💐 به سوی حق 💐
534 subscribers
3.91K photos
542 videos
166 files
6.43K links
‎ ﷽

این کانال در راستای آگاه سازی روشن دلان وتذکره پرچمداران علم وعرفان ،در باب شریعت و طریقت و اصول منهج طُرق
اربعه اهل سنّت و جماعت فعالیت می‌نماید

برای تبادلات به ایدی زیرمراجعه فرماید
@Ahmad4972
Download Telegram
♻️ابوالقاسم جنید بغدادی (قدس الله سره العزیز) فرمودند: ♻️

💎 #ما_تصوف از قیل و قال نگرفتیم ؛ از بازداشت #نفس_یافتیم ؛ و دست بداشتن آرزو و بریدن ازآنچه دوست داشتیم که اندر #چشم ما آراسته بود💞

🔰و گفت : #شیخ_مادراصول #وفروع وبلا کشیدن امیرالموءمنین علی(کرم الله وجهه) است ؛ اگرمرتضی یک سخن به #کرامت نگفتی ؛ #اصحاب_طریقت چه کردندی ؛ واین سخن آن است که ازمرتضی سوءال کردندکه خدای را چه شناختی؟ 💞

♻️فرمودند: بدان که مرا شناسا گردانید به خود؛ که او را شبه نیست و او را درنتوان یافت به هیچ وجهی ؛ و اورا #قیاس نتوان کرد به هیچ خلقی ؛ سبحان آن #خدایی که او چنین است و چنین نیست هیچ چیز از غیر او💞


🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐

https://telegram.me/besoyehaqq
🌺تذکـــــــرة ﺍﻷﻭﻟﯿﺎﺀ🌺

♻️در تذکرة الاولیاء آمده است، پس از اینکه عارف نامی #ابابکرشبلی تصمیم بر ورود به #طریقت میگیرد، نزد جنید بغدادی آمده، از او میخواهد تا #پیرش شود و آموزشش دهد. پس به جنید میگوید:🌸

🔻اکنون چه کنم؟

🔸جنید گفت: برو یکسال کبریت فروشی کن.
چنان کرد. چون یک سال برآمد،

🔸 جنید گفت: درین کار شهرتی و تجارتی دَر است. برو یکسال دریوزه کن، چنانکه به چیزی دیگر مشغول نگردی. چنان کرد تا سر سال را، که در همه بغداد بگشت و کس او را چیزی نداد. باز آمد و با جنید بگفت.🌸

🔸جنید گفت: اکنون، قیمت خود بدان، که تو مر خلق را به هیچ نیرزی! دل درایشان مبند و ایشان را به هیچ برمگیر. آنگاه گفت: تو روزی چند حاجب بوده ای و روزی چند امیری کرده ای

🔻شبلی قبل از آن از امیران خلیفه بغداد بود و حکم رانی میکرد. بدان #ولایت برو که امیرش بودی و از ایشان بحلی #حلالیت بخواه. بیامد و به یک خانه در رفت تا همه بگردید، یک مظلمه کسی که مورد ستمش قرار گرفته بوده ماندش. 🌸

🔻شبلی او رانیافت، تا گفت: به نیت آن، صدهزار درم باز دادم، اما هنوز دلم قرار نمی‌گرفت. چهار سال درین روزگار شد، پس به جنید بازآمد. 🌸

🔸جنید گفت: هنوز در تو چیزی از جامانده است؛ برو و یکسال دیگر گدائی کن.

🔻گفت: هر روز گدائی می‌کردم و بدو می‌بردم، او آنهمه به درویشان می‌داد و شب مرا گرسنه همی ‌داشت. چون سالی برآمد، گفت: اکنون ترا به صحبت راه دهم، لیکن به یک شرط که خادم #اصحاب تو باشی! پس یکسال اصحاب را خدمت کردم تا مرا گفت:

🔸یا ابابکر! اکنون حالِ نفسِ تو، به نزدیک تو، چیست؟

🔻گفتم: من، کمترین خلق خدای می‌بینم خود را.

🔸جنید گفت: اکنون ایمانت درست شد!

نقل است که وقتی او را دیدند، پارهٔ آتش بر کف نهاده، می‌دوید.

🔺گفتند: تاکجا؟

🔹گفت: می‌دوم، تا آتش در #کعبه_زنم تا خلق با خدای کعبه پردازند!و یک روز چوبی در دست داشت و هر دو سر آتش در گرفته. 🌸

🔻گفتند :چه خواهی کرد؟

🔹 گفت: می‌روم تا به یک سر این #دوزخ را بسوزم و به یک سر #بهشت را، تا خلق را ترس خدا پدید آید یعنی او را برای او عبادت کنند، نه برای ترس از #جهنم_وعشق_به_بهشت🌸


🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐

https://telegram.me/besoyehaqq