کانال بابل شهر بهار نارنج
29.7K subscribers
172K photos
36.7K videos
418 files
27.1K links
تازه‌ترین خبرهای بابل، از سواحل دریای کاسپین تا ارتفاعات البرز
کد شامد:
۱-۳-۶۱-۱۳۷۲-۱-۱
ارسال عکس، خبر و ارتباط با ادمین:
@ShahreBaharNarenj

تبلیغات:
@BabolAds

اینستاگرام:
instagram.com/babolshahrebaharnarenj
https://eitaa.com/babolshahrebaharnarenj
Download Telegram
💠💠💠 آهنگ مازندرانی «شواری»


#شواری
شعر، آهنگ، ترانه‌خوانی: #داوود_کیاقاسمی

تقدیم به گل‌دختران مازندرانی


خندونه، قندونه، مِه شیرین زبونه
دل رِه وَرنه، دل ره وَرنه
شِواره، مه یاره، مِه یار عیاره
دل ره وَرنه، دل ره وَرنه

ماه آسمونه، شاه خِجیرونه، یارِ خِش زبونه، چَنِّه مهرِبونه، دل ره ورنه، دل ره وَرنه
گل مازِرونه، مال کوهسونه، خِدای نشونه، مِه دل ارمونه، دل ره وَرنه، دل ره وَرنه

کیجائه، جِوونه، خانمه، خاتونه
دل ره ورنه، دل ره ورنه
خندونه، قندونه، مه شیرین زبونه
دل ره وَرنه، دل ره وَرنه
دل ره وَرنه، دل ره وَرنه...

بانوی بهاره، باغ هَلی داره، سبز و گِلِمداره، اِسپه تِتی باره، دل ره ورنه، دل ره ورنه
مه آهوی لاره، مه سمِندسِواره، مه خارِ دلداره، اَنِّه اَنِّه خاره، دل ره ورنه، دل ره ورنه

باخته، ویشاره، نازگله، نازداره
دل ره ورنه، دل ره ورنه
شواره، مه یاره، مه یارِ عیاره
دل ره ورنه، دل ره ورنه
دل ره ورنه، دل ره ورنه...

خیندونی، قیندونی، مه شیلین دِبونی
دلِّ بَلنی، دلِّ بَلنی
شِبالی، مه یالی، مِه یال عیالی
دلِّ بَلنی، دلِّ بَلنی
دلِّ بَلنی، دلِّ بَلنی...


@DavoodKiaghasemi

سه‌شنبه، 25 آبان 95.


✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️
کانال اطلاع‌رسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
#یک_جرعه_شعر


#تبری_خونش

مازِرونی مِه، فارسی ندومّه
تبِری زِبون، تِه وِسّه خومّه

آهو آهو لار، خانِمی!
سِرخه جِمه دار، جانِمی!

مه دل تِه زِلفِ پَلی دَوِسّه
تا تِره دارمه نَبومه خسّه

آهو آهو لار، خانِمی!
سِرخه جِمه دار، جانِمی!

ته بِئی، بِهار مازرون اِنه
عمو چاربیدار لَیلی خون اِنه

آهو آهو لار، خانِمی!
سِرخه جِمه دار، جانِمی!

مازِنی ریکا فارسی چه دونّه؟
تبِری زبون دِل پِئی خونّه

آهو آهو لار، خانِمی!
سِرخه جِمه دار، جانِمی!

شعر و صدا: #داوود_کیاقاسمی
آهنگ: کُردی

یک‌شنبه، ۲۶ دی ۹۵


«کانال اطلاع‌رسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
💠 قطعه ادبی «مازندران»


🎼✍️ #داوود_کیاقاسمی*

مازندران! ای سبزِ بی‌کران! ای رشکِ جاودانِ بهشت! ای فخرِ بی‌زوالِ زمین!

خواستم شعری بسازم از تو، از سادگیِ تو، از بلندی و افتادگیِ تو، که سبزترینی و خرّم‌تر از بهشتِ برینی؛
خواستم چیزی بگویم که تو را برساند یا گوشه‌ای -فقط گوشه‌ای- از تو را؛
و درماندم؛
از تو چه بسازم که در خورِ سادگیِ تو باشد و افتادگیِ تو؟ از تو چه بگویم؟
ای مادر مقدس که از دامانِ پاک و نجیب‌ات مازیار و هژبر و مَشدی برخاسته‌اند و مرزهای مبهم تاریخ را با طنین فریادِ مردانه‌شان درنوردیده‌اند! از تو چه بسازم؟

تو مادر مادرانی؛ قِدیسه‌ای که روح‌القُدُس در او دمیده و در بطنِ بی‌قرارش طرح امیر و طالب و نیما را ریخته... آری؛
و من به فرزندانِ راستین‌ات می‌نگرم، مردان استواری که خیز و خروشِ مقدس‌شان را پایانی نیست؛
و به کوه‌هایت، که پای در پای دماوند
استوار و سربلند
شانه تا شانه‌ی آسمان‌ها کشیده‌اند؛
و به رودهایت که دست در دستِ هراز
خروشان و پاکباز
تا خوابگاه دخترِ دریای قصه‌های کهن می‌شتابند و تو را از ترانه‌ی شادی سرشار می‌کنند؛
و تو خنده ات لبریز می‌شود؛ و می‌خندی؛ سبز و تر، چنانکه گویی آسمان و زمین با تو می‌خندد...

