#انتشارات #رسانش_نوین
#ناشر #کتابهای حوزهی فرهنگ و تاریخ #تبرستان بزرگ؛
#حامی #مسابقه #شماره_10
@BabolShahreBaharNarenj
#ناشر #کتابهای حوزهی فرهنگ و تاریخ #تبرستان بزرگ؛
#حامی #مسابقه #شماره_10
@BabolShahreBaharNarenj
Forwarded from کانال بابل شهر بهار نارنج
#انتشارات #رسانش_نوین
#ناشر #کتابهای حوزهی فرهنگ و تاریخ #تبرستان بزرگ؛
#حامی #مسابقه #شماره_10
@BabolShahreBaharNarenj
#ناشر #کتابهای حوزهی فرهنگ و تاریخ #تبرستان بزرگ؛
#حامی #مسابقه #شماره_10
@BabolShahreBaharNarenj
#انتشارات #رسانش_نوین
ناشر کتابهای فرهنگ و تاریخ #تبرستان
یاریگر #مسابقه #شماره_10
@BabolShahreBaharNarenj
ناشر کتابهای فرهنگ و تاریخ #تبرستان
یاریگر #مسابقه #شماره_10
@BabolShahreBaharNarenj
#مسابقه #بوردکا، شبکه #تبرستان؛
#کرکنار، #بندپی_غربی، بابل.
عکس: #به_آذین_حسن_زاده
سهشنبه، 27 بهمن 94.
@BabolShahreBaharNarenj
#کرکنار، #بندپی_غربی، بابل.
عکس: #به_آذین_حسن_زاده
سهشنبه، 27 بهمن 94.
@BabolShahreBaharNarenj
#مسابقه #بوردکا
روستای #کرکنار، #بندپی_غربی، بابل.
هماکنون، شبکه #تبرستان.
عکس: #میثم_عالمیان
@BabolShahreBaharNarenj
روستای #کرکنار، #بندپی_غربی، بابل.
هماکنون، شبکه #تبرستان.
عکس: #میثم_عالمیان
@BabolShahreBaharNarenj
ضبط برنامه #بوردکا شبکه #تبرستان؛
بالا #احمدچاله_پی، #لاله_آباد، بابل.
عکس: #سید_فاضل_حسینی
پنجشنبه، 13 اسفند 94.
@BabolShahreBaharNarenj
بالا #احمدچاله_پی، #لاله_آباد، بابل.
عکس: #سید_فاضل_حسینی
پنجشنبه، 13 اسفند 94.
@BabolShahreBaharNarenj
ضبط برنامه #بوردکا شبکه #تبرستان؛
بالا #احمدچاله_پی، #لاله_آباد، بابل.
عکس: #سید_فاضل_حسینی
پنجشنبه، 13 اسفند 94.
@BabolShahreBaharNarenj
بالا #احمدچاله_پی، #لاله_آباد، بابل.
عکس: #سید_فاضل_حسینی
پنجشنبه، 13 اسفند 94.
@BabolShahreBaharNarenj
نینوازی #حسن_علی_تبار؛
هنرمند بابلی،
برنامه #چلچلا، شبکه #تبرستان.
هماکنون چهارشنبه، 4 فروردین 95، ساعت 23-22.
@BabolShahreBaharNarenj
هنرمند بابلی،
برنامه #چلچلا، شبکه #تبرستان.
هماکنون چهارشنبه، 4 فروردین 95، ساعت 23-22.
@BabolShahreBaharNarenj
💠💠💠 موقعیت مازندران در شاهنامه
✍🏻 #داوود_کیاقاسمی
🔺صفحه ۱🔺
به بربط چو بایست برساخت رود
برآورد مازندرانی سرود:
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد...
در مورد مازندرانی که ذِکرش بارها در #شاهنامه آمده، اگرچه همگان و خاصه فردوسیشناسان و شاهنامه خوانانِ خُرد و کلان همواره بر این باور بودهاند که منظور، همین #مازندران کنونی ست، برخی پژوهشگرانِ تازه رسیده چنین نظری ندارند و جالبتر آن که تکلیف شان با خودشان هم چندان روشن نیست و روی یک مکانِ جغرافیاییِ واحد اتفاق نظر ندارند؛ گاه آن را نقطهای در #هندوستان و گاه، جایی در #یمن میدانند و خود نمیدانند در کجای هندوستان یا یمن!
