📌پیرامون اندیشهی فمینیستیِ سیاه
تاملی در باب سلطه و مقاومت به میانجی پارادایم تقاطعی
نوشتهی: مینو علینیا
ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر
🔸 پاتریشیا هیل کالینز سطح اندیشگی در سه عرصهی تجارب روزمره و تاریخی سرکوب و مقاومت زنان آمریکاییِ آفریقایی تبار، معرفتشناسی فمینیستیِ سیاه و نظریهی اجتماعی انتقادی را ارتقا بخشیده است. بالندگی و بسط یافتن اندیشهی فمینیستی سیاه به واسطهی تعامل پویای آن با مبارزات هر روزهی زنان سیاه است، از این رو اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه نه تنها به سبب سهم آن در نظریهها و روششناسیهای اجتماعی/اانتقادی، بلکه در ارائهی دانشی است که جنبشهای عدالت اجتماعی میتوانند از آن بهرهمند شوند. اندیشهی فمینیستی سیاه به منظور روشن ساختن پیوندهای میان وجوه ساختاری، نمادین و روزمرهی سلطه و مبارزات فردی و جمعی در عرصههای متفاوت زندگی اجتماعی، از تحلیلهای تقاطعی (Intersectional) بهره میگیرد. کالینز برای درک تجربیات زنان آمریکاییِ آفریقاییتبار رهیافتی تفسیرگرایانه ارائه میدهد. با اینحال، اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه بسیار فراتر از ایالاتمتحده و اجتماعهای سیاهپوستان آمریکا است.
این مقاله به مفاهیم کالینز از جمله تقاطعیافتگی، نسبت میان ستم و مقاومت، و سیاست توانمندسازی میپردازد.
🔸 اندیشهی فمینیستی سیاه به افشای نحوهی سامانیابی سلطه و عملکرد آن در حوزههای مختلف قدرت میپردازد. در همان حال که مسیر مبارزه و توانمندسازی را نشان میدهد، چالشها و دشواریهای مبارزه با ستم تقاطعیافته و درهمتنیده را برجسته میسازد، زیرا جایگاههای متعدد و چندگانهی عاملان اجتماعی از یک سو، و همزمانی موقعیتهای متعدد و متقاطع ستمگری از دیگر سو، نسبت سلطه و مقاومت را به شدت پیچیده میسازد. افراد و گروهها، بسته به اینکه در ساختارها و سلسله مراتب اجتماعی چه جایگاه و موقعیتی را اشغال کرده باشند میتوانند به یکی از چرخدندههای نظامهای سرکوبگر بدل شده و سلطه را بازتولید کنند. افراد میتوانند بطور همزمان در یک شرایط تحت سلطه باشند و در شرایط دیگری سلطهگر باشند.
🔸 زنان سیاه در سرتاسر زندگیشان در آمریکا، همواره احساس کردهاند که بر سر دوراهی وفاداری به پیوندهای نژادیشان ازیکسو و پیوندهای جنسیتی از سوی دیگر قرار داشتهاند. بیگمان، برای آنها، انتخاب یکی به نفع دیگری به معنای موضعگیری علیه خود بوده است، اما آنها تقریبا همیشه نژاد را انتخاب کردهاند: گونهای ایثار خویشتن زنانه و انسانیشان به طرفداری از همبستگی نژادی... این (دوراهی) برای بسیاری از گروههای تحت انقیاد در سرتاسر جهان، به ویژه زنان که با ستم تقاطعیافته و چندلایه روبهرو هستند، تجربهای مشترک است. فرهنگِ مقاومت که حول مبارزه با استعمارگری، نژادپرستی و اشغال خارجی شکل گرفته است اغلب فرهنگی مذکرمحور و پدرسالار بوده است. این فرهنگ مردانه، خواست زنان برای کسب حقوقشان را تهدید و خسرانی برای اتحاد و یگانگیِ اجتماع و مبارزهی مشترک میبیند. خود زنان نیز اشتیاقی به برابری با مردانِ خود، مردانی که همچون خودشان آزاد نیستند نشان نمیدهند. ایدهی متحدشدن در برابر دشمن مشترک و چشمپوشی از بیعدالتیهای داخلی، نشاندهندهی شکلگیری آن چیزی است که کالینز تحت عنوان «زمینهی فرهنگی منسجم» توصیف میکند.
