📌شیوع و پاسخ به کووید ۱۹ با رویکرد تقاطعیافتگی
✍اولنا هانکیفسکی و انوج کاپیلاشرامی
برگردان: جلوه جواهری
@bidarzani
📍 اکنون که با گسترش همهگیری جهانیِ کووید ۱۹ مواجهیم این جملهها را از رسانهها بسیار میشنویم «همهی ما در این بیماری با هم هستیم» و «ما با هم از عهدهی آن برمیآییم». اما این «ما» چه کسانی هستند؟ بله میدانیم کل جهان متاثر از این ویروس است، اما تهدیدکنندههای سلامت، بار مسئولیتها، تجربهها و نتایج شیوع ویروس کرونا برای همگان یکسان نیست.
📍چرا تمرکز بر تفاوتهای جنسی یا جنسیتی کافی نیست؟
وقتی با پیامهای سادهشدهای مثل «تأثیر همهگیریهای جهانی بر زنان و مردان متفاوت است»، پیامدها فقط بر اساس تفاوت در زن و مرد بودن سنجیده شوند خطر همگنسازی و تقلیلگرایی تحلیلی به وجود میآید. تحلیل تقلیلگرایانه نسبت به تفاوتهای جنسیتی در مسئله کووید ۱۹ میتواند به نادیده گرفتن یا کم اهمیت شمردن دیگر عوامل حیاتی همچون سن، جغرافیا، ناتوانی، نژاد/قومیت و بومی بودن، مهاجرت/وضعیت پناهنگی، طبقه، و سایر شرایط ساختاری نظیر مسکن ناپایدار، اشتغال و تنشهای سیاسی و محیطی بینجامد.برای شناخت و پاسخ به همهگیری کرونا به تحلیل پیچیدهتری نیاز داریم.
این تحلیل باید دربرگیرندهی تجربههای گروههای مختلف زنان، مردان و افراد با تنوع جنسیتی باشد و راههایی را ترسیم کند که از طریق آنها نقشهای جنسیتی، هنجارها و مناسبات مردسالاری در دورهی شیوع و پاسخ به این ویروس، تقویت یا مختل میشوند.
اما جنسیت باید به عنوان یک جزء از نابرابریهای ساختاری متقاطع و درهم تنیدهی گستردهتر در نظر گرفته شود. اکنون به یک رویکرد دقیق و چندوجهی جنسیتی مبتنی بر یک تحلیل تقاطعی نیاز داریم نه رویکردی جزیرهای و منفکشده برای مقابلهی تکبعدی با آسیبپذیریهای ناشی از ویروس.
تقاطعیافتگی میتواند پیوندها و ارتباطات میان کارزارهای تک-گروهی (مثلا جنسیتمحور) را تسهیل کند تا قدرتِ ایجاد همبستگی و ائتلاف برای مقابله با نابرابریهای اجتماعی و سلامت افزایش یابد.
#زنان_و_کرونا
#اینترسکشنالیتی
✅ادامه مطلب را در INSTANT VIEW بخوانید⬇️
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/29889&rhash=3ec4f87be6d7d1
✍اولنا هانکیفسکی و انوج کاپیلاشرامی
برگردان: جلوه جواهری
@bidarzani
📍 اکنون که با گسترش همهگیری جهانیِ کووید ۱۹ مواجهیم این جملهها را از رسانهها بسیار میشنویم «همهی ما در این بیماری با هم هستیم» و «ما با هم از عهدهی آن برمیآییم». اما این «ما» چه کسانی هستند؟ بله میدانیم کل جهان متاثر از این ویروس است، اما تهدیدکنندههای سلامت، بار مسئولیتها، تجربهها و نتایج شیوع ویروس کرونا برای همگان یکسان نیست.
📍چرا تمرکز بر تفاوتهای جنسی یا جنسیتی کافی نیست؟
وقتی با پیامهای سادهشدهای مثل «تأثیر همهگیریهای جهانی بر زنان و مردان متفاوت است»، پیامدها فقط بر اساس تفاوت در زن و مرد بودن سنجیده شوند خطر همگنسازی و تقلیلگرایی تحلیلی به وجود میآید. تحلیل تقلیلگرایانه نسبت به تفاوتهای جنسیتی در مسئله کووید ۱۹ میتواند به نادیده گرفتن یا کم اهمیت شمردن دیگر عوامل حیاتی همچون سن، جغرافیا، ناتوانی، نژاد/قومیت و بومی بودن، مهاجرت/وضعیت پناهنگی، طبقه، و سایر شرایط ساختاری نظیر مسکن ناپایدار، اشتغال و تنشهای سیاسی و محیطی بینجامد.برای شناخت و پاسخ به همهگیری کرونا به تحلیل پیچیدهتری نیاز داریم.
این تحلیل باید دربرگیرندهی تجربههای گروههای مختلف زنان، مردان و افراد با تنوع جنسیتی باشد و راههایی را ترسیم کند که از طریق آنها نقشهای جنسیتی، هنجارها و مناسبات مردسالاری در دورهی شیوع و پاسخ به این ویروس، تقویت یا مختل میشوند.
اما جنسیت باید به عنوان یک جزء از نابرابریهای ساختاری متقاطع و درهم تنیدهی گستردهتر در نظر گرفته شود. اکنون به یک رویکرد دقیق و چندوجهی جنسیتی مبتنی بر یک تحلیل تقاطعی نیاز داریم نه رویکردی جزیرهای و منفکشده برای مقابلهی تکبعدی با آسیبپذیریهای ناشی از ویروس.
تقاطعیافتگی میتواند پیوندها و ارتباطات میان کارزارهای تک-گروهی (مثلا جنسیتمحور) را تسهیل کند تا قدرتِ ایجاد همبستگی و ائتلاف برای مقابله با نابرابریهای اجتماعی و سلامت افزایش یابد.
#زنان_و_کرونا
#اینترسکشنالیتی
✅ادامه مطلب را در INSTANT VIEW بخوانید⬇️
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/29889&rhash=3ec4f87be6d7d1
بیدارزنی
شیوع و پاسخ به کووید ۱۹ با رویکرد تقاطعیافتگی
نویسندگان این مقاله نشان می دهند که تحلیل جنسیتی صرف برای پاسخ به کووید ۱۹ کافی نیست. باید با رویکرد اینترسکشنالیتی ستم های چندگانه را درنظرگرفت
تقاطعیافتگی(اینترسکشنالیتی) چیست؟
در اندیشهی تقاطعیافتگی، انسانها از تعامل موقعیتهای اجتماعی گوناگون همچون نژاد/ قومیت، بومی بودن، جنسیت، طبقه، گرایش جنسی، جغرافیا، سن، ناتوانی/ توانایی، وضعیت مهاجرت و دین برساخته میشوند.
این تعاملات در بافتار نظامها و ساختارهای بههمپیوستهی قدرت مانند قانون، سیاست، حکومتها، نهادهای مذهبی، و رسانهها روی میدهند.
از طریق چنین فرآیندهایی، پایههای به هم بسته و نظامیافتهی امتیاز و ستمِ ناشی از استعمار، امپریالیسم، نژادپرستی، همجنسگراهراسی، تواناییگرایی و مردسالاری به وجود میآید. رویکرد تقاطعیافتگی در سلامت جهانی به عنوان روشی برای تحلیل تأثیر متقابل نقاط آسیبپذیری و امتیازات مختلف -از جمله موارد مرتبط با جنسیت- شناخته میشود و برای کشف عوامل پیچیدهی اجتماعی و ساختارهای قدرتی تلاش میکند که این عوامل را برمیسازند و تداوم میبخشند.
#اینترسکشنالیتی
www.bidarzani.com/29889
@bidarzani
در اندیشهی تقاطعیافتگی، انسانها از تعامل موقعیتهای اجتماعی گوناگون همچون نژاد/ قومیت، بومی بودن، جنسیت، طبقه، گرایش جنسی، جغرافیا، سن، ناتوانی/ توانایی، وضعیت مهاجرت و دین برساخته میشوند.
این تعاملات در بافتار نظامها و ساختارهای بههمپیوستهی قدرت مانند قانون، سیاست، حکومتها، نهادهای مذهبی، و رسانهها روی میدهند.
از طریق چنین فرآیندهایی، پایههای به هم بسته و نظامیافتهی امتیاز و ستمِ ناشی از استعمار، امپریالیسم، نژادپرستی، همجنسگراهراسی، تواناییگرایی و مردسالاری به وجود میآید. رویکرد تقاطعیافتگی در سلامت جهانی به عنوان روشی برای تحلیل تأثیر متقابل نقاط آسیبپذیری و امتیازات مختلف -از جمله موارد مرتبط با جنسیت- شناخته میشود و برای کشف عوامل پیچیدهی اجتماعی و ساختارهای قدرتی تلاش میکند که این عوامل را برمیسازند و تداوم میبخشند.
#اینترسکشنالیتی
www.bidarzani.com/29889
@bidarzani
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📽 بخشهایی از سخنرانی آنجلا دیویس، «انقلاب یا مقاومت»
برگردان: سروناز احمدی
#آنجلادیویس فعال سیاسی و استاد افتخاری دانشگاه سانتا کروزِ کالیفرنیا به عنوان یکی از شخصیتهای مهم تاریخی در راه مبارزه برای حقوق بشر و علیه تبعیض نژادی در مورد معنای انقلاب در زمان ما سخن میگوید.
او به نقد فمینیسم جریان غالب که آن را سفید می خواند می پردازد، فمینیسمی که نمونه بارز آن #فمینیسم سقف شیشه ای است. به اعتقاد او این نوع فمینیسم به حمایت از زنانی می پردازد که همین الان هم امتیازهای فراورانی دارند و دغدغه زنان کارگر، فقیر، رنگین پوست و ترنس را ندارد.
به اعتقاد او #اینترسکشنالیتی درهمتنیدگی سرشتِ هویتها را به رسمیت میشناسد و برای مبارزه این هویتهای درهم تنیده در راه عدالت اجتماعی بسیار کارآمد است.
به اعتقاد او #انقلاب واژگونسازی روندهای هنجارگرا است و باید همواره در تلاش باشیم تا چیزهایی که عادی و هنجاری شدهاند به چالش بکشیم. از همین روست که خود را همچنان فمینیسم الغاگر میخواند.
#زنان_انقلابی
@bidarzani
برگردان: سروناز احمدی
#آنجلادیویس فعال سیاسی و استاد افتخاری دانشگاه سانتا کروزِ کالیفرنیا به عنوان یکی از شخصیتهای مهم تاریخی در راه مبارزه برای حقوق بشر و علیه تبعیض نژادی در مورد معنای انقلاب در زمان ما سخن میگوید.
او به نقد فمینیسم جریان غالب که آن را سفید می خواند می پردازد، فمینیسمی که نمونه بارز آن #فمینیسم سقف شیشه ای است. به اعتقاد او این نوع فمینیسم به حمایت از زنانی می پردازد که همین الان هم امتیازهای فراورانی دارند و دغدغه زنان کارگر، فقیر، رنگین پوست و ترنس را ندارد.
به اعتقاد او #اینترسکشنالیتی درهمتنیدگی سرشتِ هویتها را به رسمیت میشناسد و برای مبارزه این هویتهای درهم تنیده در راه عدالت اجتماعی بسیار کارآمد است.
به اعتقاد او #انقلاب واژگونسازی روندهای هنجارگرا است و باید همواره در تلاش باشیم تا چیزهایی که عادی و هنجاری شدهاند به چالش بکشیم. از همین روست که خود را همچنان فمینیسم الغاگر میخواند.