استاد #فریدون_جنیدی، از شاهنامهپژوهانِ برجسته و بنیانگذار #بنیاد_نیشابور، بر همان باور نخست است؛ یعنی او مازندرانِ شاهنامه را همین مازندران کنونی میداند. دیوهای مازندران را نیز موانعی طبیعی چون کوه و جنگل و کوه و دریا می پندارد که خوان به خوان، سرِ راهِ #رستم قرار می گرفتند و او می بایست بر آنها فائق میآمد. به باور ایشان، بزرگترین دیو مازندران، #دیو_سپید، همان #دماوندکوه بود.* چنین نگاهی را دیگر استادان تاریخ و ادبیات پارسی هم دارند، چنانکه #ملک_الشعرا_بهار می گوید:
"ای دیوِ سپید پای در بند!
ای گنبدِ گیتی! ای دماوند!"
واقعیت آن است که اگرچه گاه، بنا به نشانه هایی در شاهنامه، شاید ذهن ما در شناسایی مازندران به سمت جایی دیگر، چون یمن یا هند، هدایت شوند، نشانه های جدی تری هم، چه در متن شاهنامه و چه فراتر از آن متن، هستند که ما را به مازندران کنونی می رسانند:
۱. مازندران نام جدید و برساخته ای نیست. این نام در همان روزگارِ فردوسی نیز به همین مازندرانِ کنونی اطلاق میشد، چنانکه #منوچهری_دامغانی، که هم روزگارِ فردوسی بود، در سرآغاز قصیدهای میگوید:
"برآمد ز کوه ابر مازندران
چو مارِ شِکَنجی و ماز اندر آن"
#دامغان با #ساری، مرکزِ کنونیِ مازندران، کمتر از دو ساعت در مسیر کوهستانی فاصله دارد. فاصله اش با شهر #کیاسرِ ساری هم کمتر از یک ساعت است. تمام روستاهای کوهیِ غرب دامغان و نیز شهر کوهستانی #دیباج، مازندرانی تبار و تبری زبان اند. بنابراین، موقعیت جغرافیایی مازندران در زمان فردوسی به خوبی روشن بود؛ آن سوی دامغان. مگر آن که بگوییم فردوسی می خواست سر به سرِ مردم و تاریخ بگذارد و با وجود این واقعیتِ جغرافیایی، جای دیگری را مازندران بخواند!
۲. نام #تمیشه (جایی حوالی #کردکوی کنونی) و ساری و #آمل هم بارها و بارها به موازات نامِ مازندران در شاهنامه آمده است. اگر مازندرانِ شاهنامه جایی در یمن یا هند است، آمل و ساری و تمیشه ی شاهنامه، جایی در کجایند؟!
۳. برخی از مهمترین داستان های شاهنامه از جمله داستان #ضحاک و #فریدون در اطراف آمل اتفاق می افتند. هنوز در کنار #دماوندکوه جایی به نام #تخت_فریدون هست که مردم محلی بر این باورند فریدونِ گاوسوار در آنجا میزیست و همان جا ضحاک بیدادگر را در چاه کرد. هنوز مردم #نوا در #لاریجان در ۲۶ نوروزماه تبری یا ۲٨ تیرماه جلالی به شکرانهی پیروزی فریدون بر ضحاک، جشنِ آتش زدنِ گَوَن می گیرند.
۴. فردوسی جایی در شاهنامه از زبان یک رامشگرِ بربط نواز، سرودِ مازندرانی میخواند و از اعتدال هوا و سرسبزی همیشگیِ کوه و دشت مازندران میگوید:
"... که در بوستانش همیشه گل است
به کوه اندرون لاله و سنبل است
هوا خوشگوار و زمین پرنگار
نه سرد و نه گرم و همیشه بهار..."
بی گمان چنین جایی هرگز در یمن نبوده و نیست. نیز تا کنون کسی از چنین نامی در هند، نشانی نداده است.
۵. جغرافیای تبرستان دو بخش دارد؛ کوه و دشت، که مردم عادی به این دومی، از گذشته ای بسیار دور، #مازرون (مازندران) میگفتهاند. هنوز هم کوه و مازرون و کوهی و مازرونی اصطلاحی جاافتاده در فرهنگِ تبری زبانان است و حتا به ییلاق-قشلاق می گویند کوه-مازرون. جالب اینجاست که #قارن پسرِ #ونداد_هرمزد، فرمانروای قارنوندِ تبرستان، دو پسر داشت که نام یکی را #کوهیار و نام دیگری را #مازیار نهاد؛ انگار یکی را یاریگرِ کوه میخواست و دیگری را یاریگرِ مازرون.** باری، فردوسی پس از سرایشِ شاهنامه با جفاهایی که میبیند، به #تبرستان سفر میکند تا این اثر سترگ را بر فرمانروای #باوندیِ آن عرضه دارد؛ چراکه بخشهای مهمی از داستان های شاهنامه با نام مازندران و برخی شهرهای کهن آن گره خورده بود و عرضهی این اثر به فرمانروای تبرستان می توانست خوشایندِ مذاق او بیفتد و در نتیجه، دست فردوسی را بگیرد و به شایستگی ناز و نوازش کند.