🔸 مبارزهی جداگانهی هر گروهی به عنوان بخشی از جنبش بزرگتر مبارزه با مناسبات سلطهجویی و سلطهپذیری، به سایر پروژههای عدالت اجتماعی وابسته است. به این جهت مبارزه با همهی اشکال سلطه و انقیاد مستلزم گفتوگو، همبستگی و ائتلاف گروهها و جنبشهای مختلف است. اما، به این سبب که گروهها جایگاههای متفاوتی را اشغال میکنند، آنها به نحو متفاوتی به قدرت و منابع دسترسی دارند، در شکلگیری سلطه و مقاومت نقشهای متفاوتی ایفا میکنند و تجارب و اهداف متفاوتی دارند. کالینز بر این باور است که به رسمیت شناختن تواریخ متفاوت گروهی، تجارب متفاوت و اهداف و پروژههای سیاسی متفاوت «شالوده و بنیان جدیدی برای توسعهی سیاست تقاطعی» فراهم میسازد...
🔹متن کامل مقاله را در نقد بخوانید
#فمینیسم #تقاطعیافتگی #اینترسکشنالیتی #جنبش_زنان #عدالت_اجتماعی
@bidarzani
تاملی در باب سلطه و مقاومت به میانجی پارادایم تقاطعی
نوشتهی: مینو علینیا
ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر
🔸 پاتریشیا هیل کالینز سطح اندیشگی در سه عرصهی تجارب روزمره و تاریخی سرکوب و مقاومت زنان آمریکاییِ آفریقایی تبار، معرفتشناسی فمینیستیِ سیاه و نظریهی اجتماعی انتقادی را ارتقا بخشیده است. بالندگی و بسط یافتن اندیشهی فمینیستی سیاه به واسطهی تعامل پویای آن با مبارزات هر روزهی زنان سیاه است، از این رو اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه نه تنها به سبب سهم آن در نظریهها و روششناسیهای اجتماعی/اانتقادی، بلکه در ارائهی دانشی است که جنبشهای عدالت اجتماعی میتوانند از آن بهرهمند شوند. اندیشهی فمینیستی سیاه به منظور روشن ساختن پیوندهای میان وجوه ساختاری، نمادین و روزمرهی سلطه و مبارزات فردی و جمعی در عرصههای متفاوت زندگی اجتماعی، از تحلیلهای تقاطعی (Intersectional) بهره میگیرد. کالینز برای درک تجربیات زنان آمریکاییِ آفریقاییتبار رهیافتی تفسیرگرایانه ارائه میدهد. با اینحال، اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه بسیار فراتر از ایالاتمتحده و اجتماعهای سیاهپوستان آمریکا است.
این مقاله به مفاهیم کالینز از جمله تقاطعیافتگی، نسبت میان ستم و مقاومت، و سیاست توانمندسازی میپردازد.
🔸 اندیشهی فمینیستی سیاه به افشای نحوهی سامانیابی سلطه و عملکرد آن در حوزههای مختلف قدرت میپردازد. در همان حال که مسیر مبارزه و توانمندسازی را نشان میدهد، چالشها و دشواریهای مبارزه با ستم تقاطعیافته و درهمتنیده را برجسته میسازد، زیرا جایگاههای متعدد و چندگانهی عاملان اجتماعی از یک سو، و همزمانی موقعیتهای متعدد و متقاطع ستمگری از دیگر سو، نسبت سلطه و مقاومت را به شدت پیچیده میسازد. افراد و گروهها، بسته به اینکه در ساختارها و سلسله مراتب اجتماعی چه جایگاه و موقعیتی را اشغال کرده باشند میتوانند به یکی از چرخدندههای نظامهای سرکوبگر بدل شده و سلطه را بازتولید کنند. افراد میتوانند بطور همزمان در یک شرایط تحت سلطه باشند و در شرایط دیگری سلطهگر باشند.
