پنهان اگرچه داری چون من هزار مونس
من جز تو کس ندارم پنهان و آشکارا
روزی حکایت ما ناگه به گفتن آید
پوشیده چند داریم این درد بیدوا را؟
#اوحدی
من جز تو کس ندارم پنهان و آشکارا
روزی حکایت ما ناگه به گفتن آید
پوشیده چند داریم این درد بیدوا را؟
#اوحدی
.
روز وداع گریه نه در حد دیده بود
توفان اشک تا به گریبان رسیده بود
نزدیک بود کز غم من ناله برکشد
از دور هر که نالهٔ زارم شنیده بود
دیدی که: چون به خون دلم تیغ برکشید؟
آن کس که جان به خون دلش پروریده بود
آن سست عهد سرکش بدمهر سنگدل
ما را به هیچ داد، که ارزان خریده بود
چون مرغ وحشی از قفس تن رمیده شد
آن دل، که در پناه رخش آرمیده بود
زان دردمند شد تن مسکین، که مدتی
دل درد آن دو نرگس بیمار چیده بود
روز وداع دل بشد از دست و حیف نیست
کان روز اوحدی طمع از جان بریده بود
#اوحدی_مراغهای
روز وداع گریه نه در حد دیده بود
توفان اشک تا به گریبان رسیده بود
نزدیک بود کز غم من ناله برکشد
از دور هر که نالهٔ زارم شنیده بود
دیدی که: چون به خون دلم تیغ برکشید؟
آن کس که جان به خون دلش پروریده بود
آن سست عهد سرکش بدمهر سنگدل
ما را به هیچ داد، که ارزان خریده بود
چون مرغ وحشی از قفس تن رمیده شد
آن دل، که در پناه رخش آرمیده بود
زان دردمند شد تن مسکین، که مدتی
دل درد آن دو نرگس بیمار چیده بود
روز وداع دل بشد از دست و حیف نیست
کان روز اوحدی طمع از جان بریده بود
#اوحدی_مراغهای
دلبرا در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟
من و زلف تو قرینیم به سرگردانی
من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا؟
#اوحدی
🕊️
کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟
من و زلف تو قرینیم به سرگردانی
من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا؟
#اوحدی
🕊️
نیابی در اجزای من ذرهای
که آن ذره خالی ز سودای اوست
سرم جای شور و تنم جای شوق
لبم جای ذکر و دلم جای اوست
#اوحدی_مراغهای
که آن ذره خالی ز سودای اوست
سرم جای شور و تنم جای شوق
لبم جای ذکر و دلم جای اوست
#اوحدی_مراغهای
دلم قرین غم و درد و رنج و غصه شود
چو یاد آن لب و رخسار و زلف و خال کند
نیامدست مرا در خیال جز رخ تو
اگر چه نرگس مستت جزین خیال کند
#اوحدی
چو یاد آن لب و رخسار و زلف و خال کند
نیامدست مرا در خیال جز رخ تو
اگر چه نرگس مستت جزین خیال کند
#اوحدی
رفتن مهر تو از سینهٔ من ممکن نیست
همچو نامی که کسی نقش کند بر حجری
هیچ دانی سر من بر سر کوی تو چنین
به چه تشبیه توان کرد؟ به خاکی و دری
هر شب از درد فراق تو بگریم تا روز
عجب، ای گریهٔ شبها، که نکردی اثری!
#اوحدی
همچو نامی که کسی نقش کند بر حجری
هیچ دانی سر من بر سر کوی تو چنین
به چه تشبیه توان کرد؟ به خاکی و دری
هر شب از درد فراق تو بگریم تا روز
عجب، ای گریهٔ شبها، که نکردی اثری!
#اوحدی
آن چشم مست بین، که دلم گشت زار ازو
ای دوستان، بسوخت مرا، زینهار ازو!
گرد از تنم به قد برآورد و همچنان
بر دل نمیشود متصور گذار ازو
گر پیش او گذار کنی، ای نسیم صبح
پیغام من بگوی و سلامی بیار ازو
#اوحدی_مراغهای
ای دوستان، بسوخت مرا، زینهار ازو!
گرد از تنم به قد برآورد و همچنان
بر دل نمیشود متصور گذار ازو
گر پیش او گذار کنی، ای نسیم صبح
پیغام من بگوی و سلامی بیار ازو
#اوحدی_مراغهای
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا با دوست میباید که رویارو سخن گویم
نه با او دیگری مشغول و من با او سخن گویم
سر بیدوست بر زانو چه گویی؟ فرصتی باید
که او بنشیند و من سر بر آن زانو سخن گویم
#اوحدی
نه با او دیگری مشغول و من با او سخن گویم
سر بیدوست بر زانو چه گویی؟ فرصتی باید
که او بنشیند و من سر بر آن زانو سخن گویم
#اوحدی