خلاصهی تاریخچهی جنگ ایران و روسیه:
جنگ ایران و روسیه از چه زمانی آغاز شد؟
علتش تاج و تخت بود، تاج و تخت ایران و تاج و تخت روسیه.
در سال ۱۸۱۳ به هنگام امضای عهدنامهی گلستان، یرمولوف با اعطای عنوان ولیعهد به عباسمیرزا موافقت نکرد. آلکساندر اول، که از چگونگی کشتهشدن پدر خود بهخوبی آگاه بود و هیچ اطمینانی به برادرانش نداشت، مسئله را کاملاً درک میکرد. وی هیچ میل نداشت در ایران و بر سر حمایت از یکی از شاهزادگان سر خود را به باد دهد. هرچند مدام در این فکر هم بود که اگر اغتشاشی در ایران روی دهد، میشود بیآنکه کسی بفهمد، بخشهایی از خاک این کشور را به روسیه ضمیمه کرد.
آلکساندر اول منتظر مرگ فتحعلیشاه پیر بود و فتحعلیشاه هم چشمبهراه مرگ گسی که او را «عمو آلکساندر فلکاقتدار» مینامید. آلکساندر زودتر از شاه ایران دعوت حق را لبیک گفت. فتحعلیشاه بههیچوجه قصد مردن نداشت.
شاهزاده عباسمیرزا دریافت که نیروهای شاهزاده کنستانتین در جنگ با نیروهای شاهزاده نیکالا هستند.
سپس نیکالای اول به تخت نشست. آنگاه به عباسمیرزا خبر رسید شاهزاده کنستانتین در ورشو قوایی گرد آورده و در روسیه جنگی خانوادگی در جریان است. عباسمیرزا دستبهکار شد: فوراً سواری به تهران فرستاد و دستور داد سپاه ایران به حالت آمادهباش درآید.
اما چگونه توانسته بود چنین تصمیمی بگیرد؟
همیشه نفر سومی هست که گوشهای ساکت نشسته و پوزخند میزند.
انگلیس عنوان ولیعهدی را از عباسمیرزا دریغ نداشت. آلکساندر اول، بندباز اروپا که قوانین توازن را بهخوبی میشناخت، در همان سال ۱۸۱۳، ضمن دستورهای خود به یرمولوف نوشته بود: «طبیعی است که حواس دولت ایران را متوجه شمال کند و سوءظن سران آن را نسبت به ما برانگیزد تا بتواند توجه آن دولت را از جنوب منحرف کند.»
اما انگلیس به فکر ایران نبود، بلکه به هند فکر میکرد.
آلکساندر اول هم به ایران فکر نمیکرد، بلکه در قفقاز بود. خود ایران نیز به کاغذی میمانست که نیمی از نقش و نگار آن محو شده باشد. اما بههرحال این ورقه یک اسکناس بود.
در زمان امضای عهدنامهی ترکمانچای، که پیروزش روسیه بود نه پاسکویچ و نه گریبایدوف، هیچکدام نتوانستند مانع دخالت انگلیسیها شوند. سرهنگ مکدانلد با ژستی دوستانه اموال شخصی خود را به نام گرویی برای تضمین پرداخت مرتب خراج ایرانیها به روسیه، به این کشور پیشنهاد کرد.
درواقع، اقدام «پنهانی» آلکساندر اول هم آشکار بود.
حال آنکه انگلیس در ایران حتی میسیونی هم نداشت، بلکه صرفاً شعبهی محقری از کمپانی هند شرقی را در آن مستقر کرده بود.
یرمولوف مدتها پیشازجنگ نوشته بود: «انگلیس با نفوذ عمیقی که دارد، میخواهد جنگی به راه بیندازد و آن را دامن بزند تا توجه ایران را از اغتشاشات هند منحرف کند، خصوصاً که میترسد ما بهواسطهی دوستی با ایران توجه آن دولت را به مسئلهی هند جلب کنیم.