🔺 ادامه در صفحه ۲ 🔺
_____________________________________
* در مورد ریشه و معنای مازیار، نظراتِ دیگری هم هست که جای طرح در این مقال نیست.
** جنیدی، فریدون. "پایتخت فریدون". http://goo.gl/cL9wPx
✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️
«کانال اطلاعرسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
✍🏻 #داوود_کیاقاسمی
🔺صفحه ۱🔺
به بربط چو بایست برساخت رود
برآورد مازندرانی سرود:
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد...
در مورد مازندرانی که ذِکرش بارها در #شاهنامه آمده، اگرچه همگان و خاصه فردوسیشناسان و شاهنامه خوانانِ خُرد و کلان همواره بر این باور بودهاند که منظور، همین #مازندران کنونی ست، برخی پژوهشگرانِ تازه رسیده چنین نظری ندارند و جالبتر آن که تکلیف شان با خودشان هم چندان روشن نیست و روی یک مکانِ جغرافیاییِ واحد اتفاق نظر ندارند؛ گاه آن را نقطهای در #هندوستان و گاه، جایی در #یمن میدانند و خود نمیدانند در کجای هندوستان یا یمن!
استاد #فریدون_جنیدی، از شاهنامهپژوهانِ برجسته و بنیانگذار #بنیاد_نیشابور، بر همان باور نخست است؛ یعنی او مازندرانِ شاهنامه را همین مازندران کنونی میداند. دیوهای مازندران را نیز موانعی طبیعی چون کوه و جنگل و کوه و دریا می پندارد که خوان به خوان، سرِ راهِ #رستم قرار می گرفتند و او می بایست بر آنها فائق میآمد. به باور ایشان، بزرگترین دیو مازندران، #دیو_سپید، همان #دماوندکوه بود.* چنین نگاهی را دیگر استادان تاریخ و ادبیات پارسی هم دارند، چنانکه #ملک_الشعرا_بهار می گوید:
"ای دیوِ سپید پای در بند!
ای گنبدِ گیتی! ای دماوند!"
واقعیت آن است که اگرچه گاه، بنا به نشانه هایی در شاهنامه، شاید ذهن ما در شناسایی مازندران به سمت جایی دیگر، چون یمن یا هند، هدایت شوند، نشانه های جدی تری هم، چه در متن شاهنامه و چه فراتر از آن متن، هستند که ما را به مازندران کنونی می رسانند:
۱. مازندران نام جدید و برساخته ای نیست. این نام در همان روزگارِ فردوسی نیز به همین مازندرانِ کنونی اطلاق میشد، چنانکه #منوچهری_دامغانی، که هم روزگارِ فردوسی بود، در سرآغاز قصیدهای میگوید:
"برآمد ز کوه ابر مازندران
چو مارِ شِکَنجی و ماز اندر آن"
#دامغان با #ساری، مرکزِ کنونیِ مازندران، کمتر از دو ساعت در مسیر کوهستانی فاصله دارد. فاصله اش با شهر #کیاسرِ ساری هم کمتر از یک ساعت است. تمام روستاهای کوهیِ غرب دامغان و نیز شهر کوهستانی #دیباج، مازندرانی تبار و تبری زبان اند. بنابراین، موقعیت جغرافیایی مازندران در زمان فردوسی به خوبی روشن بود؛ آن سوی دامغان. مگر آن که بگوییم فردوسی می خواست سر به سرِ مردم و تاریخ بگذارد و با وجود این واقعیتِ جغرافیایی، جای دیگری را مازندران بخواند!
۲. نام #تمیشه (جایی حوالی #کردکوی کنونی) و ساری و #آمل هم بارها و بارها به موازات نامِ مازندران در شاهنامه آمده است. اگر مازندرانِ شاهنامه جایی در یمن یا هند است، آمل و ساری و تمیشه ی شاهنامه، جایی در کجایند؟!
