|بانوی شیــ°•ـک پوش 👗💕|
#بانوی_شیکپوش👗💕 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 #قسمت_236 #رئیـس_کارمندمغرور از قسمت اول بخونید❤️👇 https://t.me/Banooye_shike/217 ترسیده بودم.. یاد حرف های اون شب اهورا افتادم که گفت دنبالم میگردن! یاد اون شب لعنتی و اون سایه مشکی پشت پنجره! ترسیده ازجام بلند شدم و بدون در…
#بانوی_شیکپوش👗💕
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
#قسمت_237
#رئیـس_کارمندمغرور
از قسمت اول بخونید❤️👇
https://t.me/Banooye_shike/217
باعجله پله هارو رفتم پایین و اومدم برم بیرون که محکم با اهورا بخورد کردم و نزدیک بود جفتمون نقش زمین بشیم!
_آی! چه خبرته؟ ولم کن ببینم! نمیخوام باهات حرف بزنم برو کنار از سر راهم!
میون دندون های کلید شده اش درحالی سعی داشت عصبانیتشو کنترل کنه گفت:
_منو دیونه نکن احمق اینجا محل کارمه و من آبرومو از سر راه نیاوردم!
دستامو توهوا تکون دادم وگفتم:
_ای خدا شکرت آقاجون به رحمت خدا رفت و شرکتش به این آقا رسید و صاحب اسم ورسم و آبروشم کردی! برو بابا توام!
اومدم برم که مچ دستمو چنان محکم گرفت که حس کردم الان استخوان دستم خورد میشه!
_آخ.. اهورا! ول کن دستمو آیییی لعنتی ولم کن بهت میگم!
درحالی که هرلحظه فشاردستشو بیشتر میکرد به طرف پارکینگ کشوندم و گفت:
_بدون یک کلمه حرف راه بیوفت تا دیونه ترنشدم!
به ماشینش رسید و دستمو ول کرد!
با بغض دستمو که رد انگشت هاش روش مونده بود مالش دادم وگفتم:
_خداازت نگذره ببین دستمو چیکارکردی!
سوارماشینم کرد وخودشم سوار شد!
مثل دیونه ها با سرعت از پارکینگ اومد بیرون و باصدای بلند داد زد:
_واسه چی من نمیتونم یه روز خوب ازدست تو داشته باشم؟ هان؟ واسه چی دائما درحال گوه زدن به زندگی منی؟؟؟
http://T.me/Banooye_shike
🍁🌹
☝️😻
#بانوی_شیکپوش👗💕
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
#قسمت_237
#رئیـس_کارمندمغرور
از قسمت اول بخونید❤️👇
https://t.me/Banooye_shike/217
باعجله پله هارو رفتم پایین و اومدم برم بیرون که محکم با اهورا بخورد کردم و نزدیک بود جفتمون نقش زمین بشیم!
_آی! چه خبرته؟ ولم کن ببینم! نمیخوام باهات حرف بزنم برو کنار از سر راهم!
میون دندون های کلید شده اش درحالی سعی داشت عصبانیتشو کنترل کنه گفت:
_منو دیونه نکن احمق اینجا محل کارمه و من آبرومو از سر راه نیاوردم!
دستامو توهوا تکون دادم وگفتم:
_ای خدا شکرت آقاجون به رحمت خدا رفت و شرکتش به این آقا رسید و صاحب اسم ورسم و آبروشم کردی! برو بابا توام!
اومدم برم که مچ دستمو چنان محکم گرفت که حس کردم الان استخوان دستم خورد میشه!
_آخ.. اهورا! ول کن دستمو آیییی لعنتی ولم کن بهت میگم!
درحالی که هرلحظه فشاردستشو بیشتر میکرد به طرف پارکینگ کشوندم و گفت:
_بدون یک کلمه حرف راه بیوفت تا دیونه ترنشدم!
به ماشینش رسید و دستمو ول کرد!
با بغض دستمو که رد انگشت هاش روش مونده بود مالش دادم وگفتم:
_خداازت نگذره ببین دستمو چیکارکردی!
سوارماشینم کرد وخودشم سوار شد!
مثل دیونه ها با سرعت از پارکینگ اومد بیرون و باصدای بلند داد زد:
_واسه چی من نمیتونم یه روز خوب ازدست تو داشته باشم؟ هان؟ واسه چی دائما درحال گوه زدن به زندگی منی؟؟؟
http://T.me/Banooye_shike
🍁🌹
☝️😻
#بانوی_شیکپوش👗💕