در آستانهی جنگ، گزارشی برای یرمولوف فرستادند که در آن چنین آمده بود: «انگلیس متعهد شده، اگر ایران با روسیه وارد جنگ شود، سالانه دویستهزار تومان به آن کشور بپردازد.»
جنگ شروع شده بود که ماتادوف گزارش داد: «نزدیک به دویست محمولهی انگلیسی برای سپاه عباسمیرزا به اصفهان تحویل داده شده است. قاسمخان، داماد شاه را دیدهاند که از این طرف اصفهان به آن طرفش رفته تا به نمایندگی از شاه با انگلیسیها ملاقات کند.»
پیرمرد چنین نتیجهگیری کرده بود که «این گزارش کاملاً واقعی بهنظر میرسد».
کاملاً محتمل بود که قضیه نه به شاهزاده عباسمیرزا مربوط باشد و نه به شاهزاده کنستانتین. ظاهراً بازی بزرگی با منافعی کلان در کار بود.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۳۵۹،۳۶۰،۳۶۱
@baamanbekhaan
جنگ ایران و روسیه از چه زمانی آغاز شد؟
علتش تاج و تخت بود، تاج و تخت ایران و تاج و تخت روسیه.
در سال ۱۸۱۳ به هنگام امضای عهدنامهی گلستان، یرمولوف با اعطای عنوان ولیعهد به عباسمیرزا موافقت نکرد. آلکساندر اول، که از چگونگی کشتهشدن پدر خود بهخوبی آگاه بود و هیچ اطمینانی به برادرانش نداشت، مسئله را کاملاً درک میکرد. وی هیچ میل نداشت در ایران و بر سر حمایت از یکی از شاهزادگان سر خود را به باد دهد. هرچند مدام در این فکر هم بود که اگر اغتشاشی در ایران روی دهد، میشود بیآنکه کسی بفهمد، بخشهایی از خاک این کشور را به روسیه ضمیمه کرد.
آلکساندر اول منتظر مرگ فتحعلیشاه پیر بود و فتحعلیشاه هم چشمبهراه مرگ گسی که او را «عمو آلکساندر فلکاقتدار» مینامید. آلکساندر زودتر از شاه ایران دعوت حق را لبیک گفت. فتحعلیشاه بههیچوجه قصد مردن نداشت.
شاهزاده عباسمیرزا دریافت که نیروهای شاهزاده کنستانتین در جنگ با نیروهای شاهزاده نیکالا هستند.
سپس نیکالای اول به تخت نشست. آنگاه به عباسمیرزا خبر رسید شاهزاده کنستانتین در ورشو قوایی گرد آورده و در روسیه جنگی خانوادگی در جریان است. عباسمیرزا دستبهکار شد: فوراً سواری به تهران فرستاد و دستور داد سپاه ایران به حالت آمادهباش درآید.
اما چگونه توانسته بود چنین تصمیمی بگیرد؟
همیشه نفر سومی هست که گوشهای ساکت نشسته و پوزخند میزند.
انگلیس عنوان ولیعهدی را از عباسمیرزا دریغ نداشت. آلکساندر اول، بندباز اروپا که قوانین توازن را بهخوبی میشناخت، در همان سال ۱۸۱۳، ضمن دستورهای خود به یرمولوف نوشته بود: «طبیعی است که حواس دولت ایران را متوجه شمال کند و سوءظن سران آن را نسبت به ما برانگیزد تا بتواند توجه آن دولت را از جنوب منحرف کند.»
اما انگلیس به فکر ایران نبود، بلکه به هند فکر میکرد.
آلکساندر اول هم به ایران فکر نمیکرد، بلکه در قفقاز بود. خود ایران نیز به کاغذی میمانست که نیمی از نقش و نگار آن محو شده باشد. اما بههرحال این ورقه یک اسکناس بود.
در زمان امضای عهدنامهی ترکمانچای، که پیروزش روسیه بود نه پاسکویچ و نه گریبایدوف، هیچکدام نتوانستند مانع دخالت انگلیسیها شوند. سرهنگ مکدانلد با ژستی دوستانه اموال شخصی خود را به نام گرویی برای تضمین پرداخت مرتب خراج ایرانیها به روسیه، به این کشور پیشنهاد کرد.