۳. برخی از مهمترین داستان های شاهنامه از جمله داستان #ضحاک و #فریدون در اطراف آمل اتفاق می افتند. هنوز در کنار #دماوندکوه جایی به نام #تخت_فریدون هست که مردم محلی بر این باورند فریدونِ گاوسوار در آنجا میزیست و همان جا ضحاک بیدادگر را در چاه کرد. هنوز مردم #نوا در #لاریجان در ۲۶ نوروزماه تبری یا ۲٨ تیرماه جلالی به شکرانهی پیروزی فریدون بر ضحاک، جشنِ آتش زدنِ گَوَن می گیرند.
۴. فردوسی جایی در شاهنامه از زبان یک رامشگرِ بربط نواز، سرودِ مازندرانی میخواند و از اعتدال هوا و سرسبزی همیشگیِ کوه و دشت مازندران میگوید:
"... که در بوستانش همیشه گل است
به کوه اندرون لاله و سنبل است
هوا خوشگوار و زمین پرنگار
نه سرد و نه گرم و همیشه بهار..."
بی گمان چنین جایی هرگز در یمن نبوده و نیست. نیز تا کنون کسی از چنین نامی در هند، نشانی نداده است.
۵. جغرافیای تبرستان دو بخش دارد؛ کوه و دشت، که مردم عادی به این دومی، از گذشته ای بسیار دور، #مازرون (مازندران) میگفتهاند. هنوز هم کوه و مازرون و کوهی و مازرونی اصطلاحی جاافتاده در فرهنگِ تبری زبانان است و حتا به ییلاق-قشلاق می گویند کوه-مازرون. جالب اینجاست که #قارن پسرِ #ونداد_هرمزد، فرمانروای قارنوندِ تبرستان، دو پسر داشت که نام یکی را #کوهیار و نام دیگری را #مازیار نهاد؛ انگار یکی را یاریگرِ کوه میخواست و دیگری را یاریگرِ مازرون.** باری، فردوسی پس از سرایشِ شاهنامه با جفاهایی که میبیند، به #تبرستان سفر میکند تا این اثر سترگ را بر فرمانروای #باوندیِ آن عرضه دارد؛ چراکه بخشهای مهمی از داستان های شاهنامه با نام مازندران و برخی شهرهای کهن آن گره خورده بود و عرضهی این اثر به فرمانروای تبرستان می توانست خوشایندِ مذاق او بیفتد و در نتیجه، دست فردوسی را بگیرد و به شایستگی ناز و نوازش کند.
🔺 ادامه در صفحه ۲ 🔺
_____________________________________
* در مورد ریشه و معنای مازیار، نظراتِ دیگری هم هست که جای طرح در این مقال نیست.
** جنیدی، فریدون. "پایتخت فریدون". http://goo.gl/cL9wPx
✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️
«کانال اطلاعرسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
دومین #همایش ملی #تبرستان بزرگ
سخنران: #ابوالقاسم_اسماعیل_پور
#بنیاد_حریری، رسولی 24، #خیابان_مدرس، بابل.
پنجشنبه، 7 مرداد 95؛ ساعت 18:00.
@BabolShahreBaharNarenj
سخنران: #ابوالقاسم_اسماعیل_پور
#بنیاد_حریری، رسولی 24، #خیابان_مدرس، بابل.
پنجشنبه، 7 مرداد 95؛ ساعت 18:00.
@BabolShahreBaharNarenj
دومین همایش ملی #تبرستان بزرگ
#بنیاد_حریری، #خیابان_مدرس، بابل.
عکس: #نسیبه_دابوئیان
پنجشنبه، 7 مرداد 95.
@BabolShahreBaharNarenj
#بنیاد_حریری، #خیابان_مدرس، بابل.
عکس: #نسیبه_دابوئیان
پنجشنبه، 7 مرداد 95.
@BabolShahreBaharNarenj
💠💠💠 ترانه نازگلیجان
#شعر و #خونش: #داوود_کیاقاسمی
#ملودی بر اساس #ترانه قدیمی #سید_خانم_جان
بَوِّم کی و کی تِره خوانه نازگلی جان!
کوهی و دشتی تِره خوانه نازگلی جان!
کَتولِ اَیّا، نکای تیکا، ساریِ سیکا، شاهیِ شوکا،
بابِلِ میچکا، آمِلِ وَرکا تِره خوانه نازگلی جان!
اَی بوِم کی و کی تِره خوانه نازگلی جان!
زیرابِ کَکّی تِره خوانه نازگلی جان!
عمو نورزوزخون، نوروزِ سِلطون، دم بهارون، با شِه برارون، سَمِندسِوارون، بِمو مازِرون، سرِ خیابون، بینِ دلخواهون، بَیّه تِه خواهون، بوته تِه قِربون، یار مهرِبون! مِه دلِ ارمون، دلِ بی درمون
تِره خوانه نازگلی جان!
