با بوسه به لبهای تو چاقو زده بودم
انگار نمک بر تن زالو زده بودم
محدودهی پیشانی تو بیشهی من بود
من شیرم و در پای تو زانو زده بودم
ایکاش که دریازده باشم، ولی انگار
در آبیِ چشمان تو آهو زده بودم
تصویر کن آن شب که چه ها بر سرم آمد
آن شب که چنان شانه به گیسو زده بودم
#حسین_شیردل
انگار نمک بر تن زالو زده بودم
محدودهی پیشانی تو بیشهی من بود
من شیرم و در پای تو زانو زده بودم
ایکاش که دریازده باشم، ولی انگار
در آبیِ چشمان تو آهو زده بودم
تصویر کن آن شب که چه ها بر سرم آمد
آن شب که چنان شانه به گیسو زده بودم
#حسین_شیردل
ما يك شراب كهنه بدهكار دلبريم
گرگيم و سال هاست كسي را نمي دريم
در دور باطلي كه فتاديم سرخوشيم
از ابتدا به فكر نفس هاي آخريم
مي خواستي كه شرط قمارم شوي ، شدي
ما آبروي رفته ي خود را نمي بريم
آنقدر خورده ايم كه ترسم به روز حشر
وقت حساب يكسره بالا بياوريم
هر پيك پيكري است به پيكار در شده
حالم خراب تر شده ، بگذار بگذريم
#حسین_شیردل
گرگيم و سال هاست كسي را نمي دريم
در دور باطلي كه فتاديم سرخوشيم
از ابتدا به فكر نفس هاي آخريم
مي خواستي كه شرط قمارم شوي ، شدي
ما آبروي رفته ي خود را نمي بريم
آنقدر خورده ايم كه ترسم به روز حشر
وقت حساب يكسره بالا بياوريم
هر پيك پيكري است به پيكار در شده
حالم خراب تر شده ، بگذار بگذريم
#حسین_شیردل
امشب که هست زخمه به ساز تو، زخمه_ساز
شانه تمام میکنم و زلف شب دراز
این کشمکش میان دو کشمش عجیب نیست؟
اینکه لب تو ناز کند از پسِ نیاز؟!
میسوزی از تبی که به جانت فتاده است
پیشانیات بساط عرق پهن کرده باز
چون موج آمدم ببرم هر چه هست را؛
معمار من! دوباره بچین، قلعه را بساز!
مانند قرص ماهی و در آب حل شدی
چون من عقب نشستهام او هست یکهتاز
این روزها شبیه به آن کودکم که سخت؛
لکنت گرفته در وسط اولین نماز!
#حسین_شیردل
شانه تمام میکنم و زلف شب دراز
این کشمکش میان دو کشمش عجیب نیست؟
اینکه لب تو ناز کند از پسِ نیاز؟!
میسوزی از تبی که به جانت فتاده است
پیشانیات بساط عرق پهن کرده باز
چون موج آمدم ببرم هر چه هست را؛
معمار من! دوباره بچین، قلعه را بساز!
مانند قرص ماهی و در آب حل شدی
چون من عقب نشستهام او هست یکهتاز
این روزها شبیه به آن کودکم که سخت؛
لکنت گرفته در وسط اولین نماز!
#حسین_شیردل
مرا یک گلّه دلتنگی است، کو هِی های چوپانم؟
چنان مویی که در آتش بسوزد؛ سوختی جانم
چو زنبوری که از کندو به گل میرفت و برمیگشت
میان چشم و لبهای تو سرگردان و حیرانم
شبیه شانه در موی پریشان، راه گم کردم
خدایا! راه بیرونشد، نمیدانم نمیدانم
چو تیری در کمان باشد مردد، حال من این است
نمیدانم تو را، من نیمهی خالیِ لیوانم
هدف وقتیکه حرکت میکند من میروم از حال
تو از وقتی شکار من شدی، دائم غزلخوانم
که من چون شیرهای عاشقم، درگیر آهویم
غذایم غنچهی گلهاست، مصنوعی است دندانم.
#حسین_شیردل
چنان مویی که در آتش بسوزد؛ سوختی جانم
چو زنبوری که از کندو به گل میرفت و برمیگشت
میان چشم و لبهای تو سرگردان و حیرانم
شبیه شانه در موی پریشان، راه گم کردم
خدایا! راه بیرونشد، نمیدانم نمیدانم
چو تیری در کمان باشد مردد، حال من این است
نمیدانم تو را، من نیمهی خالیِ لیوانم
هدف وقتیکه حرکت میکند من میروم از حال
تو از وقتی شکار من شدی، دائم غزلخوانم
که من چون شیرهای عاشقم، درگیر آهویم
غذایم غنچهی گلهاست، مصنوعی است دندانم.
#حسین_شیردل
ای قلب تو از سنگ ولیکن شکننده
روح تو قناریست، تنت گرگ درنده
خونریزتر از آن دو لب سرخ کدام است؟
در عشق، نجاست نبُوَد خون جهنده
هر موی تو یک میله و گیسوت قفس بود
تا شانه زدی رنده شد انگار پرنده
دیروز گرفتار دو تا زلف تو بودم
امروز گرفتار دو مارم، دو خزنده
رو کردهام این بار فقط «آس دل» ام را
افسوس که دل نیست دگر برگ برنده!
#حسین_شیردل
روح تو قناریست، تنت گرگ درنده
خونریزتر از آن دو لب سرخ کدام است؟
در عشق، نجاست نبُوَد خون جهنده
هر موی تو یک میله و گیسوت قفس بود
تا شانه زدی رنده شد انگار پرنده
دیروز گرفتار دو تا زلف تو بودم
امروز گرفتار دو مارم، دو خزنده
رو کردهام این بار فقط «آس دل» ام را
افسوس که دل نیست دگر برگ برنده!
#حسین_شیردل