🔸 زنان سیاه در سرتاسر زندگیشان در آمریکا، همواره احساس کردهاند که بر سر دوراهی وفاداری به پیوندهای نژادیشان ازیکسو و پیوندهای جنسیتی از سوی دیگر قرار داشتهاند. بیگمان، برای آنها، انتخاب یکی به نفع دیگری به معنای موضعگیری علیه خود بوده است، اما آنها تقریبا همیشه نژاد را انتخاب کردهاند: گونهای ایثار خویشتن زنانه و انسانیشان به طرفداری از همبستگی نژادی... این (دوراهی) برای بسیاری از گروههای تحت انقیاد در سرتاسر جهان، به ویژه زنان که با ستم تقاطعیافته و چندلایه روبهرو هستند، تجربهای مشترک است. فرهنگِ مقاومت که حول مبارزه با استعمارگری، نژادپرستی و اشغال خارجی شکل گرفته است اغلب فرهنگی مذکرمحور و پدرسالار بوده است. این فرهنگ مردانه، خواست زنان برای کسب حقوقشان را تهدید و خسرانی برای اتحاد و یگانگیِ اجتماع و مبارزهی مشترک میبیند. خود زنان نیز اشتیاقی به برابری با مردانِ خود، مردانی که همچون خودشان آزاد نیستند نشان نمیدهند. ایدهی متحدشدن در برابر دشمن مشترک و چشمپوشی از بیعدالتیهای داخلی، نشاندهندهی شکلگیری آن چیزی است که کالینز تحت عنوان «زمینهی فرهنگی منسجم» توصیف میکند.
🔸 مبارزهی جداگانهی هر گروهی به عنوان بخشی از جنبش بزرگتر مبارزه با مناسبات سلطهجویی و سلطهپذیری، به سایر پروژههای عدالت اجتماعی وابسته است. به این جهت مبارزه با همهی اشکال سلطه و انقیاد مستلزم گفتوگو، همبستگی و ائتلاف گروهها و جنبشهای مختلف است. اما، به این سبب که گروهها جایگاههای متفاوتی را اشغال میکنند، آنها به نحو متفاوتی به قدرت و منابع دسترسی دارند، در شکلگیری سلطه و مقاومت نقشهای متفاوتی ایفا میکنند و تجارب و اهداف متفاوتی دارند. کالینز بر این باور است که به رسمیت شناختن تواریخ متفاوت گروهی، تجارب متفاوت و اهداف و پروژههای سیاسی متفاوت «شالوده و بنیان جدیدی برای توسعهی سیاست تقاطعی» فراهم میسازد...
🔹متن کامل مقاله را در نقد بخوانید
#فمینیسم #تقاطعیافتگی #اینترسکشنالیتی #جنبش_زنان #عدالت_اجتماعی
@bidarzani
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پیرامون اندیشهی فمینیستیِ سیاه
تاملی در باب سلطه و مقاومت به میانجی پارادایم تقاطعی نوشتهی: مینو علینیا ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر پاتریشیا هیل کالینز ، سطح اندیشگی در سه عرصهی تجارب روزمره و تاریخی سرکوب و مقاومت زنان آمریکای…
▫️ نژاد و ماتریس سلطه
از نگاه پاتریشیا هیل کالینز
نوشتهی: کنت دی. آلن
ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر
🔸 دغدغهی پاتریشیا هیل کالینز، عمدتا معطوف به نسبتمندی و پیوند میان توانمندسازی، خودتعیینگری {خودـتعریفی} و دانش است؛ و دغدغهاش به طور مشخص، معطوف به #زنان_سیاه است: او با سرکوب آنها کاملا آشناست. اما کالینز یکی از معدود اندیشمندان اجتماعیای است که توان فراروی از تجربههای خود را دارد؛ تا از این رهگذر، ما را با دیدگاه مهمی نسبت به سلطه و سیاست هویت به چالش بکشد؛ دیدگاهی که نه تنها امکان تغییر جهان را دارد بلکه میتواند افقی برای تغییری مستمر پدید آورد.
🔸 تغییر برای آنکه استمرار و دوام داشته باشد، نمیتواند صرفا بر یک گروه اجتماعی متمرکز باشد. به عبارت دیگر، جنبش اجتماعیای که صرفا معطوف به نابرابری نژادی است، به محض آنکه گروه مزبور به برابری دست یافت نفوذ و تاثیرش را از کف خواهد داد. آنچه پاتریشیا هیل کالینز به ما ارائه میدهد، نوعی فرارروی از سیاست خاص گروهیست که بر شناختشناسی #فمینیستی_سیاه {پوستان} استوار است. اما، ذکر این نکته مهم است که کالینز میخواهد تجربههای زنان سیاهپوست را، بیآنکه شأنیت و امتیاز ویژهای برای این تجربیات قائل شود، در کانون تحلیلهای خود قرار دهد. کالینز میگوید میتوانیم از دانش زنان سیاهپوست بسیار بیاموزیم.
🔸 جایگاه زنان سیاهپوست، از حیث نظری، بسیار جالب توجه است. کالینز میگوید موقعیت زنان سیاهپوست از آن حیث که در نقطه کانونی تلاقیِ دو سیستم سرکوبگر به شدت قدرتمند و رایج قرار دارند منحصربهفرد است: نژاد و جنسیت. توانایی درک این موقعیت به منزلهی آنچه او «تقاطع یافتگی» مینامد، امکان دیدن و درک فضاهای بسیار بیشتری را پدید میآورد که در آنها منافع به هم گره خوردهاند. به این معنا که درک موقعیت اجتماعی زنان سیاه باید ما را وادار سازد، درصدد فهم و جستوجوی فضاهای دیگری که در آنها سیستمهای نابرابری گرد هم آمدهاند، برآییم.
🔸 رویکرد کالینز، از پیوند میان دانش، توانمندسازی و قدرت گرهگشایی میکند و فضایی مفهومی را ایجاد میکند که بتوان پیوندهای تازهی درون ماتریس سلطه را شناسایی کرد. ایدهی ماتریس سلطه بر نقاط پیوند و وابستگی متقابل ساختارها بیش از ساختارهای نابرابر مجزا و منفرد تاکید میکند. این ایده بهخودیخود، ما را به این پرسش ترغیب میسازد که دستهبندیهای اجتماعی (نژاد، جنسیت، ملیت، اتنیک، مذهب، سن، معلولیت و تمایلات جنسی) چگونه به هم مرتبط بوده و یکدیگر را برمیسازند. برای مثال، نژاد و گرایش جنسی چه برهمکنشی دارند؟ چنین پرسشی ممکن است منجر به پی بردن به این امر شود که دیدگاه و واکنش فرهنگهای نژادی متفاوت نسبت به همجنسخواهی متفاوت است، در این صورت آیا تجربهی زیستهی یک مرد همجنسخواه سیاهپوست با تجربهی یک مرد سفیدپوست همجنسخواه متفاوت است؟ ازهمینرو، ممکن است یک گام دیگر پیش رفته و بپرسیم طبقه چگونه بر تفاوت تجربهی آنها تأثیر میگذارد؟ یا، اگر این تجربههای زیسته متفاوت هستند، ممکن است به پرسش دیگری برسیم: آیا در فرهنگهای نژادی یا طبقاتی مختلف، مردانگیهای متفاوتی وجود دارد؟
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2cV
#کنت_دی_آلن #مهتاب_حاتمیطاهر
#فمینیسم #فمینیسم_سیاه #تقاطعیافتگی #شناختشناسی
@bidarzani | @naghd_com
از نگاه پاتریشیا هیل کالینز
نوشتهی: کنت دی. آلن
ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر
🔸 دغدغهی پاتریشیا هیل کالینز، عمدتا معطوف به نسبتمندی و پیوند میان توانمندسازی، خودتعیینگری {خودـتعریفی} و دانش است؛ و دغدغهاش به طور مشخص، معطوف به #زنان_سیاه است: او با سرکوب آنها کاملا آشناست. اما کالینز یکی از معدود اندیشمندان اجتماعیای است که توان فراروی از تجربههای خود را دارد؛ تا از این رهگذر، ما را با دیدگاه مهمی نسبت به سلطه و سیاست هویت به چالش بکشد؛ دیدگاهی که نه تنها امکان تغییر جهان را دارد بلکه میتواند افقی برای تغییری مستمر پدید آورد.