ای بهار جاودان! ای بی‌خزان!
بهار که می‌شود، تو آهنگ دیگری ساز می‌کنی؛
نه برای آن که نسیم بهاری گِرداگِردِ دشت و کوهسارت به رقص در می‌آید و تو را چون نوعروسی زیبا می‌آراید؛
و تو در جامه‌ی گلبَفتی از حریر، عشوه می‌فروشی و دل و دین از رهگذرانِ مشتاق می‌بری؛
و نه برای آن که پرستوهای مهاجر
بال افشان و پای کوبان
از سفری دور و دراز باز می‌گردند و
طنینِ آوازشان آمیخته با عطر بهارنارنج‌ها سرمست و سرشارت می‌سازد؛

نه... نه...! که برای شالیزارهایت،
برای آن که زندگی از نو در تو،
در نگاه بارانیِ تو،
در رگ‌های یخ زده از بادِ زمستانیِ تو
جاری می‌شود،
آری... آری... برای شالیزارهایت؛

وقتی که کوه، کریمانه رود می‌شود و
رود، سرخوشانه با دشت می‌آمیزد و
دشت، نجیبانه از بوی غزل بارور می‌شود؛
وقتی که بینجِکَرِ پیر با دستانِ پینه بسته‌اش دشت خفته را بیدار می‌کند؛
وقتی که بهشت در ساقه‌های سبز برنج به میهمانی زمین می‌آید،
تو سراپا نغمه می‌شوی و
همچون خنیاگرانِ معبدِ باستانیِ دَئِوا
آهنگِ دیگری ساز می‌کنی
و هر بامداد، روشن‌تر از آفتاب
سحرخوانی‌ات را آغاز می‌کنی؛
مست و غزلخوان، فرزندان‌ات را می‌ستایی
که بَلو بر دوش و بیل در دست، لیلی لیلی خوانان به پیشواز آفتاب می‌روند و
تا غروب‌گاهان نه کار، که مبارزه می‌کنند با خود، با نفس خود، با تمام نیروهای اهریمنی؛
و مجاهده می‌کنند و بوی بدن‌های عرق کرده‌شان
هوای تو را قداستی جاودانه می‌بخشد؛
و آنگاه طنینِ پر از مِهرِ صداشان را می‌شنوی که:
"آبرار! اَتا دَم کَتولی بیار!"

و بینجِکرِ رنجدیده‌ای که جوانی‌اش را برای تو، برای آن که تو سبز و سرزنده بمانی نثار کرد، دلش را آواز می‌کند:
"گِتِه لَیلی جان..."

و تا طنین آوازش در دل بی تابِ دشت اوج می‌گیرد، دوباره صداشان را می‌شنوی که:
"جان... تِه نفِسِ بلاره!"

و او با توانی افزون‌تر که از این افسون در جانش دمیده می‌شود رساتر می‌خواند:
"شوی شبنم زمینِ نم نَوونه
نخواسه یار دلِ مَلهَم نَوونه..."

و بار دیگر:
"آ تِه نفسِ بِلاره!"

و تو گریه‌ات سرشار می‌شود؛ و می‌گریی؛
گرم و سرخ، چنانکه گویی آسمان و زمین با تو می‌گرید؛
چرا که تو درد فرزندان ات را می‌دانی؛
و رنج بی‌پایان‌شان را در پرده پرده‌ی آوازشان می‌خوانی؛
تو مادر مادرانی؛
ای مادر مقدس! مازندران!
شوق من نثار تو باد...

اردیبهشت ۱۳٧۶

* شاعر، نویسنده و استاد دانشگاه


شنبه، ۲۶ فروردین ۹۶


«کانال اطلاع‌رسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
💠 شرمنده هادی


✍️ #داوود_کیاقاسمی *

امروز یک بار دیگر #هادی_نوروزی مرد، این بار در ورزشگاه آزادی! چند روز پیش به او در ورزشگاه تبریز توهین و فحاشی شد و سرخ‌های باغیرت! به اعتراض فریاد برآوردند و امروز خودِ این باغیرتانِ بی‌معرفت به او توهینی بس شنیع‌تر حواله کردند؛ می‌گفتند جام قهرمانی را باید هانی نوروزی بالای سر ببرد و احساساتِ این کودک معصوم را به بازی گرفتند اما دریغا که حتا به زمین ورزشگاه راهش ندادند، جایی که نوزادانِ چند ماهه هم روی دست‌ها چرخانده می‌شدند!! امان از این جماعت مرده‌پرستی که مرده‌پرستی‌شان هم دیگر شکل مبتذل و مضحکی یافته است؛ سر جنازه‌ی مرده برای خودنمایی و شهرت‌یابی، نعره می‌کشند و عکس می‌اندازند و مصاحبه می‌کنند و وعده‌ها به بازماندگانش می‌دهند اما دو روزه همه چیز یادشان می‌رود حتا معرفت و انسانیتِ معمول. بروید کاسه کوزه‌تان را جمع کنید با این فرهنگِ مبتذلِ مرده‌پرستِ بی‌شرم‌تان!

امروز برای نخستین بار شرمم آمد از این که یک پرسپولیسی‌ام؛ امروز رنگ سرخ در نظرم بی‌معناترین رنگ جلوه کرد؛ هادی جان! این جماعتِ طماعِ منافق‌صفت را ببخش که حرمتت را نگاه نداشتند و باز تو را میراندند! هانی کوچک ما! عزیزک ما! تمام این جماعتِ تعطیل و معطل را عذر بنه که دلت را شکستند و اشکت را درآوردند! برادرم! پدر هادی! خواهرم! همسر هادی! ناله نکنید و اشک نریزید بر آنچه امروز از بی‌حرمتی بر سرتان رفت! این جماعت همیشه همین طور زیسته‌اند، با دروغ و دورویی و فریب‌کاری و سود و سودای فردی!!

