#توئیت 🖇♥️
آدما هیچوقت
اولین اتفاقای زندگیشون یادشون نمیره
اولین رفیق، اولین عشق، اولین بوسه، اولین قرار، اولین جدایی...
این اولینها تا آخرین روز زندگی با ما هستن
پس حواسمون باشه که چی رو میخوایم برای اولین بار خاطره کنیم.
بقول #سعید_صاحبعلم:
"خاطرات تلخ را از یاد بردن ساده نیست
میخ کج را از دل دیوار کندن مشکل است"
اولین خاطرهها تاریخ انقضا ندارن...
شیرین باشیم! 😉
آدما هیچوقت
اولین اتفاقای زندگیشون یادشون نمیره
اولین رفیق، اولین عشق، اولین بوسه، اولین قرار، اولین جدایی...
این اولینها تا آخرین روز زندگی با ما هستن
پس حواسمون باشه که چی رو میخوایم برای اولین بار خاطره کنیم.
بقول #سعید_صاحبعلم:
"خاطرات تلخ را از یاد بردن ساده نیست
میخ کج را از دل دیوار کندن مشکل است"
اولین خاطرهها تاریخ انقضا ندارن...
شیرین باشیم! 😉
من شدم بعد تو بازیچه ی تقدیر بیا
غم دوری تو کرده ست مرا پیر ، بیا
حرف ما بود بمانی همه جا پیش خودم
رفتی و من شده ام از همه کس سیر بیا
بی خبر مانده ام از حال خودم ، از غم تو
بسکه در ذهن شده یاد تو تکثیر بیا
اینهمه گفته ام از عشق تو من شعر و غزل
خط به خط تا که شود چشم توتفسیر بیا
واژه واژه غزلم از تو نشانی دارد
تا شود از قلمم عشق سرازیر ، بیا
عکس یک ماه که در برکه ی دل دیده شود
منم آن ماه که پایش شده زنجیر بیا
من به آغوش تو محکوم شوم حبس ابد
تا به سلول تنت باشم و درگیر بیا
#اکبر_باباپور
غم دوری تو کرده ست مرا پیر ، بیا
حرف ما بود بمانی همه جا پیش خودم
رفتی و من شده ام از همه کس سیر بیا
بی خبر مانده ام از حال خودم ، از غم تو
بسکه در ذهن شده یاد تو تکثیر بیا
اینهمه گفته ام از عشق تو من شعر و غزل
خط به خط تا که شود چشم توتفسیر بیا
واژه واژه غزلم از تو نشانی دارد
تا شود از قلمم عشق سرازیر ، بیا
عکس یک ماه که در برکه ی دل دیده شود
منم آن ماه که پایش شده زنجیر بیا
من به آغوش تو محکوم شوم حبس ابد
تا به سلول تنت باشم و درگیر بیا
#اکبر_باباپور
در بندِ لحظههایِ گرفتار تا کجا
راضی شدن به بازی تکرار تا کجا
آنسوی این حصار خبرهای تازهایست
در خانه جای پنجره دیوار تا کجا
فرصت همیشه نیست بیا دیر میشود
عمرم گذشت وعدهی دیدار تا کجا
خورشید پشتِ ابر که پنهان نمیشود
ای نورِ بیملاحظه انکار تا کجا
عمریست در پیِ تو به هر سو دویدهام
ای دوست میکشانیام این بار تا کجا
#عطیهسادات_حجتی
راضی شدن به بازی تکرار تا کجا
آنسوی این حصار خبرهای تازهایست
در خانه جای پنجره دیوار تا کجا
فرصت همیشه نیست بیا دیر میشود
عمرم گذشت وعدهی دیدار تا کجا
خورشید پشتِ ابر که پنهان نمیشود
ای نورِ بیملاحظه انکار تا کجا
عمریست در پیِ تو به هر سو دویدهام
ای دوست میکشانیام این بار تا کجا
#عطیهسادات_حجتی
شکنجهدیده اسیرم، مپرس حال مرا
شکستخورده دلیرم، مپرس حال مرا
شبیه یڪ گلِ از گلبنش جدا، چیزی
نماندهاست بمیرم، مپرس حال مرا
به قصد صید کمین کردهاند دور و برم
غزالِ بسته به تیرم، مپرس حال مرا
زمانه روی خوشش را نشان نداده به من
که سیرم از خود سیرم، مپرس حال مرا
توان پنجهزدن نیست ماهپارهی من
پلنگ زخمیِ پیرم، مپرس حال مرا...
#امیر_نقیلو
شکستخورده دلیرم، مپرس حال مرا
شبیه یڪ گلِ از گلبنش جدا، چیزی
نماندهاست بمیرم، مپرس حال مرا
به قصد صید کمین کردهاند دور و برم
غزالِ بسته به تیرم، مپرس حال مرا
زمانه روی خوشش را نشان نداده به من
که سیرم از خود سیرم، مپرس حال مرا
توان پنجهزدن نیست ماهپارهی من
پلنگ زخمیِ پیرم، مپرس حال مرا...
#امیر_نقیلو
خدایاشکرت..!
برای هرچیزی که اولش گِلِه کردم
ولی بعدش فهمیدم که قشنگتر از این نمیتونستی بچینی واسم..
برای هر شبی که فکر میکردم امکان نداره صبح بشه، ولی شد..
برای هر مشکلی که فکر نمیکردم حل بشه، ولی حل شد..
برای هر روزی که فکر میکردم ادامه دادن غیرممکنه، ولی ممکن شد..
شُکر!
برای هرچیزی که اولش گِلِه کردم
ولی بعدش فهمیدم که قشنگتر از این نمیتونستی بچینی واسم..
برای هر شبی که فکر میکردم امکان نداره صبح بشه، ولی شد..
برای هر مشکلی که فکر نمیکردم حل بشه، ولی حل شد..
برای هر روزی که فکر میکردم ادامه دادن غیرممکنه، ولی ممکن شد..
شُکر!
این قشنگترین نوشتهی شمس تبریزی بود که خوندم:
«ما باور کردهایم که خدا ما را از بالا میبیند، امّا او در واقع از درون مینگرد.»
به درونت بیشتر اهمیت بده
«ما باور کردهایم که خدا ما را از بالا میبیند، امّا او در واقع از درون مینگرد.»
به درونت بیشتر اهمیت بده
یک شهر مرا زیر لبش زمزمه میکرد
جانا تو بگو با من دیوانه چه کردی
پروانه دلش سوخت نگاهش به من افتاد
ای عهد شکن با دل پروانه چه کردی
محرم زمانی
جانا تو بگو با من دیوانه چه کردی
پروانه دلش سوخت نگاهش به من افتاد
ای عهد شکن با دل پروانه چه کردی
محرم زمانی
از می عشق تو مست افتادهام
بر درت چون خاک پست افتادهام
بی خودم کن ساقیا بگشای دست
زانکه در خود پای بست افتادهام
#عطار
بر درت چون خاک پست افتادهام
بی خودم کن ساقیا بگشای دست
زانکه در خود پای بست افتادهام
#عطار
یک روز
بلکه پنجاه سالِ دیگر
ترانهی من را از رادیو خواهی شنید
در برنامهی مروری بر ترانههای کهن شاید
و بار دیگر به یاد خواهی آورد
سطرهایی را
که به صله ی یک لبخند تو نوشته شدند
تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک
و این شعر در آن روز
تازهترین شعرم برای تو خواهد بود …
#یغما_گلرویی
بلکه پنجاه سالِ دیگر
ترانهی من را از رادیو خواهی شنید
در برنامهی مروری بر ترانههای کهن شاید
و بار دیگر به یاد خواهی آورد
سطرهایی را
که به صله ی یک لبخند تو نوشته شدند
تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک
و این شعر در آن روز
تازهترین شعرم برای تو خواهد بود …
#یغما_گلرویی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آرزو میکنم اگه مبتلا به رنج و غم شدی؛
پناهی داشته باشی...
پناهی داشته باشی...
«كم هو جميل أن تجد من يؤمن بك وبمستقبلك»
چقدر زيباست
كسى را بيابى كه به تو و آينده ات ايمان دارد…
چقدر زيباست
كسى را بيابى كه به تو و آينده ات ايمان دارد…
میخواهمت دیوانه! میفهمی
باید در آغوشت رها باشم...
میخواهمت دیوانه! کاری کن
سهمِ توأم من هرکجا باشم...
نرگس صرافیان طوفان
باید در آغوشت رها باشم...
میخواهمت دیوانه! کاری کن
سهمِ توأم من هرکجا باشم...
نرگس صرافیان طوفان
از حصارت پر زن و در گیسوانم لانه کن
غنچه های نغمه خوان را با دلم هم خانه کن
شاخه هایم خوشه ی تصنیف و هر برگم غزل
با نوایت راز اشعار مرا افسانه کن
شوکت بال و پرت را سایه کن بر لانه ام
رامش بال و پرم را با قفس بیگانه کن
شعر شو با موج چشمت سینه ام را شعله زن
واژگان دفترم را با غزل دیوانه کن
با بهارت غنچه کن بر شاخسار آرزو
پیله های عشق را با بوسه ات پروانه کن
پر بزن از قصه ات تا مرزهای عاشقی
لانه ی پاییز را با کوچ خود ویرانه کن
#زیبا_حسینی_جیرندهی
غنچه های نغمه خوان را با دلم هم خانه کن
شاخه هایم خوشه ی تصنیف و هر برگم غزل
با نوایت راز اشعار مرا افسانه کن
شوکت بال و پرت را سایه کن بر لانه ام
رامش بال و پرم را با قفس بیگانه کن
شعر شو با موج چشمت سینه ام را شعله زن
واژگان دفترم را با غزل دیوانه کن
با بهارت غنچه کن بر شاخسار آرزو
پیله های عشق را با بوسه ات پروانه کن
پر بزن از قصه ات تا مرزهای عاشقی
لانه ی پاییز را با کوچ خود ویرانه کن
#زیبا_حسینی_جیرندهی
خویش را گم کردهام بعد از تو در آوار خویش
رحم کن! میترسم از تنهایی بسیار خویش
شمع جانم را مسوزان بیش ازاین دیگر مگو
اشک میریزد برای گرمی بازار خویش
بس که من سرگرم رویای تو بودم بارها
دیدهام خواب تو را با دیده بیدار خویش
چهرهای دارم که پنهان در نقابی کهنه است
خیره در آیینهام با حسرت دیدار خویش
باشد ای خورشید پنهان! در حجاب خویش باش
باز هم خو میکنم با سایه دیوار خویش
#حسین_دهلوی
رحم کن! میترسم از تنهایی بسیار خویش
شمع جانم را مسوزان بیش ازاین دیگر مگو
اشک میریزد برای گرمی بازار خویش
بس که من سرگرم رویای تو بودم بارها
دیدهام خواب تو را با دیده بیدار خویش
چهرهای دارم که پنهان در نقابی کهنه است
خیره در آیینهام با حسرت دیدار خویش
باشد ای خورشید پنهان! در حجاب خویش باش
باز هم خو میکنم با سایه دیوار خویش
#حسین_دهلوی
ای نقاب از روی ماه آویخته
صبح را با ماهتاب آمیخته
در خیال عاشقان از زلف و رخ
صورت حال و محال انگیخته
#سنایی
صبح را با ماهتاب آمیخته
در خیال عاشقان از زلف و رخ
صورت حال و محال انگیخته
#سنایی
تو زیباترین حزن من بودی.
عزیزترین زخمم بودی. و این که با افعال گذشته از تو یاد میکنم، غمانگیزترین شکل انقراض است که برگزیدهام...
حمید سلیمی
عزیزترین زخمم بودی. و این که با افعال گذشته از تو یاد میکنم، غمانگیزترین شکل انقراض است که برگزیدهام...
حمید سلیمی