِ نقد مارکس بر سرمایه‌داری و کالایی‌سازی فزآینده‌ی حوزه‌های هرچه بیشتری از حیات اجتماعی را مجاب‌کننده تلقی می‌کردم، کانون توجه من در آن زمان، مشخصاً فهم موقعیت زنان بود. من در مسیر این باور می‌اندیشیدم که فمینیسم مجموعه‌ای از برداشت‌های ویژه درباره‌ی موقعیت زنان نیست، بلکه درعوضْ شیوه‌ای از تحلیل است که می‌تواند به‌طور مفیدی نه‌فقط برای مطالعه‌ی زنان، بلکه برای مطالعه‌ی جامعه به‌منزله‌ی یک کل نیز به‌کار بسته شود».

#پراتیک_انقلابی #مارکسیسم_فمینیسم


ادامه‌ی متن را در وبسایت کارگاه دیالکتیک بخوانید:


https://kaargaah.net/?p=254


@kdialectic
@bidarzani