حق را بطلب مسجد و میخانه کدام است؟
از باده بگو، شیشه و پیمانه کدام است؟
محراب دل آن جلوهی آغوش فریب است
نشناختهام کعبه و بتخانه کدام است؟
بند از مژه برداشت خیال رخ ساقی
ای ابر ببین، گریهی مستانه کدام است؟
از صحبت صوفیمنشان سوخت دماغم
ای بادهپرستان، ره میخانه کدام است؟
سرتاسر این دشت، پر از جلوهی لیلیست
امّا نتوان گفت که جانانه کدام است؟
با هر سر خاری کششی هست، ندانم
کآشوبفزای دل دیوانه کدام است؟
در بزم، حریفان همگی واقف رازند
از یار ندانیم که بیگانه کدام است؟
آن جلوه برد ره به سوای دل ما
با برق مگویید سیهخانه کدام است؟
چون شمع #حزین، از مژهات دود برآید
بنمایم اگر گرمی افسانه کدام است؟
#حزین_لاهیجی
از باده بگو، شیشه و پیمانه کدام است؟
محراب دل آن جلوهی آغوش فریب است
نشناختهام کعبه و بتخانه کدام است؟
بند از مژه برداشت خیال رخ ساقی
ای ابر ببین، گریهی مستانه کدام است؟
از صحبت صوفیمنشان سوخت دماغم
ای بادهپرستان، ره میخانه کدام است؟
سرتاسر این دشت، پر از جلوهی لیلیست
امّا نتوان گفت که جانانه کدام است؟
با هر سر خاری کششی هست، ندانم
کآشوبفزای دل دیوانه کدام است؟
در بزم، حریفان همگی واقف رازند
از یار ندانیم که بیگانه کدام است؟
آن جلوه برد ره به سوای دل ما
با برق مگویید سیهخانه کدام است؟
چون شمع #حزین، از مژهات دود برآید
بنمایم اگر گرمی افسانه کدام است؟
#حزین_لاهیجی
توصیهی حضرت خیام:
از دی (دیروز) که گذشت
هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده است
فریاد مکن
بر نامده و گذشته
بنیاد مکن
حالی خوش باش و
عمر بر باد مکن...
از دی (دیروز) که گذشت
هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده است
فریاد مکن
بر نامده و گذشته
بنیاد مکن
حالی خوش باش و
عمر بر باد مکن...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به نجوای دل دیوانه بودم ، شعر آغاز شد
به دنبال همان فرزانه بودم، عشق اعجاز شد
غزل گفتم زِ رعنایی از آن گیسو کمند، هربار
درون بستر آغوش بودم ، مهر احراز شد
هاشمی
به دنبال همان فرزانه بودم، عشق اعجاز شد
غزل گفتم زِ رعنایی از آن گیسو کمند، هربار
درون بستر آغوش بودم ، مهر احراز شد
هاشمی
دم ز مهر تو زنم، تا ز حیاتم باقی است
وصف حسن تو کنم، تا که زبان است مرا
من نه آنم که بخود، از تو بگردانم روی
میکشم جور تو تا، تاب و توان است مرا
گرچه از چشم نهانی تو، خیال رخ تو
روز و شب، مونس و پیدا و نهان است مرا
سلمان ساوجی
وصف حسن تو کنم، تا که زبان است مرا
من نه آنم که بخود، از تو بگردانم روی
میکشم جور تو تا، تاب و توان است مرا
گرچه از چشم نهانی تو، خیال رخ تو
روز و شب، مونس و پیدا و نهان است مرا
سلمان ساوجی
شوق درون به سوی دری میکشد مرا
من خود نمیروم دگری میکشد مرا
یاران مدد که جذبهی عشق قویکمند
دیگر به جای پرخطری میکشد مرا
از بار غم چو یکشبه ماهی به زیر کوه
شکل هلال مو کمری میکشد مرا
صد میل آتشین به گناه نگاه گرم
در دیدهٔ تیز بین نظری میکشد مرا
من مست آن قدر که توان پای میکشم
امداد دوست هم قدری میکشد مرا
دست از رکاب من بگسل محتشم که باز
دولت عنان کشان بدری میکشد مرا
#محتشم_کاشانی
من خود نمیروم دگری میکشد مرا
یاران مدد که جذبهی عشق قویکمند
دیگر به جای پرخطری میکشد مرا
از بار غم چو یکشبه ماهی به زیر کوه
شکل هلال مو کمری میکشد مرا
صد میل آتشین به گناه نگاه گرم
در دیدهٔ تیز بین نظری میکشد مرا
من مست آن قدر که توان پای میکشم
امداد دوست هم قدری میکشد مرا
دست از رکاب من بگسل محتشم که باز
دولت عنان کشان بدری میکشد مرا
#محتشم_کاشانی
Habs Al
Telegram: @Pen_Musix
آهنگ حبس با صدای شادمهر عقیلی #عاشقانه #هوش_مصنوعی
دیگران را ببخش،
حتی وقتی متاسف نیستند.
بگذار حق با آنان باشد،
اگر این چیزیست که به آن نیازمندند
اشو
دیگران را ببخش،
حتی وقتی متاسف نیستند.
بگذار حق با آنان باشد،
اگر این چیزیست که به آن نیازمندند
اشو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎙چاوشی
پیش تو بسی از همهکس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من...
#وحشی_بافقی
پیش تو بسی از همهکس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من...
#وحشی_بافقی
تنت بلورِ برهنه ،
صدایت مرمرِ عریان
من خواهش عطش، تو عطرِ آب وُ ترانه
ای گلدسته یِ نجابت، عشوه یِ سَحَر
بیمِ سنگ وُ شیشه است در گذرگاهِ زمان،
بیا به کنجِ حوصله، جایِ دنجِ بی گفتگو
تا تن سِپاریم در پرسه هایِ نگاه
بی حیرت وُ هراس وُ همهمه،
بیا تا الفبایی بسازم تهی از دشنام
واژه هایی از اعجازِ لبانت بیآفرینم
که تنها آشنایِ آزادی وُامید وُعشق باشند،
پُر شتاب بیا
که آذین وُ آه وُ اسپند وُ آتش
در دودِ غلیظِ رویا گم شده اند
#عارف_اخوان
صدایت مرمرِ عریان
من خواهش عطش، تو عطرِ آب وُ ترانه
ای گلدسته یِ نجابت، عشوه یِ سَحَر
بیمِ سنگ وُ شیشه است در گذرگاهِ زمان،
بیا به کنجِ حوصله، جایِ دنجِ بی گفتگو
تا تن سِپاریم در پرسه هایِ نگاه
بی حیرت وُ هراس وُ همهمه،
بیا تا الفبایی بسازم تهی از دشنام
واژه هایی از اعجازِ لبانت بیآفرینم
که تنها آشنایِ آزادی وُامید وُعشق باشند،
پُر شتاب بیا
که آذین وُ آه وُ اسپند وُ آتش
در دودِ غلیظِ رویا گم شده اند
#عارف_اخوان
برگرد که من تابِ دل تنگ ندارم
با حرف بیا حوصلهی جنگ ندارم
خیلی به سکوت دل خود کردهام عادت
اعصابِ سهتار و دف و آهنگ ندارم
درد است که جای هوس بوسهی داغت
بر روی لبم جز رژ پر رنگ ندارم
درگیر توأم منزجر از فلسفه و درک
بگذار بگویند که فرهنگ ندارم
از خانهی تو فاصله یک متر زیاد است
خب حق بده من طاقت فرسنگ ندارم
باید تو بیایی و بمانی که نمیرم
برعکس تو من جای دلم، سنگ ندارم
#مریم_صفری
با حرف بیا حوصلهی جنگ ندارم
خیلی به سکوت دل خود کردهام عادت
اعصابِ سهتار و دف و آهنگ ندارم
درد است که جای هوس بوسهی داغت
بر روی لبم جز رژ پر رنگ ندارم
درگیر توأم منزجر از فلسفه و درک
بگذار بگویند که فرهنگ ندارم
از خانهی تو فاصله یک متر زیاد است
خب حق بده من طاقت فرسنگ ندارم
باید تو بیایی و بمانی که نمیرم
برعکس تو من جای دلم، سنگ ندارم
#مریم_صفری
ناسزا از آشنایانم شنیدم از تو هم
از تمام دوستانم دل بریدم از تو هم
ناامید از دوستی با خلق رو کردم به تو
جز پریشانی ولی خیری ندیدم از تو هم
کوه را هم میتراشیدم اگر میخواستی
دست کم اسطورهای میآفریدم از تو هم
پایمال حرف مردم بودم و زخمزبان
بار دیگر با دل و جان میخریدم از تو هم
بعد از این ای مرگ! حرف صبر را کمتر بزن
رنج دوری را مگر من کم کشیدم؟ از تو هم
#محمدحسن_جمشیدی
از تمام دوستانم دل بریدم از تو هم
ناامید از دوستی با خلق رو کردم به تو
جز پریشانی ولی خیری ندیدم از تو هم
کوه را هم میتراشیدم اگر میخواستی
دست کم اسطورهای میآفریدم از تو هم
پایمال حرف مردم بودم و زخمزبان
بار دیگر با دل و جان میخریدم از تو هم
بعد از این ای مرگ! حرف صبر را کمتر بزن
رنج دوری را مگر من کم کشیدم؟ از تو هم
#محمدحسن_جمشیدی
#توئیت 🖇♥️
آدما هیچوقت
اولین اتفاقای زندگیشون یادشون نمیره
اولین رفیق، اولین عشق، اولین بوسه، اولین قرار، اولین جدایی...
این اولینها تا آخرین روز زندگی با ما هستن
پس حواسمون باشه که چی رو میخوایم برای اولین بار خاطره کنیم.
بقول #سعید_صاحبعلم:
"خاطرات تلخ را از یاد بردن ساده نیست
میخ کج را از دل دیوار کندن مشکل است"
اولین خاطرهها تاریخ انقضا ندارن...
شیرین باشیم! 😉
آدما هیچوقت
اولین اتفاقای زندگیشون یادشون نمیره
اولین رفیق، اولین عشق، اولین بوسه، اولین قرار، اولین جدایی...
این اولینها تا آخرین روز زندگی با ما هستن
پس حواسمون باشه که چی رو میخوایم برای اولین بار خاطره کنیم.
بقول #سعید_صاحبعلم:
"خاطرات تلخ را از یاد بردن ساده نیست
میخ کج را از دل دیوار کندن مشکل است"
اولین خاطرهها تاریخ انقضا ندارن...
شیرین باشیم! 😉
من شدم بعد تو بازیچه ی تقدیر بیا
غم دوری تو کرده ست مرا پیر ، بیا
حرف ما بود بمانی همه جا پیش خودم
رفتی و من شده ام از همه کس سیر بیا
بی خبر مانده ام از حال خودم ، از غم تو
بسکه در ذهن شده یاد تو تکثیر بیا
اینهمه گفته ام از عشق تو من شعر و غزل
خط به خط تا که شود چشم توتفسیر بیا
واژه واژه غزلم از تو نشانی دارد
تا شود از قلمم عشق سرازیر ، بیا
عکس یک ماه که در برکه ی دل دیده شود
منم آن ماه که پایش شده زنجیر بیا
من به آغوش تو محکوم شوم حبس ابد
تا به سلول تنت باشم و درگیر بیا
#اکبر_باباپور
غم دوری تو کرده ست مرا پیر ، بیا
حرف ما بود بمانی همه جا پیش خودم
رفتی و من شده ام از همه کس سیر بیا
بی خبر مانده ام از حال خودم ، از غم تو
بسکه در ذهن شده یاد تو تکثیر بیا
اینهمه گفته ام از عشق تو من شعر و غزل
خط به خط تا که شود چشم توتفسیر بیا
واژه واژه غزلم از تو نشانی دارد
تا شود از قلمم عشق سرازیر ، بیا
عکس یک ماه که در برکه ی دل دیده شود
منم آن ماه که پایش شده زنجیر بیا
من به آغوش تو محکوم شوم حبس ابد
تا به سلول تنت باشم و درگیر بیا
#اکبر_باباپور
در بندِ لحظههایِ گرفتار تا کجا
راضی شدن به بازی تکرار تا کجا
آنسوی این حصار خبرهای تازهایست
در خانه جای پنجره دیوار تا کجا
فرصت همیشه نیست بیا دیر میشود
عمرم گذشت وعدهی دیدار تا کجا
خورشید پشتِ ابر که پنهان نمیشود
ای نورِ بیملاحظه انکار تا کجا
عمریست در پیِ تو به هر سو دویدهام
ای دوست میکشانیام این بار تا کجا
#عطیهسادات_حجتی
راضی شدن به بازی تکرار تا کجا
آنسوی این حصار خبرهای تازهایست
در خانه جای پنجره دیوار تا کجا
فرصت همیشه نیست بیا دیر میشود
عمرم گذشت وعدهی دیدار تا کجا
خورشید پشتِ ابر که پنهان نمیشود
ای نورِ بیملاحظه انکار تا کجا
عمریست در پیِ تو به هر سو دویدهام
ای دوست میکشانیام این بار تا کجا
#عطیهسادات_حجتی
شکنجهدیده اسیرم، مپرس حال مرا
شکستخورده دلیرم، مپرس حال مرا
شبیه یڪ گلِ از گلبنش جدا، چیزی
نماندهاست بمیرم، مپرس حال مرا
به قصد صید کمین کردهاند دور و برم
غزالِ بسته به تیرم، مپرس حال مرا
زمانه روی خوشش را نشان نداده به من
که سیرم از خود سیرم، مپرس حال مرا
توان پنجهزدن نیست ماهپارهی من
پلنگ زخمیِ پیرم، مپرس حال مرا...
#امیر_نقیلو
شکستخورده دلیرم، مپرس حال مرا
شبیه یڪ گلِ از گلبنش جدا، چیزی
نماندهاست بمیرم، مپرس حال مرا
به قصد صید کمین کردهاند دور و برم
غزالِ بسته به تیرم، مپرس حال مرا
زمانه روی خوشش را نشان نداده به من
که سیرم از خود سیرم، مپرس حال مرا
توان پنجهزدن نیست ماهپارهی من
پلنگ زخمیِ پیرم، مپرس حال مرا...
#امیر_نقیلو