* شاعر، نویسنده و استادیار حقوق دانشگاه شمال


چهارشنبه، ۳۰ فروردین ۹۶


«کانال اطلاع‌رسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
🎼 ملودی «موسم گل» با شعر مازندرانی


✍️🎤 شعر و خونِش: #داوود_کیاقاسمی*

یکی دو سال پیش بود که در جایی خواندم تصنیف #موسم_گل، اصلش مازندرانی‌ست. این موضوع برایم خیلی جالب آمد؛ چون این تصنیف قدیمی که نخست با صدای #قمرالملوک_وزیری شنیده شد، از سالیان دور همواره در لحظات تنهایی، زمزمه‌ی لبم بود. تصنیف در #مایه_دشتی است و به فضای #موسیقی_مازندران هم بسیار نزدیک؛ بنابراین، هیچ تعجب نکردم که اصلش مازندرانی باشد و فقط در تنظیم فارسی، حس و حالِ #موسیقی_سنتی_ایرانی به آن داده باشند. به هر حال، از همان زمان تصمیم گرفتم این تصنیف را هر طور هست دوباره به مازندرانی برگردانم... تابستان ۱۳۹۴ خلاصه پس از مدت‌ها به سراغش رفتم و هی زمزمه کردم و زمزمه کردم تا این شعر درآمد... البته کمی از حال و هوای معنایی خود "موسم گل" هم بهره بردم و حاصلش این شد:


#انتی_نمونه

دلخوا! مِرِه سرکو نَزن
دلِ غم رِه پِشو نزن
اتّا روز این جِوونی شونه شِه وِسّه
دِنیا هَمِش اِنتی نَمونّه تِه وِسه

بِرو مِه دَمِرده چِشِّ هارش
تِسّه شِلّاب شِلّاب وارنه وارش

شو کا بونه، شوپَرِ واری بومه سیوخون
روز بَرسه، نا مِه نوم مونّه و نا مِه نشون

دلخوا! مِره پیر هاکردی
دَیّنِ دَس سیر هاکردی
دِنیا همِش اِنتی نَمونه ته وِسّه
اَتا روز این جِوونی شونه شِه وِسّه...

* شاعر، نویسنده و استادیار حقوق دانشگاه شمال

پنج‌شنبه، ۱۵ تیر ۹۶


«کانال اطلاع‌رسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
ترانه تبری


🎼 #پری

✍️🎤 شعر، ملودی، صدا: #داوود_کیاقاسمی *


خدایا! کوهِ سر پری دَشونه
مِه گِمون دیرِ شَر پری دشونه
تِره قسِم دِمه ای مرد چَپّون!
بُور هارِش کِجِه ور پری دشونه

پری پری پری! دلم را می‌بری
دلِ دیوانه را به کجا می‌بری؟


کیجا مازرونی! چَنِّه خِش زبونی!
به قربون ته و ته اون مهربونی!
مره تِینار نِهِل، بی کَس و یار نِهل
مه خَسّه دس ره بَیر، بَوِر هر جا شونی

پری پری پری! پری سیو چِش!
مِلکِ مازِندِرون اِرزنه تِه خِش


خدایا! من صبحِ روجا رِه خوامه
مازرونِ خارِ کیجا ره خوامه
همون کیجا که زِلف گِر بَزه دارنه
همون اتّا که خِش خِش‌مزه دارنه

پری پری پری! دلم را می‌بری
دل دیوانه را به کجا می‌بری؟


کیجا مازرونی! چَنِّه خش زبونی!
به قربون ته و ته اون مهربونی!
مره تِینار نِهِل، بی کَس و یار نِهل
مه خسّه دس ره بَیر، بَوِر هر جا شونی

پری پری پری! پری سیو چش!
ملک مازندرون اِرزنه ته خش

* شاعر، نویسنده و استادیار حقوق دانشگاه شمال

سه‌شنبه، ۲۴ مرداد ۹۶.

«کانال اطلاع‌رسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
بینجِکَر؛ مازندرانی
داوود کیاقاسمی؛ مجید رئیسیان
بینجِکَر (شالی‌کار)

شعر و ترانه مازندرانی

✍️🎶🎤 شعر، ملودی و صدا: #داوود_کیاقاسمی

🎼 آهنگسازی و تنظیم: #مجید_رئیسیان

دوشنبه، ۲۰ شهریور ۹۶.

@BabolShahreBaharNarenj
بینجِکَر/ شعر و ترانه مازندرانی


✍️🎶 شعر، ملودی و صدا: #داوود_کیاقاسمی
🎼 آهنگسازی و تنظیم: #مجید_رئیسیان

اجرا: #گروه_همنوازان_ماهان
سنتور و سرپرست گروه: مجید رئیسیان
تار و عود: فرزاد محمدنژاد
نی: حسین نوروزی
دف: حسین شهمیری
تمبک و بِندیر: علی اکبرزاده
ویولن یک، ویولن دو و ویولا: بهنام فضلی
ویلنسل: VST
کنترباس: VST

ضبط: #استودیو_فرهنگ، #ساری
صدابردار: #آبد_درخشان
میکس و مَسترینگ: #آرش_محسن‌پور
ناظر ضبط: مجید رئیسیان


متن ترانه:

اَتا غوشه، اَتّا پر
اتا کَسو، اتا کر
اَتا اَتا بینجِ بار
خِرد و خوی بینجِکَر

آرزو دارنه هوا
نکِنه وارش و وا
ونه بینج سربکشه
ونه کَر بووه کوفا

خِدا خِدا زمه مِن تا برسه پاییزِ ما
مه کیجا بووه عاروس و مه ریکا بووه زوما

بینجکر! زلفه کفن!
اَنه آرزو نکن
اعتبار نارنه هوا
این هوا ره دل نون

بهارِ ما او قَطی و پاییزِ ما وارشی
چَکو بونه بینجِ بار و خِشی بونه ناخشی

اَمسالِ سال هِکِتی
ندومه بونه چتی
چتی ونه بهووه
روز و شوی ناختی؟


برگردان پارسی:

یک خوشه، یک برگ
یک پنجه، یک دسته
یکی یکی کیسه‌های برنج
تمام هستی برنج‌کار است

آرزو دارد که هوا
باد و بوران نکند
تا خوشه‌های برنج سر بر زند و
دسته‌های شالی در خرمنگاه کپه شود

خدا خدا می‌زنم که پاییز از راه برسد
تا دخترم عروس و پسرم داماد شود!