درواقع، اقدام «پنهانی» آلکساندر اول هم آشکار بود.
حال آنکه انگلیس در ایران حتی میسیونی هم نداشت، بلکه صرفاً شعبهی محقری از کمپانی هند شرقی را در آن مستقر کرده بود.
یرمولوف مدتها پیشازجنگ نوشته بود: «انگلیس با نفوذ عمیقی که دارد، میخواهد جنگی به راه بیندازد و آن را دامن بزند تا توجه ایران را از اغتشاشات هند منحرف کند، خصوصاً که میترسد ما بهواسطهی دوستی با ایران توجه آن دولت را به مسئلهی هند جلب کنیم.
در آستانهی جنگ، گزارشی برای یرمولوف فرستادند که در آن چنین آمده بود: «انگلیس متعهد شده، اگر ایران با روسیه وارد جنگ شود، سالانه دویستهزار تومان به آن کشور بپردازد.»
جنگ شروع شده بود که ماتادوف گزارش داد: «نزدیک به دویست محمولهی انگلیسی برای سپاه عباسمیرزا به اصفهان تحویل داده شده است. قاسمخان، داماد شاه را دیدهاند که از این طرف اصفهان به آن طرفش رفته تا به نمایندگی از شاه با انگلیسیها ملاقات کند.»
پیرمرد چنین نتیجهگیری کرده بود که «این گزارش کاملاً واقعی بهنظر میرسد».
کاملاً محتمل بود که قضیه نه به شاهزاده عباسمیرزا مربوط باشد و نه به شاهزاده کنستانتین. ظاهراً بازی بزرگی با منافعی کلان در کار بود.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۳۵۹،۳۶۰،۳۶۱
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
منشیکوف در باب تعداد زنان شاه (فتحعلی شاه) نوشته است که «به علت تغییرات دائمی حرمخانه نمیتوان تعداد دقیق آنها را تعیین کرد. در حال حاضر، میشود شمارشان را هشتصد نفر برآورد کرد که دو سومشان عملاً همسران شاه تلقی میشوند.»
در سالهای دههی ۱۸۳۰، بعضی از مسافران تعداد زنان شاه را هزار نفر ذکر کردهاند. در هشتادسالگی، تعداد بازماندگان او (پسر، دختر، نوه و نتیجه) به ۹۳۵ نفر رسید که برای شهری مثل تهران عددی قابل ملاحظه بود.
حرم بخش عمدهی ذخایر کشور را میبلعید.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۳۷۱
@baamanbekhaan
منشیکوف در باب تعداد زنان شاه (فتحعلی شاه) نوشته است که «به علت تغییرات دائمی حرمخانه نمیتوان تعداد دقیق آنها را تعیین کرد. در حال حاضر، میشود شمارشان را هشتصد نفر برآورد کرد که دو سومشان عملاً همسران شاه تلقی میشوند.»
در سالهای دههی ۱۸۳۰، بعضی از مسافران تعداد زنان شاه را هزار نفر ذکر کردهاند. در هشتادسالگی، تعداد بازماندگان او (پسر، دختر، نوه و نتیجه) به ۹۳۵ نفر رسید که برای شهری مثل تهران عددی قابل ملاحظه بود.
