دل چه باشد تا ز من باید به پنهانی ربود؟
آخر ای بیدرد! بایستی خبر کردن مرا
من که با یاد تو دنیا را فرامُش کردهام
از مروت نیست؛ از خاطر به در کردن مرا
#صائب_تبریزی
آخر ای بیدرد! بایستی خبر کردن مرا
من که با یاد تو دنیا را فرامُش کردهام
از مروت نیست؛ از خاطر به در کردن مرا
#صائب_تبریزی
چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟
چند در فانوس دارم این چراغ مرده را؟
سیر گلشن بی دماغان را نمی آرد به حال
سایه گل می کشد در خون دل آزرده را
#صائب_تبریزی
چند در فانوس دارم این چراغ مرده را؟
سیر گلشن بی دماغان را نمی آرد به حال
سایه گل می کشد در خون دل آزرده را
#صائب_تبریزی
چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟
چند در فانوس دارم این چراغ مرده را؟
سیر گلشن بی دماغان را نمی آرد به حال
سایه گل می کشد در خون دل آزرده را
#صائب_تبریزی
چند در فانوس دارم این چراغ مرده را؟
سیر گلشن بی دماغان را نمی آرد به حال
سایه گل می کشد در خون دل آزرده را
#صائب_تبریزی
گر دهی صد جان شیرین در بهای بوسه ای
در عقب نبود پشیمانی قمار بوسه را
آن که در آیینه دارد بوسه را از خود دریغ
کی به عاشق واگذارد اختیار بوسه را؟
گشت صائب در مذاقم تلخ آب زندگی
تا چشیدم من شراب خوشگوار بوسه را
#صائب_تبریزی
در عقب نبود پشیمانی قمار بوسه را
آن که در آیینه دارد بوسه را از خود دریغ
کی به عاشق واگذارد اختیار بوسه را؟
گشت صائب در مذاقم تلخ آب زندگی
تا چشیدم من شراب خوشگوار بوسه را
#صائب_تبریزی