آی برنجکار! ذلیل مرده!
این همه آرزو نکن!
هوا اعتباری ندارد
دل به این هوا مبند!

از بی آبی فصل بهار و از بارانیِ فصل پاییز
شالی تو پوک می‌شود و خوشی تو ناخوشی!

خشکسالیِ امسال را
نمی‌دانم که چه خواهد شد!
چه خواهد شد آیا
نخفتن‌های روز و شبم؟

🔹 ترانه‌ی «بینجکر» برای رمان در دست انتشار اینجانب به نام #آینه‌های_سرکوه ساخته شد و ترانه‌ی جمعیِ رفقایی‌ست که قهرمان‌های اصلی رمان‌اند و اول بار، از زبان شخصیت محوری رمان، #بهمنیار_باوند، خوانده و شنیده می‌شود. چندی پیش با دوست خوبم، هنرمند توانای ساروی، جناب #مجید_رئیسیان در مورد این ترانه حرف زدم و برایش به آهنگ خواندم و خوشش آمد و افتخار داد که روی آن آهنگسازیِ ارکسترال کند و کرد و این شد که می‌بینید.

#داوود_کیاقاسمی


لینک 🎼 #آهنگ:
https://t.me/BabolShahreBaharNarenj/31678


دوشنبه، ۲۰ شهریور ۹۶.

«کانال اطلاع‌رسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
قوقولی قو!
داوود کیاقاسمی
#قوقولی_قو

شعر و ترانه مازندرانی

✍️🎶🎤 شعر، ملودی و صدا: #داوود_کیاقاسمی

🎼 تنظیم: #مهدی_حسن‌زاده

میکس و مسترینگ: #محمدامین_اخوان

دوشنبه، ۶ آذر ۹۶.

@BabolShahreBaharNarenj
شعر و ترانه مازندرانی

#قوقولی_قو

شعر، ملودی و صدا: #داوود_کیاقاسمی
تنظیم: #مهدی_حسن‌زاده
میکس و مَسترینگ: #محمدامین_اخوان


یَک قِران پول پَیدا کردِم قوقولی قو!
همه رِه دعوا کردِم قوقولی قو!
شِه خِد رِه رِسوا کردِم قوقولی قو!

مردِمِ نون رِه خوردِم
مالِ وِشون رِه بُردِم
شه آبِرو رِه دادِم
پول رِه به دس آوردِم
راسی راسی غَوغا کردِم قوقولی قو!

تا جانِ پول ره دیدِم
تا آسِمون پریدِم
رفتِم به سبزه مَیدون
دِ کاسه آش خریدِم
هوف و هوف و ها ها کردِم قوقولی قو!

آش رِه تِناری خوردِم
سر ماشین باری خوردِم
سر ماشین باری خَیلی
خَیلی سِواری خوردِم
شِه پَلی چه حالها کردِم قوقولی قو!

یَک قِران پول پَیدا کردِم قوقولی قو!
همه رِه دعوا کردِم قوقولی قو!
شِه خِد رِه رِسوا کردِم قوقولی قو!


☑️ دردهای ما یکی دو تا نیست و یک لحظه از ما جدا نیست. دردهای ما با ما زاده شده است و با ما می‌میرد. دردهای ما چندان بزرگ و مهیب است که دیگر اشکی بر نمی‌انگیزد؛ طنز تلخی شده است و بر جان ما گاه و بیگاه شَرنگ می‌ریزد.

یکی از طنزهای تلخ روزگار ما جنگ و دعوای رسواگر بر سر سود و سودای خامِ این زندگیِ اعتباری ست؛ جنگی خروسانه برای سکه‌ای پولِ سیاه حتا به قیمت آبروی نداشته؛ جنگی و رقابتی برای مالِ کَسان بردن و به خلوت خوردن! ترانه ی "قوقولی قو" حکایتی‌ست طنزآمیز از زبان یکی از خروس‌های جنگی روزگار ما.

قرار بود این آهنگ مصادف نوروز امسال از طریق همین کانال رونمایی شود، اما اتفاق تلخ مرگ مادرم در دوم فروردین و دیگر اتفاقات این سال بد، انتشار این آهنگ را پشتِ هم عقب انداخت و تقدیر آن شد که امروز در چهل و پنجمین سالگشتِ تولدم انتشار یابد. مادرم روزهای آخر پیش از رفتنش، این آهنگ را بارها شنیده بود و خوشش آمده بود و گاه زیر لب می‌خواند: "قوقولی قو! قوقولی قو!" و من می‌خندیدم و سر به سرش می‌گذاشتم و نازش می‌کردم.

#داوود_کیاقاسمی
@DavoodKiaghasemi


🎧 فایل صوتی👇
https://t.me/BabolShahreBaharNarenj/37006

دوشنبه، ۶ آذر ۹۶.

@BabolShahreBaharNarenj
نیما و مازندران

✍️ #داوود_کیاقاسمی

#نیما_یوشیج را بیشتر به شعر نو (شعر نیمایی) می‌شناسند. اما او در قالب‌های کلاسیک شعر پارسی و حتا شعر تبری به طور جدی طبع‌آزمایی کرد. نیما همزمان دو تغییر در شعر پارسی صورت داد: تغییر در فرم و ساختار و تغییر در محتوا. در این میانه، تغییر در محتوای شعر و نوع نگاه شاعر به هستی و اجتماع از دیدگاه او اهمیتی بنیادی‌تر داشت. هم از این روست که وقتی او مسابقه‌ی شعری در یکی از مجلات ادبیِ وقت گذاشته بود و همه به تصور این که چون او بنیانگذار شعر نوی پارسی‌ست، شعرهای مدرنِ بلندبالا به دفتر آن مجله فرستادند، او سرانجام جوانی مشهدی (مهدی اخوان ثالث) را که یک قصیده با ویژگی‌های سبک کهنِ خراسانی فرستاده بود برنده اعلام کرد، قصیده‌ای که برای دکتر محمد مصدق سروده شده بود و دو بیت آغازینش این بود:

دیدی دلا که یار نیامد
گَرد آمد و سوار نیامد
آراستیم خانه و خوان را
وآن ضِیف نامدار نیامد...

یکی از مهمترین ویژگی‌های شعر نیما که متأثر از همین نگاه مدرن او به تئوری شعر است، توجهِ عمیق و جدی اوست به فرهنگ و زبان و زیست‌بومِ مازندران. زبان ابهام‌آمیزِ پر از دست‌اندازها و فراز و فرودها و پیچ و خم‌های ساختاریِ نیما وامدار محیط زندگیِ مازندرانیان است؛ وقتی به شعر نیما می‌اندیشید و واژگان و ساختار زبانش را در ذهن مرور می‌کنید و محتوا و اتمسفر کلی حاکم بر آن را از نظر می‌گذرانید، چیزی جز مازندران و فضای وهم‌آلودِ کوه و دشت و جنگلِ آن و ابر و مِه و باران به ذهن‌تان متبادر نمی‌شود، تا آنجا که می‌توان ادعا کرد نیما فقط واژه‌های شعرش پارسی‌ست. او به تبری می‌اندیشید و به پارسی می‌نوشت. شاید از بسامد بالای واژگان تبری در برخی شعرهای نیما حیرت کنید. نیما این واژه‌ها را از روی ادابازی یا از سرِ شکم‌سیری واردِ زبانِ پارسی نکرد، بلکه ناچاریِ اندیشیدن به زبان تبری و نوشتن به زبان پارسی وادارش می‌کرد تا واژگانِ تبری را که معادلی در زبان پارسی ندارند همان‌طور بی‌ترجمه واردِ شعر پارسی کند. تصور کنید نیما که همچون هر مازندرانی باور داشت هر وقت داروگ بخواند باران در می‌گیرد، می‌خواست این باور را که دور از تجربه‌های واقعی و تهی از جنبه‌های شاعرانه نیست در شعری بگنجاند. می‌دانیم که در زبان پارسی واژه‌ی داروگ نیست؛ چرا که در جغرافیای طبیعیِ پارسی‌زبانان چنین جانوری وجود ندارد. حال، نیما باید چه می‌کرد و داروگ را چه ترجمه می‌کرد؟ قورباغه‌ی درختی؟ چه ترجمه‌ی بی‌قواره و مضحکی! پس نیما ناگزیر بود که همان واژه‌ی تبری را در شعر پارسی به کار بَرَد.

این که گفته می‌شود نیما به تبری می‌اندیشید معنایش آن نیست که نیما خود را در محدوده‌ی مازندران محبوس کرده بود. نیما روی کوهپایه‌ای در مازندران ایستاد و به اوج قله‌های ایران و جهان نظر انداخت و راه بُرد. بسیاری از قصه‌ها، افسانه‌ها، باورها، مثَل‌ها، کارآواها و طرز زیست اقتصادیِ دامداری و کشاورزیِ مازندرانیان هر کدام به نوعی جای خود را در شعر نیما باز کرده‌اند.

نیما حتا در بسیاری از شعرهای کلاسیک خود نگاهی مازندرانی دارد. در این مجال کوتاه، فرصت بررسی تمام شعرهای کلاسیکِ او نیست و تنها به چند رباعی، مُشتی از خروار، اشاره می شود:

نیما گوید به گاو مانم چه درست!
میلم نه بر آن گیا که در پیشم رُست
نزدیک نهاده، رانده‌ام تا به کجا
اندر طمعی که به از آن خواهم جُست؟!

رباعی بالا اشاره به مَثَلی مازندرانی دارد که می‌گوید کِنّا بِنِ واش بی‌بِره؛ یعنی علف زیر درگاه خانه بی‌مزه است؛ گاو علف زیر درگاه را نمی‌خورد و به طمع علف بهتر هی دور و دورتر می‌رود.

می‌خواست که با من به جدل برخیزد
با او نسِتیزیده، به من بستیزد
بیچاره ندانست که مرغ نادان
هر خاک به پا کرد به سر می‌ریزد!

این رباعی اشاره به مَثَلی دیگر در مازندران دارد: کِرگ هرچی خاک پِچکِل هاکِنه، شِه سر شَنّه؛ یعنی مرغ هرچه خاک بلند کند روی سر خود می‌ریزد.

ملاحظه می‌شود که او در رباعی هم که فضای محدودی دارد و پیش از او بیشتر برای تفکرات و تأملات فلسفی و عرفانی به کار می‌رفت نگاه متفاوت خود را وارد می‌کند. به راستی، آیا رباعی پیش از نیما هم از حال و هوای یک پرنده‌ی کوچک بومی با زبان او حرف می‌زد؟

"زیک زیک" به نهفت خود چه می‌خوانَد زیک؟
بگرفته دلش، به من همی مانَد زیک
گویی به شبی قافله‌ای می‌گذرد
"زیک زیک" چه نهفته‌ها که می‌دانَد زیک!

نیما در گذشته‌ی ادبیات ایران گیر نکرده بود. فرزند زمان خود بود و حرف زمان خود را با زبان خود می‌زد. کاری هم به خوشایند و بدآیندِ این و آن نداشت:

با دل به همه زیر و زبر تاخته‌ام
گر یافته‌ام، وگرنه خود باخته‌ام
گر شعرم در قبول طبع تو نبود
این شعر زمان است که من ساخته‌ام

باری، شاعر آن است که نیماوار روحِ بیدار زمان خود باشد و شعرش شعر زمان خود باشد؛ شعری که زندگی‌ست.

دوشنبه، ۲۱ آبان ٩٧.