حرم بخش عمدهی ذخایر کشور را میبلعید.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۳۷۱
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
در شرق، وقتی بزرگِ خانوادهای میمیرد، بحثی درمیگیرد و همه از خود میپرسند: «تقصیر کیست؟» همیشه هم نتیجه میگیرند که تقصیر یا از پزشک است یا از عروس فرد درگذشته که در وقت نامناسبی به او آب خورانده است. اما هرگز به این نتیجه نمیرسند که تقصیر از زخم چرکینی است که بیمار را به کشتن داده است.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۳۸۰
@baamanbekhaan
در شرق، وقتی بزرگِ خانوادهای میمیرد، بحثی درمیگیرد و همه از خود میپرسند: «تقصیر کیست؟» همیشه هم نتیجه میگیرند که تقصیر یا از پزشک است یا از عروس فرد درگذشته که در وقت نامناسبی به او آب خورانده است. اما هرگز به این نتیجه نمیرسند که تقصیر از زخم چرکینی است که بیمار را به کشتن داده است.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۳۸۰
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
زمان میگذرد و همهچیز عوض میشود. هیچچیزی نیست که بشود از آن خوشوقت بود. بخت و اقبال به زنی میماند که چهرهاش پوشیده است.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۴۰۵
@baamanbekhaan
زمان میگذرد و همهچیز عوض میشود. هیچچیزی نیست که بشود از آن خوشوقت بود. بخت و اقبال به زنی میماند که چهرهاش پوشیده است.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۴۰۵
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
چیزی در پیکرت نوسان میکند. لبهایت بسته است. فقط بدنت حرف میزند. بدنت سخنی میگوید که همه میشنوند، اما وانمود میکنند چیزی نشنیدهاند.
این اثر شب است؟ نه، کار عشق است.
فکرهایت محو میشوند و از آنها جز ابهام و شادی چیزی به جا نمیماند. بهسادگی سخن میگویی، شوخی میکنی و کار میکنی. اما حقیقت این است که کس دیگری به جای تو سخن میگوید، شوخی میکند و کار میکند، کسی که پیشتر نام تو را بر خود داشت. همچنانکه تو در سکوت بهسر میبری، فکرت آزادانه به گشتوگذار میرود. صاحبخانه بیرون رفته است. این در بیستسالگیمان رخ میدهد. داستانی است که بارها آن را گفته اند. عمر چنین عشقی یک یا دو سال است و نه بیشتر. داستان عشق مردی پخته، مردی پیر، را نیز میدانیم، مردی که اولین عشقش به خشم میماند، به هوس گشودن دری بسته. چه باک اگر رهگذران به سخرهاش میگیرند؟ چه باک اگر پیش از او بسیاری دیگر بر آستان این در پا نهادهاند؟ او به جانِ در میافتد. چنانکه میگویند، گویی عشق پیری شبیه هوس لمدادن بر یک صندلی راحتی است، هوس نشستن در جایی گرم، وسوسهی شستوشو با آب ولرم و خوردن میوههای شیرین.
عشق یک خواجه را نمیتوان دریافت.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۴۳۰،۴۳۱
@baamanbekhaan
چیزی در پیکرت نوسان میکند. لبهایت بسته است. فقط بدنت حرف میزند. بدنت سخنی میگوید که همه میشنوند، اما وانمود میکنند چیزی نشنیدهاند.
این اثر شب است؟ نه، کار عشق است.
فکرهایت محو میشوند و از آنها جز ابهام و شادی چیزی به جا نمیماند. بهسادگی سخن میگویی، شوخی میکنی و کار میکنی. اما حقیقت این است که کس دیگری به جای تو سخن میگوید، شوخی میکند و کار میکند، کسی که پیشتر نام تو را بر خود داشت. همچنانکه تو در سکوت بهسر میبری، فکرت آزادانه به گشتوگذار میرود. صاحبخانه بیرون رفته است. این در بیستسالگیمان رخ میدهد. داستانی است که بارها آن را گفته اند. عمر چنین عشقی یک یا دو سال است و نه بیشتر. داستان عشق مردی پخته، مردی پیر، را نیز میدانیم، مردی که اولین عشقش به خشم میماند، به هوس گشودن دری بسته. چه باک اگر رهگذران به سخرهاش میگیرند؟ چه باک اگر پیش از او بسیاری دیگر بر آستان این در پا نهادهاند؟ او به جانِ در میافتد. چنانکه میگویند، گویی عشق پیری شبیه هوس لمدادن بر یک صندلی راحتی است، هوس نشستن در جایی گرم، وسوسهی شستوشو با آب ولرم و خوردن میوههای شیرین.