#زنان_انقلابی
@bidarzani
📌پیرامون اندیشهی فمینیستیِ سیاه
تاملی در باب سلطه و مقاومت به میانجی پارادایم تقاطعی
نوشتهی: مینو علینیا
ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر
🔸 پاتریشیا هیل کالینز سطح اندیشگی در سه عرصهی تجارب روزمره و تاریخی سرکوب و مقاومت زنان آمریکاییِ آفریقایی تبار، معرفتشناسی فمینیستیِ سیاه و نظریهی اجتماعی انتقادی را ارتقا بخشیده است. بالندگی و بسط یافتن اندیشهی فمینیستی سیاه به واسطهی تعامل پویای آن با مبارزات هر روزهی زنان سیاه است، از این رو اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه نه تنها به سبب سهم آن در نظریهها و روششناسیهای اجتماعی/اانتقادی، بلکه در ارائهی دانشی است که جنبشهای عدالت اجتماعی میتوانند از آن بهرهمند شوند. اندیشهی فمینیستی سیاه به منظور روشن ساختن پیوندهای میان وجوه ساختاری، نمادین و روزمرهی سلطه و مبارزات فردی و جمعی در عرصههای متفاوت زندگی اجتماعی، از تحلیلهای تقاطعی (Intersectional) بهره میگیرد. کالینز برای درک تجربیات زنان آمریکاییِ آفریقاییتبار رهیافتی تفسیرگرایانه ارائه میدهد. با اینحال، اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه بسیار فراتر از ایالاتمتحده و اجتماعهای سیاهپوستان آمریکا است.
این مقاله به مفاهیم کالینز از جمله تقاطعیافتگی، نسبت میان ستم و مقاومت، و سیاست توانمندسازی میپردازد.
🔸 اندیشهی فمینیستی سیاه به افشای نحوهی سامانیابی سلطه و عملکرد آن در حوزههای مختلف قدرت میپردازد. در همان حال که مسیر مبارزه و توانمندسازی را نشان میدهد، چالشها و دشواریهای مبارزه با ستم تقاطعیافته و درهمتنیده را برجسته میسازد، زیرا جایگاههای متعدد و چندگانهی عاملان اجتماعی از یک سو، و همزمانی موقعیتهای متعدد و متقاطع ستمگری از دیگر سو، نسبت سلطه و مقاومت را به شدت پیچیده میسازد. افراد و گروهها، بسته به اینکه در ساختارها و سلسله مراتب اجتماعی چه جایگاه و موقعیتی را اشغال کرده باشند میتوانند به یکی از چرخدندههای نظامهای سرکوبگر بدل شده و سلطه را بازتولید کنند. افراد میتوانند بطور همزمان در یک شرایط تحت سلطه باشند و در شرایط دیگری سلطهگر باشند.
🔸 زنان سیاه در سرتاسر زندگیشان در آمریکا، همواره احساس کردهاند که بر سر دوراهی وفاداری به پیوندهای نژادیشان ازیکسو و پیوندهای جنسیتی از سوی دیگر قرار داشتهاند. بیگمان، برای آنها، انتخاب یکی به نفع دیگری به معنای موضعگیری علیه خود بوده است، اما آنها تقریبا همیشه نژاد را انتخاب کردهاند: گونهای ایثار خویشتن زنانه و انسانیشان به طرفداری از همبستگی نژادی... این (دوراهی) برای بسیاری از گروههای تحت انقیاد در سرتاسر جهان، به ویژه زنان که با ستم تقاطعیافته و چندلایه روبهرو هستند، تجربهای مشترک است. فرهنگِ مقاومت که حول مبارزه با استعمارگری، نژادپرستی و اشغال خارجی شکل گرفته است اغلب فرهنگی مذکرمحور و پدرسالار بوده است. این فرهنگ مردانه، خواست زنان برای کسب حقوقشان را تهدید و خسرانی برای اتحاد و یگانگیِ اجتماع و مبارزهی مشترک میبیند. خود زنان نیز اشتیاقی به برابری با مردانِ خود، مردانی که همچون خودشان آزاد نیستند نشان نمیدهند. ایدهی متحدشدن در برابر دشمن مشترک و چشمپوشی از بیعدالتیهای داخلی، نشاندهندهی شکلگیری آن چیزی است که کالینز تحت عنوان «زمینهی فرهنگی منسجم» توصیف میکند.
🔸 مبارزهی جداگانهی هر گروهی به عنوان بخشی از جنبش بزرگتر مبارزه با مناسبات سلطهجویی و سلطهپذیری، به سایر پروژههای عدالت اجتماعی وابسته است. به این جهت مبارزه با همهی اشکال سلطه و انقیاد مستلزم گفتوگو، همبستگی و ائتلاف گروهها و جنبشهای مختلف است. اما، به این سبب که گروهها جایگاههای متفاوتی را اشغال میکنند، آنها به نحو متفاوتی به قدرت و منابع دسترسی دارند، در شکلگیری سلطه و مقاومت نقشهای متفاوتی ایفا میکنند و تجارب و اهداف متفاوتی دارند. کالینز بر این باور است که به رسمیت شناختن تواریخ متفاوت گروهی، تجارب متفاوت و اهداف و پروژههای سیاسی متفاوت «شالوده و بنیان جدیدی برای توسعهی سیاست تقاطعی» فراهم میسازد...
🔹متن کامل مقاله را در نقد بخوانید
#فمینیسم #تقاطعیافتگی #اینترسکشنالیتی #جنبش_زنان #عدالت_اجتماعی
@bidarzani
تاملی در باب سلطه و مقاومت به میانجی پارادایم تقاطعی
نوشتهی: مینو علینیا
ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر
🔸 پاتریشیا هیل کالینز سطح اندیشگی در سه عرصهی تجارب روزمره و تاریخی سرکوب و مقاومت زنان آمریکاییِ آفریقایی تبار، معرفتشناسی فمینیستیِ سیاه و نظریهی اجتماعی انتقادی را ارتقا بخشیده است. بالندگی و بسط یافتن اندیشهی فمینیستی سیاه به واسطهی تعامل پویای آن با مبارزات هر روزهی زنان سیاه است، از این رو اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه نه تنها به سبب سهم آن در نظریهها و روششناسیهای اجتماعی/اانتقادی، بلکه در ارائهی دانشی است که جنبشهای عدالت اجتماعی میتوانند از آن بهرهمند شوند. اندیشهی فمینیستی سیاه به منظور روشن ساختن پیوندهای میان وجوه ساختاری، نمادین و روزمرهی سلطه و مبارزات فردی و جمعی در عرصههای متفاوت زندگی اجتماعی، از تحلیلهای تقاطعی (Intersectional) بهره میگیرد. کالینز برای درک تجربیات زنان آمریکاییِ آفریقاییتبار رهیافتی تفسیرگرایانه ارائه میدهد. با اینحال، اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه بسیار فراتر از ایالاتمتحده و اجتماعهای سیاهپوستان آمریکا است.
این مقاله به مفاهیم کالینز از جمله تقاطعیافتگی، نسبت میان ستم و مقاومت، و سیاست توانمندسازی میپردازد.
🔸 اندیشهی فمینیستی سیاه به افشای نحوهی سامانیابی سلطه و عملکرد آن در حوزههای مختلف قدرت میپردازد. در همان حال که مسیر مبارزه و توانمندسازی را نشان میدهد، چالشها و دشواریهای مبارزه با ستم تقاطعیافته و درهمتنیده را برجسته میسازد، زیرا جایگاههای متعدد و چندگانهی عاملان اجتماعی از یک سو، و همزمانی موقعیتهای متعدد و متقاطع ستمگری از دیگر سو، نسبت سلطه و مقاومت را به شدت پیچیده میسازد. افراد و گروهها، بسته به اینکه در ساختارها و سلسله مراتب اجتماعی چه جایگاه و موقعیتی را اشغال کرده باشند میتوانند به یکی از چرخدندههای نظامهای سرکوبگر بدل شده و سلطه را بازتولید کنند. افراد میتوانند بطور همزمان در یک شرایط تحت سلطه باشند و در شرایط دیگری سلطهگر باشند.
🔸 زنان سیاه در سرتاسر زندگیشان در آمریکا، همواره احساس کردهاند که بر سر دوراهی وفاداری به پیوندهای نژادیشان ازیکسو و پیوندهای جنسیتی از سوی دیگر قرار داشتهاند. بیگمان، برای آنها، انتخاب یکی به نفع دیگری به معنای موضعگیری علیه خود بوده است، اما آنها تقریبا همیشه نژاد را انتخاب کردهاند: گونهای ایثار خویشتن زنانه و انسانیشان به طرفداری از همبستگی نژادی... این (دوراهی) برای بسیاری از گروههای تحت انقیاد در سرتاسر جهان، به ویژه زنان که با ستم تقاطعیافته و چندلایه روبهرو هستند، تجربهای مشترک است. فرهنگِ مقاومت که حول مبارزه با استعمارگری، نژادپرستی و اشغال خارجی شکل گرفته است اغلب فرهنگی مذکرمحور و پدرسالار بوده است. این فرهنگ مردانه، خواست زنان برای کسب حقوقشان را تهدید و خسرانی برای اتحاد و یگانگیِ اجتماع و مبارزهی مشترک میبیند. خود زنان نیز اشتیاقی به برابری با مردانِ خود، مردانی که همچون خودشان آزاد نیستند نشان نمیدهند. ایدهی متحدشدن در برابر دشمن مشترک و چشمپوشی از بیعدالتیهای داخلی، نشاندهندهی شکلگیری آن چیزی است که کالینز تحت عنوان «زمینهی فرهنگی منسجم» توصیف میکند.
🔸 مبارزهی جداگانهی هر گروهی به عنوان بخشی از جنبش بزرگتر مبارزه با مناسبات سلطهجویی و سلطهپذیری، به سایر پروژههای عدالت اجتماعی وابسته است. به این جهت مبارزه با همهی اشکال سلطه و انقیاد مستلزم گفتوگو، همبستگی و ائتلاف گروهها و جنبشهای مختلف است. اما، به این سبب که گروهها جایگاههای متفاوتی را اشغال میکنند، آنها به نحو متفاوتی به قدرت و منابع دسترسی دارند، در شکلگیری سلطه و مقاومت نقشهای متفاوتی ایفا میکنند و تجارب و اهداف متفاوتی دارند. کالینز بر این باور است که به رسمیت شناختن تواریخ متفاوت گروهی، تجارب متفاوت و اهداف و پروژههای سیاسی متفاوت «شالوده و بنیان جدیدی برای توسعهی سیاست تقاطعی» فراهم میسازد...
🔹متن کامل مقاله را در نقد بخوانید
#فمینیسم #تقاطعیافتگی #اینترسکشنالیتی #جنبش_زنان #عدالت_اجتماعی
@bidarzani
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پیرامون اندیشهی فمینیستیِ سیاه
تاملی در باب سلطه و مقاومت به میانجی پارادایم تقاطعی نوشتهی: مینو علینیا ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر پاتریشیا هیل کالینز ، سطح اندیشگی در سه عرصهی تجارب روزمره و تاریخی سرکوب و مقاومت زنان آمریکای…
📌📌مارکسیسم، فمینیسم، و «اینترسکشنالیتی»
✍️شهرزاد مجاب و سارا کارپنتر/ ترجمه جلوه جواهری
«اینترسکشنالیتی» یکی از مفاهیم کلیدی فمینیستی است که برای تبیین چندگانگی تفاوتهای برساختهی اجتماعی به کار میرود. با آنکه این اصطلاح، برآمده از کنشگری فمینسیتهای سیاه در دهه ۱۹۷۰ است؛ اما به مسئلهای اشاره دارد که دههها در خط مقدم مبارزات جهانی فمینیستی بوده است، اینکه چگونه باید سازمان زندگی انسان را براساس نژاد، جنسیت، سکسوالیته، طبقه، توانایی (جسمی و ذهنی) و موارد دیگر درک کنیم، و پروژههای سیاسی ما چطور به تعدد این عوامل در واقعیت زندگی پاسخ میدهند؟ مفهوم اینترسکشنالیتی یکی از پاسخهایی است که میتوان به این پرسش داد.
مفهوم اینترسکشنالیتی ریشه در فمینیسم سیاه دارد. نخست فعالان و محققان این مفهوم را برای بیان تجربه زنان سیاهپوستِ آمریکا از اشکال چندگانه و توأمان ستم، به کار بردند. آثار برجستهی باربارا اسمیت، پاتریشیا هیل کالینز و انجمن رودخانه کمباهی تلاشهایی در همین راستا است (تیلور، ۲۰۱۷).