اَی بوِم کی و کی تِره خوانه نازگلی جان!
سالارِ مردی تِره خوانه نازگلی جان!
این ورِ چالوس، اون ورِ چالوس، ببرِ کندِلوس،
پلنگِ زانوس، تِره کِنّه لوس، تِره دارنه دوس،
تِره خوانه نازگلی جان!
اَی بَوِم کی و کی تِره خوانه نازگلی جان!
شیرشهسِواری تِره خوانه نازگلی جان!
عمو بینجِکار، بینجه بزو بار، نیسونِ سوار، بورده تا بازار، میدونِ کنار، هنیشته خارخار، بکشیه سیگار، بروته شِه بار، بخریه گوشوار، بوته اِسا مار! بوریم خواسِگار، بوِم جانِ یار! مِه دل هزار بار
تِره خوانه نازگلی جان!
اَی بوِم کی و کی تِره خوانه نازگلی جان!
بازارِ مردی تِره خوانه نازگلی جان!
بوِم کیجا! کی تِره خوانه نازگلی جان!
اَی بوِم کیجا! کی تِره خوانه نازگلی جان!
ریکا دابویی تِره خوانه نازگلی جان!
اون خارِ مردی تِره خوانه نازگلی جان!
☑️ ترانهی «سَیدخانِم جان» که با صدای خوانندهی خوب مازندرانی، مرحوم #حسین_حسین_زاده، در سالهای پیش از انقلاب اجرا گردید تا کنون بارها و بارها یا به همان شکل اولیه یا با تغییراتی در محتوای شعر و موسیقی، بازخوانی شده است. اما به نظر میرسد هیچ کدام از این بازخوانیها به دلایل گوناگون نتوانستهاند توفیقی جدی در مخاطبپسندی بیابند و جای آن اصل را بگیرند. اصل ترانه هم سراسر سرشار از واژه های دم دستی و سخیف و شوخی گونه با مایه هایی از طنز است که در عینِ جذاب بودن، مناسب اجرا در فضاهای جدی و رسمی نیست.
باری، در ترانهی «نازگلیجان» تلاش آن بوده تا ضمن پایبندی به ساختار و فضای موسیقاییِ ترانهی «سیدخانمجان»، چند نکته ی اساسی لحاظ گردد:
- اسم معشوقه عوض شود تا مورد اقبال نسل امروز قرار گیرد.
- فضای تمسخر آن ترانهی قدیمی از بین برود و از معشوقه به جای تحقیر و انتقام، تجلیل و احترام صورت پذیرد؛ یعنی، ترانه از یک موضوعِ طنزِ مسخرهآمیز، به یک حکایتِ عاشقانهی جذاب تبدیل شود، بی آن که لطف و ملاحتِ طنزگونهی آن سراسر از بین برود.
- عاشقانِ آن معشوقه، نه بافوریها و سیگاریها و خر و خیها، که پرندگان و جانورانِ ستایش شده در فرهنگ ما تبرستانیان باشند.
- از سراسر مناطق #تبرستانِ کهن، نام شهری به نمایندگی از شهرهای آن منطقه برده شود. در این راستا، از #کتول تا #آمل نام برخی پرنده و چرندهی معصوم در کنار نام شهرها آمدهاند و از #چالوس به آن سو، نام برخی درندگانِ ستایش شده. تو گویی این معشوقهی مازندرانی چنان عظمت دارد که تمام موجودات آسمان و زمین در سراسر #مازندران، یک دل نه، که صد دل، عاشق اویند. البته هدف دیگر از این گونه روایت آن بوده که به جغرافیای طبیعی و شهری مازندران هم اشارهای شود.
- پس از هر بند کوتاه، یک بند بلند آمده است که سعی شده با زبانی دراماتیک به برخی از آیینهای جمعیِ ما اشاره شود؛ آیینِ #نوروزخوانی، آیینِ برداشت #برنج و آیین #خواستگاری و #عروسی، پس از فروش برنج در پاییز.
امید است این ترانه با اجرای بیساز و موسیقی و از طریق ضبطِ معمولِ تلگرامی، قبولِ طبعِ همزبانان و همدلان قرار گیرد.
✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️
کانال اطلاعرسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
#شعر و #خونش: #داوود_کیاقاسمی
#ملودی بر اساس #ترانه قدیمی #سید_خانم_جان
بَوِّم کی و کی تِره خوانه نازگلی جان!
کوهی و دشتی تِره خوانه نازگلی جان!
