با من بخوان📚
189 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
ما از لبه‌ی صخره‌ای به لبه‌ی صخره‌ای دیگر می‌پریم. گاهی هم زمین می‌خوریم؛ بعضی وقت‌ها با یک تصادم شدید، اما این بخشی از معامله با عمر است. خاطرات هنوز به اندازه‌ی کافی چابک‌اند.

#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
آخرین باری که با یک نفر دعوا کردم کنار کانالِ رویال بود، که بعد از سیلی‌خوردن از یک پسر کولی کله‌هویجی، زمین خوردم. یکی از دندان‌های پشتی فکم لق شد. مدام زبانم را رویش می‌کشیدم و دردش را چک می‌کردم. مثل عیال‌وارشدن، که آدم سعی می‌کند دردهای کوچکی را که هر روز پدیدار می‌شوند، سطحی بگیرد. نوید آرامش بیشتر از مکافات زندگی دوام می‌آورد.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
هرچه نسبت به زمان آگاه‌تر می‌شویم، کمتر از آن بهره می‌بریم. هرچه بیشتر در مضیقه‌ی زمان قرار می‌گیریم، وقت بیشتری طلب می‌کنیم. این هم از شاخص‌های عدالت است، البته اگر چنین کلمه‌ای اصلاً وجود داشته باشد.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
وقتی کتابش به دستش رسید بلافاصله ترجمه را آغاز کرد. داستانی از زوجی میان‌سال که دو فرزندشان را از دست داده بودند و او به لغت Sh’khol برخورده بود. مدت‌ها به دنبال مابه‌ازای مناسبی برای این لغت در انگلیسی بود. قطعاً موارد مشابهی در انگلیسی وجود داشت: بیوه یا حتی یتیم، اما اسم یا صفتی وجود نداشت که پدر و مادری را توصیف کند که فرزندشان را از دست داده‌اند. هیچ مابه‌ازایی در زبان ایرلندی، روسی، فرانسوی یا آلمانی وجود نداشت. در زبان سانسکریت معادل Vilomah، در عربی ثکل یا ثاکله موجود بود، اما باز هم معادلی در انگلیسی نیافت. نبودِ معادل مناسب در انگلیسی برای مدت‌ها روحش را عذاب می‌داد. می‌خواست به متن وفادار بماند، معادل‌های زیادی به ذهنش رسید و آنها را در متن گذاشت تا در نهایت داغ‌دار را انتخاب کرد؛ داغ‌دیدن باز هم آن‌چنان دقیق نبود. حکایتی نداشت، آهنگی درونش نبود، Bereaved.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

با ضعفی مفرط پا به سن می‌گذارد. چیزی که اکنون آزارش می‌دهد کندیِ برخاستن از خواب صبحگاهی، تحلیل‌رفتن بینایی‌اش، یا دردهای سینه‌اش که روزبه‌روز بیشتر می‌شوند نیست؛ بلکه نقصان حافظه است - اینکه چطور گذشته به این راحتی فراموشش می‌شود، یا اکنون که چگونه سپری می‌شود، یا اینکه چطور گاهی این دو با هم برخورد می‌کنند - طوری که وقتی شکنجه‌گرش را در تلویزیون می‌بیند مطمئن نیست که آیا قوه‌ی تخیلش دارد فریبش می‌دهد یا اینکه آن مرد از صافی حافظه‌اش عبور کرده و از گذرگاهی به درازای سی‌وهفت سال گذشته است تا با اشتباهی فاحش دستش بیندازد، یا اینکه واقعاً خودش است که اینک با آسودگی و‌خویشتن‌داری و ظاهری آراسته د اخبار شبانگاهی ظاهر شده است.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی



@baamanbekhaan
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی

#درباره‌ی_شاعر (مقدمه‌ی مترجم)

آنا آندییو گارینکو به سال ۱۸۸۹ در اودسای اکراین زاده شد. وی بعدها نام خود را به آنا آخماتوا تغییر داد. در سال ۱۹۱۰ با شاعر و نظریه‌پرداز مهم روس نیکلا گومیلف ازدواج کرد. پس از مدت کوتاهی نشر شعرهایش را آغاز کرد و به همراه گومیلف یکی از چهره‌های اصلی در نهضت آکمه‌ایسم به شمار آمد. آکمه‌ایسم - که همانندی‌هایی با نوشته‌های تی.ای.هیوم در انگلیس و مکتب ایماژیسم دارد - بر روشنی بیان و صناعت هنری تأکید می‌کرد، به مثابه‌ی پادزهری در مقابل سبک به پایان رسیده و بیان گُنگ سمبولیسم در اواخر قرن نوزدهم روسیه.

انقلاب روسیه بر زندگانی آن دو تأثیری هیجان‌انگیز گذاشت، گرچه خیلی زود دلسرد شدند. آنا آخماتوا با این همه با اعدام دوست و همسر پیشینش گومیلف در ۱۹۲۱ به دست بلشویک‌ها در شگفتی فروماند. کمونیست‌ها مدعی بودند به انقلاب خیانت کرده است. زندانی‌شدن پسرشان لو گومیلف در ۱۹۳۸ تا اندازه‌ی زیادی او را به سکوت کشاند. وی تا مرگ استالین، در زندان و اردوگاه‌ها باقی ماند و بعده با شکستن یخ‌ها در جنگ سرد رهایی یافت. با این همه، آنا آخماتوا بار دیگر ازدواج کرد و سپس بار سوم. همسر سومش در ۱۹۴۹ دستگیر شد و‌ بعدها در ۱۹۵۳ در اردوگاهی در سیبری جان داد. نوشته‌هایش از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۰ تلویحاً تکفیر و آنگاه پس از پایان جنگ جهانی دوم دوباره ممنوع شدند. برخلاف بسیاری از معاصران ادبی‌اش، هرگز نه مهاجرت کرد و نه تبعید شد.
حکومت استالینی بر او‌ جفا می‌کرد. نشر کتاب‌هایش را باز می‌داشت و او را دشمنی خطرناک به‌شمار می‌آورد، اما در همان‌حال که به‌خاطر شعرهای آغازینش مورد توجه مردم بود و حتی استالین چندان آشکارا بر او نمی‌تاخت، زندگی آخماتوا سخت می‌گذشت. بزرگ‌ترین شعرش «رکوییم» (آمرزش‌خوانی) رنج مردم روسیه را در یوغ استالین بیان می‌کند - به‌ویژه غذاب زنانی که با آخماتوا در بیرون زندان‌ها به صف می‌ایستادند، زنانی که مانند او صبورانه انتظار می‌کشیدند، با حسی از اندوهی عظیم و ناتوانی، تا بخت آورند و قرص نان یا پیامی کوتاه به شوهران و‌ پسران و دلدادگان خود بفرستند.
شاعر در سال ۱۹۶۵ از طرف دانشگاه اکسفورد دکترای افتخاری دریافت کرد. آخماتوا در ۱۹۶۶ در لینگراد درگذشت.

@baamanbekhaan
اکنون بالش
از هر دو‌ روی گرم است
شمع دیگری
می‌میرد، کلاغ‌ها فریاد می‌کشند
آنجا، بی‌سرانجام.
همه شب هیچ نخوابیدم،
خیلی دیر است به خواب بیندیشم...
چه سفیدی بی‌تابانه‌ای
در ژرفای سفید پرده.
سلام، بامدادان خوش!


#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
بگذار آخرین برگ‌ها خش‌خش کنند!
بگذار واپسین اندیشه‌ها جزا بکشند!
نمی‌خواهم به دشواری بیفتند
آنان که به شادمانی اخت گرفته‌اند.


#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی

@baamanbekhaan
هرچیزی را شاداب می‌بینم.
سپیدارها به خاک لبخند می‌زنند.
ساکتم، ساکت، آماده
تا دوباره از آن تو باشم، ای زمین


#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی

@baamanbekhaan
عشقت را گدایی نمی‌کنم.
آسوده دراز کشیده است کناری...
نخواهم بست نامه‌های
رشکمند را بر پرنده‌هایت.
اما خردمند باش، پندم را بپذیر:
شعرهایم را نزدیکش بگذار-
مهربان باش با نوعروس!


#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
تپش‌های موسیقی در باغ،
سرشار از اندوهی بیان‌ناپذیر.
رایحه‌ی دریا، تیز، تازه،
ظرفی از صدف در بستری از یخ.

گفت «من دوستی راستینم!»
و آنگاه بر جامه‌ام دست کشید.
چقدر با درآغوش‌کشیدن ناهمانند بود
سرمای تماسش.

انگار پرنده‌ها یا گربه‌ها را نوازش می‌کنی، آری،
انگار بازیگران خوش‌ریخت را ورانداز می‌کنی...
تنها چشمان آسوده‌اش می‌خندید،
در زیر مژگانی طلایی و بی‌رنگ.

و نواهای ویولن‌های غمناک
می‌دمیدند از پشت مهِ غلتان:
«سپاس‌گزار درگاه الهی باش که
سرانجام کنار دلدار خود نشسته‌ای.»


#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
اندیشیدن به زمین بسیار دل‌انگیز است،
و دام‌های عشق بسیار نیک‌اند.
و شاید نام من
بهنگام در کتاب‌های دانش‌اندوزان بیاید.

پس بگذارشان رازآمیز لبخند بزنند،
هنگام روخوانی داستان اندوهناکم...
اگر نمی‌توانم عشق بورزم، اگر نمی‌توانم بیاسایم،
پس عطایم کن شکوهی گزنده را.


#شاه_خاکستری‌_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
چشمانش از آن گونه‌اند
که هر کسی آنها را به یاد می‌آورد:
بهتر است مراقب باشیم، حذر کنیم:
ابداً به آنها خیره نشویم.


#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
نمی‌دانم زنده‌ای یا مرده -
بر خاک می‌توانمت یافت، باری،
یا تنها در خیال‌های تار، آری
در آن پرتو آرام‌بخش سوگ می‌گسارم.

همه به خاطر توست: نیایش روزانه،
بی‌خوابی گرم شبانه،
فوج پرندگان سفید شعر،
و آتش آبی چشم‌هایم.

هیچ‌کس بیشتر تسلی
یا عذابم نداد این‌سان، نه
حتی او که بر من خیانت می‌کرد تا زجر بکشم،
نه حتی او، که دلجویی‌ام می‌داد واز یاد می‌بُرد.


#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی



@baamanbekhaan
مانند سنگ سفیدی در ژرفای چاهی،
خاطره‌ای یگانه برایم باقی مانده است،
که نمی‌توانم با آن بجنگم:
شادمانی است و فلاکت.

به گمانم کسی که خیره می‌شود
در چشم‌هایم، راست آن را خواهد دید.
محزون می‌شود و اندیشناک،
گویی داستانی هراسناک شنیده باشد.

می‌دانم خدایان آدمی را به شیئی
بدل می‌سازند، اما هشیاری را آزاد بر جا می‌گذارند،
تا شگفتیِ درد و رنج همیشه باقی بماند.
به خاطره‌ای درونم بدل گشته‌ای .



#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی



@baamanbekhaan
می‌نوشم به سلامتی خانه‌ی ویرانمان،
همچنین به سلامتی همه‌ی شیاطین زندگانی،
به سلامتی تنهایی دوسویه‌مان،
و‌ به سلامتی‌ات می‌نوشم -
به سلامتی چشم‌ها، مرده و سرد،
به سلامتی لب‌ها، خفته و خیانتگر،
به سلامتی زمانه، زمخت و ستمگر،
به سلامتی همین که هیچ خدایی نجاتمان نداده است.


#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
رها کن پیروزی را
نادیدنی اسرارآمیز را،
عبارات ناگفته،
واژه‌های بی‌صدا.
اشاره های پوچ
به اینکه نمی‌دانیم کجا بیاساییم:
و فقط اشک‌ها خشنودند
که دارند سرازیر می‌شوند.
گلسرخ‌های وحشی، اَه، نزدیکی‌های مسکو
درون آن‌اند! چه‌کسی می‌داند چرا...
و سراسر نامیده می‌شود
دردِ بیکرانه.


#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
در برابر این اندوه کوه‌ها سر فرود می‌آورند،
رودخانه‌ی بیکران از جریان باز می‌ایستد،
چفت‌وبست همواره سخت زندان
اینک «دخمه‌های محکومین» را در برگرفته،
و به اراده‌ی مرگبار سپرده است.
بر کسانی خورشید می‌درخشد سرخ،
بر کسانی باد می‌وزد لطیف-
اما ما هیچ از آن نمی‌دانیم، درعوض
فقط طنین گام سنگین سربازان را می‌شنویم،
و کلیدهایی که می‌چرخند برابر پیکرمان.
گویی برای نیایش بامدادی برخاسته‌ایم،
از میان شهر جانوران می‌شتافتیم،
آنجا نفس بریده، همانند مردگان دیدار می‌کردیم،
خورشیدی فروتر را، نِوایی مه‌آلوده‌تر را. و از دوردست،
امید هنوز آواز سر می‌داد، همچنان که می‌گذشتیم.


#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
ابلاغ حکم... اشک‌ها پایین می‌ریختند،
زن اندیشید سراسر گسست را می‌بیند.
از فرط درد، خون در قلبش خشکید.
گویی او را بر زمین به کناری کوبیدند.
هنوز گام می‌زند... می‌لنگد... تکانی می‌خورد...
کجایند اکنون دوستانی که اتفاقی یافتم
در آن دو سال عزیمت اهریمنی؟
با کدامین طوفا‌ن‌های سیبری آنها در می‌افتند
و در کدام گوی ماهتابی یخ بسته می‌زیند؟
برایشان درود خود را بانگ بر می‌کشم.


#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
#گزیده‌ی_منتخب 📖

از کتاب #دیدن_از_سیزده_منظر
نویسنده #کالم_مک‌کان
ترجمهٔ #ابراهیم_فتوت
ناشر #کوله‌پشتی

و چگونه است که گذشته‌ی دور انباشته از شخصیت‌هاست، درحالی‌که زمان این‌قدر متزلزل و بی‌روح است؟ این گفته متعلق به فاکنر نبود که «گذشته نمرده، و حتی نگذشته است»؟ زمان حال چیز خنده‌داری است؛ اصولاً نمی‌تواند وجود داشته باشد. به مجرد اینکه از آن آگاه می‌شویم، سپری می‌شود و دیگر حال نیست. این‌طوری ما مدام در گذشته به‌سر می‌بریم، حتی هنگامی که در حال رؤیاپردازی درباره‌ی آینده هستیم. مطمئناً این یکی از مضامین غزل‌های شکسپیر یا از شخص دیگری است، هرچند به‌سختی آنها را به‌خاطر می‌آورم: امواجی که رو به ساحل می‌آیند، دقایق شتابان عمرمان، رنج پنهان‌مان.
@baamanbekhaan