سپس، کیمبرلی کرنشاو، حقوقدان فمینیستِ آمریکایی-آفریقایی تبار، این مفهوم را برای گفتگو درباره تلاقی نژاد و جنسیت با خشونت و فقر در نظام عدالت کیفری آمریکا، گسترش داد. تألیف پاتریشیا هیل کالینز (۱۹۹۲) در زمینهی فمینیسم سیاه و تدوین «ماتریسهای سلطه» نیز به نظریهپردازی کاملتر مفهوم کمک کرد. در طول سه دههی گذشته، این اصطلاح در میان [رشتههای] آموزش انتقادی ضدنژادپرستی، مطالعات فمینیستی و مطالعات فرهنگی و دیگر [رشتهها] مقبولیت نظری و روششناختی یافته است.
اما همانطور که آگیلار گوشزد میکند، کرنشاو «اینترسکشنالیتی را به عنوان یک نظریه مطرح کرد، اما ابداً آن را به عنوان نظریهای تمامیتنگر، یا حتی یک روششناسی در نظر نداشت و مطمئناً نمیدانست چه مناقشاتی را دامن میزند یا چه اندازه در میان رشتهها[ی درسی] و جغرافیاهای مختلف پیش میرود» (آگیلار، ۲۰۱۵: ۲۰۸).
#اینترسکشنالیتی
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://bidarzani.com/34942
✍️شهرزاد مجاب و سارا کارپنتر/ ترجمه جلوه جواهری
«اینترسکشنالیتی» یکی از مفاهیم کلیدی فمینیستی است که برای تبیین چندگانگی تفاوتهای برساختهی اجتماعی به کار میرود. با آنکه این اصطلاح، برآمده از کنشگری فمینسیتهای سیاه در دهه ۱۹۷۰ است؛ اما به مسئلهای اشاره دارد که دههها در خط مقدم مبارزات جهانی فمینیستی بوده است، اینکه چگونه باید سازمان زندگی انسان را براساس نژاد، جنسیت، سکسوالیته، طبقه، توانایی (جسمی و ذهنی) و موارد دیگر درک کنیم، و پروژههای سیاسی ما چطور به تعدد این عوامل در واقعیت زندگی پاسخ میدهند؟ مفهوم اینترسکشنالیتی یکی از پاسخهایی است که میتوان به این پرسش داد.
مفهوم اینترسکشنالیتی ریشه در فمینیسم سیاه دارد. نخست فعالان و محققان این مفهوم را برای بیان تجربه زنان سیاهپوستِ آمریکا از اشکال چندگانه و توأمان ستم، به کار بردند. آثار برجستهی باربارا اسمیت، پاتریشیا هیل کالینز و انجمن رودخانه کمباهی تلاشهایی در همین راستا است (تیلور، ۲۰۱۷).
سپس، کیمبرلی کرنشاو، حقوقدان فمینیستِ آمریکایی-آفریقایی تبار، این مفهوم را برای گفتگو درباره تلاقی نژاد و جنسیت با خشونت و فقر در نظام عدالت کیفری آمریکا، گسترش داد. تألیف پاتریشیا هیل کالینز (۱۹۹۲) در زمینهی فمینیسم سیاه و تدوین «ماتریسهای سلطه» نیز به نظریهپردازی کاملتر مفهوم کمک کرد. در طول سه دههی گذشته، این اصطلاح در میان [رشتههای] آموزش انتقادی ضدنژادپرستی، مطالعات فمینیستی و مطالعات فرهنگی و دیگر [رشتهها] مقبولیت نظری و روششناختی یافته است.
اما همانطور که آگیلار گوشزد میکند، کرنشاو «اینترسکشنالیتی را به عنوان یک نظریه مطرح کرد، اما ابداً آن را به عنوان نظریهای تمامیتنگر، یا حتی یک روششناسی در نظر نداشت و مطمئناً نمیدانست چه مناقشاتی را دامن میزند یا چه اندازه در میان رشتهها[ی درسی] و جغرافیاهای مختلف پیش میرود» (آگیلار، ۲۰۱۵: ۲۰۸).
#اینترسکشنالیتی
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://bidarzani.com/34942
بیدارزنی
مارکسیسم، فمینیسم، و «اینترسکشنالیتی» - بیدارزنی
نویسندگان ضمن نقد نظریه اینترسکشنالیتی، مناسبات جنسیت، طبقه، سکسوالیته و ... را با رویکرد دیالکتیکی ماتریالیستیِ تاریخی، مفهومسازی میکنند.
بيدارزنى
Photo
🟣 رئالیسم، واسازی و (نظریهی) منظر فمینیستی
نویسنده: کارولین نیو
برگردان: سارا امیریان
از یادداشت مترجم:
«مباحث نظری فمینیستی در فضای فکری سالهای اخیرِ ایران عمدتا از دیدگاههای پسامدرن و پساساختارگرا تاثیر گرفتهاند. این تاثیرپذیریِ نظری و گفتمانی محصولی بود از تلاقی تاریخی روند تحولات سیاسی ایرانِ پساانقلابی -بهمنزلهی بستر مادی احیاء و رشد اندیشهی فمینیستی- و روند تحولات جهانی در نظریهی فمینیستی.
از آنجا که این هر دو روند کمابیش در دورهی افول تاریخی-جهانیِ چپ شکل گرفتند، اغلب بهطور آشکاری از پیامدهای سیاسی و نظریِ آن متأثر بودهاند. در چنین بافتار تاریخیای، در فضای فکری و روشنفکری نسلهای پساانقلابی ایران (بهطور عام) گرایش به نظریات جدید در حوزهی دانش اجتماعی اغلب بهسان پادزهری دیده میشد که بنا بود سموم جزمیات نظری و کاستیها و غفلتهای پراتیک مارکسیستی را خنثی یا جبران کند. مشخصا در فضای نسبتا پویای اندیشهی فمینیستی، این وضعیت (در همپوشانی با دیگر زمینههای تاریخی و سیاسی) موجب شد تا اغلب فمینیستهای نوجو بدینسو گرایش بیابند که نظریهی فمینیستی را از منظر رهیافتهای پسامدرن و پساساختارگرایانه بازخوانی کنند و حتی پرسشهای محوری و خطوط کلی استراتژی فمینیستی خود را بر اساس این الگوهای نظری (باز)تعریف کنند.
در همین راستا، در حوزهی ادبیات و گفتمان فمینیستی ایران مدتهاست که -برای مثال- نام #جودیت_باتلر یا استناد به آموزههای او بسامد بالایی داشته است. متأثر از چنین نظریاتی، در ایران نیز خوانش رایج فمینیستها از مقولهی #جنسیت عمدتا بر کارکردهای زبانی و گفتمانی و برساختههای اجتماعی تمرکز داشته و بهموازات آن، مرکز ثقل اندیشهی فمینیستی از جنبشهای اجتماعی به سمت مقولهی «تفاوت جنسی»، رهیافتهای هویتی و فرهنگی مثل #فمینیسم_اسلامی و مقاومتهای فردی چرخش یافته است.
شکلگیری موج دوم فمینیسم در اروپای غربی و آمریکای شمالی بخشا واکنشی بود به توقف ارتدوکسیِ رایج در چارچوب نظریه و پراتیک مارکسیستی برای اندیشیدن به «مسالهی زن» در ساحتهای نظری و سیاسی. در این بافتار تاریخی، دیدگاههای مختلف، از نظریهی منظر فمینیستی، #فمینیسم_رادیکال ، #فمینیسم_سیاه و نظریهی تلاقی #اینترسکشنالیتی و #فمینیسم_سوسیالیستی تا دلالتهای فمینیستی پساساختارگرایی و غیره، هر یک بهسهم خویش و اغلب در تعامل انتقادی با یکدیگر بر کاستیهای بینش مسلط مارکسیستی روشنی انداختند و تکانهها و بصیرتهای مهمی برای تعمیق درک بشر از پیچیدگی سازوکارهای ستم جنسیتی و تداوم تاریخی آن عرضه کردند.
اما همانطور که باسکار نشان میدهد نظریهی اجتماعی خصلتی گذرا و شالودهای اجتماعی دارد. هم از این روست که در دهههای گذشته هم نظریهی مارکسیستی و هم نظریهی فمینیستی در دیالوگ انتقادی مستمر با یکدیگر (و دیگر حوزههای نظری) دستخوش بازسازی و تحول مداوم بودهاند. در امتداد همین پویشها، مؤلفِ متن حاضر میکوشد از منظر رئالیسم انتقادی روی باسکار و بهمیانجی بازخوانی انتقادی نظریهی منظر فمینیستی، کاستیهای بینش نظری منتقدان پساساختارگرای نظریهی منظر را واکاوی کند. او بدینطریق (همانند مقالهی دیگرش)، سیطرهی نسبی پیشانگاشتهای پساساختارگرایانه بر نظریهی فمینیستی معاصر و یکسویگی آنها را به چالش میکشد.
مقالهی کارولین نیو درواقع دعوتی است برای اندیشیدن به برخی پرسشهای بنیادی فمینیستی از منظر فلسفهی رئالیسم انتقادی باسکار؛ فلسفهای که به باور من شالودهی قابلاتکاتری برای دانش اجتماعی رهاییبخش بهطور عام و بهطور خاص برای بازاندیشی و تعمق دربارهی پرسشها و چالشهای فمینیسم امروز فراهم میسازد. بر این اساس، هدف مشخصتر من در ترجمهی این متن (و مقالهی پیشین کارولین نیو) انتقال این پیام به مخاطب فمینیست بوده است که نظریهی فمینیستی معاصر در پساساختارگرایی توقف نکرده است؛ بلکه بنا به خصلت گذرا و اجتماعی-تاریخیِ دانش (ازجمله، در پاسخ به ضرورتهای تاریخیِ مبارزات زنان)، مدام درگیر ارائهی سنتزهای جامعتر و کارآمدتری از نظریههای گذشته درجهت شناخت بهتر واقعیت اجتماعی و نیز فهم و تدارک امکانات عینیِ غلبه بر سازوکارهای درهمتنیدهی ستم بوده است.»
لینک دسترسی به متن:
https://kaargaah.net/?p=966
دریافت نسخهی پی. دی. اف.:👇
http://pdf.kaargaah.net/110_Caroline_New_Realism_Deconstruction_Feminist_Standpoint_Farsi_SAmirian.pdf
-------------------------------------------
▪️منبع: وبسایت کارگاه دیالکتیک
@kdialectic
@bidarzani
نویسنده: کارولین نیو
برگردان: سارا امیریان
از یادداشت مترجم:
«مباحث نظری فمینیستی در فضای فکری سالهای اخیرِ ایران عمدتا از دیدگاههای پسامدرن و پساساختارگرا تاثیر گرفتهاند. این تاثیرپذیریِ نظری و گفتمانی محصولی بود از تلاقی تاریخی روند تحولات سیاسی ایرانِ پساانقلابی -بهمنزلهی بستر مادی احیاء و رشد اندیشهی فمینیستی- و روند تحولات جهانی در نظریهی فمینیستی.
از آنجا که این هر دو روند کمابیش در دورهی افول تاریخی-جهانیِ چپ شکل گرفتند، اغلب بهطور آشکاری از پیامدهای سیاسی و نظریِ آن متأثر بودهاند. در چنین بافتار تاریخیای، در فضای فکری و روشنفکری نسلهای پساانقلابی ایران (بهطور عام) گرایش به نظریات جدید در حوزهی دانش اجتماعی اغلب بهسان پادزهری دیده میشد که بنا بود سموم جزمیات نظری و کاستیها و غفلتهای پراتیک مارکسیستی را خنثی یا جبران کند. مشخصا در فضای نسبتا پویای اندیشهی فمینیستی، این وضعیت (در همپوشانی با دیگر زمینههای تاریخی و سیاسی) موجب شد تا اغلب فمینیستهای نوجو بدینسو گرایش بیابند که نظریهی فمینیستی را از منظر رهیافتهای پسامدرن و پساساختارگرایانه بازخوانی کنند و حتی پرسشهای محوری و خطوط کلی استراتژی فمینیستی خود را بر اساس این الگوهای نظری (باز)تعریف کنند.