@BabolShahreBaharNarenj
چلّه شو / شب یلدا
شعر و صدا: داوود کیاقاسمی
🍉 چله‌شو

#داوود_کیاقاسمی

چنّه خاره همه شو ته پَلی چلّه‌شو بُوئه!
تِه خِجيره چشِ جا مه خِنه مَشتِ سو بوئه!

سرِ شو هنيشيم و تا صِوی سر گب بَزِنيم
خِشی دَوّه دلِ ور، ناخشی لينگه‌لو بوئه

تِه مِه فال ره بَيری و من هم ته فال ره خارخاری
هرچی ره مـِن آرزو كمّه، تِه آرزو بُوئه

قدره شوئه چلّه‌شو؛ وِنه خِدا جا بخواهيم
اَمِه چش، چشمه او و اَمه دل، دِريو بُوئه

ونه ماهِ آسمون ره شوی تن گِر بَزنيم
تا ونه مِلواری چش، زمين آبرو بُوئه

وقتی شو تِه گيسه و ماهِ بِلن تِه چهروئه
چنِّه خاره همه روز شو بوئه، چلّه شو بوئه

چه خوب است هر شب پيش تو شب يلدا باشد
با چشم زيبای تو خانه‌ام سرشار روشنايی شود

سر شب بنشينيم و تا دم صبح حرف بزنيم
خوشی كنار دل ما و ناخوشی لگدمال باشد

تو فال مرا به خوبی بگيری و من هم فال تو را
هرچه را من آرزو می‌كنم، آرزوی تو باشد

شب يلدا شب قدر است؛ بايد از خدا بخواهيم
چشم ما چون آب چشمه و دل ما چون دريا شود

بايد ماه آسمان را بر تن شب گره بزنيم
تا چشم مرواريدگونش آبروی زمين شود

وقتی شب، گيسوی تو و ماه بلند، چهره توست
چه خوب است هر روز شب باشد؛ شب يلدا باشد!

۳۰ آذر ٩٧

@BabolShahreBaharNarenj
برای #روز_زبان_مادری

#داوود_کیاقاسمی *

مِن خاک‌ِمه،
مِن خونِ‌مه،
مِن مازیارِ مَشتِ‌مه
مستِ تَپورِسّون‌ِمه

خاکِ تَپورسّون برار!
مِه جانه مار، جانه مار؛
خار خار دیافریه مِره
زار زار گَت هاکرده مَره

گِل چیمّه اََی صد تا سبِد
شَمّه وِنه راهِ سر و کَلّی دِمه:
خِش بوئه و سرخِش بَمونّه تا ابِد!

برگردان پارسی:
من خاکم،
من خونم،
من سرشار مازیارم
مست تپورستانم

خاک تپورستان ای برادر!
مادر عزیز من است، مادر عزیز من؛
به‌خوبی آفرید مرا
به‌‌سختی بزرگم کرد

پس، سبد سبد گل می‌چینم و
بر سر راهش می‌ریزم و بانگ می‌زنم:
خوش باشد و تا ابد سرخوش بماند!

از دفتر شعرِ زمِسونِ وَچون (بچه‌های زمستان)

*شاعر، نویسنده و عضو هیات علمی گروه حقوق دانشگاه شمال

پنج‌شنبه، ۲ اسفند ٩٧.

@BabolShahreBaharNarenj
#یادمان

🌹سحرگاه دوم خرداد ۱۳۶۲ امیر سرلشکر خلبان #حسین_قاسمی برای همیشه پرواز کرد و رفت. تصویر خانه‌ی پدری حکایتگر خاطرات دردناکِ آن روزهای سیاه است.

[برای برادر شهیدم، حسین]

دیگر تو نیستی
و آفتاب شعله‌ی کمرنگِ خویش را
دیری‌ست در کرانه‌ی دریای خفته کُشت
تا بی‌چراغ‌ مانده دهِ ما
همواره در تلاطم وحشت به سر بَرَد؛

دِه بی‌تو مرده است برادر!

دیگر تو نیستی
و بیدهای مجنون دِه را
انبوهِ بادهای لجن‌بارگی به بازی می‌گیرند
و مَردهای نارَس، انبوهِ مُرده‌های تماشا،
دستی برای یاری بر پا نمی‌کنند؛

دِه بی‌تو مرده است برادر!

دیگر تو نیستی
و لَرگ‌چشمه، چشمه‌ی معصومِ ده،
مثل تمام چشمه‌ها
از حَلقِ چاک‌چاکش به‌جای آب
فوّاره‌های لوش و لجن می‌جوشد؛

دِه بی‌تو مرده است برادر!
دِه
بی‌تو
مرده است!

#داوود‌_کیاقاسمی
از مجموعه شعرِ فریادهایی برای چهار عنصر

چهارشنبه، ۱ خرداد ۹۸.

@BabolShahreBaharNarenj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#زهرا_بالاملی

هرازِ او بمو پِل ره بوِرده
من و مه دلوَرِ دل ره بوِرده
رفقون! جَم بَوین پِل ره بسازین
من و مِه دلوَرِ دل ره بسازین

این در و اون در
مشدی صنمبر! زَرا بالامَلی!
هنیش تو مه ور
خوام بوریم محضر، زَرا بالامَلی!

این در و اون در
مشدی صنمبر! زَرا بالامَلی!
اتّا حرف زمبه
نَیره تِره قَر، زَرا بالامَلی!

#داوود_کیاقاسمی
#دینان، #امیری، #لاریجان، #آمل

پنج‌شنبه، ۲ خرداد ٩٨.

