#یهودیان شهر #بارفروش (بابل)
پژوهش: #جواد_بیژنی
#ماهنامه_طرح_نو، شماره فروردین 95.
به همراه متن نوشتاری و فایل PDF 👇👇👇
@BabolShahreBaharNarenj
پژوهش: #جواد_بیژنی
#ماهنامه_طرح_نو، شماره فروردین 95.
به همراه متن نوشتاری و فایل PDF 👇👇👇
@BabolShahreBaharNarenj
💠💠💠 #یهودیان شهر #بارفروش (بابل)
* #جواد_بیژنی
صفحه 1
شهر بابل در دورههای مختلف تاریخی، شاهد حضور پیروان ادیان مختلف در کنار هم بود که نوع ارتباط اجتماعی آنان موضوعی قابل تأمل است.
آغاز و چگونگی حضور یهودیان در بارفروش (بابُل کنونی) به صورت دقیق مشخص نیست اما در کتب، سفرنامه ها و گزارشات مربوط به بارفروشِ دوران قاجار، بارها به واژگانی چون "یهودیان بارفروش"، #یهودی_محله" و #کنیسه بر میخوریم. به نظر میرسد این اقلیت در اوایل دوره صفوی به بارفروش مهاجرت کردند و اکثراً به پیشۀ بزازی و مشاغل ممنوع برای مسلمین نظیر فروش مسکرات مشغول بودند. در دوران #ناصرالدین_شاه جهانگردان و کارگزاران سیاسی و نظامی زیادی به بارفروش آمدند. آنان در گزارشات خود از پنجاه تا هفتاد خانوار یهودی در یهودیمحله یاد میکنند که برای خود دو کنیسه، یک مدرسه و یک گورستان اختصاصی داشتند.
ارتباط اکثریت مسلمان شهر با اقلیت یهودی در دورههای مختلف دارای فراز و فرود فراوانی بود. ضمناً درگیریهای خونین مردم بارفروش با پیروان فرقه بابیت طی سالهای 28-1227 ش که به کشته شدن تعداد زیادی از بارفروشیها انجامید نیز زمینه ساز بدبینی شدید مردم به اقلیتهای غیر مسلمان شهر مانند یهودیان شد. رویدادی که به وسیله حاجی آقا بارفروشی منشی میرزا یوسف آگنت، نماینده بازرگانی #روسیه در بارفروش که به زبان محلی نوشته شده از شرایط نامناسب زندگانی یهودیان بارفروش در دوره ناصری حکایت می کند. در این سالها ارتباط شیعیان با اقلیت یهودی شهر آنچنان تیره و تار بود که حتی مردم کوچه و بازار با تعریف مطالب کذب برای فرزندانشان آنان را نسبت به برقراری هر گونه ارتباطی با یهودیان بر حذر میداشتند. مثلاً در بین کودکان شایع کرده بودند که یهودیان شهر بچهها را دزدیده و پس از سوزاندن بدنشان از آن روغن تهیه می کنند! این دست سخنان بی اساس جو بسیار بدی بر علیه این اقلیت دینی بارفروش ایجاد کرده بود که در یک مورد موجب واقعه خونباری گردید.
در کتاب "ماموریت عملی در ایران" #ژاگ_دمورگان این واقعه را از یادداشتهای حاجی آقای بارفروشی (7 جمادی الاولی 1307ق برابر با 1268 ش) این چنین نقل میکند:
20 سال قبل (1249 شمسی) مرد عراقی فقیری همراه دخترش برای سکونت به بارفروش آمده در گوشهای از مدرسه کاظم بیک ساکن شده بودند. مرد عراقی از یک کاسب یهودی تکه یراقی برای دخترش میخرد. مرد وقتی یراق را به خانه برد دخترش آن را نمیپسندد و در نهایت به اتفاق دخترش برای پس دادن یراق به خانه مرد یهودی در "یهودی محله" می روند. مرد دم درب خانه میایستد و دخترش را به داخل خانه میفرستد. بعد از مدتی صدای نزاع و آه و ناله دختر بلند می شود و مرد وارد خانه شخص یهودی شده با دخترش که از ضرب و شتم مرد یهودی به حالت نیمهجان افتاده مواجه میشود. دختر را به دوش گرفته و از مهلکه خارج میکند. مرد عراقی وقتی به منزلش رسید کار از کار گذشته بود. خون از دهان و بینی دختر بیچاره جاری شده جان میدهد.