در همین راستا، در حوزهی ادبیات و گفتمان فمینیستی ایران مدتهاست که -برای مثال- نام #جودیت_باتلر یا استناد به آموزههای او بسامد بالایی داشته است. متأثر از چنین نظریاتی، در ایران نیز خوانش رایج فمینیستها از مقولهی #جنسیت عمدتا بر کارکردهای زبانی و گفتمانی و برساختههای اجتماعی تمرکز داشته و بهموازات آن، مرکز ثقل اندیشهی فمینیستی از جنبشهای اجتماعی به سمت مقولهی «تفاوت جنسی»، رهیافتهای هویتی و فرهنگی مثل #فمینیسم_اسلامی و مقاومتهای فردی چرخش یافته است.
شکلگیری موج دوم فمینیسم در اروپای غربی و آمریکای شمالی بخشا واکنشی بود به توقف ارتدوکسیِ رایج در چارچوب نظریه و پراتیک مارکسیستی برای اندیشیدن به «مسالهی زن» در ساحتهای نظری و سیاسی. در این بافتار تاریخی، دیدگاههای مختلف، از نظریهی منظر فمینیستی، #فمینیسم_رادیکال ، #فمینیسم_سیاه و نظریهی تلاقی #اینترسکشنالیتی و #فمینیسم_سوسیالیستی تا دلالتهای فمینیستی پساساختارگرایی و غیره، هر یک بهسهم خویش و اغلب در تعامل انتقادی با یکدیگر بر کاستیهای بینش مسلط مارکسیستی روشنی انداختند و تکانهها و بصیرتهای مهمی برای تعمیق درک بشر از پیچیدگی سازوکارهای ستم جنسیتی و تداوم تاریخی آن عرضه کردند.
اما همانطور که باسکار نشان میدهد نظریهی اجتماعی خصلتی گذرا و شالودهای اجتماعی دارد. هم از این روست که در دهههای گذشته هم نظریهی مارکسیستی و هم نظریهی فمینیستی در دیالوگ انتقادی مستمر با یکدیگر (و دیگر حوزههای نظری) دستخوش بازسازی و تحول مداوم بودهاند. در امتداد همین پویشها، مؤلفِ متن حاضر میکوشد از منظر رئالیسم انتقادی روی باسکار و بهمیانجی بازخوانی انتقادی نظریهی منظر فمینیستی، کاستیهای بینش نظری منتقدان پساساختارگرای نظریهی منظر را واکاوی کند. او بدینطریق (همانند مقالهی دیگرش)، سیطرهی نسبی پیشانگاشتهای پساساختارگرایانه بر نظریهی فمینیستی معاصر و یکسویگی آنها را به چالش میکشد.
مقالهی کارولین نیو درواقع دعوتی است برای اندیشیدن به برخی پرسشهای بنیادی فمینیستی از منظر فلسفهی رئالیسم انتقادی باسکار؛ فلسفهای که به باور من شالودهی قابلاتکاتری برای دانش اجتماعی رهاییبخش بهطور عام و بهطور خاص برای بازاندیشی و تعمق دربارهی پرسشها و چالشهای فمینیسم امروز فراهم میسازد. بر این اساس، هدف مشخصتر من در ترجمهی این متن (و مقالهی پیشین کارولین نیو) انتقال این پیام به مخاطب فمینیست بوده است که نظریهی فمینیستی معاصر در پساساختارگرایی توقف نکرده است؛ بلکه بنا به خصلت گذرا و اجتماعی-تاریخیِ دانش (ازجمله، در پاسخ به ضرورتهای تاریخیِ مبارزات زنان)، مدام درگیر ارائهی سنتزهای جامعتر و کارآمدتری از نظریههای گذشته درجهت شناخت بهتر واقعیت اجتماعی و نیز فهم و تدارک امکانات عینیِ غلبه بر سازوکارهای درهمتنیدهی ستم بوده است.»
لینک دسترسی به متن:
https://kaargaah.net/?p=966
دریافت نسخهی پی. دی. اف.:👇
http://pdf.kaargaah.net/110_Caroline_New_Realism_Deconstruction_Feminist_Standpoint_Farsi_SAmirian.pdf
-------------------------------------------
▪️منبع: وبسایت کارگاه دیالکتیک
@kdialectic
@bidarzani
▫️ شرح و نقدهایی بر نظریهی #اینترسکشنالیتی
▫️ با نگاهی به ظرفیتهای این نظریه در ایران
نوشتهی: سمیه رستمپور
یکم ژوئیه ۲٠۲۱
🔸 نظریهی اینترسکشنالیتی که در زبان فارسی با عنوانهای مختلفی چون تقاطع، گرهگاه، تلاقی، میانبرشی، تقاطعیافتگی، بیناهویتی و همبُرشگاهی ترجمه شده، به ابزاری تحلیلی تبدیل شده که محققین فمینیست و مخالف نژادپرستی برای نظریهپردازی هویت و ستم و همچنین مرئیساختن تجربههای چندگانه فرودستی بهکار میگیرند. این نظریه همزمان ریشه در فمینیسم سیاه و نظریهی انتقادی نژادی دارد. لزلی مک کال، اینترسکشنالیتی را «مهمترین سهم نظری میداند که مطالعات زنان در رابطه با زمینههای مرتبط تاکنون انجام داده است». درواقع، بسیاری از فمینیستها از این مفهوم استفاده کرده و توسعه دادهاند، گرچه همه آنها در تحلیلهایشان بر آن تمرکز نکردهاند. اینترسکشنالیتی در رشتههای مرتبط با مطالعات جنسیت توسعه یافته اما در سطح آکادمیک در رشتههای دیگر و در حوزههایی چون مطالعات آموزشی، مردمنگاری، مطالعات فرهنگی، انسانشناسی، مطالعات کشورهای غیرغربی، نژادپرستی و مطالعات بینالملل نیز هم در سطح روششناختی و هم در سطح نظری تاثیر داشته است.
🔸 در سطح نظریهی سیاسی، هدف اینترسکشنالیتی در قدم اول گسست از نوعی فمینیسم سفید غالب بود که نمایندگان آن عموما لیبرال و نخبه بودند. خاستگاه اصطلاح اینترسکشنالیتی به سنت انتقادیِ فمینیسم رادیکال خصوصا فمینیسم سیاه و همچنین جنبشهای فمینیستیِ چند نژادی در دهههای ۱۹۶۰-۱۹۷۰ میلادی برمیگردد که در آن فمینیستها سعی میکردند نشان دهند که چطور موقعیت فرودستی یک زن سیاهپوست با هویت زنبودن و سیاهبودنِ او به شکلی در هم تنیده گره خورده، طوریکه فهم این دو به شیوهای مجزا از یکدیگر امکانپذیر نیست. بنابر این آنها این ایده که جنسیت مهمترین یا تنها عامل تعیینکننده سرنوشت زنان است را به چالش کشیدند. اما اینترسکشنالیتی همزمان یک روش و گرایش و نوعی ابزاری ابتکاری و تحلیلی نیز هست که در صدد است نشان دهد که چطور اشکال ستم/سرکوب و دستهبندیهایی مانند جنیست، نژاد، طبقه، مهاجرت، گرایش جنسی و حتی معلولیت و سایر ابعاد هویتی به عنوان برساخته اجتماعی، به طور همزمان با یکدیگر روابط درونیِ چندجانبه دارند و در شکلگیری و بازتولید انواع تبعیضها و نابرابری سیستماتیک اجتماعی نقش ایفا میکنند.
🔸 بهرغم اینکه بیش از سه دهه از تولد این نظریه در حوزه علوم اجتماعی میگذرد و در ایران نیز متون مختلفی در شرح و بسط این نظریه منتشر شده، کارهای محدودی با نگاهی انتقادی به این تئوری و ظرفیتهای آن پرداختهاند. این یادداشت تلاشی مقدماتی برای پر کردن این خلاء در حوزه مطالعات جنسیت در ایران است بدون اینکه مدعی باشد که توانسته تمام موضوعات یا نقدهای طرحشده پیرامون این نظریه را پوشش دهد. در همین راستا، ابتدا به خاستگاههای تاریخی اینترسکشنالیتی خواهیم پرداخت، سپس نمایندگان اصلی این نظریه را معرفی خواهیم کرد. در مرحله بعدی مولفههای اصلی اینترسکشنالیتی و نقدهای واردشده به آن را مورد بحث قرار خواهیم داد. در پایان کار، نگاهی مختصر خواهیم داشت به ظرفیت و بالقوهگیهای این نظریه برای پژوهشگران حوزه جنسیت در ایران.
🔸 بهرغم سویههای الهامبخشی که این نظریه برای فمینیستها و پژوهشگران جنسیت در کشورهای مختلف جهان دارد، باید نسبت به خطرات بالقوه کاربست انتزاعی و غیرزمینهمند آن در کشورهای دیگر از جمله ایران هشیار بود چون بهراحتی میتواند به سادهسازیهای نظری و قیاسهای غلط تحلیلی منجر شود. به عبارت دیگر، سیاه پوستان یا طبقات فرودست و همچنین مناسبات نژادی-طبقاتی در امریکا شکل یا تاریخی دارد که نمیتوان آن را به راحتی به گروههای حاشیهای کشورهای دیگر از جمله زنان فرودست شهری در تهران یا زنان کورد و بلوچ و ترک و عرب در ایران تعمیم داد. همچنین نقدهایی از اینترسکشنالیتی را باید جدی گرفت و همزمان بحثهای متفکرینی را دنبال کرد که تلاش میکنند در دیالوگ بین سنتهایی چون اینترسکشنالیتی با سنت فکری فمینیسم(های) مارکسیستی، از ظرفیتهای هر دو، برای پیشبردن نظری و سیاسی این قبیل معرفتشناسیها در حوزه جنسیت خصوصا در کشورهای حاشیهای در جنوب جهانی بهره ببرند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2lB
👇🏽
🖋@naghd_com
@bidarzani
▫️ با نگاهی به ظرفیتهای این نظریه در ایران
نوشتهی: سمیه رستمپور
یکم ژوئیه ۲٠۲۱
🔸 نظریهی اینترسکشنالیتی که در زبان فارسی با عنوانهای مختلفی چون تقاطع، گرهگاه، تلاقی، میانبرشی، تقاطعیافتگی، بیناهویتی و همبُرشگاهی ترجمه شده، به ابزاری تحلیلی تبدیل شده که محققین فمینیست و مخالف نژادپرستی برای نظریهپردازی هویت و ستم و همچنین مرئیساختن تجربههای چندگانه فرودستی بهکار میگیرند. این نظریه همزمان ریشه در فمینیسم سیاه و نظریهی انتقادی نژادی دارد. لزلی مک کال، اینترسکشنالیتی را «مهمترین سهم نظری میداند که مطالعات زنان در رابطه با زمینههای مرتبط تاکنون انجام داده است». درواقع، بسیاری از فمینیستها از این مفهوم استفاده کرده و توسعه دادهاند، گرچه همه آنها در تحلیلهایشان بر آن تمرکز نکردهاند. اینترسکشنالیتی در رشتههای مرتبط با مطالعات جنسیت توسعه یافته اما در سطح آکادمیک در رشتههای دیگر و در حوزههایی چون مطالعات آموزشی، مردمنگاری، مطالعات فرهنگی، انسانشناسی، مطالعات کشورهای غیرغربی، نژادپرستی و مطالعات بینالملل نیز هم در سطح روششناختی و هم در سطح نظری تاثیر داشته است.
🔸 در سطح نظریهی سیاسی، هدف اینترسکشنالیتی در قدم اول گسست از نوعی فمینیسم سفید غالب بود که نمایندگان آن عموما لیبرال و نخبه بودند. خاستگاه اصطلاح اینترسکشنالیتی به سنت انتقادیِ فمینیسم رادیکال خصوصا فمینیسم سیاه و همچنین جنبشهای فمینیستیِ چند نژادی در دهههای ۱۹۶۰-۱۹۷۰ میلادی برمیگردد که در آن فمینیستها سعی میکردند نشان دهند که چطور موقعیت فرودستی یک زن سیاهپوست با هویت زنبودن و سیاهبودنِ او به شکلی در هم تنیده گره خورده، طوریکه فهم این دو به شیوهای مجزا از یکدیگر امکانپذیر نیست. بنابر این آنها این ایده که جنسیت مهمترین یا تنها عامل تعیینکننده سرنوشت زنان است را به چالش کشیدند. اما اینترسکشنالیتی همزمان یک روش و گرایش و نوعی ابزاری ابتکاری و تحلیلی نیز هست که در صدد است نشان دهد که چطور اشکال ستم/سرکوب و دستهبندیهایی مانند جنیست، نژاد، طبقه، مهاجرت، گرایش جنسی و حتی معلولیت و سایر ابعاد هویتی به عنوان برساخته اجتماعی، به طور همزمان با یکدیگر روابط درونیِ چندجانبه دارند و در شکلگیری و بازتولید انواع تبعیضها و نابرابری سیستماتیک اجتماعی نقش ایفا میکنند.