عشق یک خواجه را نمیتوان دریافت.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۴۳۰،۴۳۱
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
کسی که منتظر بلایی باشد، بالاخره دچارش میشود.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۴۵۰
@baamanbekhaan
کسی که منتظر بلایی باشد، بالاخره دچارش میشود.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۴۵۰
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
هیچ کلمهای وحشتناکتر از خیانت نیست. این کلمه یک کشور را همانگونه خوار میکند که مردی را که معشوقهاش یا دوستش به او خیانت کرده باشد.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۴۸۷
@baamanbekhaan
هیچ کلمهای وحشتناکتر از خیانت نیست. این کلمه یک کشور را همانگونه خوار میکند که مردی را که معشوقهاش یا دوستش به او خیانت کرده باشد.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۴۸۷
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
وزیرمختار هنوز زنده بود.
یک کبابی شمیرانی دندانهای جلوییاش را خُرد کرده بود. یکی دیگر با چکش به عینکش زد و یکی از شیشههای عینک به چشمش فرو رفت. کبابی سر او را بر چوبی کرد و بیرق تازهی خود را به اهتزاز درآورد. سر وزیرمختار سبکتر از سبد گوشتی بود که او معمولاً به دوش میکشید.
وزیرمختار کافرْ مسئول جنگها، قحطی، ظلم حکام و محصول بد آن سال بود. اکنون، بر سر چوبدست، بر فراز کوچهها میگذشت و از آن بالا با دندانهای شکسته میخندید. کودکان با سنگ او را نشانه میگرفتند و به هدف میزدند.
وزیرمختار هنوز زنده بود.
دزدی دست راست او را، که حلقهای بر آن میدرخشید، با خود میبرد. آن را محکم و دوستانه در تنها دست خود، که دست چپش بود میفشرد. گاهی به آن مینگریست و تأسف میخورد که چرا برهنه است و تکهای پارچهی زردوزیشده همراهش نیست. شاگرد چلنگری کلاه سهگوش او را بر سر گذاشته بود و کلاه گشاد تا روی گوشهایش پایین میآمد.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۵۲۱
@baamanbekhaan
وزیرمختار هنوز زنده بود.
یک کبابی شمیرانی دندانهای جلوییاش را خُرد کرده بود. یکی دیگر با چکش به عینکش زد و یکی از شیشههای عینک به چشمش فرو رفت. کبابی سر او را بر چوبی کرد و بیرق تازهی خود را به اهتزاز درآورد. سر وزیرمختار سبکتر از سبد گوشتی بود که او معمولاً به دوش میکشید.
وزیرمختار کافرْ مسئول جنگها، قحطی، ظلم حکام و محصول بد آن سال بود. اکنون، بر سر چوبدست، بر فراز کوچهها میگذشت و از آن بالا با دندانهای شکسته میخندید. کودکان با سنگ او را نشانه میگرفتند و به هدف میزدند.
وزیرمختار هنوز زنده بود.
دزدی دست راست او را، که حلقهای بر آن میدرخشید، با خود میبرد. آن را محکم و دوستانه در تنها دست خود، که دست چپش بود میفشرد. گاهی به آن مینگریست و تأسف میخورد که چرا برهنه است و تکهای پارچهی زردوزیشده همراهش نیست. شاگرد چلنگری کلاه سهگوش او را بر سر گذاشته بود و کلاه گشاد تا روی گوشهایش پایین میآمد.
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۵۲۱
@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖
آری، او (گریبایدوف) میدانست، اما بااینهمه اشتباه کرده بود. پس اگر میدانست... چرا؟ چرا رفته بود؟
قدرت... سرنوشت... نیاز به تغییر خویشتن...
موجی از سرما چهرهاش را درنوردید.
«ما از حس کنجکاوی بیبهرهایم... مردی خارقالعاده...»
شاید دکارتی بود بیهیچ نوشتهای؟ یا ناپلئونی بدون ارتش، بدون حتی یک جوخه.