کَتولِ اَیّا، نکای تیکا، ساریِ سیکا، شاهیِ شوکا،
بابِلِ میچکا، آمِلِ وَرکا تِره خوانه نازگلی جان!
اَی بوِم کی و کی تِره خوانه نازگلی جان!
زیرابِ کَکّی تِره خوانه نازگلی جان!
عمو نورزوزخون، نوروزِ سِلطون، دم بهارون، با شِه برارون، سَمِندسِوارون، بِمو مازِرون، سرِ خیابون، بینِ دلخواهون، بَیّه تِه خواهون، بوته تِه قِربون، یار مهرِبون! مِه دلِ ارمون، دلِ بی درمون
تِره خوانه نازگلی جان!
اَی بوِم کی و کی تِره خوانه نازگلی جان!
سالارِ مردی تِره خوانه نازگلی جان!
این ورِ چالوس، اون ورِ چالوس، ببرِ کندِلوس،
پلنگِ زانوس، تِره کِنّه لوس، تِره دارنه دوس،
تِره خوانه نازگلی جان!
اَی بَوِم کی و کی تِره خوانه نازگلی جان!
شیرشهسِواری تِره خوانه نازگلی جان!
عمو بینجِکار، بینجه بزو بار، نیسونِ سوار، بورده تا بازار، میدونِ کنار، هنیشته خارخار، بکشیه سیگار، بروته شِه بار، بخریه گوشوار، بوته اِسا مار! بوریم خواسِگار، بوِم جانِ یار! مِه دل هزار بار
تِره خوانه نازگلی جان!
اَی بوِم کی و کی تِره خوانه نازگلی جان!
بازارِ مردی تِره خوانه نازگلی جان!
بوِم کیجا! کی تِره خوانه نازگلی جان!
اَی بوِم کیجا! کی تِره خوانه نازگلی جان!
ریکا دابویی تِره خوانه نازگلی جان!
اون خارِ مردی تِره خوانه نازگلی جان!
☑️ ترانهی «سَیدخانِم جان» که با صدای خوانندهی خوب مازندرانی، مرحوم #حسین_حسین_زاده، در سالهای پیش از انقلاب اجرا گردید تا کنون بارها و بارها یا به همان شکل اولیه یا با تغییراتی در محتوای شعر و موسیقی، بازخوانی شده است. اما به نظر میرسد هیچ کدام از این بازخوانیها به دلایل گوناگون نتوانستهاند توفیقی جدی در مخاطبپسندی بیابند و جای آن اصل را بگیرند. اصل ترانه هم سراسر سرشار از واژه های دم دستی و سخیف و شوخی گونه با مایه هایی از طنز است که در عینِ جذاب بودن، مناسب اجرا در فضاهای جدی و رسمی نیست.
باری، در ترانهی «نازگلیجان» تلاش آن بوده تا ضمن پایبندی به ساختار و فضای موسیقاییِ ترانهی «سیدخانمجان»، چند نکته ی اساسی لحاظ گردد:
- اسم معشوقه عوض شود تا مورد اقبال نسل امروز قرار گیرد.
- فضای تمسخر آن ترانهی قدیمی از بین برود و از معشوقه به جای تحقیر و انتقام، تجلیل و احترام صورت پذیرد؛ یعنی، ترانه از یک موضوعِ طنزِ مسخرهآمیز، به یک حکایتِ عاشقانهی جذاب تبدیل شود، بی آن که لطف و ملاحتِ طنزگونهی آن سراسر از بین برود.
- عاشقانِ آن معشوقه، نه بافوریها و سیگاریها و خر و خیها، که پرندگان و جانورانِ ستایش شده در فرهنگ ما تبرستانیان باشند.
- از سراسر مناطق #تبرستانِ کهن، نام شهری به نمایندگی از شهرهای آن منطقه برده شود. در این راستا، از #کتول تا #آمل نام برخی پرنده و چرندهی معصوم در کنار نام شهرها آمدهاند و از #چالوس به آن سو، نام برخی درندگانِ ستایش شده. تو گویی این معشوقهی مازندرانی چنان عظمت دارد که تمام موجودات آسمان و زمین در سراسر #مازندران، یک دل نه، که صد دل، عاشق اویند. البته هدف دیگر از این گونه روایت آن بوده که به جغرافیای طبیعی و شهری مازندران هم اشارهای شود.
- پس از هر بند کوتاه، یک بند بلند آمده است که سعی شده با زبانی دراماتیک به برخی از آیینهای جمعیِ ما اشاره شود؛ آیینِ #نوروزخوانی، آیینِ برداشت #برنج و آیین #خواستگاری و #عروسی، پس از فروش برنج در پاییز.