🔸 بهرغم اینکه بیش از سه دهه از تولد این نظریه در حوزه علوم اجتماعی میگذرد و در ایران نیز متون مختلفی در شرح و بسط این نظریه منتشر شده، کارهای محدودی با نگاهی انتقادی به این تئوری و ظرفیتهای آن پرداختهاند. این یادداشت تلاشی مقدماتی برای پر کردن این خلاء در حوزه مطالعات جنسیت در ایران است بدون اینکه مدعی باشد که توانسته تمام موضوعات یا نقدهای طرحشده پیرامون این نظریه را پوشش دهد. در همین راستا، ابتدا به خاستگاههای تاریخی اینترسکشنالیتی خواهیم پرداخت، سپس نمایندگان اصلی این نظریه را معرفی خواهیم کرد. در مرحله بعدی مولفههای اصلی اینترسکشنالیتی و نقدهای واردشده به آن را مورد بحث قرار خواهیم داد. در پایان کار، نگاهی مختصر خواهیم داشت به ظرفیت و بالقوهگیهای این نظریه برای پژوهشگران حوزه جنسیت در ایران.
🔸 بهرغم سویههای الهامبخشی که این نظریه برای فمینیستها و پژوهشگران جنسیت در کشورهای مختلف جهان دارد، باید نسبت به خطرات بالقوه کاربست انتزاعی و غیرزمینهمند آن در کشورهای دیگر از جمله ایران هشیار بود چون بهراحتی میتواند به سادهسازیهای نظری و قیاسهای غلط تحلیلی منجر شود. به عبارت دیگر، سیاه پوستان یا طبقات فرودست و همچنین مناسبات نژادی-طبقاتی در امریکا شکل یا تاریخی دارد که نمیتوان آن را به راحتی به گروههای حاشیهای کشورهای دیگر از جمله زنان فرودست شهری در تهران یا زنان کورد و بلوچ و ترک و عرب در ایران تعمیم داد. همچنین نقدهایی از اینترسکشنالیتی را باید جدی گرفت و همزمان بحثهای متفکرینی را دنبال کرد که تلاش میکنند در دیالوگ بین سنتهایی چون اینترسکشنالیتی با سنت فکری فمینیسم(های) مارکسیستی، از ظرفیتهای هر دو، برای پیشبردن نظری و سیاسی این قبیل معرفتشناسیها در حوزه جنسیت خصوصا در کشورهای حاشیهای در جنوب جهانی بهره ببرند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2lB
👇🏽
🖋@naghd_com
@bidarzani
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شرح و نقدهایی بر نظریهی اینترسکشنالیتی
با نگاهی به ظرفیتهای این نظریه در ایران نوشتهی: سمیه رستمپور نظریهی اینترسکشنالیتی که در زبان فارسی با عنوانهای مختلفی چون تقاطع، گرهگاه، تلاقی، میانبرشی، تقاطعیافتگی، بیناهویتی و همبُرش…
🟣 ادبیات کوئیر و روایتگری خشونت: «پایان ادی» نوشته ادوارد لوئی
ادبیات کوئیر چیست و به چه کار میآید؟ آیا ادبیاتی است که توسط افراد کوئیر نوشته میشود، یا ادبیاتی است که به تجربه افراد کوئیر میپردازد؟ هر دوی اینها میتواند صادق باشد، اما چه میشود اگر ادبیات نه صرفا بیان تجربه کوئیر بودن، که خود نیرویی در خدمت سست کردن ساختارهای دگرجنسگراهنجاری و باورهای سرکوبگر اجتماعی درباره نقشهای کنترلگر جنسی و جنسیتی باشد؟ در این صورت ادبیات در خدمت نوعی مبارزه رهاییبخش است، مبارزهای که همچون تظاهرات رفتن و شورش سیاسی و جنبش اجتماعی، در پی تغییر جامعه است. البته بر خلاف مبارزههای سیاسی، ادبیات در وهله اول در پی تغییر نهادها یا قوانین جامعه نیست، بلکه در پی تغییر فرهنگ، و تغییر ذهن و آگاهی ما است، تغییری که لزوما کمتر سیاسی نخواهد بود. یکی از صداهای شناخته شدهی این نوع ادبیات، یعنی ادبیات رهاییبخش کوئیر، نویسنده جوان فرانسوی ادوارد لوئی است.
سبک کتاب لوئی رمان خودزندگینامهنگارانه (autio-fiction) است و در سنت روایتهای زندگینامهای نویسندگان فرانسوی کوئیری همچون آندره ژید، ژان ژنه، دیدیه اریبون و... قرار دارد. قوّت روایت لوئی درباره زندگی خودش در این است که این روایت همانقدر در مورد خود لوئی است که درباره محیط اجتماعی اطراف او. اگرچه نوشتن روایتی خود زندگینامهنگارانه ممکن است دارای رگهای از خودشیفتگی به نظر برسد، اما کتاب لوئی در اصل از خاطرات و زندگی خودش همچون ابزاری سیاسی برای تحلیل جامعه استفاده میکند. پیرو اصل «امر شخصی سیاسی است» که همیشه الهامبخش آثار کوئیر و فمینیستی بوده، لوئی با روایت و توصیف خانواده همجنسگراستیزش که از رفتارهای او شرمنده هستند، پدری که تمام تلاشش در خدمت «مرد بودن» هر چه بیشتر است و مدرسه ای که مدام او را مسخره میکند، توصیفگر جامعهای است که افراد کوئیر را سرکوب کرده و به حاشیه میراند.
#حقوق_جامعه_کوئیر #اینترسکشنالیتی #LGBTQ
ادامهی متن در لینک زیر در دسترس است:
https://bit.ly/3nbobfy
@bidarzani
ادبیات کوئیر چیست و به چه کار میآید؟ آیا ادبیاتی است که توسط افراد کوئیر نوشته میشود، یا ادبیاتی است که به تجربه افراد کوئیر میپردازد؟ هر دوی اینها میتواند صادق باشد، اما چه میشود اگر ادبیات نه صرفا بیان تجربه کوئیر بودن، که خود نیرویی در خدمت سست کردن ساختارهای دگرجنسگراهنجاری و باورهای سرکوبگر اجتماعی درباره نقشهای کنترلگر جنسی و جنسیتی باشد؟ در این صورت ادبیات در خدمت نوعی مبارزه رهاییبخش است، مبارزهای که همچون تظاهرات رفتن و شورش سیاسی و جنبش اجتماعی، در پی تغییر جامعه است. البته بر خلاف مبارزههای سیاسی، ادبیات در وهله اول در پی تغییر نهادها یا قوانین جامعه نیست، بلکه در پی تغییر فرهنگ، و تغییر ذهن و آگاهی ما است، تغییری که لزوما کمتر سیاسی نخواهد بود. یکی از صداهای شناخته شدهی این نوع ادبیات، یعنی ادبیات رهاییبخش کوئیر، نویسنده جوان فرانسوی ادوارد لوئی است.
سبک کتاب لوئی رمان خودزندگینامهنگارانه (autio-fiction) است و در سنت روایتهای زندگینامهای نویسندگان فرانسوی کوئیری همچون آندره ژید، ژان ژنه، دیدیه اریبون و... قرار دارد. قوّت روایت لوئی درباره زندگی خودش در این است که این روایت همانقدر در مورد خود لوئی است که درباره محیط اجتماعی اطراف او. اگرچه نوشتن روایتی خود زندگینامهنگارانه ممکن است دارای رگهای از خودشیفتگی به نظر برسد، اما کتاب لوئی در اصل از خاطرات و زندگی خودش همچون ابزاری سیاسی برای تحلیل جامعه استفاده میکند. پیرو اصل «امر شخصی سیاسی است» که همیشه الهامبخش آثار کوئیر و فمینیستی بوده، لوئی با روایت و توصیف خانواده همجنسگراستیزش که از رفتارهای او شرمنده هستند، پدری که تمام تلاشش در خدمت «مرد بودن» هر چه بیشتر است و مدرسه ای که مدام او را مسخره میکند، توصیفگر جامعهای است که افراد کوئیر را سرکوب کرده و به حاشیه میراند.
#حقوق_جامعه_کوئیر #اینترسکشنالیتی #LGBTQ
ادامهی متن در لینک زیر در دسترس است:
https://bit.ly/3nbobfy
@bidarzani
Telegraph
ادبیات کوئیر و روایتگری خشونت: «پایان ادی» نوشته ادوارد لوئی
بزرگ شدن به عنوان یک فرد کوئیر در یک محیط مردسالار چگونه است و با چه اشکالی از خشونت روزمره همراه است؟ پایان ادی برای رنج دگرباشان جنسی بیان ادبی یافته است. ادبیات کوئیر چیست و به چه کار میآید؟ آیا ادبیاتی است که توسط افراد کوئیر نوشته میشود، یا ادبیاتی…
📌 ردگیری دلارها، نقشهنگاریِ فمینیسم استعماری:
تأمین مالی تعلیم «دموکراسی» برای زنان در عراق توسط آمریکا
✍🏽 شهرزاد مجاب، برگردان: ارغوان شریفی
#بیدارزنی: من در این فصل، برنامههای تعلیم «دموکراسی» در عراق را به عنوان رویهی ایدئولوژیک «بازسازی پساجنگی» یک قدرت امپریالیستی تحلیل میکنم و استدلال میکنم که یک تحلیل دقیق پداگوژی، رویه و سیاست برنامههای تعلیم «دموکراسی» ما را به مکانهای ناروشنی هدایت میکند که در آنجا ایدهها و رویههای آموزش بزرگسالان با روابط سلطهی امپریالیستی همگرا میشود.
▪️ردگیری دلارها، نقشهنگاریِ فمینیسم استعماری:
▪️تأمین مالی تعلیم «دموکراسی» برای زنان در عراق توسط آمریکا
من در سال ۱۹۹۷ در نشست شبکهی زنان در مناطق منازعه شرکت کردم؛ کنسرسیومی از محققان، کنشگران، سمنها (انجیاوها)، نمایندگان سازمانهای مربوط به سازمان ملل متحد، آژانسهای کمک انساندوستانه و گروههای حقوق بشری. هریک از ما که در نقاط مختلف دنیا ساکن بودیم، تلاش میکردیم تا درکی از تجربههای زنان از جنگ، نظامیسازی و خشونت بدهیم. در میانهی راه معارفهی شرکتکنندگان، زنی که یکی از سمنهای حاضر را نمایندگی میکرد، اظهارات خود را با خونسردی اینگونه آغاز کرد: «… پیش از آنکه جلوتر برویم، میخواهم از زنی که خود را آموزگار بزرگسالان میداند، بپرسم که این به چه معناست و یک آموزگار بزرگسالان چه کاری انجام میدهد؟» من از این پرسش شگفتزده و البته متحیر شدم و نهایت تلاش خود را کردم تا ماهیت «نا روشن» این رشته را توضیح دهم.
زن نماینده سخنان من را قطع کرد و این بار با صدای خشمناکی گفت: در سازمان من، ما با محصولات مشاورهای پر زرق و برق اشباع شدهایم که همگی ادعا میکنند از اصول و فلسفهی آموزش بزرگسالان برای ارائه برنامههای تعلیمی در مورد حل منازعات، آموزش صلح، تیمسازی، تصمیمگیری مشارکتی، ایجاد اجماع در اجتماعات جنگزده، مأموریتهای مشارکتی حقیقتیاب حقوق بشری، ارزیابی نیازهای جامعه، برنامهریزی، سنجش و موارد دیگر استفاده میکنند. به طور خلاصه، او در فکر این بود که آموزش بزرگسالان با «مدیریت منازعات در مناطق جنگی» چه ارتباطی دارد. این مواجهه مرا در ابتدای مسیر کشف و جستجوی مکانها و فضاهای جدیدی قرار داد که آموزش بزرگسالان در آنها همصدا با امپریالیسم عمل میکند تا شرایط ایدئولوژیک را برای تداوم مناسبات اجتماعی سرسپردگی را ایجاد کند.
