طرح بامداد کتابخانهها
✅کارگاههای بامداد کتابخانهها 🔻زنگ قصه و کتابخوانی 🔸کتابخوانی در روستای زرکان - شهریار سه شنبه ۱۴ دی ۱۴۰۰ تسهیلگر بامداد کتابخانهها فیروزه شیربان در دبستان پسرانه روستای زرکان در شهریار کارگاه کتابخوانی برگزار کرد. در این کارگاه کتاب خفاش دیوانه…
✅کارگاههای بامداد کتابخانهها
🔻زنگ قصه و کتابخوانی
🔸کتابخوانی در روستای زرکان -شهریار
سه شنبه ۱۴ دی ۱۴۰۰، کتاب «خفاش دیوانه» اثر جین ویلیس، تصویرگر تونی راس، مترجم معصومه انصاریان و ناشر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را برداشتم و رفتم دبستان پسرانه روستای زرکان در شهریار. وسط کلاس علوم بود، اما خانم خادمیان عزیز کلاس را تمام کردند و نوبت زنگ کتابخوانی شد....
پسربچههایی که هیچ انتظارش نمیرفت منتظر آمدن من بودند و شنیدن داستانی دیگر.
یکی شان سریع کتاب گرسنه را از کیفش در آورد و پشت سرش بقیه کتاب بدست با کلی شور و هیجان میگفتند ما هم کتابمان را خواندیم... فهمیدم در فاصله یک هفتهای تا نوبت زنگ کتابخوانی شون بشه هموزگارشان بین بچهها کتاب توزیع کردند.... احساس خوشحالی اون لحظه همین الان هم صورتم را خندان کرد...
قبل از بلندخوانی کتاب از بچهها پرسیدم میشه چند تا کلمه بگید برای وقتی که میخواهیم کسی را مسخره کنیم؟
آنها هم کم نگذاشتند و شروع کردند...
بعد پرسیدم وقتی کسی به شما چنین کلمههایی را بگوید شما چه میکنید؟
بازهم تعارف نکردند و شرح ماوقع را کامل ارائه کردند....
درباره احساساتی صحبت کردیم که در چنین مواقعی تجربه میکنیم.
نوبت به خواندن داستان رسید. در حین خواندن کتاب با نگرانی به آنها نگاه میکردم ببینم گوش میکنند! تمامیشان اما غرق در داستان شده بودند و میل شدیدی به مشارکت داشتند....
پس از بلندخوانی از بچهها پرسیدم اگر کسی به شما بگوید دیوانه، خنگ و.... آیا شما باور میکنید که واقعا خنگ و.... هستید؟
جواب شان این بود: نهههه.... اون از دید خودش گفته ما که میدونیم خنگ نیستیم.... این همه چیز بلدیم....
گزارش: تسهیلگر کارگاه فیروزه شیریان
#شورای_کتاب_کودک
#کارگاههای_بامداد_کتابخانهها
#شهرستان_شهریار
#روستای_زرکان
#فیروزه_شیربان
@shorayeketabekoodak
@bamdadketabkhanehha
🔻زنگ قصه و کتابخوانی
🔸کتابخوانی در روستای زرکان -شهریار
سه شنبه ۱۴ دی ۱۴۰۰، کتاب «خفاش دیوانه» اثر جین ویلیس، تصویرگر تونی راس، مترجم معصومه انصاریان و ناشر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را برداشتم و رفتم دبستان پسرانه روستای زرکان در شهریار. وسط کلاس علوم بود، اما خانم خادمیان عزیز کلاس را تمام کردند و نوبت زنگ کتابخوانی شد....
پسربچههایی که هیچ انتظارش نمیرفت منتظر آمدن من بودند و شنیدن داستانی دیگر.
یکی شان سریع کتاب گرسنه را از کیفش در آورد و پشت سرش بقیه کتاب بدست با کلی شور و هیجان میگفتند ما هم کتابمان را خواندیم... فهمیدم در فاصله یک هفتهای تا نوبت زنگ کتابخوانی شون بشه هموزگارشان بین بچهها کتاب توزیع کردند.... احساس خوشحالی اون لحظه همین الان هم صورتم را خندان کرد...
قبل از بلندخوانی کتاب از بچهها پرسیدم میشه چند تا کلمه بگید برای وقتی که میخواهیم کسی را مسخره کنیم؟
آنها هم کم نگذاشتند و شروع کردند...
بعد پرسیدم وقتی کسی به شما چنین کلمههایی را بگوید شما چه میکنید؟
بازهم تعارف نکردند و شرح ماوقع را کامل ارائه کردند....
درباره احساساتی صحبت کردیم که در چنین مواقعی تجربه میکنیم.
نوبت به خواندن داستان رسید. در حین خواندن کتاب با نگرانی به آنها نگاه میکردم ببینم گوش میکنند! تمامیشان اما غرق در داستان شده بودند و میل شدیدی به مشارکت داشتند....
پس از بلندخوانی از بچهها پرسیدم اگر کسی به شما بگوید دیوانه، خنگ و.... آیا شما باور میکنید که واقعا خنگ و.... هستید؟
جواب شان این بود: نهههه.... اون از دید خودش گفته ما که میدونیم خنگ نیستیم.... این همه چیز بلدیم....
گزارش: تسهیلگر کارگاه فیروزه شیریان
#شورای_کتاب_کودک
#کارگاههای_بامداد_کتابخانهها
#شهرستان_شهریار
#روستای_زرکان
#فیروزه_شیربان
@shorayeketabekoodak
@bamdadketabkhanehha