🔸 تغییر برای آنکه استمرار و دوام داشته باشد، نمیتواند صرفا بر یک گروه اجتماعی متمرکز باشد. به عبارت دیگر، جنبش اجتماعیای که صرفا معطوف به نابرابری نژادی است، به محض آنکه گروه مزبور به برابری دست یافت نفوذ و تاثیرش را از کف خواهد داد. آنچه پاتریشیا هیل کالینز به ما ارائه میدهد، نوعی فرارروی از سیاست خاص گروهیست که بر شناختشناسی #فمینیستی_سیاه {پوستان} استوار است. اما، ذکر این نکته مهم است که کالینز میخواهد تجربههای زنان سیاهپوست را، بیآنکه شأنیت و امتیاز ویژهای برای این تجربیات قائل شود، در کانون تحلیلهای خود قرار دهد. کالینز میگوید میتوانیم از دانش زنان سیاهپوست بسیار بیاموزیم.
🔸 جایگاه زنان سیاهپوست، از حیث نظری، بسیار جالب توجه است. کالینز میگوید موقعیت زنان سیاهپوست از آن حیث که در نقطه کانونی تلاقیِ دو سیستم سرکوبگر به شدت قدرتمند و رایج قرار دارند منحصربهفرد است: نژاد و جنسیت. توانایی درک این موقعیت به منزلهی آنچه او «تقاطع یافتگی» مینامد، امکان دیدن و درک فضاهای بسیار بیشتری را پدید میآورد که در آنها منافع به هم گره خوردهاند. به این معنا که درک موقعیت اجتماعی زنان سیاه باید ما را وادار سازد، درصدد فهم و جستوجوی فضاهای دیگری که در آنها سیستمهای نابرابری گرد هم آمدهاند، برآییم.
🔸 رویکرد کالینز، از پیوند میان دانش، توانمندسازی و قدرت گرهگشایی میکند و فضایی مفهومی را ایجاد میکند که بتوان پیوندهای تازهی درون ماتریس سلطه را شناسایی کرد. ایدهی ماتریس سلطه بر نقاط پیوند و وابستگی متقابل ساختارها بیش از ساختارهای نابرابر مجزا و منفرد تاکید میکند. این ایده بهخودیخود، ما را به این پرسش ترغیب میسازد که دستهبندیهای اجتماعی (نژاد، جنسیت، ملیت، اتنیک، مذهب، سن، معلولیت و تمایلات جنسی) چگونه به هم مرتبط بوده و یکدیگر را برمیسازند. برای مثال، نژاد و گرایش جنسی چه برهمکنشی دارند؟ چنین پرسشی ممکن است منجر به پی بردن به این امر شود که دیدگاه و واکنش فرهنگهای نژادی متفاوت نسبت به همجنسخواهی متفاوت است، در این صورت آیا تجربهی زیستهی یک مرد همجنسخواه سیاهپوست با تجربهی یک مرد سفیدپوست همجنسخواه متفاوت است؟ ازهمینرو، ممکن است یک گام دیگر پیش رفته و بپرسیم طبقه چگونه بر تفاوت تجربهی آنها تأثیر میگذارد؟ یا، اگر این تجربههای زیسته متفاوت هستند، ممکن است به پرسش دیگری برسیم: آیا در فرهنگهای نژادی یا طبقاتی مختلف، مردانگیهای متفاوتی وجود دارد؟
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2cV
#کنت_دی_آلن #مهتاب_حاتمیطاهر
#فمینیسم #فمینیسم_سیاه #تقاطعیافتگی #شناختشناسی
@bidarzani | @naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نژاد و ماتریس سلطه
از نگاه پاتریشیا هیل کالینز نوشتهی: کنت دی. آلن ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر انباشت در اثباتگرایی روش خاصی برای ساخت دانش است. در این پارادایم، دانش باید با آزمایش، دانشی که دیگران پیش از ما ساختها…