امید است این ترانه با اجرای بیساز و موسیقی و از طریق ضبطِ معمولِ تلگرامی، قبولِ طبعِ همزبانان و همدلان قرار گیرد.
✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️
کانال اطلاعرسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
کانال بابل شهر بهار نارنج
💠 استاد بابلی مدیریت بحران: پایان کار مسئولان و رسانهها با آب شدن برف مازندران ✍🏻 دکتر #اکبر_نصراللهی * 📝بعد از برف در مازندران بسیاری از باغداران، نهال مرکبات را از ریشه در آوردند و باغات را به زمین کشاورزی تبدیل کردند. تعدادی دیگر از باغداران با درختان…
💠 بازتاب نقد استاد بابلی مدیریت بحران/ یک دبیر خبر صدا و سیمای تبرستان: مدیریت بحران استان به ما اتهام بزرگنمایی میزد
در پی نقد دکتر #اکبر_نصراللهی استاد مدیریت رسانه از مسئولین و رسانهها به علت به فراموشی سپردن حوادث و بحرانها با عنوان «پایان کار مسئولان و رسانهها با آب شدن برف مازندران»، یکی از دبیران خبر صدا و سیمای مرکز #تبرستان در پاسخ به نقد وی از عملکرد مجموعه خود دفاع کرد که در ادامه، نصراللهی در پاسخ به این دبیر خبر، اقدامات انجام شده صدا و سیمای مازندران را ناکافی دانست.
#رضازاده از دبیران خبر صدا و سیمای مرکز #تبرستان:
سلام و خدا قوت..موضوعی که مطرح شد در واقع دغدغه اصلی این روزهای #باغداران مازندران است. دغدغهای از قبل از بارش #برف اوایل آذر امسال آغاز شد و متأسفانه هیاهوی رسانهها سبب شد بسیاری از آسیبها تشدید شود اما پنهان بماند!!
حدود ۷۲ ساعت پیش از وقوع بحران، #صدا_و_سیمای مرکز مازندران اطلاعرسانی و آموزش عمومی باغداران را در حالی آغاز کرد که حتی #مدیریت_بحران استان نیز در حال اتهامزنی به این مجموعه برای بزرگنمایی مشکلات بود. سایر رسانههای مازندران نیز تا پیش از بحران، حتی یک سطر از صفحات مکتوب و مجازی خود را به این موضوع اختصاص ندادند. ۷۲ ساعت پیش از بحران و با آغاز روند سریع کاهشی دمای هوا، صداو سیمای مرکز مازندران اقدام به پخش برنامههای آموزشی حتی در بخشهای خبری کرد. با آموزش نحوه گرم نگهداشتن فضای باغ و مصونیت درختان از برف و سرما و...
پس از بحران نیز، این مرکز با پخش چندین برنامه در قالبهای مختلف، درباره بیمه کشاورزی و ضعفهای بیمه/ پیگیری پرداخت خسارت و تسهیلات به باغداران خسارتدیده و حتی برگزاری جلسات مشترک با مسئولان (خارج از وظایف رسانهای) برای افزایش قدرت چانهزنی مدیران استان در پایتخت کرد. سایر رسانههای استان هر از چندگاهی با انتشار خبرهایی از برخی نمایندگان و مسئولان همسو با منش فکری و سیاسی خود داشتهاند. آموزشها در مواجهه با چنین بحرانهایی نیز همچنان در صداوسیمای مرکز مازندران و در قالبهای مختلف برنامهسازی ادامه دارد که با توجه به تغییر فصلها، محتوای این آموزشها نیز تغییر مییابد.
#اکبر_نصراللهی:
با سلام و تشکر از جناب عالی و همکاران مرکز مازندران؛
کم و بیش با عملکرد متفاوت و در خور قدردانی مدیران و خبرنگاران محترم مرکز اطلاع دارم اما با توجه به حجم و شدت خسارتها به زحمتکشترین قشر جامعه و آسیبپذیری شدید آنها در دو برف به فاصله چند سال، پوشش رسانهای به ویژه پوشش خبری را ناکافی میدانم و همانگونه که اشاره فرمودید پوشش مسولانه، هدفمند، فرآیندی و موثر همه رسانه ها را میطلبد.
این موضوع نباید به رسانه و یا به منطقه خاصی در کشور محدود شود.