به یاد آورد: «بارتان چیست؟»
«گریباید.»
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۵۶۸
@baamanbekhaan
آری، او (گریبایدوف) میدانست، اما بااینهمه اشتباه کرده بود. پس اگر میدانست... چرا؟ چرا رفته بود؟
قدرت... سرنوشت... نیاز به تغییر خویشتن...
موجی از سرما چهرهاش را درنوردید.
«ما از حس کنجکاوی بیبهرهایم... مردی خارقالعاده...»
شاید دکارتی بود بیهیچ نوشتهای؟ یا ناپلئونی بدون ارتش، بدون حتی یک جوخه.
به یاد آورد: «بارتان چیست؟»
«گریباید.»
#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۵۶۸
@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
📚📚📚
کتاب #مرگ_وزیرمختار از #یوری_نیکلایویچ_تینیانوف و ترجمهٔ بسیار خوب #مهدی_سحابی که توسط #نشر_ماهی منتشر شده است، در این کانال معرفی شد. با زدن بر روی هشتگ #فهرست_کتابهای_معرفیشده میتوانید نظر شخصی من و حدود ۴۰ گزیدهٔ منتخب از این کتاب را مطالعه کنید.
📓با من در لذت خواندن کتاب همراه شوید.
@baamanbekhaan
کتاب #مرگ_وزیرمختار از #یوری_نیکلایویچ_تینیانوف و ترجمهٔ بسیار خوب #مهدی_سحابی که توسط #نشر_ماهی منتشر شده است، در این کانال معرفی شد. با زدن بر روی هشتگ #فهرست_کتابهای_معرفیشده میتوانید نظر شخصی من و حدود ۴۰ گزیدهٔ منتخب از این کتاب را مطالعه کنید.
📓با من در لذت خواندن کتاب همراه شوید.
@baamanbekhaan
Telegram
attach 📎
#فهرست_کتابهای_معرفیشده📚
کتابهایی که تا امروز خواندم و در کانال معرفی کردم:
۱- #نامهای_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
۲- #فرمین_موش_کتابخوان
۳- #جاي_خالي_سلوچ
۴- #انسانیت_تاریخ_اخلاقی_سده_بیستم
۵- #خداحافظ_گاری_کوپر
۶-#حقارت
۷-#بیگانه
۸-#کاروان_امید
۹-#در_برابر_استبداد
۱۰-#مانيفست_يك_فمينيست
۱۱-#نوروز_و_فلسفه_هفتسین
۱۲-#سوختندرآب_غرقشدندرآتش
۱۳-#سوءتفاهم
۱۴-#خاطرات_سوگواری
۱۵-#دیدن_از_سیزده_منظر
۱۶-#جایی_دیگر
۱۷-#در_باب_حکمت_زندگی
۱۸-#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
۱۹-#شازده_احتجاب
۲۰-#زوربای_یونانی
۲۱-#شاه_خاکستری_چشم
۲۲-#اتحادیه_ابلهان
۲۳-#چهار_صندوق
۲۴-#نون_نوشتن
۲۵-#کنستانسیا
۲۶-#بیچارگان
۲۷-#ستوان_گوستل
۲۸-#مردهها_سکوت_میکنند
۲۹-#تابوتهای_دستساز
۳۰-#جنگ_چهرهی_زنانه_ندارد
۳۱-#موشها_و_آدمها
۳۲-#مرگ_وزیرمختار
۳۳-#بار_دیگر_شهری_که_دوست_میداشتم
۳۴-#شهر_فرنگ_اروپا
۳۵-#بازار_خودفروشی
۳۶-#دفترچه_ممنوع
۳۷-#عامهپسند (پالپ)
۳۸-#بالکان_اکسپرس
۳۹-#آویزان_از_نخ
۴۰-#شرق_بنفشه
۴۱-#رنجهای_ورتر_جوان
۴۲-#درمان_شوپنهاور
۴۳-#گزینهی_اشعار (احمد شاملو)
۴۴-#همنوایی_شبانهی_ارکستر_چوبها
۴۵-#یوزپلنگانی_که_با_من_دویدهاند
۴۶-#پراگ_در_تبعید
۴۷-#دریا
۴۸-#در_میان_کاغذپارهها
۴۹- #از_چشم_نابینایان
۵۰-#وقت_رفتن
۵۱-#بهار_زندگی_در_زمستان_تهران
۵۲-#تاریخ_مدفوع
۵۳-#دون_ژوان_در_جهنم
۵۴-#هیچکس_مثل_تو_مال_اینجا_نیست
۵۵-#سوفیا_پتروونا
۵۶-#مرگی_بسیار_آرام
۵۷-#فقط_یک_طاعون_ساده
۵۸-#مرگ_ایوان_ایلیچ
🔍با زدن روی هر یک از هشتگها، میتوانید کتاب مورد نظر را در کانال پیدا کنید و بخوانید.
@baamanbekhaan
کتابهایی که تا امروز خواندم و در کانال معرفی کردم:
۱- #نامهای_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
۲- #فرمین_موش_کتابخوان
۳- #جاي_خالي_سلوچ
۴- #انسانیت_تاریخ_اخلاقی_سده_بیستم
۵- #خداحافظ_گاری_کوپر
۶-#حقارت
۷-#بیگانه
۸-#کاروان_امید
۹-#در_برابر_استبداد
۱۰-#مانيفست_يك_فمينيست
۱۱-#نوروز_و_فلسفه_هفتسین
۱۲-#سوختندرآب_غرقشدندرآتش
۱۳-#سوءتفاهم
۱۴-#خاطرات_سوگواری
۱۵-#دیدن_از_سیزده_منظر
۱۶-#جایی_دیگر
۱۷-#در_باب_حکمت_زندگی
۱۸-#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
۱۹-#شازده_احتجاب
۲۰-#زوربای_یونانی
۲۱-#شاه_خاکستری_چشم
۲۲-#اتحادیه_ابلهان
۲۳-#چهار_صندوق
۲۴-#نون_نوشتن
۲۵-#کنستانسیا
۲۶-#بیچارگان
۲۷-#ستوان_گوستل
۲۸-#مردهها_سکوت_میکنند
۲۹-#تابوتهای_دستساز
۳۰-#جنگ_چهرهی_زنانه_ندارد
۳۱-#موشها_و_آدمها
۳۲-#مرگ_وزیرمختار
۳۳-#بار_دیگر_شهری_که_دوست_میداشتم
۳۴-#شهر_فرنگ_اروپا
۳۵-#بازار_خودفروشی
۳۶-#دفترچه_ممنوع
۳۷-#عامهپسند (پالپ)
۳۸-#بالکان_اکسپرس
۳۹-#آویزان_از_نخ
۴۰-#شرق_بنفشه
۴۱-#رنجهای_ورتر_جوان
۴۲-#درمان_شوپنهاور
۴۳-#گزینهی_اشعار (احمد شاملو)
۴۴-#همنوایی_شبانهی_ارکستر_چوبها
۴۵-#یوزپلنگانی_که_با_من_دویدهاند
۴۶-#پراگ_در_تبعید
۴۷-#دریا
۴۸-#در_میان_کاغذپارهها
۴۹- #از_چشم_نابینایان
۵۰-#وقت_رفتن
۵۱-#بهار_زندگی_در_زمستان_تهران
۵۲-#تاریخ_مدفوع
۵۳-#دون_ژوان_در_جهنم
۵۴-#هیچکس_مثل_تو_مال_اینجا_نیست
۵۵-#سوفیا_پتروونا
۵۶-#مرگی_بسیار_آرام
۵۷-#فقط_یک_طاعون_ساده
۵۸-#مرگ_ایوان_ایلیچ
🔍با زدن روی هر یک از هشتگها، میتوانید کتاب مورد نظر را در کانال پیدا کنید و بخوانید.
@baamanbekhaan