خبر قتل این دختر بی گناه به سرعت در شهر پیچید و مردم خشمگین در همان شب برای حملهای تلافی جویانه به یهودیمحله، نیروهای خود را سازماندهی کردند. صبح روز بعد اتفاق شومی رقم خورد و مردم خشمگین به خانههای یهودیان در یهودی محله بارفروش حمله کرده به غارت و ضرب و شتم یهودیان پرداختند و خانههایشان را به آتش کشیدند. مردم به خانه دانیال مختار بزرگ یهودیان ریختند و او را در پتوی آغشته به نفت پیچیده مورد ضرب و شتم قرار دادند. از او محل اختفای پولهایش را پرسیدند و وقتی مقاومت او را دیدند وی را در همان حال به آتش کشیدند. در این درگیریها که تا ظهر آن روز ادامه داشت 14 (برخی منابع 18) زن و مرد یهودی کشته شدند. یهودیانی که در این درگیری ها جان سالم به در بردند افرادی بودند که به خانه مسلمانان گریختند و در آنجا از بیم جانشان عنوان کردند که "مسلمان شده ایم". این وضع تا 8 ماه ادامه داشت.
پس از پیگیری سفیران #بریتانیا و #فرانسه وقتی خبر این اوضاع آشفته به حکومت مرکزی رسید با توجه به اینکه حکومتهای ایران همواره نسبت به فواید ارتباط اقتصادی با یهودیان هوشیار بودند و ضمناً این حادثه به اعتبار شهر بارفروش به عنوان شاهرگ تجاری ایران و روسیه لطمه میزد ناصرالدین شاه دستور داد مسببان و خاطیان حادثه تعقیب و توبیخ شوند، یهودیان به اجبار مسلمان شده به کیش خود بازگردند، به خانه هایشان مراجعه کنند و اموال غارت شده به آنان عودت داده شود. پس از سرشماری دیوانی از خانوارهای یهودی، مبلغی حدود 40 هزار تومان که به عنوان خسارت از مردم جمع آوری شده بود بین خانوارهای آسیب دیده توزیع شد که با آن توانستند خانههای ویران خود را مرمت کرده و به زندگی عادی برگردند.
#ماهنامه_طرح_نو
فروردین 95.
✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️
کانال اطلاعرسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
* #جواد_بیژنی
صفحه 1
شهر بابل در دورههای مختلف تاریخی، شاهد حضور پیروان ادیان مختلف در کنار هم بود که نوع ارتباط اجتماعی آنان موضوعی قابل تأمل است.
آغاز و چگونگی حضور یهودیان در بارفروش (بابُل کنونی) به صورت دقیق مشخص نیست اما در کتب، سفرنامه ها و گزارشات مربوط به بارفروشِ دوران قاجار، بارها به واژگانی چون "یهودیان بارفروش"، #یهودی_محله" و #کنیسه بر میخوریم. به نظر میرسد این اقلیت در اوایل دوره صفوی به بارفروش مهاجرت کردند و اکثراً به پیشۀ بزازی و مشاغل ممنوع برای مسلمین نظیر فروش مسکرات مشغول بودند. در دوران #ناصرالدین_شاه جهانگردان و کارگزاران سیاسی و نظامی زیادی به بارفروش آمدند. آنان در گزارشات خود از پنجاه تا هفتاد خانوار یهودی در یهودیمحله یاد میکنند که برای خود دو کنیسه، یک مدرسه و یک گورستان اختصاصی داشتند.
ارتباط اکثریت مسلمان شهر با اقلیت یهودی در دورههای مختلف دارای فراز و فرود فراوانی بود. ضمناً درگیریهای خونین مردم بارفروش با پیروان فرقه بابیت طی سالهای 28-1227 ش که به کشته شدن تعداد زیادی از بارفروشیها انجامید نیز زمینه ساز بدبینی شدید مردم به اقلیتهای غیر مسلمان شهر مانند یهودیان شد. رویدادی که به وسیله حاجی آقا بارفروشی منشی میرزا یوسف آگنت، نماینده بازرگانی #روسیه در بارفروش که به زبان محلی نوشته شده از شرایط نامناسب زندگانی یهودیان بارفروش در دوره ناصری حکایت می کند. در این سالها ارتباط شیعیان با اقلیت یهودی شهر آنچنان تیره و تار بود که حتی مردم کوچه و بازار با تعریف مطالب کذب برای فرزندانشان آنان را نسبت به برقراری هر گونه ارتباطی با یهودیان بر حذر میداشتند. مثلاً در بین کودکان شایع کرده بودند که یهودیان شهر بچهها را دزدیده و پس از سوزاندن بدنشان از آن روغن تهیه می کنند! این دست سخنان بی اساس جو بسیار بدی بر علیه این اقلیت دینی بارفروش ایجاد کرده بود که در یک مورد موجب واقعه خونباری گردید.
در کتاب "ماموریت عملی در ایران" #ژاگ_دمورگان این واقعه را از یادداشتهای حاجی آقای بارفروشی (7 جمادی الاولی 1307ق برابر با 1268 ش) این چنین نقل میکند:
20 سال قبل (1249 شمسی) مرد عراقی فقیری همراه دخترش برای سکونت به بارفروش آمده در گوشهای از مدرسه کاظم بیک ساکن شده بودند. مرد عراقی از یک کاسب یهودی تکه یراقی برای دخترش میخرد. مرد وقتی یراق را به خانه برد دخترش آن را نمیپسندد و در نهایت به اتفاق دخترش برای پس دادن یراق به خانه مرد یهودی در "یهودی محله" می روند. مرد دم درب خانه میایستد و دخترش را به داخل خانه میفرستد. بعد از مدتی صدای نزاع و آه و ناله دختر بلند می شود و مرد وارد خانه شخص یهودی شده با دخترش که از ضرب و شتم مرد یهودی به حالت نیمهجان افتاده مواجه میشود. دختر را به دوش گرفته و از مهلکه خارج میکند. مرد عراقی وقتی به منزلش رسید کار از کار گذشته بود. خون از دهان و بینی دختر بیچاره جاری شده جان میدهد.
خبر قتل این دختر بی گناه به سرعت در شهر پیچید و مردم خشمگین در همان شب برای حملهای تلافی جویانه به یهودیمحله، نیروهای خود را سازماندهی کردند. صبح روز بعد اتفاق شومی رقم خورد و مردم خشمگین به خانههای یهودیان در یهودی محله بارفروش حمله کرده به غارت و ضرب و شتم یهودیان پرداختند و خانههایشان را به آتش کشیدند. مردم به خانه دانیال مختار بزرگ یهودیان ریختند و او را در پتوی آغشته به نفت پیچیده مورد ضرب و شتم قرار دادند. از او محل اختفای پولهایش را پرسیدند و وقتی مقاومت او را دیدند وی را در همان حال به آتش کشیدند. در این درگیریها که تا ظهر آن روز ادامه داشت 14 (برخی منابع 18) زن و مرد یهودی کشته شدند. یهودیانی که در این درگیری ها جان سالم به در بردند افرادی بودند که به خانه مسلمانان گریختند و در آنجا از بیم جانشان عنوان کردند که "مسلمان شده ایم". این وضع تا 8 ماه ادامه داشت.
پس از پیگیری سفیران #بریتانیا و #فرانسه وقتی خبر این اوضاع آشفته به حکومت مرکزی رسید با توجه به اینکه حکومتهای ایران همواره نسبت به فواید ارتباط اقتصادی با یهودیان هوشیار بودند و ضمناً این حادثه به اعتبار شهر بارفروش به عنوان شاهرگ تجاری ایران و روسیه لطمه میزد ناصرالدین شاه دستور داد مسببان و خاطیان حادثه تعقیب و توبیخ شوند، یهودیان به اجبار مسلمان شده به کیش خود بازگردند، به خانه هایشان مراجعه کنند و اموال غارت شده به آنان عودت داده شود. پس از سرشماری دیوانی از خانوارهای یهودی، مبلغی حدود 40 هزار تومان که به عنوان خسارت از مردم جمع آوری شده بود بین خانوارهای آسیب دیده توزیع شد که با آن توانستند خانههای ویران خود را مرمت کرده و به زندگی عادی برگردند.
#ماهنامه_طرح_نو
فروردین 95.
✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️
کانال اطلاعرسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
💠💠💠 #یهودیان شهر #بارفروش (بابل)
* #جواد_بیژنی
صفحه 2
بعدها یکی از علمای بزرگ شیعه که در زمان حادثه کشتار #یهودی_محله در عتبات عالیات بود به موطن خود بارفروش باز میگردد. آيت الله العظمي شيخ محمد حسن بارفروشی معروف به #شيخ_كبير که پس از ورود به بارفروش از نوع ارتباط مردم شهر با یهودیان آگاه شد با توجه به اتفاقات و درگیریهای خونین گذشته به آگاه سازی مردم درخصوص بهبود ارتباط با اقلیت یهودی که اهل کتاب بودند پرداخت که این تلاشها در سالهای حضور ایشان در بارفروش با تاثیرات مثبتی همراه بود. تلاشهای شیخ کبیر در زدودن رفتارهای غیر انسانی با یهودیان بارفروش موجب محبوبیت او در جمع آنان گردید. در این خصوص خاطره ای از مرحوم مهرعلی افلاطونی در سال 1324 (1285ش) را مرور میکنیم:
15 ساله بودم. روزی از حجره برمیگشتم. در مسیرم هنگام عبوراز تکیه توغ داربن که پشت خانۀ شیخ کبیر قرار داشت دیدم حدود 20 بچه پیرمردی یهودی را محاصره کرده و او را با سنگ و کلوخ میزنند. جلو رفتم و هر چه از بچهها خواستم که دست از سر پیرمرد بیچاره بر دارند بیفایده بود. به ناچار بقچه ناهار را که همراهم بود به کناری گذاشته و مشغول جمعآوری سنگ و پاره آجر شدم. پشت ستون تکیه پناه گرفتم و شروع به پرتاب سنگ به بچه های اطراف پیرمرد کردم و بعد از مدتی به کمک مهارتی که در پرتاب سنگ داشتم موفق شدم بچه ها را فراری دهم و پیرمرد یهودی را از دستشان خلاص کنم. تازه به منزل رسیده بودم که درب منزل به صدا در آمد. برادر شیخ کبیر بود. از من خواست هر چه زودتر نزد شیخ بروم. شستم خبردار شد که به علت ماجرای پیرمرد یهودی احضار شده ام. چارهای نبود با ترس و لرز به خانه شیخ کبیر رفتم. وارد اتاق شدم. چند نفر دور اتاق نشسته بودند و روحانی با ابهت که در آن روزگار بینایی خود را از دست داده بود در قسمت بالای اتاق دیده میشد. برادر شیخ مرا معرفی کرد و گفت: آن پسر حسب الامر خدمت شماست. شیخ کبیر از من اسم من و پدرم را سئوال کرد. از بس دست پاچه شده بودم نام استادکار خود را گفتم. شیخ گفت: آیا تو بودی که امروز برای حمایت از یک پیرمرد چند نفر از بچهها را زدی؟ با ترس و لرز گفتم: بله.
جان پیرمرد در خطر بود. هر چه اصرار کردم در آنها اثر نداشت. مجبور شدم با پرتاب سنگ آنها را متفرق کنم. از من سئوال کرد: میدانستی این پیرمرد یهودی است؟ به آهستگی گفتم: بله. شیخ کبیر گفت: من تو را برای تنبیه نخواستم، بلکه خواستم بابت کار خوبی که انجام دادی تشکر کنم. سپس رو به افراد حاضر در اتاق کرد و گفت: یهودیان هم صاحب کتاب آسمانیاند و آزار آنان بر خلاف آموزههای دینی و انسانی ماست.
شیخ کبیر در طول زندگی خود موفق شد دیدگاه خصمانۀ پیشین مردم بارفروش نسبت به یهودیان شهر را تعدیل کند و به همین علت یهودیان بارفروش احترام ویژهای برای ایشان قائل بودند. شیخ کبیر در 20 فروردین 1306 درگذشت. در تشییع پیکر او شهر یکپارچه سیاهپوش شد. صحنه نادر این مراسم که در خاطرۀ مرد شهر بابل ماندگار شد اشک ریختن و عزاداری یهودیان قدرشناس شهر در مراسم این عالم برجسته جهان تشیع بود.
پس از مرگ شیخ کبیر زندگی اقلیت یهودی در جوار اکثریت مسلمانان شهر، بدون پیشامد ناگواری ادامه داشت تا اینکه در سال 1327 ش کشور اسرائیل در سرزمینهای اشغالی تشکیل شد. با آغاز مهاجرات یهودیان دنیا به #اسرائیل به تدریج از جمعیت یهودیان بارفروش کاسته شد و تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران جز تعداد انگشت شماری از یهودیان سالخورده در بابل باقی نماند.
#ماهنامه_طرح_نو
فروردین 95.
✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️
کانال اطلاعرسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj
* #جواد_بیژنی
صفحه 2
بعدها یکی از علمای بزرگ شیعه که در زمان حادثه کشتار #یهودی_محله در عتبات عالیات بود به موطن خود بارفروش باز میگردد. آيت الله العظمي شيخ محمد حسن بارفروشی معروف به #شيخ_كبير که پس از ورود به بارفروش از نوع ارتباط مردم شهر با یهودیان آگاه شد با توجه به اتفاقات و درگیریهای خونین گذشته به آگاه سازی مردم درخصوص بهبود ارتباط با اقلیت یهودی که اهل کتاب بودند پرداخت که این تلاشها در سالهای حضور ایشان در بارفروش با تاثیرات مثبتی همراه بود. تلاشهای شیخ کبیر در زدودن رفتارهای غیر انسانی با یهودیان بارفروش موجب محبوبیت او در جمع آنان گردید. در این خصوص خاطره ای از مرحوم مهرعلی افلاطونی در سال 1324 (1285ش) را مرور میکنیم:
15 ساله بودم. روزی از حجره برمیگشتم. در مسیرم هنگام عبوراز تکیه توغ داربن که پشت خانۀ شیخ کبیر قرار داشت دیدم حدود 20 بچه پیرمردی یهودی را محاصره کرده و او را با سنگ و کلوخ میزنند. جلو رفتم و هر چه از بچهها خواستم که دست از سر پیرمرد بیچاره بر دارند بیفایده بود. به ناچار بقچه ناهار را که همراهم بود به کناری گذاشته و مشغول جمعآوری سنگ و پاره آجر شدم. پشت ستون تکیه پناه گرفتم و شروع به پرتاب سنگ به بچه های اطراف پیرمرد کردم و بعد از مدتی به کمک مهارتی که در پرتاب سنگ داشتم موفق شدم بچه ها را فراری دهم و پیرمرد یهودی را از دستشان خلاص کنم. تازه به منزل رسیده بودم که درب منزل به صدا در آمد. برادر شیخ کبیر بود. از من خواست هر چه زودتر نزد شیخ بروم. شستم خبردار شد که به علت ماجرای پیرمرد یهودی احضار شده ام. چارهای نبود با ترس و لرز به خانه شیخ کبیر رفتم. وارد اتاق شدم. چند نفر دور اتاق نشسته بودند و روحانی با ابهت که در آن روزگار بینایی خود را از دست داده بود در قسمت بالای اتاق دیده میشد. برادر شیخ مرا معرفی کرد و گفت: آن پسر حسب الامر خدمت شماست. شیخ کبیر از من اسم من و پدرم را سئوال کرد. از بس دست پاچه شده بودم نام استادکار خود را گفتم. شیخ گفت: آیا تو بودی که امروز برای حمایت از یک پیرمرد چند نفر از بچهها را زدی؟ با ترس و لرز گفتم: بله.
جان پیرمرد در خطر بود. هر چه اصرار کردم در آنها اثر نداشت. مجبور شدم با پرتاب سنگ آنها را متفرق کنم. از من سئوال کرد: میدانستی این پیرمرد یهودی است؟ به آهستگی گفتم: بله. شیخ کبیر گفت: من تو را برای تنبیه نخواستم، بلکه خواستم بابت کار خوبی که انجام دادی تشکر کنم. سپس رو به افراد حاضر در اتاق کرد و گفت: یهودیان هم صاحب کتاب آسمانیاند و آزار آنان بر خلاف آموزههای دینی و انسانی ماست.
شیخ کبیر در طول زندگی خود موفق شد دیدگاه خصمانۀ پیشین مردم بارفروش نسبت به یهودیان شهر را تعدیل کند و به همین علت یهودیان بارفروش احترام ویژهای برای ایشان قائل بودند. شیخ کبیر در 20 فروردین 1306 درگذشت. در تشییع پیکر او شهر یکپارچه سیاهپوش شد. صحنه نادر این مراسم که در خاطرۀ مرد شهر بابل ماندگار شد اشک ریختن و عزاداری یهودیان قدرشناس شهر در مراسم این عالم برجسته جهان تشیع بود.
پس از مرگ شیخ کبیر زندگی اقلیت یهودی در جوار اکثریت مسلمانان شهر، بدون پیشامد ناگواری ادامه داشت تا اینکه در سال 1327 ش کشور اسرائیل در سرزمینهای اشغالی تشکیل شد. با آغاز مهاجرات یهودیان دنیا به #اسرائیل به تدریج از جمعیت یهودیان بارفروش کاسته شد و تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران جز تعداد انگشت شماری از یهودیان سالخورده در بابل باقی نماند.
#ماهنامه_طرح_نو
فروردین 95.
✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️
کانال اطلاعرسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj