هنوز عشق تو امّیدبخشِ جانِ من است
خوشا غمی که از او شادیِ جهانِ من است
اگر چه فرصت عمرم ز دست رفت، بیا
که همچنان به رهت چشمِ خونفشان من است
حکایت غم دیرین به عشق گفتم، گفت:
هنوز این همه، آغازِ داستانِ من است
#هوشنگ_ابتهاج
خوشا غمی که از او شادیِ جهانِ من است
اگر چه فرصت عمرم ز دست رفت، بیا
که همچنان به رهت چشمِ خونفشان من است
حکایت غم دیرین به عشق گفتم، گفت:
هنوز این همه، آغازِ داستانِ من است
#هوشنگ_ابتهاج
محتاج یک کرشمهام ای مایهٔ امید
این عشق را ز آفت حِرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
#هوشنگ_ابتهاج
#شب_بخیر
این عشق را ز آفت حِرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
#هوشنگ_ابتهاج
#شب_بخیر
میآمدم که حالِ دلِ زار گویَمَت
اما مگر سرشک، امان میدهد به من؟
چشمت به شرم و ناز ببندد لبِ نیاز
شوقت اگر هزار زبان میدهد به من
#هوشنگ_ابتهاج
🕊️
اما مگر سرشک، امان میدهد به من؟
چشمت به شرم و ناز ببندد لبِ نیاز
شوقت اگر هزار زبان میدهد به من
#هوشنگ_ابتهاج
🕊️
من نمیدانستم معنی هرگز را.
ابتهاج
شبان آهسته می گریم که شاید کم شود دردم
تحمل میرود اما شب غم سر نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگی ها بی قراری ها
تو مَه بی مهری و حرف مَنَت باور نمی آید
ز دست و پای دل برگیر این زنجیرِ جور ای یار
که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمی آید
#هوشنگ_ابتهاج
#پرواز_همای
#شب_بخیر
🕊️
تحمل میرود اما شب غم سر نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگی ها بی قراری ها
تو مَه بی مهری و حرف مَنَت باور نمی آید
ز دست و پای دل برگیر این زنجیرِ جور ای یار
که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمی آید
#هوشنگ_ابتهاج
#پرواز_همای
#شب_بخیر
🕊️
منم و شمع دلِ سوخته، یارب مددی
ڪه دگرباره شبْ آشفته شد و باد گرفت
شعرم از نالهے عشّاق غم انگیزتر است
داد از آن زخمه ڪه دیگر ره بیداد گرفت
#هوشنگ_ابتهاج🕊️
ڪه دگرباره شبْ آشفته شد و باد گرفت
شعرم از نالهے عشّاق غم انگیزتر است
داد از آن زخمه ڪه دیگر ره بیداد گرفت
#هوشنگ_ابتهاج🕊️
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنهای بر در این خانهی تنها زد و رفت
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شب طوفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت
دل خورشیدیاش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
همنوای دل من بود به هنگام قفس
نالهای در غم مرغان هم آوا زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنهای بر در این خانهی تنها زد و رفت
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شب طوفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت
دل خورشیدیاش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
همنوای دل من بود به هنگام قفس
نالهای در غم مرغان هم آوا زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود
هواگرفتۀ عشق از پی هوس نرود
به بوی زلف تو دم میزنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بیتو یک نفس نرود
دلا بسوز و به جان برفروز آتش عشق
کز این چراغ تو دودی به چشم کس نرود
#هوشنگ_ابتهاج
هواگرفتۀ عشق از پی هوس نرود
به بوی زلف تو دم میزنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بیتو یک نفس نرود
دلا بسوز و به جان برفروز آتش عشق
کز این چراغ تو دودی به چشم کس نرود
#هوشنگ_ابتهاج
زندگی چیست؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن که عشق میورزد
دل و جانش به عشق میارزد
#هوشنگ_ابتهاج
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن که عشق میورزد
دل و جانش به عشق میارزد
#هوشنگ_ابتهاج
چون باد می روی و به خاکم فکنده ای
آری برو که خانه ز بنیاد کنده ای
حس و هنر به هیچ ، ز عشق بهشتی ام
شرمی نیامدت که ز چشمم فکنده ای؟
اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم
مرگم به لب نهاده غم آلود خنده ای
بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست
کز دست کودکی بربایی پرنده ای
بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید
آنگه شناختم که تو برق جهنده ای
بی او چه بر تو می گذرد سایه ای شگفت
جانت ز دست رفت و تو بی چاره زندهای
#هوشنگ_ابتهاج
آری برو که خانه ز بنیاد کنده ای
حس و هنر به هیچ ، ز عشق بهشتی ام
شرمی نیامدت که ز چشمم فکنده ای؟
اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم
مرگم به لب نهاده غم آلود خنده ای
بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست
کز دست کودکی بربایی پرنده ای
بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید
آنگه شناختم که تو برق جهنده ای
بی او چه بر تو می گذرد سایه ای شگفت
جانت ز دست رفت و تو بی چاره زندهای
#هوشنگ_ابتهاج
چون باد میروی و به خاکم فکندهای
آری برو که خانه ز بنیاد کندهای
حس و هنر به هیچ، ز عشق بهشتیام
شرمی نیامدت که ز چشمم فکندهای؟
اشکم دوَد به دامن و چون شمع صبحدم
مرگم به لب نهاده غمآلود خندهای
بخت از منَت گرفت و دلم آنچنان گریست
کز دست کودکی بِرُبایی پرندهای
بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید
آنگه شناختم که تو برق جهندهای
بی او چه بر تو میگذرد سایهای شگفت
جانت ز دست رفت و تو بیچاره زندهای
#هوشنگ_ابتهاج
آری برو که خانه ز بنیاد کندهای
حس و هنر به هیچ، ز عشق بهشتیام
شرمی نیامدت که ز چشمم فکندهای؟
اشکم دوَد به دامن و چون شمع صبحدم
مرگم به لب نهاده غمآلود خندهای
بخت از منَت گرفت و دلم آنچنان گریست
کز دست کودکی بِرُبایی پرندهای
بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید
آنگه شناختم که تو برق جهندهای
بی او چه بر تو میگذرد سایهای شگفت
جانت ز دست رفت و تو بیچاره زندهای
#هوشنگ_ابتهاج
نگاهت میکنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
چه خواهشها در این خاموشیِ گویاست نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد
بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم
زبان بازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد
چو هم پرواز خورشیدی مکن از سوختن پروا
که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد
الا ای آتشین پیکر! برآی از خاک و خاکستر
خوشا آن مرغ بالاپر که بال کهکشان دارد
زمان فرسود دیدم هرچه از عهد ازل دیدم
زهی این عشق عاشق کش که عهد بی زمان دارد
ببین داس بلا ای دل مشو زین داستان غافل
که دست غارت باغ است و قصد ارغوان دارد
درون ها شرحه شرحه است از دم و داغ جداییها
بیا از بانگ نی بشنو که شرحی خون فشان دارد
دهان سایه میبندند و باز از عشوهی عشقت
خروش جان او آوازه در گوش جهان دارد
#هوشنگ_ابتهاج
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
چه خواهشها در این خاموشیِ گویاست نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد
بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم
زبان بازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد
چو هم پرواز خورشیدی مکن از سوختن پروا
که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد
الا ای آتشین پیکر! برآی از خاک و خاکستر
خوشا آن مرغ بالاپر که بال کهکشان دارد
زمان فرسود دیدم هرچه از عهد ازل دیدم
زهی این عشق عاشق کش که عهد بی زمان دارد
ببین داس بلا ای دل مشو زین داستان غافل
که دست غارت باغ است و قصد ارغوان دارد
درون ها شرحه شرحه است از دم و داغ جداییها
بیا از بانگ نی بشنو که شرحی خون فشان دارد
دهان سایه میبندند و باز از عشوهی عشقت
خروش جان او آوازه در گوش جهان دارد
#هوشنگ_ابتهاج
خوشا صبحی که چون از خواب خیزم
به آغوش تو از بستر گریزم
گشایم در به رویت شادمانه
رُخَت بوسم، به پایت گل بریزم…
#هوشنگ_ابتهاج
به آغوش تو از بستر گریزم
گشایم در به رویت شادمانه
رُخَت بوسم، به پایت گل بریزم…
#هوشنگ_ابتهاج