عاشقانه♡عارفانه
697 subscribers
8.58K photos
2.66K videos
10 files
96 links
می دانم
که درمان این همه درد
شعر نیست
تویی
#تو...✓


زیباترین ها در اختیار شماست
اشعار 📖
کلیپ 📺
گیف 🎬
موسیقی 🎵🎧
💞...🕊
Download Telegram
درنگاهِ خلق، از دیوانگان کم نیستم
فکرِ زخمی دیگرم، دنبال مرهم نیستم

ظاهرم چون بید مجنون است و باطن مثل سرو
از تواضع سر به‌ زیر انداختم، خم نیستم

لطف خورشید است اگر از ماه نوری می‌رسد
آنچه فهمیدی غلط بود، آنچه هستم، نیستم!

شیشه‌ای نازک‌دلم، اما بدان ای سنگدل
خرد شد هرکس که می‌پنداشت محکم نیستم

جام زهرت را بیاور، من برای زندگی
بیش از این چیزی که می‌بینی مصمم نیستم!

#حسین_دهلوی
خوشم که گوهرِ اشکی در آستین دارم
هنوز بیدلم و ناله‌ی حزین دارم!

به دودمانِ رقیبانِ نیمه‌جان سوگند
درون سینه‌ی خود آهِ آتشین دارم!

کسی به خوبیِ من مشق عشق را ننوشت
ببین به دیده‌ی انصاف! آفرین دارم


در آستانه‌ی تقوا به سنگ خورد سرم
شبیهِ زاهد اگر پینه بر جبین دارم

اگرچه پشت و پناه توام، ولی بی‌شک
به این که بی تو زمین می‌خورم، یقین دارم

#حسین_دهلوی
من کور شدم، پیرهنش را نفرستاد
یک بار نشد گریه اثر داشته باشد

#حسین_دهلوی
گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند

از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"

#حسین_دهلوی
🕊️
شب‌های من که پُر شده از رنج و اضطراب
نامش شبِ فراق، ولی صبح محشر است

#حسین_دهلوی
کاش روزی حال و روز بهتری پیدا کنم
گوهری بی قیمتم؛ انگشتری پیدا کنم

عکست از اشک روان من مکدر شد؛ ببخش!
می روم سنگ صبور دیگری پیدا کنم

شاعران گل گفته اند، اما برای وصف تو
باز باید معنی نازکتری پیدا کنم

بین ما تقدیر دیواری بنا کرده ست و من
از مدارا خسته ام، باید دری پیدا کنم

کشتی جانم به سوی مرگ راه افتاده است
سخت می ترسم؛ مبادا لنگری پیدا کنم!

#حسین_دهلوی
در دلم غوغاست، اما رازداری بهتر است
چشم می دوزم به در؛ امیدواری بهتر است

#حسین_دهلوی
شیشه ای نازکدلم؛ اما بدان ای سنگدل
خرد شد هرکس که میپنداشت محکم نیستم

#حسین_دهلوی
بین ما تقدیر دیواری بنا کرده‌ست و من
از مدارا خسته‌ام، باید دری پیدا کنم ...!

#حسین_دهلوی
به گیسوان پریشان خود نگاه کن
که شرحِ حالِ من است این کلافِ سردرگم

#حسین_دهلوی
‏این سینه نیست، مرکز اجماع دردهاست
‏دیگر قدم خمیده‌تر از پیرمردهاست

‏طوفان بکن! مرا بشکن! دل نمی‌کَنم
‏دریا تمامِ هستیِ دریا نوردهاست...
‏‌
#حسین_دهلوی
میان خلوت آن کوچه
-کوچه‌ی دلتنگ
که غرق خاطره‌های دوتایی ما بود-
گذار می‌کردم

لبم به نجوا خواند، دعای «ما قد فات»
چقدر حال بدی داشتم در آن لحظات...

#حسین_دهلوی
با قفس خو کرده‌ام؛ فکر رهایی نیستم
راست می‌گفتی که من مردِ جدایی نیستم

چندپلکی دست‌ِکم بر آتش من گریه کن!
هرچه باشم لایق بی‌اعتنایی نیستم

#حسین_دهلوی
اگر چه با غم عشقش خراب کرد مرا
دلم خوش است که "او" انتخاب کرد "مرا"

نخورده مست شدم، تا شنیدم آن ساقی
به نام کوچکم آن شب خطاب کرد مرا

#حسین_دهلوی
با حسرت دیدار، چه شب‌ها که سحر شد
این عمر من و توست که بیهوده هدر شد

هرگاه نسیمی به سر زلف تو پیچید
خاکسترِ افروخته‌ام زیروزبر شد

تا آمدم از وعده‌ی دیدار بپرسم
لب‌های تو محدود به اما و اگر شد

از چشم تو افتادم و دیدم که به جز من
هر قطره که از چشم تو افتاد، گهر شد!

در کوزه‌ی خشکیده، "نم"ی راه ندارد
بیچاره نگاهی که به امید تو تر شد

#حسین_دهلوی
غمت حسابِ مرا -آه- بی‌حساب رسید...
حسابِ آهِ من ای دوست،‌ با خداوند است!

#حسین_دهلوی
چه سحری دارد آن گیسوی روی شانه افتاده
که سودای نوازش در سر هر شانه افتاده

نسیمی مست پیچیده‌ست و من می‌سوزم از غیرت
که گیسوی تو در دستان آن بیگانه افتاده

امان از ناله‌ی عاشق؛ که جان شمع می‌سوزد
از این آتش که‌ در بال و پر پروانه افتاده

غرور سرکشم پیش تو زانو زد؛ مبارک باد!
به دستت آخرین دیوار این ویرانه افتاده

مرا با توبه کاری نیست؛ دلگیری چرا ساقی؟
ز بدمستی‌ست از دستم اگر پیمانه افتاده

#حسین_دهلوی
📕آشفتگی
قطره‌ای بی‌تابم، از دریا جدا افتاده‌ام
مصرعی هستم که از شعر تو جا افتاده‌ام

پیش از این‌ها قسمتی از سرنوشتت بوده‌ام
برگی از این دفترم؛ اما جدا افتاده‌ام

دامن افشاندی، رها کردی مرا؛ همچون غبار
بس که حیرانم نمی‌دانم کجا افتاده‌ام

مثل آن اشکی که روز وصل از چشمم چکید
خود نمی‌دانم که از چشمت چرا افتاده‌ام

چیست تکلیفم؟ نه می‌میرم، نه می‌آیی... دریغ
در مسیر جاده‌ای بی‌انتها افتاده‌ام

#حسین_دهلوی
با اینکه دلشکستهٔ سنگِ ملامتیم
باز آمدیم سوی تو، دیوانه‌ایم ما!

#حسین_دهلوی
وقتی که چنین دست به دامان شرابم
پیداست که چشمان تو کرده‌ست خرابم

از شمع وجودم چه به جا مانده به جز اشک؟
هم‌ معنی بیهودگی‌ام، نقش بر آبم !

هر چند شبیهیم، دریغا که به هر حال
تو چشمه‌ی جوشانی و من موج سرابم

سوگند به یکتایی چشمان تو ای دوست
یک عمر نیامد احدی جز تو به خوابم

بین من و دریا، نفسی بیش نمانده‌ست
افسوس که هرگز نشکسته‌ست حبابم

#حسین_دهلوی