@BabolShahreBaharNarenj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#قوقولی‌قو

🔹دردهای ما یکی دو تا نیست. دردهای ما یک‌لحظه از ما جدا نیست؛ با ما زاده شده است و با ما می‌میرد. دردهای ما چنان است که دیگر اشکی برنمی‌انگیزد؛ طنز تلخی شده است و بر جان ما دَم‌به‌دم شرنگ می‌ریزد. یکی از طنزهای تلخ روزگار ما جنگی خروسانه برای سکه‌ای پول سیاه است؛ جنگی برای مال کَسان‌ بردن و به‌خلوت‌ خوردن؛ جنگی سخت، به‌قیمت آبروی نداشته! ترانه‌ قوقولی‌قو حکایتی‌ست طنزآمیز از زبان یکی از خروس‌های جنگی این روزگار.

یَک قِران پول پَیدا کردِم قوقولی‌قو!
همه رِه دعوا کردِم قوقولی‌قو!
شِه خِد ره رِسوا کردِم قوقولی‌قو!

مردِم نون رِه خوردِم
مال وِشون ره بردِم
شه آبِرو ره دادِم
پول ره به‌دس آوردِم
راسی‌راسی غَوغا کردِم قوقولی‌قو!

تا جانِ پول ره دیدِم
تا آسمون پریدِم
رفتِم به سبزه مَیدون
دِ کاسه آش خریدِم
هوف و هوف و ها ها کردِم قوقولی‌قو!

آش رِه تِناری خوردِم
سر ماشین باری خوردِم
سر ماشین باری خَیلی
خَیلی سِواری خوردم
شِه پَلی چه حال‌ها کردِم قوقولی‌قو!

شعر، آهنگ و آواز: #داوود_کیاقاسمی
تار و تنظیم: #مهدی_حسن‌زاده
صدا، میکس و مَسترینگ: #محمدامین_اخوان

شنبه، ۱۱ خرداد ۹۸.

@BabolShahreBaharNarenj
شاعر، ترانه‌سرا و خواننده مازندرانی:
جای طنز در شعر و ترانه‌ی مازندرانی خالی است

#داوود_کیاقاسمی در گفت‌وگو با #مازندنومه و #همشهری‌آن‌لاین:
🔹ریشه طنز در موسیقی ایرانی بسیار طولانی است. از موسیقی مطربی و تخت‌حوضی و ضربی گرفته تا موسیقی کافه‌ای و فیلم‌فارسی مسیری را طی کرد. اما در مازندرانی چندان موسیقی طنز نداشتیم، مگر موسیقی کوچه‌بازاری که گاهی خوانده و شنیده می‌شد.

🔹من با بزرگان موسیقی مازندران از سال‌های آغازین جوانی مصاحبت و مجالست داشتم. با استاد محسن‌پور و برخی دیگر از بزرگان موسیقی مازندران مدت‌ها در ارتباط بودم. در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ که آلبوم‌های «اِفتاب تِه» و «اِسّاره سو»، «بِهار مونا»، «شوار» و «بهارانه» منتشر شدند خیلی خوب بودند، اما موسیقی سنتی مازندران کم کم به تکرار افتاد. حتی با تمام احترامی که برای استاد محسن‌پور قائلم و بی‌گمان زحمات زیادی برای موسیقی مازندران کشید، آن اواخر به سمت تکرار حرکت کرد. نه تنها موزیسین‌ها، بلکه شاعران ما نیز به همین سمت پیش رفتند. تمام مضامین و حرف‌ها تکراری شدند. در واقع، در دهه ۶۰ حرف‌ها و ملودی‌ها جذاب و جدید بودند، اما رفته رفته تکراری شدند. به همین دلیل مخاطب کم کم به چند ترانه قدیمی پاپ مازندرانی رجوع کرد و بعد هم سراغ موسیقی‌های جدید پاپ مازندرانی رفت.
🔹سعی کردم در کنار خلق آثار سنتی که دوستانِ اهل موسیقی می‌خواستند، آثار جدیدتری هم ارائه کنم؛ برای مثال، قطعه «لالایی برای شهید» که در آلبوم «بهار وا» با تنظیم «فضل‌الله دهقان» و خوانندگی «اکبر رستگار» منتشر شده یک کار سنتی است، اما کارهایی که برای خانم «فاطمه مهلبان» سرودم، کارهای جدید و جوان‌پسند است. گرایش من به سمت ترانه‌های طنز هم از این نیاز درونی به تجربه‌ کردنِ فضاهای تازه و متفاوت حاصل شد.

* یکی از دیدگاه‌های شما اصلاح اشعار بومی فولکلور است. در آثار مختلفی نیز این کار را انجام دادید. دلیل‌تان چیست؟

🔹شعر و ترانه در موسیقی قرار است مفهومی را در یک ساختار منسجم و با یک زبان هنری به مخاطب انتقال بدهد. اما گاهی در اشعار فولک‌مان با ساختار و ترکیبی روبرو می‌شویم که انسجام لازم را ندارد و گاه حتی صدر و ذیلش با هم تناقض دارند؛ مثلاً در ترانه «تِه مَله سنگتراشون» از آثار ماندگار زنده‌یاد احمد بختیاری می‌‌خوانیم:

تِمومِ مَله رِه مِن بَزومه پا (تمام محل را برای پیدا کردنت زیر پا گذاشتم)
دیگِر نمبه تِه مله (دیگر به محله‌ات نمی‌آیم)

🔹تناقضش در این است که از یک سو خواننده به محله معشوقه‌اش می‌رود و کوچه‌کوچه‌اش را می‌گردد و از سوی دیگر، به او می‌گوید دیگر به محله‌ات نمی‌آیم! بیشتر ابیاتی که در این ترانه خوانده می‌شود، نسبتی با این گوشواره ندارد. من تحلیلی به این شکل بر این ترانه‌ی قدیمی صورت دادم و به این نتیجه رسیدم که این گوشواره‌ی «دیگِر نمبه تِه مله» باید معنای جملات قبلی را تکمیل کند، نه آن که با آنها معارض باشد.

* با هنرمندان موسیقی پاپ مازندرانی نیز همکاری می‌کنید؟

🔹بله، در حال حاضر تمام دلمشغولی موسیقایی من فعالیت در عرصه موسیقی پاپ مازندرانی است، به ویژه کارهایی که برای خانم «فاطمه مهلبان» با تنظیم دوست خوبم، «بنیامین عمران»، انجام می‌دهم. کارهای زیاد و خوبی آماده انتشار داریم. غیر از این کارها، خودم هم وارد عرصه خوانندگی شده‌ام. اساساً امروزه ترجیح من این است که کارهایی که شعر و ملودی‌شان را خودم ساخته‌ام، خودم بخوانم.

* قصه‌ گرایش شما به کار طنز در شعر مازندرانی چیست؟

🔹ریشه طنز در موسیقی ایرانی بسیار طولانی است. از موسیقی مطربی و تخت‌حوضی و ضربی گرفته تا موسیقی کافه‌ای و فیلم‌فارسی مسیری را طی کرد. اما در مازندرانی چندان موسیقی طنز نداشتیم، مگر موسیقی کوچه‌بازاری که گاهی خوانده و شنیده می‌شد. ما موزیک‌های فولکلور متعددی داشتیم که من روی آن‌ها خیلی تحقیق کردم؛ مثلاً زنان در عروسی‌ها هنگام سنت «عاروس حموم» (به حمام بردن عروس) و «عاروس بساتن» (آرایش کردن عروس) می‌خواندند:

تِه گِتی مِن سوسوس نوومه / ایشالاره
احمدِ (نام فرضیِ داماد) عاروس نوومه / ایشالاره
بَدی تِِرِه سوسوس هاکردمی / ایشالاره
احمدِ عاروس هاکردمی / ایشالاره
تِه گتی من درزِن نوومه / ایشالاره
زینتِ (نام فرضی خواهرِ داماد) برارزن نوومه / ایشالاره
بَدی تِرِه درزِن هاکردمی / ایشالاره
زینتِ برارزن هاکردمی / ایشالاره...

📎لینک متن کامل گفت‌وگو در مازندنومه:
http://yon.ir/9BiJd

📎لینک متن خلاصه گفت‌وگو در همشهری‌آن‌لاین:
http://yon.ir/5XNpi

یک‌شنبه، ۱۶ تیر ۹۸.

@BabolShahreBaharNarenj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼 آهنگِ #بینجکر

شعر، آهنگ و صدا: #داوود_کیاقاسمی
ترکیب و تنظیم موسیقی: #مجید_رئیسیان
اجرا: گروه #همنوازان_ماهان
میکس و مسترینگ: #آرش_محسن‌پور، #استودیو_فرهنگ_ساری

#داوود_کیاقاسمی:
🔹ترانه‌ "بینجکر" برای رمان در دست انتشار اینجانب به‌نام "آینه‌های سرکوه" ساخته شد و ترانه‌ جمعیِ رفقایی‌ست که قهرمان‌های اصلی رمان‌اند و اول‌بار، از زبان شخصیت محوری رمان، بهمنیار باوند، شنیده می‌شود. حدود دو سال پیش با دوست خوبم، هنرمند توانای ساروی، مجید رئیسیان، در مورد این ترانه حرف زدم و برایش خواندم و خوشش آمد و افتخار داد که روی آن آهنگسازیِ ارکسترال کند و کرد و این شد که می‌بینید.

سه‌شنبه، ۲۵ تیر ۹۸.

@BabolShahreBaharNarenj
بینجِکَر؛ مازندرانی
داوود کیاقاسمی؛ مجید رئیسیان
🎼 بینجکر

#داوود_کیاقاسمی
موسیقی: #مجید_رئیسیان

اتا غوشه، اَتّا پر
اتا کسو، اتا کر
اتا اتا بینج بار
خرد و خوی بینجکر

آرزو دارنه هوا
نکِنه وارش و وا
ونه بینج سربکشه
ونه کر بووه کوفا

- "خدا خدا زمه مِن تا برسه پاییز ما
مه کیجا بووه عاروس و مه ریکا بووه زوما"

بینجکر! زلفه‌کفن!
اَنه آرزو نکن
اعتبار نارنه هوا
این هوا ره دل نون

بهار ما او قَطی و پاییز ما وارشی
چَکو بونه بینج بار و خشی بونه ناخشی

- "اَمسال سال هِکِتی
ندومه بونه چتی
چتی ونه بهووه
روز و شوی ناختی؟"


یک خوشه، یک برگ
یک پنجه، یک دسته
یکی یکی کیسه‌های برنج
تمام هستی برنجکار است

آرزو دارد که هوا
باد و بوران نکند
تا خوشه‌های برنج سر بر زند و
دسته‌های شالی در خرمنگاه کپه شود

-خدا خدا می‌زنم که پاییز از راه برسد
تا دخترم عروس و پسرم داماد شود!

آی برنجکار! ذلیل‌مرده!
این‌همه از آرزوهایت نگو؛
هوا را اعتباری نیست
دل به این هوا مبند!

از بی‌آبی فصل کشت و از بارانی وقت برداشت
شالی‌هایت پوک می‌شود و دلخوشی‌ات آفت می‌گیرد!

- "خشکسالی امسال را
نمی‌دانم که چه خواهد شد!
چه خواهد شد آیا
نخفتن‌های روز و شبم؟"

سه‌شنبه، ۲۵ تیر ۹۸

@BabolShahreBaharNarenj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دور عاشقی

آواز مرا باد به بلبل بدهد
بلبل ببرد به باغ بابل بدهد

بابل هوسِ بهارنارنج کند
نارنج بپرورد، به آمل بدهد

آمل بخورد شراب نارنجی را
آواز مرا دورِ تسلسل بدهد

در دور تسلسل برسم از تو به تو،
تا هر نفست به من تکامل بدهد...
#داوود_کیاقاسمی

آدینه، ۱۱ تیر ۱۴۰۰.

@BabolShahreBaharNarenj