به گفته پیتر بالانتین برخی خبرها اگر چه محلی هستند اما کاربرد ملی و شاید بینالمللی دارند. بیتردید موضوع مذکور کاربرد ملی دارد و رسانههای سراسری قبل از برف توجه غیر مسولان و غیرحرفهای داشته اند و بعدش هم با آب شدن برفها، کارشون تموم شده است.
این نوع پوشش خبری به برف مازندران محدود نیست در مورد #پلاسکو و ریزگردهای خوزستان و سایر بحرانها هم مصداق دارد...
شنبه، ۲۸ اسفند ۹۵
«کانال اطلاعرسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
در پی نقد دکتر #اکبر_نصراللهی استاد مدیریت رسانه از مسئولین و رسانهها به علت به فراموشی سپردن حوادث و بحرانها با عنوان «پایان کار مسئولان و رسانهها با آب شدن برف مازندران»، یکی از دبیران خبر صدا و سیمای مرکز #تبرستان در پاسخ به نقد وی از عملکرد مجموعه خود دفاع کرد که در ادامه، نصراللهی در پاسخ به این دبیر خبر، اقدامات انجام شده صدا و سیمای مازندران را ناکافی دانست.
#رضازاده از دبیران خبر صدا و سیمای مرکز #تبرستان:
سلام و خدا قوت..موضوعی که مطرح شد در واقع دغدغه اصلی این روزهای #باغداران مازندران است. دغدغهای از قبل از بارش #برف اوایل آذر امسال آغاز شد و متأسفانه هیاهوی رسانهها سبب شد بسیاری از آسیبها تشدید شود اما پنهان بماند!!
حدود ۷۲ ساعت پیش از وقوع بحران، #صدا_و_سیمای مرکز مازندران اطلاعرسانی و آموزش عمومی باغداران را در حالی آغاز کرد که حتی #مدیریت_بحران استان نیز در حال اتهامزنی به این مجموعه برای بزرگنمایی مشکلات بود. سایر رسانههای مازندران نیز تا پیش از بحران، حتی یک سطر از صفحات مکتوب و مجازی خود را به این موضوع اختصاص ندادند. ۷۲ ساعت پیش از بحران و با آغاز روند سریع کاهشی دمای هوا، صداو سیمای مرکز مازندران اقدام به پخش برنامههای آموزشی حتی در بخشهای خبری کرد. با آموزش نحوه گرم نگهداشتن فضای باغ و مصونیت درختان از برف و سرما و...
پس از بحران نیز، این مرکز با پخش چندین برنامه در قالبهای مختلف، درباره بیمه کشاورزی و ضعفهای بیمه/ پیگیری پرداخت خسارت و تسهیلات به باغداران خسارتدیده و حتی برگزاری جلسات مشترک با مسئولان (خارج از وظایف رسانهای) برای افزایش قدرت چانهزنی مدیران استان در پایتخت کرد. سایر رسانههای استان هر از چندگاهی با انتشار خبرهایی از برخی نمایندگان و مسئولان همسو با منش فکری و سیاسی خود داشتهاند. آموزشها در مواجهه با چنین بحرانهایی نیز همچنان در صداوسیمای مرکز مازندران و در قالبهای مختلف برنامهسازی ادامه دارد که با توجه به تغییر فصلها، محتوای این آموزشها نیز تغییر مییابد.
#اکبر_نصراللهی:
با سلام و تشکر از جناب عالی و همکاران مرکز مازندران؛
کم و بیش با عملکرد متفاوت و در خور قدردانی مدیران و خبرنگاران محترم مرکز اطلاع دارم اما با توجه به حجم و شدت خسارتها به زحمتکشترین قشر جامعه و آسیبپذیری شدید آنها در دو برف به فاصله چند سال، پوشش رسانهای به ویژه پوشش خبری را ناکافی میدانم و همانگونه که اشاره فرمودید پوشش مسولانه، هدفمند، فرآیندی و موثر همه رسانه ها را میطلبد.
این موضوع نباید به رسانه و یا به منطقه خاصی در کشور محدود شود.
به گفته پیتر بالانتین برخی خبرها اگر چه محلی هستند اما کاربرد ملی و شاید بینالمللی دارند. بیتردید موضوع مذکور کاربرد ملی دارد و رسانههای سراسری قبل از برف توجه غیر مسولان و غیرحرفهای داشته اند و بعدش هم با آب شدن برفها، کارشون تموم شده است.
این نوع پوشش خبری به برف مازندران محدود نیست در مورد #پلاسکو و ریزگردهای خوزستان و سایر بحرانها هم مصداق دارد...
شنبه، ۲۸ اسفند ۹۵
«کانال اطلاعرسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj