با من بخوان📚
186 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
#برشی_از_متن_كتاب 📖

فکر می‌کنی من دوست دارم در یک جامعه‌ی اشتراکی زندگی کنم و با امثال دوستت باتالیا مشغول خیابان‌جارو‌کردن و سنگ‌خرد‌کردن و از این قبیل کارهایی بشم که توی اون کشورهای شپش‌زده رواج داره؟ چیزی که من می‌خوام یک نظام پادشاهی خوب و قدرتمنده زیر سایه‌ی شاهی باسلیقه و نجیب که از الاهیات و هندسه سررشته داره وخودم هم تحت توجهاتش زندگی درونی‌ام رو غنی کنم.


#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

«از این حرفا تحویل من نده. من که تو رو‌ می‌شناسم. برای آدمایی مثل تو مبارزها و‌ آرمان‌گراها یا هیپی هستن یا جنایت‌کار. این اتهام‌ها رو‌ بهشون می‌زنی تاحق رو به خودت بدی.»

#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه


@baamanbekhaan
Ali Zandevakili - Bavaram Kon
🎧باورم کن
با صدای علی زند وکیلی
شاعر: محمد‌سعید میرزایی
تنظیم‌کننده: سعید زمانی

@baamanbekhaan
Forwarded from عکس نگار
یک‌ کتاب خوب خونی در رگ‌های نفس متعالی است، ذخیره و تدهین می‌شود از برای حیات ماورایی.


#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

وقتی که سردمدارانِ شیفته‌ی‌ قدرت دنیا بفهمن که فرماندهان نظامی و سربازان مشتی منحرف‌اند که نقاب به چهره زده‌اند و تنها هدفشون اینه که ارتش‌های نقاب‌پوش کشورهای دیگر را ملاقات کنند تا مهمانی راه بیندازند و رقص‌های ملی یکدیگر را یاد بگیرند، بی‌شک غافل‌گیر خواهند شد.


#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه



@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

آقای روبیشا گفت «منم آشپزی رو‌ دوست دارم. گاهی وقتا به دخترم کمک می‌کنم.»

سانتا گفت «چقدر خوب. مردی که آشپزی بلد باشه خیلی تو‌ خونه به درد می‌خوره، جدی می‌گم.» از زیر میز به پای خانم رایلی لگد زد. «زنی که یه مردی گیرش بیاد که آشپزی دوست داشته باشه خیلی خوش‌شانسه.»



#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

خانم رایلی گفت «حیوونکی بابام. خیلی فقیر بود. وقتی دستش رفت لای تسمه‌ی موتور، همسایه‌ها با پررویی تمام گفتن که مست بوده. برامون نامه‌های بی‌امضا می‌فرستادن. تازه بیچاره خاله‌ی دست‌و‌پاچلفتی‌ پیرم رو بگو. هشتاد سالش بود. یه‌بار داشت واسه مرحوم شوهر بیچاره‌ش شمع روشن می‌کرد که یهو شمع از دستش ول شد و تختش آتیش گرفت. پشت سر اونم حرف در آوردند که داشته تو تخت سیگار می‌کشیده.»

«به‌نظر من همه‌ی آدما بی‌گناهن مگر اینکه خلافش ثابت بشه.»

خانم رایلی گفت «منم دقیقاً همین‌جوری فکر می‌کنم کلود. همین دیروز داشتم به ایگنیشس می‌گفتم که “ایگنیشس، آدما همه‌شون خلافن مگر اینکه بی‌گناهی‌شون ثابت بشه.”



#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه



@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

در همان حین که در تلاش تب‌آلودم برای به دست آوردن اندکی پول در این جامعه‌ی بی‌فکر و بی‌ترحم، کفِ پوتین‌های صحرانوردی‌ام را بر سنگ‌فرش پیاده‌روهای فرنچ کوارتر می‌‌فرسودم و کفشان را از لاستیک کِرِپ به باریکه‌های بی‌خاصیت بدل می‌کردم، درودی از جانب دوستی قدیمی و‌ گرامی دریافت کردم. پس از چند دقیقه مکالمه که طی آن به سادگی تمام برتری اخلاقی‌ام را بر این منحط به اثبات رساندم، دیدم که دوباره مشغول اندیشیدن به بحران‌های عصرمان شده‌ام. ذهنِ همچون همیشه رام‌نشدنی‌ و سرکشم کنار گوشم نقشه‌ای چنان شکوهمند و جسورانه زمزمه کرد که در وهله‌ی اول از فکرِ آنچه می‌شنیدم به خود لرزیدم. ملتمسانه بر سرِ ذهن عظیم فریاد کشیدم «بس کن! این دیوانگی‌ست.» ولی هنوز گوشم به ندای مغزم بود. فرصتی پیش آمده بود که دنیا را به واسطه‌ی انحطاط نجات دهیم. آنجا روی سنگ‌های فرسوده‌ی کوارتر از یاری آن گل پژمرده‌ی انسانیت بهره گرفتم تا همدستانش را در قرتی‌گری زیر پرچم برادری گرد هم آورم.


#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

وقتی که سرانجام تمام حکومت‌های موجود را سرنگون کردیم دیگر دنیا به‌جای جنگ از خوشگذرانی‌های جهانی بهره‌مند خواهد شد که با والاترین تشریفات و با روحی بین‌المللی برگزار می‌شوند، چرا که این آدم‌ها ورای تفاوت‌های کوچکِ قومی هستند. ذهنشان فقط روی یک هدف متمرکز است، حقیقتاً متحدند، پیکری واحدند که عین هم می‌اندیشند.



#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

هیچ‌کدام از این منحرفانی که قدرت را در دست می‌گیرند توان درک آلات و‌ ادواتی همچون بمب را ندارند، بنابراین تمام تسلیحات اتمی در آشیانه‌هایشان خواهد پوسید. هرازگاهی هم رئیس‌جمهور و از این قبیل که لباس‌های پولک و‌ پردار پوشیده‌اند حاکمان را در مجالس رقص و مهمانی‌ها سرگرم خواهند کرد. تمام اختلافات به‌سادگی در سازمان مللِ نونوار حل خواهند شد. باله‌ها و موزیکال‌های برادوی و سرگرمی‌هایی از این قبیل همه‌جا رونق خواهند گرفت و شاید عموم مردم از زمان حکم‌رانی ظالمانه و خصمانه و فاشیستی حاکمان قبلی شادمان‌تر شوند.



#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

تباهی، بیش از آنکه نشانه‌ی سقوط جامعه باشد، همان‌طور که زمانی بود، در جامعه‌ی مشکل‌دار امروز امریکا نشان صلح است. باید برای مشکلات جدید راه‌ حل‌های جدید داشته باشیم.


#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

جونز گفت «هی، گوش کن. قبل از اینکه بری یه چیزی رو‌ بهم بگو. فکر می‌کنی یه سیاه چی‌کار می‌تونه بکنه که ولگرد نباشه و بیشتر از حداقل حقوق بگیره؟»

«خواهش می‌کنم.» ایگنیشس دستش را از زیر روپوش بیرون کشید تا جدول را بگیرد و از جا بلند شود. «تو نمی‌تونی درک کنی که تا چه حد سردرگم هستی. تمام قضاوت‌های‌ ارزشی‌ات غلط‌اند. وقتی که به قله، یا هر جای دیگری که دوست داری، برسی دچار فروپاشی عصبی یا بدتر از آن خواهی شد. تا حالا سیاه‌پوستی رو دیده‌ای که زخم معده داشته باشه؟ البته که نه. برای خودت در کلبه‌ای زندگی کن و راضی باش. از فورتونا تشکر کن که والدینی سفیدپوست نصیبت نکرده که مایه‌ی عذابت باشند. بوئتیوس بخوان.»

«کی؟ چی بخونم؟»

«بوئتیوس به تو‌ نشان می‌ده که جان‌کندن در نهایت کاملاً بی‌معناست و باید یاد بگیریم که هرچه را پیش آید بپذیریم. از خانم اوهارا درباره‌اش سؤال من.»

«گوش کن. تو خودت از ولگرد‌بودن خوشت می‌آد؟»

«چرا که نه؟ من در دورانی شادتر و‌ بهتر از این روزها ولگرد بودم. کاش جای تو بودم. اگر جای تو بودم فقط ماهی یک‌بار از اتاقم بیرون می‌آمدم. آن هم برای اینکه در صندوق‌نامه کورمال‌کورمال به دنبال چک مالیات‌های برگشتی‌ام بگردم. قدر اقبال خوبت رو بدون.»




#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه


@baamanbekhaan
«ایگنیشس، فکر نمی‌کنی بهتر باشه بری توی بیمارستان خیریه و یه‌کم استراحت کنی؟»
ایگنیشس با خشم پرسید «مقصودت بخش بیماران روانی است؟ فکر می‌کنی من دیوانه‌ام؟ تصور می‌کنی که یک روانپزشک ابله قادره عمق روح منو درک کنه؟»

«تو می‌تونی فقط استراحت کنی عزیزم. می‌تونی تو دفترچه‌ت چیز‌میز بنویسی.»

«اون‌ها سعی می‌کنن تبدیلم کنن به احمقی که عاشق تلویزیونه و ماشین نو و غذای یخ‌زده. نمی‌فهمی؟ روانپزشکی از کمونیسم هم بدتره. اجازه نمی‌دم کسی مرا مغزشویی کند. من تبدیل به یک آدم ماشینی نخواهم شد!»

«ولی ایگنیشس، اونا به خیلی از آدمای مشکل‌دار کمک می‌کنن.»

ایگنیشس داد زد «فکر می‌کنی من مشکل دارم؟ تنها مشکلی که آدم‌های اونجا دارن اینه که ماشین نو و اسپری مو دوست ندارن. برای همین توی دیوانه‌خانه حبس شده‌اند. اون‌ها بقیه‌ی اعضای جامعه رو وحشت‌زده می‌کنن. تمام تیمارستان‌های امریکا پرُند از موجودات بیچاره‌ای که نمی‌تونن تلویزیون و لانولین و سلافون و پلاستیک و مشتقاتشون رو تحمل کنند.»


#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه




@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

«اگر یک بسازبفروش در حومه‌ی شهر بودم دست‌کم یک زنجیر به دیوارهای آجری زرد خانه‌های ویلایی دوبلکس نصب می‌کردم. وقتی که ساکنان حومه از تلویزیون و پینگ‌پنگ و کارهای دیگری که در خانه‌های کوچکشان می‌کنند خسته بشوند همدیگر را تا مدتی زنجیر خواهند کرد. همه عاشق این کار خواهند شد. زن‌ها می‌گویند “شوهرم دیشب منو به زنجیر کشید. عالی بود. شوهرت اخیراً این کار رو با تو‌ کرده؟” و بچه‌ها با اشتیاق دوان‌دوان از مدرسه به خانه می‌آیند تا مادر زنجیرشان کند. به کودکان کمک خواهد شد تا تخیلاتی را که تلویزیون از ایشان گرفته دوباره به دست بیاورند و ضمناً از میزان بزهکاری اطفال هم کاسته خواهد شد. وقتی پدر از سرِ کار به خانه باز می‌گردد تمام خانواده دست‌و‌پایش را می‌گیرند و به این دلیل که آن‌قدر احمق است که صبح تا شب برای تهیه‌ی مخارجشان کار کرده او را به زنجیر می‌کشند. بستگان پیرِ دردسرساز در گاراژ زنجیر می‌شوند. دستانشان فقط ماهی یک‌بار باز می‌شود، آن‌هم برای امضای چک بیمه‌ی بازنشستگی. دست‌بند و زنجیر زندگی بهتری برای ما به ارمغان می‌آورند. باید در نوشته‌هایم به این بحث بپردازم.»


#اتحادیه_ابلهان
#جان_کندی_تول
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه



@baamanbekhaan
#معرفی_آهنگ 🎧

آهنگ Stationary Traveller از آلبومی به همین نام، یک اثر استثنایی بی کلام در ژانر پراگرسیو راک، ساخته ی اندرو لاتیمر است
استفاده از فلوت در این اثر، شکل متفاوتی را از پراگرسیو راک در ذهن شنونده ایجاد می کند، فلوت هم یکی از سازهای تخصصی اندرو لاتیمر به حساب می آید و خودش pan pipes آن را نواخته است
او نوازنده ی گیتار الکترونیک، گیتار کلاسیک و گیتار باسِ این اثر است و همین باعث شده ارتباط کاملی بین اجزای مختلف این شاهکار به وجود بیاید
Paul Burgess درامز و Ton Scherpenzeel سازهای کلیدی را در Stationary Traveller نواخته اند


((کپی شده از @TunesWay))



@baamanbekhaan
Staionary Traveller
Camel
🎧Stationary Traveller
by Camel
Released: 1984
Genre: Progressive rock
(Instrumental)

@baamanbekhaan
#معرفی_کتاب 📖


عنوان: #چهار_صندوق
نویسنده: #بهرام_بیضایی
موضوع: #نمایشنامه
ناشر: #انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
تعداد صفحات: ۹۱
چاپ نهم: ۱۳۹۴



📝#درباره‌ی_نویسنده
از نمایشنامه‌هایی که توسط بهرام بیضایی نوشته و چاپ شده است می‌توان به #سه‌برخوانی، #مرگ_یزدگرد ، #سیاوش‌خوانی، #فتح‌نامه‌ی_کلات، و فیلم‌نامه‌هایی نظیر #سگ‌کشی، #آوازهای_ننه‌آرسو، #فیلم_در_فیلم و #روز_واقعه اشاره کرد.
بهرام بیضایی، کارگردان و نمایشنامه‌نویس ایرانی متولد ۱۳۱۷ در تهران است. وی تاکنون برنده‌ی جوایز متعددی از جمله جایزه‌ی بین‌المللی فیلم شیکاگو و سیمرغ بلورین بهترین فیلم‌نامه‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر شده است.


#نظر_شخصی 📝
چهار صندوق یک نمایشنامه‌ی کاملاً سیاسی است که در سال‌های قبل از انقلاب نوشته شد، اما هر بار جلوی چاپ و اجرای آن گرفته شد. تا اینکه پس از سال‌ها تلاش، نویسنده‌ی این کتاب توانست مجوز چاپ این اثر را بگیرد، اما هرگز موفق به اجرای آن در ایران نشد.

بهرام بیضایی در این نمایشنامه‌ی کوتاه، چهار شخصیت اصلی را محوریت داستان قرار داده و از چهار رنگ زرد، سرخ، سبز و سیاه استفاده کرده است که هر کدام گویای طبقه‌ی خاصی از جامعه با طرز فکری بسیار متفاوت است:

رنگ زرد نماد قشر متفکر و فرهیخته، رنگ سرخ نماد طبقه‌ی سرمایه‌دار یا بورژوآ، رنگ سبز نماد توده‌ی مذهبی و رنگ سیاه نمادی از مردم است.

در ابتدای داستان شاهد تفاوت‌هایی میان این چهار شخصیت هستیم؛ بنابراین برای آنکه با هم متحد شوند و شرایط را به نفع خودشان تغییر دهند، تصمیم می‌گیرند یک مترسک درست کنند که مطیع و فرمانبردار آنها باشد و یک اسلحه نیز به او می‌دهند تا در مواقع نیاز، مخالفانشان را از میان بردارد و به اصطلاح خودشان «مجهزش می‌کنند.»
ناگهان مترسک اسلحه را به‌سمت آنها می‌گیرد و از دستوراتشان سرپیچی می‌کند و حالا این مترسک است که بر این چهار نفر حکومت می‌کند.

مترسکِ داستان نمی‌خواهد هم‌قَدَری داشته باشد، زیرا بیم آن دارد که مبادا بر او غلبه کند.
با تفنگ و شلاقش آن چهار شخصیت را وادار می‌کند که از او اطاعت کنند و برای اینکه با هم متحد نشوند، از آنها می‌خواهد که هر یک برای خود صندوقی بسازد و‌ جداگانه در آن زندگی کند.

مدتی می‌گذرد و آنها به زندگی خود در این صندوق‌ها عادت می‌کنند، صندوقی که آزادی عمل را از آنها سلب کرده و همه‌چیز را باید آن‌گونه که مترسک می‌خواهد انجام ‌بدهند.
این چهار شخصیت به‌تدریج‌ متوجه می‌شوند که باید از صندوق‌هایشان بیرون بیایند و درست زندگی کنند.

در‌این‌میان، ‌سعی بر آن دارند که خود را از این شرایط نجات دهند و صندوق‌های خود را بشکنند که دیگر به آنجا باز نگردند. رنگ سیاه که نماد مردم است، اول از همه این کار را می‌کند، اما بلافاصله پس‌ازآن، بقیه مردد می‌شوند و مدام تصمیمات گوناگون می‌گیرند.
دراین‌فاصله، گویا مترسک داستان خواب است و از نقشه‌ی آنها بی‌خبر؛ اما به‌مجرد‌اینکه بیدار می‌شود، دستور می‌دهد و با فرمان وی سرنوشت تک‌تک‌ آنها مشخص شده و داستان تمام می‌شود.

مترسک داستان هم نماد حکومت ظالمی است که همه‌چیز را در راستای حفظ و‌ بهبود منافع خود می‌خواهد و در این راه از هیچ ستمی (روحی و جسمی) دریغ نمی‌کند.

شاید بتوان گفت که دیدن این نمایشنامه بر روی صحنه‌ی تئاتر قطعاً دلچسب‌تر از خواندن آن خواهد بود. به امید روزی که شاهد اجرای آن باشیم.


@baamanbekhaan
سبز: احسنت، عالی‌ست. چه خلقتی!
زرد: باید کاملش کنیم.
سبز: کامل‌کردن از بشر ناقص بعید است.
زرد: مجهزش می‌کنیم!
زرد: دیگه چیزی نداریم؟
سرخ: فقط حسن نیت!
سبز: همین هم کافی‌ست. مجهز شد. احسنت.



#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۱۱


@baamanbekhaan