جنگهای ایالات متحده در عراق و افغانستان فرصتی برای مطالعهی روابط بین امپریالیسم و آموزش بزرگسالان در یک بستر معاصر و انضمامی فراهم کرد. پروژهی آمریکایی «تغییر رژیم» سال ۲۰۰۳ در عراق خشن و ویرانگر بود و به خشونت و ویرانی بیشتری منجر شد. این جنگ تا به امروز ادامه یافته است و صحبت در مورد بازسازی پساجنگی دشوار به نظر میرسد. در واقع ایالات متحده چندین پروژه را از (باز)تعلیم نیروهای امنیتی و مسلح گرفته تا «تعلیم دموکراسی» کنشگران زن نخبه آغاز کرده است.
تحلیل من بر مبنای رویکرد مارکسیستی ماتریالیسم دیالکتیکی و تاریخی انجام شده که کار آموزگارانی مانند آلمن، آو، کولی، ریکوفسکی و یانگمن مفصلبندی شده است. تحلیل فمینیستی مارکسیستیِ مناسبات اجتماعی امپریالیستی جنسیتیشده و نژادیشده، هستهی مفهومی این فصل را تشکیل میدهد.
#فمینیسم_استعماری #امپریالیسم #اینترسکشنالیتی #مارکسیسم_فمینیسم #خاورمیانه
ادامهی متن را در وبسایت #بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/43179
@bidarzani
تأمین مالی تعلیم «دموکراسی» برای زنان در عراق توسط آمریکا
✍🏽 شهرزاد مجاب، برگردان: ارغوان شریفی
#بیدارزنی: من در این فصل، برنامههای تعلیم «دموکراسی» در عراق را به عنوان رویهی ایدئولوژیک «بازسازی پساجنگی» یک قدرت امپریالیستی تحلیل میکنم و استدلال میکنم که یک تحلیل دقیق پداگوژی، رویه و سیاست برنامههای تعلیم «دموکراسی» ما را به مکانهای ناروشنی هدایت میکند که در آنجا ایدهها و رویههای آموزش بزرگسالان با روابط سلطهی امپریالیستی همگرا میشود.
▪️ردگیری دلارها، نقشهنگاریِ فمینیسم استعماری:
▪️تأمین مالی تعلیم «دموکراسی» برای زنان در عراق توسط آمریکا
من در سال ۱۹۹۷ در نشست شبکهی زنان در مناطق منازعه شرکت کردم؛ کنسرسیومی از محققان، کنشگران، سمنها (انجیاوها)، نمایندگان سازمانهای مربوط به سازمان ملل متحد، آژانسهای کمک انساندوستانه و گروههای حقوق بشری. هریک از ما که در نقاط مختلف دنیا ساکن بودیم، تلاش میکردیم تا درکی از تجربههای زنان از جنگ، نظامیسازی و خشونت بدهیم. در میانهی راه معارفهی شرکتکنندگان، زنی که یکی از سمنهای حاضر را نمایندگی میکرد، اظهارات خود را با خونسردی اینگونه آغاز کرد: «… پیش از آنکه جلوتر برویم، میخواهم از زنی که خود را آموزگار بزرگسالان میداند، بپرسم که این به چه معناست و یک آموزگار بزرگسالان چه کاری انجام میدهد؟» من از این پرسش شگفتزده و البته متحیر شدم و نهایت تلاش خود را کردم تا ماهیت «نا روشن» این رشته را توضیح دهم.
زن نماینده سخنان من را قطع کرد و این بار با صدای خشمناکی گفت: در سازمان من، ما با محصولات مشاورهای پر زرق و برق اشباع شدهایم که همگی ادعا میکنند از اصول و فلسفهی آموزش بزرگسالان برای ارائه برنامههای تعلیمی در مورد حل منازعات، آموزش صلح، تیمسازی، تصمیمگیری مشارکتی، ایجاد اجماع در اجتماعات جنگزده، مأموریتهای مشارکتی حقیقتیاب حقوق بشری، ارزیابی نیازهای جامعه، برنامهریزی، سنجش و موارد دیگر استفاده میکنند. به طور خلاصه، او در فکر این بود که آموزش بزرگسالان با «مدیریت منازعات در مناطق جنگی» چه ارتباطی دارد. این مواجهه مرا در ابتدای مسیر کشف و جستجوی مکانها و فضاهای جدیدی قرار داد که آموزش بزرگسالان در آنها همصدا با امپریالیسم عمل میکند تا شرایط ایدئولوژیک را برای تداوم مناسبات اجتماعی سرسپردگی را ایجاد کند.
جنگهای ایالات متحده در عراق و افغانستان فرصتی برای مطالعهی روابط بین امپریالیسم و آموزش بزرگسالان در یک بستر معاصر و انضمامی فراهم کرد. پروژهی آمریکایی «تغییر رژیم» سال ۲۰۰۳ در عراق خشن و ویرانگر بود و به خشونت و ویرانی بیشتری منجر شد. این جنگ تا به امروز ادامه یافته است و صحبت در مورد بازسازی پساجنگی دشوار به نظر میرسد. در واقع ایالات متحده چندین پروژه را از (باز)تعلیم نیروهای امنیتی و مسلح گرفته تا «تعلیم دموکراسی» کنشگران زن نخبه آغاز کرده است.
تحلیل من بر مبنای رویکرد مارکسیستی ماتریالیسم دیالکتیکی و تاریخی انجام شده که کار آموزگارانی مانند آلمن، آو، کولی، ریکوفسکی و یانگمن مفصلبندی شده است. تحلیل فمینیستی مارکسیستیِ مناسبات اجتماعی امپریالیستی جنسیتیشده و نژادیشده، هستهی مفهومی این فصل را تشکیل میدهد.
#فمینیسم_استعماری #امپریالیسم #اینترسکشنالیتی #مارکسیسم_فمینیسم #خاورمیانه
ادامهی متن را در وبسایت #بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/43179
@bidarzani
بیدارزنی
ردگیری دلارها، نقشهنگاریِ فمینیسم استعماری- شهرزاد مجاب - بیدارزنی
با رد فمینیسم استعماری ایالات متحده، باید زنستیزی مردسالارهای بومی را در کنار نژادپرستی و جنسگرایی قدرتهای امپریالیستی به چالش کشید.
بيدارزنى
Photo
🟣 بهمناسبت درگذشت «بل هوکس»
فمینیسم انقلابی
✍🏽 بل هوکس bell hooks
ترجمه: مهدیس صادقی پویا
بل هوکس، فمینیست سوسیالیست آمریکایی است که به سبب مطالعات پساساختاریاش درباره درهمتنیدگی نژاد، سرمایهداری و جنسیت شهرت یافته است. وی در مقاله «خواهرانگی؛ اتحاد سیاسی میان زنان» به مقوله خواهرانگی میان زنان در جنبش رهاییبخش زنان پرداخته و توضیح داده که چرا و چگونه باید از نهادینه شدن ساختار سلطه و سلسله مراتب میان زنان جلوگیری شود. وی در مقدمه این مقاله که در شماره ۲۳ ژورنال Feminist Review، در تابستان ۱۹۸۶ به انتشار رسیده است، به انتشار کتابش تحت عنوان «نظریه فمینیستی، از حاشیه تا مرکز» اشاره میکند و بازخوردها به این کتاب را نشانهای از وجود ساختار سلسله مراتبی میان فمینیستها میداند.
مقدمه: ۱۲ ژانویه ۱۹۸۶
صدای آرام گریهام با صدای موسیقی لول ای. مانوئل، پاکو دو لوسیا و کامرون که همگی به سبک فلامنکو میخوانند، مخلوط میشود. با ترسی که همیشه پیش از نوشتن دارم، باز هم روبرو شدهام؛ ترس از این که کلمات مناسب را برای آن چه میخواهم بگویم، پیدا نکنم. ترسی که همواره موجب شده تا نتوانم آن چه میخواهم بگویم را بنویسم. میدانم که نمیتوانم همزمان به موسیقی گوش دهم و بنویسم. صداها به من غلبه خواهند کرد و مرا به دنیایی خواهند برد مملو از سخنرانیهای پرشور، ورای کلمات. اینها آوازهایی هستند که از تنش، قدرت -در این سال جدید حس میکنم که کنشگران فمینیست به اهمیت مبارزه پی بردهاند- و مبارزهای چشمگیر در عرصههای سیاست، چه در سطوح فردی و چه در سطوح جمعی اشباعند. باور رادیکال ما به مبارزه، همراه با پذیرش مسئولیت تضادهای ساختاریمان است؛ راهی که شاید از طریق آن بتوانیم فهم خود از دیگری را افزایش داده و مؤلفههایی برای اتحاد سیاسیمان ابداع کنیم.
تضادهای رادیکال میان فمینیستهای سفید و فمینیستهای رنگینپوست در جنبش زنان، خود عرصهای برای مبارزه ایجاد کرد. اغلب این تضادها اینقدر زیاد بودند که ما از این که بتوانیم در یک محیط عمومی و مشترک که آلوده به سلسله مراتب سلطه نباشد، با یکدیگر زندگی یا کار کنیم، ناامید میشدیم. هنگامی که انرژیهایمان تقلیل میرود و امیدهایمان را از دست میدهیم، ما کنشگران فمینیست باید تعهدشان به مبارزه سیاسی و افزایش اتحادشان را تقویت کنیم. این بدان معناست که باید در مقابله با نژادگرایی و تضادهایی که موجب میشوند تا تعهداتمان نسبت به مبارزه تضعیف شود، بیشتر تلاش کنیم؛ از این طریق میتوانیم به سمت خلق یک برنامه رهایی بخش سیاسی فمینیستی گام برداریم.
کتاب نظریه فمینیستی: از حاشیه تا مرکز یکی از مصداقهای چنین تلاشی برای فرمولبندی یک نظریه رهاییبخش توسط کنشگران فمینیست است؛ نظریهای که شمولگراست و سلطه دائمی را به چالش میکشد. نژادگرایی تا حدودی به شکلگیری یک نظریه فمینیستی از حاشیه تا مرکز کمک کرده است.
بر خلاف اولین کتابم «من یه زن نیستم؟: زنان سیاه و فمینیسم»، که در زمانی که زنان سفید حکم کرده بودند که ‘نژاد’، موضوع خوبی برای مباحثه های فمینیستی است، برای انتشار پذیرفته شد، کتاب دوم را زمانی منتشر کردم که زنان سفید چنین میپنداشتند که هیچ نیازی به حضور زنان سیاه در نظریهپردازی سیاسی فمینیستی وجود ندارد. اگرچه در این میان به صداهایی ارجاع میدهند که دارای امتیازات بیشتر هم هستند، (مانند آدری لرد یا باربارا اسمیت)، اما قسمت بیشتر نظریات سیاسی فمینیستی را که توسط زنان رنگینپوست ناشناس یا کمتر شناخته شده نوشته شده است، نادیده میگیرند؛ به خصوص که این نوشتهها، ایدئولوژیهای غالب را نیز نادیده گرفته باشند. در سراسر کلاسهای رشته مطالعات زنان در آمریکا، کارهای زنان رنگینپوست نادیده گرفته میشود و بیشترین ارجاع به خودبیوگرافیهای داستانی و تخیلی داده میشود. کتاب نظریه فمینیستی: از حاشیه تا مرکز از آغاز انتشارش تا کنون تنها چند بازخورد گرفته است که من دوتایشان را دیدهام. بر خلاف به رسمیت نشناختن و نبود نقدها و مباحثات جدی روی این کتاب توسط فمینیستها، من از خوانندگانم بازخوردهای خوبی دریافت کردهام.
#اینترسکشنالیتی #مبارزه_طبقاتی #فمینیسم_سیاه #LGBTQ
ادامهی متن را در لینک زیر بخوانید:
https://revoltfem.com/post/sisterhood-political-solidarity-between-women-1/
@bidarzani
فمینیسم انقلابی
✍🏽 بل هوکس bell hooks
ترجمه: مهدیس صادقی پویا
بل هوکس، فمینیست سوسیالیست آمریکایی است که به سبب مطالعات پساساختاریاش درباره درهمتنیدگی نژاد، سرمایهداری و جنسیت شهرت یافته است. وی در مقاله «خواهرانگی؛ اتحاد سیاسی میان زنان» به مقوله خواهرانگی میان زنان در جنبش رهاییبخش زنان پرداخته و توضیح داده که چرا و چگونه باید از نهادینه شدن ساختار سلطه و سلسله مراتب میان زنان جلوگیری شود. وی در مقدمه این مقاله که در شماره ۲۳ ژورنال Feminist Review، در تابستان ۱۹۸۶ به انتشار رسیده است، به انتشار کتابش تحت عنوان «نظریه فمینیستی، از حاشیه تا مرکز» اشاره میکند و بازخوردها به این کتاب را نشانهای از وجود ساختار سلسله مراتبی میان فمینیستها میداند.
مقدمه: ۱۲ ژانویه ۱۹۸۶
صدای آرام گریهام با صدای موسیقی لول ای. مانوئل، پاکو دو لوسیا و کامرون که همگی به سبک فلامنکو میخوانند، مخلوط میشود. با ترسی که همیشه پیش از نوشتن دارم، باز هم روبرو شدهام؛ ترس از این که کلمات مناسب را برای آن چه میخواهم بگویم، پیدا نکنم. ترسی که همواره موجب شده تا نتوانم آن چه میخواهم بگویم را بنویسم. میدانم که نمیتوانم همزمان به موسیقی گوش دهم و بنویسم. صداها به من غلبه خواهند کرد و مرا به دنیایی خواهند برد مملو از سخنرانیهای پرشور، ورای کلمات. اینها آوازهایی هستند که از تنش، قدرت -در این سال جدید حس میکنم که کنشگران فمینیست به اهمیت مبارزه پی بردهاند- و مبارزهای چشمگیر در عرصههای سیاست، چه در سطوح فردی و چه در سطوح جمعی اشباعند. باور رادیکال ما به مبارزه، همراه با پذیرش مسئولیت تضادهای ساختاریمان است؛ راهی که شاید از طریق آن بتوانیم فهم خود از دیگری را افزایش داده و مؤلفههایی برای اتحاد سیاسیمان ابداع کنیم.
تضادهای رادیکال میان فمینیستهای سفید و فمینیستهای رنگینپوست در جنبش زنان، خود عرصهای برای مبارزه ایجاد کرد. اغلب این تضادها اینقدر زیاد بودند که ما از این که بتوانیم در یک محیط عمومی و مشترک که آلوده به سلسله مراتب سلطه نباشد، با یکدیگر زندگی یا کار کنیم، ناامید میشدیم. هنگامی که انرژیهایمان تقلیل میرود و امیدهایمان را از دست میدهیم، ما کنشگران فمینیست باید تعهدشان به مبارزه سیاسی و افزایش اتحادشان را تقویت کنیم. این بدان معناست که باید در مقابله با نژادگرایی و تضادهایی که موجب میشوند تا تعهداتمان نسبت به مبارزه تضعیف شود، بیشتر تلاش کنیم؛ از این طریق میتوانیم به سمت خلق یک برنامه رهایی بخش سیاسی فمینیستی گام برداریم.
کتاب نظریه فمینیستی: از حاشیه تا مرکز یکی از مصداقهای چنین تلاشی برای فرمولبندی یک نظریه رهاییبخش توسط کنشگران فمینیست است؛ نظریهای که شمولگراست و سلطه دائمی را به چالش میکشد. نژادگرایی تا حدودی به شکلگیری یک نظریه فمینیستی از حاشیه تا مرکز کمک کرده است.
بر خلاف اولین کتابم «من یه زن نیستم؟: زنان سیاه و فمینیسم»، که در زمانی که زنان سفید حکم کرده بودند که ‘نژاد’، موضوع خوبی برای مباحثه های فمینیستی است، برای انتشار پذیرفته شد، کتاب دوم را زمانی منتشر کردم که زنان سفید چنین میپنداشتند که هیچ نیازی به حضور زنان سیاه در نظریهپردازی سیاسی فمینیستی وجود ندارد. اگرچه در این میان به صداهایی ارجاع میدهند که دارای امتیازات بیشتر هم هستند، (مانند آدری لرد یا باربارا اسمیت)، اما قسمت بیشتر نظریات سیاسی فمینیستی را که توسط زنان رنگینپوست ناشناس یا کمتر شناخته شده نوشته شده است، نادیده میگیرند؛ به خصوص که این نوشتهها، ایدئولوژیهای غالب را نیز نادیده گرفته باشند. در سراسر کلاسهای رشته مطالعات زنان در آمریکا، کارهای زنان رنگینپوست نادیده گرفته میشود و بیشترین ارجاع به خودبیوگرافیهای داستانی و تخیلی داده میشود. کتاب نظریه فمینیستی: از حاشیه تا مرکز از آغاز انتشارش تا کنون تنها چند بازخورد گرفته است که من دوتایشان را دیدهام. بر خلاف به رسمیت نشناختن و نبود نقدها و مباحثات جدی روی این کتاب توسط فمینیستها، من از خوانندگانم بازخوردهای خوبی دریافت کردهام.
#اینترسکشنالیتی #مبارزه_طبقاتی #فمینیسم_سیاه #LGBTQ
ادامهی متن را در لینک زیر بخوانید:
https://revoltfem.com/post/sisterhood-political-solidarity-between-women-1/
@bidarzani
فمینیسم انقلابی
خواهرانگی: اتحاد سیاسی میان زنان/ قسمت اول - فمینیسم انقلابی
بل هوکس، فمینیست سوسیالیست آمریکایی است که به سبب مطالعات پساساختاریاش از در هم تنیدگی نژاد، سرمایهداری و جنسیت شهرت یافته است. وی در مقاله «خواهرانگی؛ اتحاد سیاسی بین زنان» به مقوله خواهرانگی میان زنان در جنبش رهاییبخش زنان پرداخته و توضیح داده که چرا…
بيدارزنى
Photo
🟣 پنج درس از مبارزه جنبش فمینیستی آرژانتین برای دستیابی به حق پایان دادن خودخواسته بارداری
در ماه دسامبر سال ۲۰۲۰، پارلمان آرژانتین لایحه قانونیسازی سقط جنین خودخواسته تا سقف هفته چهاردهم بارداری را تصویب کرد. پایان خودخواسته بارداری اکنون در دومین کشور بزرگ آمریکای جنوبی، قانونی، رایگان و امن صورت میگیرد. در حالی که کشورهای دیگر در تلاشند تا سقط خودخواسته را محدود و جرمانگاری کنند، این یک پیروزی بزرگ برای جنبشهای فمینیستی آرژانتین است. این جنبشها که در دوران کرونا و در بلندمدتترین و سختگیرانهترین قرنطینه، همچنان به فعالیت و کمپینسازی ادامه دادند، به ما یاد میدهند که چگونه در سختترین شرایط و با وجود موانع و چالشهای طاقتفرسا، ادامه بدهیم و پیروز شویم.
افرادی با سنین متکثر و پیشینه و اتنیسیته متفاوت تقریبا به طور روزانه مهمانی، جلسه و تجمع سازماندهی میکردند. پیباس(نوجوانان)، هیستوریکاس(فمینیستهای بالای ۷۰ سال)، زنان بومی و زنان مهاجر و افراد ترنس همگی با هدفی مشترک گرد هم آمدند: دفاع از خودمختاری جسمانیشان. تمامی شواهد حاکی از آن بود که لایحه سقط خودخواسته قانونی در ماههای اولیه سال ۲۰۲۰ به تصویب میرسد.
اما دنیا ناگهان متوقف شد. پاندمی کرونا به آرژانتین رسید و بر آنچه که فمینیستها سالها فریاد میزدند صحه گذاشت؛ اهمیت کار زنان و بدنهای زنانه همچون پرستاری، مراقبت از کودکان و سالمندان، نظافت و تمامی کارهایی که ناچیز به حساب میآیند و یا به عنوان کار به رسمیت شناخته نمیشوند. پاندمی همچنین آنچه که این جنبشها مدتهاست محکوم کردهاند را نمایان کرد: «بحران بازتولید اجتماعی و نابرابری.»
دولت دستور قرنطینه اجباری را صادر کرد. همهچیز به تعلیق درآمد. فقط خدماتی که حیاتی تلقی میشدند(سوپرمارکتها، داروخانهها، کلینیکها و بیمارستانها) به فعالیت ادامه دادند و افراد تنها برای اهداف ضروری میتوانند تا شعاع ۵۰۰ متری محل سکونت خود از خانه خارج شوند. دورهمیها و گردهماییها ممنوع شدند و از ساعت ۸ شب به بعد حکومت نظامی اعلام شد. تمامی اینها شکاف نابرابری را عمیقتر کرد. همانطور که «جورجینا مانسیلا» از جنبش مقاومت «قدرتمند» به من گفت: «چگونه میتوانند به ما بگویند در خانه بمانید وقتی پول کافی برای خرید خورد و خوراک نداریم؟ چطور میگویند دستانتان را بشویید وقتی از آب و مواد شوینده ابتدایی محرومیم؟»
در چنین بستری، جنبشهای فمینیستی در آرژانتین باید در استراتژیهای خود بازاندیشی میکردند. «روث زوربریگن»از بنیانگذاران مجمع فمینیستی «شورش» که زنانی که قصد سقط خودخواسته دارند را همراهی و حمایت میکند، به من گفت: «جنبشهای فمینیستی آرژانتین جایشان مشخص است، جایی از آن خودمان که همان خیابانهاست. جایی برای جلسات، گردهماییها و مطالبهگریها.»
#حق_سقط_جنین_امن #اینترسکشنالیتی #باروری_آگاهانه
ادامهی متن را در وبسایت زاگاه بخوانید:
https://zaagaah.com/xvd2
@bidarzani
در ماه دسامبر سال ۲۰۲۰، پارلمان آرژانتین لایحه قانونیسازی سقط جنین خودخواسته تا سقف هفته چهاردهم بارداری را تصویب کرد. پایان خودخواسته بارداری اکنون در دومین کشور بزرگ آمریکای جنوبی، قانونی، رایگان و امن صورت میگیرد. در حالی که کشورهای دیگر در تلاشند تا سقط خودخواسته را محدود و جرمانگاری کنند، این یک پیروزی بزرگ برای جنبشهای فمینیستی آرژانتین است. این جنبشها که در دوران کرونا و در بلندمدتترین و سختگیرانهترین قرنطینه، همچنان به فعالیت و کمپینسازی ادامه دادند، به ما یاد میدهند که چگونه در سختترین شرایط و با وجود موانع و چالشهای طاقتفرسا، ادامه بدهیم و پیروز شویم.
افرادی با سنین متکثر و پیشینه و اتنیسیته متفاوت تقریبا به طور روزانه مهمانی، جلسه و تجمع سازماندهی میکردند. پیباس(نوجوانان)، هیستوریکاس(فمینیستهای بالای ۷۰ سال)، زنان بومی و زنان مهاجر و افراد ترنس همگی با هدفی مشترک گرد هم آمدند: دفاع از خودمختاری جسمانیشان. تمامی شواهد حاکی از آن بود که لایحه سقط خودخواسته قانونی در ماههای اولیه سال ۲۰۲۰ به تصویب میرسد.
اما دنیا ناگهان متوقف شد. پاندمی کرونا به آرژانتین رسید و بر آنچه که فمینیستها سالها فریاد میزدند صحه گذاشت؛ اهمیت کار زنان و بدنهای زنانه همچون پرستاری، مراقبت از کودکان و سالمندان، نظافت و تمامی کارهایی که ناچیز به حساب میآیند و یا به عنوان کار به رسمیت شناخته نمیشوند. پاندمی همچنین آنچه که این جنبشها مدتهاست محکوم کردهاند را نمایان کرد: «بحران بازتولید اجتماعی و نابرابری.»
دولت دستور قرنطینه اجباری را صادر کرد. همهچیز به تعلیق درآمد. فقط خدماتی که حیاتی تلقی میشدند(سوپرمارکتها، داروخانهها، کلینیکها و بیمارستانها) به فعالیت ادامه دادند و افراد تنها برای اهداف ضروری میتوانند تا شعاع ۵۰۰ متری محل سکونت خود از خانه خارج شوند. دورهمیها و گردهماییها ممنوع شدند و از ساعت ۸ شب به بعد حکومت نظامی اعلام شد. تمامی اینها شکاف نابرابری را عمیقتر کرد. همانطور که «جورجینا مانسیلا» از جنبش مقاومت «قدرتمند» به من گفت: «چگونه میتوانند به ما بگویند در خانه بمانید وقتی پول کافی برای خرید خورد و خوراک نداریم؟ چطور میگویند دستانتان را بشویید وقتی از آب و مواد شوینده ابتدایی محرومیم؟»
در چنین بستری، جنبشهای فمینیستی در آرژانتین باید در استراتژیهای خود بازاندیشی میکردند. «روث زوربریگن»از بنیانگذاران مجمع فمینیستی «شورش» که زنانی که قصد سقط خودخواسته دارند را همراهی و حمایت میکند، به من گفت: «جنبشهای فمینیستی آرژانتین جایشان مشخص است، جایی از آن خودمان که همان خیابانهاست. جایی برای جلسات، گردهماییها و مطالبهگریها.»
#حق_سقط_جنین_امن #اینترسکشنالیتی #باروری_آگاهانه
ادامهی متن را در وبسایت زاگاه بخوانید:
https://zaagaah.com/xvd2
@bidarzani
زاگاه
پنج درس از مبارزه جنبش فمینیستی آرژانتین برای دستیابی به حق پایان دادن خودخواسته بارداری - زاگاه
زاگاه- در ماه دسامبر سال 2020، پارلمان آرژانتین لایحه قانونیسازی سقط جنین خودخواسته تا سقف هفته چهاردهم بارداری را تصویب کرد. پایان خودخواسته بارداری اکنون در […]
🟣 آیا ستم جنسیتی و طبقاتی در هم تنیدهاند؟
✍🏽 سمیه رستمپور: «طبقه، جنسیت و بازتولید سرمایهداری
✍🏽 شهین غلامی: «درهمتنیدگی ستم جنسیتی و طبقاتی از منظر اینترسکشنالیتی»
اکثریت شرکتکنندگان در نظرسنجی زمانه بر این باورند که ستم طبقاتی و ستم جنسیتی در هم تنیدهاند. سمیه رستمپور، پژوهشگر و فعال حوزه زنان، و شهین غلامی، پژوهشگر حوزه جنسیت، درباره درهمتنیدگی ستم جنسیتی و طبقاتی در نسبت با وضعیت ایران توضیح میدهند.
▪️سمیه رستمپور: «گرایشهای چپ اینترسکشنالیتی به شکل مشخص با دست گذاشتن بر همتنیدگی فرودستی طبقاتی با سرکوب جنسیتی و نژادی، از سرمایهداری نژادپرستانه یا سرمایهداری جنسیتزده سخن میگویند. باید به این موضوع توجه کرد که مناسبات مرد-پدرسالار نظامی واحد، مجزا و «خودآیین» نیست که به نحو بیرونی با مناسبات طبقاتی و استثمار پیوند خورده باشد، بلکه بازتولید نظام سرمایهداری به شکلی درونماندگار بر ستم جنسیتی استوار است و ستم جنسیتی عنصر برسازنده بازتولید سرمایهداری است. این بدین معناست که رانه اجتماعی تولید و بازتولید مردسالاری مدرن، مناسبات سرمایه دارانه است، و همچنین پرداختن به تاریخ سرمایهداری (استثمار)، بدون لحاظ کردن انقیاد (و ستم-سلطه) جنسیتی و نظام مردسالارانهای که شرط بازتولید نیروی کار است، مخدوش و یکسویه باقی میماند.به عبارت دیگر، سرمایه داری بدون ستم جنسیتی قادر به شکلگیری و تداوم خود نیست. این موضوعی است که مورد بحث نظریه «بازتولید اجتماعی» (social reproduction theory) به عنوان یکی از مهمترین گرایشات فمینیسم مارکسیستی نیز است».
▪️شهین غلامی: «جامعه ایران ساختاری همگن و یکدست ندارد. تنوع گروههای قومیتی، مذهبی، جنسی و جنسیتی باعث میشود زنان از امکانهای مادی متفاوتی برای ورود به بازار اشتغال برخوردار باشند. اغلب زنان مناطق حاشیهای، که بر اساس سیاستهای مرکزگرا از توسعه اقتصادی کمتری برخوردار و به اصطلاح «محرومسازی» میشوند، از نابرابریهای مضاعفی همچون عدم دسترسی عادلانه به آموزشِ (خصوصا آموزش عالی) رنج میبرند و در نتیجه شانس کمتری برای ورود به بازار اشتغال دارند. فهم لیبرال و مرکزگرا عموما با نادیده گرفتن وضعیت این زنان، شانسهای نابرابر آنان را به عواملی همچون فرهنگ و سنت نسبت میدهد و از دولت به عنوان مهمترین عامل توزیع منابع قدرت سلب مسئولیت میکند. قضیه آنجایی پیچیدهتر میشود که شانس نابرابر در دسترسی به آموزش، چرخهای از نابرابریهای دیگر از جمله، ازدواج کودکان دختر، بارداری و زایمانهای اجباری و نیز خشونتهایی از جمله خشونت خانگی را با خود به همراه میآورد که رهایی از آن برای اغلب زنان در این مناطق میسر نیست. تحلیل جنسیت به عنوان فاکتوری مستقل از طبقه، پیشاپیش تجربه چنین زنانی را حذف و به عبارت دقیقتر طرد میکند و به حاشیه میراند. اگر بخواهیم به پرسش بالا برگردیم باید بپرسیم وقتی از افزایش جذب زنان به بازار کار سخن میگوییم دقیقا از چه زنانی صحبت میکنیم؟ انتشار اخبار #فروش_موی_زنان طبقات فرودست اقتصادی در این روزها را شاید بتوان بارزترین مثال برای گیر افتادن در چرخه نابرابری و محرومیت اقتصادی دانست؛ چرخهای که به هیچ عنوان در تحلیلهای مرکزگرا که با تاکید بر آمار افزایش ورود زنان به دانشگاه، افزایش ورود آنان به بازار کار را نتیجه میگیرند در نظر گرفته نمیشود. پس همانگونه که جایگاه طبقاتی زنان متفاوت است، نمیتوان از کلیتی یکدست و همگن به نام زنان حرف زد».
#اینترسکشنالیتی
#فقر_و_تبعیض #مارکسیسم_فمینیسم
ادامهی متن را در لینک زیر بخوانید:
https://bit.ly/3mN6kfy
@bidarzani
✍🏽 سمیه رستمپور: «طبقه، جنسیت و بازتولید سرمایهداری
✍🏽 شهین غلامی: «درهمتنیدگی ستم جنسیتی و طبقاتی از منظر اینترسکشنالیتی»
اکثریت شرکتکنندگان در نظرسنجی زمانه بر این باورند که ستم طبقاتی و ستم جنسیتی در هم تنیدهاند. سمیه رستمپور، پژوهشگر و فعال حوزه زنان، و شهین غلامی، پژوهشگر حوزه جنسیت، درباره درهمتنیدگی ستم جنسیتی و طبقاتی در نسبت با وضعیت ایران توضیح میدهند.
▪️سمیه رستمپور: «گرایشهای چپ اینترسکشنالیتی به شکل مشخص با دست گذاشتن بر همتنیدگی فرودستی طبقاتی با سرکوب جنسیتی و نژادی، از سرمایهداری نژادپرستانه یا سرمایهداری جنسیتزده سخن میگویند. باید به این موضوع توجه کرد که مناسبات مرد-پدرسالار نظامی واحد، مجزا و «خودآیین» نیست که به نحو بیرونی با مناسبات طبقاتی و استثمار پیوند خورده باشد، بلکه بازتولید نظام سرمایهداری به شکلی درونماندگار بر ستم جنسیتی استوار است و ستم جنسیتی عنصر برسازنده بازتولید سرمایهداری است. این بدین معناست که رانه اجتماعی تولید و بازتولید مردسالاری مدرن، مناسبات سرمایه دارانه است، و همچنین پرداختن به تاریخ سرمایهداری (استثمار)، بدون لحاظ کردن انقیاد (و ستم-سلطه) جنسیتی و نظام مردسالارانهای که شرط بازتولید نیروی کار است، مخدوش و یکسویه باقی میماند.به عبارت دیگر، سرمایه داری بدون ستم جنسیتی قادر به شکلگیری و تداوم خود نیست. این موضوعی است که مورد بحث نظریه «بازتولید اجتماعی» (social reproduction theory) به عنوان یکی از مهمترین گرایشات فمینیسم مارکسیستی نیز است».
▪️شهین غلامی: «جامعه ایران ساختاری همگن و یکدست ندارد. تنوع گروههای قومیتی، مذهبی، جنسی و جنسیتی باعث میشود زنان از امکانهای مادی متفاوتی برای ورود به بازار اشتغال برخوردار باشند. اغلب زنان مناطق حاشیهای، که بر اساس سیاستهای مرکزگرا از توسعه اقتصادی کمتری برخوردار و به اصطلاح «محرومسازی» میشوند، از نابرابریهای مضاعفی همچون عدم دسترسی عادلانه به آموزشِ (خصوصا آموزش عالی) رنج میبرند و در نتیجه شانس کمتری برای ورود به بازار اشتغال دارند. فهم لیبرال و مرکزگرا عموما با نادیده گرفتن وضعیت این زنان، شانسهای نابرابر آنان را به عواملی همچون فرهنگ و سنت نسبت میدهد و از دولت به عنوان مهمترین عامل توزیع منابع قدرت سلب مسئولیت میکند. قضیه آنجایی پیچیدهتر میشود که شانس نابرابر در دسترسی به آموزش، چرخهای از نابرابریهای دیگر از جمله، ازدواج کودکان دختر، بارداری و زایمانهای اجباری و نیز خشونتهایی از جمله خشونت خانگی را با خود به همراه میآورد که رهایی از آن برای اغلب زنان در این مناطق میسر نیست. تحلیل جنسیت به عنوان فاکتوری مستقل از طبقه، پیشاپیش تجربه چنین زنانی را حذف و به عبارت دقیقتر طرد میکند و به حاشیه میراند. اگر بخواهیم به پرسش بالا برگردیم باید بپرسیم وقتی از افزایش جذب زنان به بازار کار سخن میگوییم دقیقا از چه زنانی صحبت میکنیم؟ انتشار اخبار #فروش_موی_زنان طبقات فرودست اقتصادی در این روزها را شاید بتوان بارزترین مثال برای گیر افتادن در چرخه نابرابری و محرومیت اقتصادی دانست؛ چرخهای که به هیچ عنوان در تحلیلهای مرکزگرا که با تاکید بر آمار افزایش ورود زنان به دانشگاه، افزایش ورود آنان به بازار کار را نتیجه میگیرند در نظر گرفته نمیشود. پس همانگونه که جایگاه طبقاتی زنان متفاوت است، نمیتوان از کلیتی یکدست و همگن به نام زنان حرف زد».
#اینترسکشنالیتی
#فقر_و_تبعیض #مارکسیسم_فمینیسم
ادامهی متن را در لینک زیر بخوانید:
https://bit.ly/3mN6kfy
@bidarzani
Telegraph
آیا ستم جنسیتی و طبقاتی در هم تنیدهاند؟
در سی و پنجمین نظرسنجی زمانه که با موضوع «ریشهها و نمودهای زنستیزی و خشونت علیه زنان» (زاز ۱۶ آذر / ۷ دسامبر تا ۲۳ آذر / ۱۴ دسامبر) برگزار شد از اعضای پنل نظرسنجی زمانه و دیگر مخاطبان زمانه پرسیدیم: چه نسبتی میان ستم جنسیتی و ستم طبقاتی وجود دارد؟ ۶۸۲…