با من بخوان📚
179 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

آری، او (گریبایدوف) می‌دانست، اما بااین‌همه اشتباه کرده بود. پس اگر می‌دانست... چرا؟ چرا رفته بود؟
قدرت... سرنوشت... نیاز به تغییر خویشتن...
موجی از سرما چهره‌اش را درنوردید.
«ما از حس کنجکاوی بی‌بهره‌ایم... مردی خارق‌العاده...»
شاید دکارتی بود بی‌هیچ نوشته‌ای؟ یا ناپلئونی بدون ارتش، بدون حتی یک جوخه.
به یاد آورد: «بارتان چیست؟»
«گریباید.»



#مرگ_وزیرمختار
#یوری_نیکلایویچ_تینیانوف
#مهدی_سحابی
#نشر_ماهی
ص۵۶۸

@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

هلیا! قماربازها ورق‌های نشان‌دار را دوست نمی‌دارند؛ ورق‌هایی که همه از نشان‌دار بودن آن باخبر باشند. گوشهٔ شکستهٔ یک ورق، بازی را بی‌رنگ می‌کند. این رجعت ما به کودکی در بندِ دست‌های سنگینی‌ست که شوکتِ بازگشت را از میان می‌برد. شاید ما نیز عروسک‌های کوکی یک تقدیر بوده‌ایم که می‌توانستیم ایمان به تقدیر را مغلوبِ ایمان به خویش کنیم. حالیا ایمان شعری‌ست، و مرد از کنار من می‌گذرد. به پیرمرد پول می‌دهم. او نمی‌خواهد. خسته است هلیا، فقیر نیست. خستگی، قدم‌ها را کوتاه می‌کند، کوتاه‌تر می‌کند.



#بار_دیگر_شهری_که_دوست_می‌داشتم
#نادر_ابراهیمی
#نشر_روزبهان (چاپ سی‌وچهارم،۹۶)
ص۹۸

@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

انسان‌شناسان می‌گفتند بناهای یادبود تأمل‌برانگیزتر از موزه‌ها یا آرشیوها هستند، چون بیشتر حافظه را خطاب قرار می‌دهند تا تاریخ را، و حافظه دائماً تازه می‌شود، حال آنکه تاریخ مشروعیت گذشته‌ی زنده را با ثابت‌نگه‌داشتنِ آن در زمان از میان می‌برد. و‌ مورخان می‌گفتند که بناهای یادبود به طبقه‌بندی خاطرات جامعه و سازمان‌بخشیدن به حافظه‌ی جمعی و نبرد علیه فراموشی در کل و فراتر از همه فراموشی‌های خاص یاری می‌رساند و عملاً راهی برای خلق دیگر اَشکال فراموشی هم هست، و فیلسوفان می‌گفتند حتی فراموشی می‌تواند ساختاری باشد.


#شهر_فرنگ_اروپا
#پاتریک_اوئورژدنیک
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی
ص۱۱۹


@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

هیهات! کدام‌یک از ماست که در این عالم خشنود باشد؟ کدام‌یک از ماست که به آرزوی خود رسیده یا وقتی هم که رسیده، خرسند شده باشد؟ بیایید بچه‌ها، بیایید تا جعبه را ببندیم وعروسک‌ها را جمع کنیم که نمایش ما به سر رسید.


#بازار_خودفروشی
#ویلیام_تکری
#منوچهر_بدیعی
#نشر_نيلوفر
ص۸۶۵


@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

زن‌ها هر یک سیاه‌نامه‌ای دارند، دفترچه‌ای ممنوع که همه باید آن را از میان ببرند. از خود می‌پرسم: در کجای این دفترچه راست گفته‌ام؟ از کارهایی که کرده‌ام و در این صفحات منعکس شده است، کدام‌یک از من تصویر زیبایی باقی خواهد گذاشت؟ نمی‌دانم، هیچ‌کس هم هرگز نخواهد دانست.


#دفترچه_ممنوع
#آلبا_دسس‌پدس
#بهمن_فرزانه
#نشر_علمی‌فرهنگی
ص۳۸۸

@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

«چطور شما عوضی‌ها می‌تونید این‌قدر بی‌احساس باشید؟»
«ساده‌ست، ما همین‌جوری به‌دنیا اومدیم.»


#عامه‌پسند
#چارلز_بوکوفسکی
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه
ص۱۹۵


@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📚

«اولین شعر پس از سکوت»

شصت‌وچهار روز و شب
در آن مکان.
شیمی درمانی،
آنتی بیوتیک، جریان خون‌
در «کاتتر»
سرطان خون.
کی؟ من؟
در هفتاد‌ودو‌سالگی این فکر احمقانه را داشتم
که با آرامش در حین خواب خواهم مُرد
اما
خدایان نقشهٔ خودشان را دارند.
زیر دستگاه می‌نشینم،
داغون، نیم ‌زنده
هنوز در جستجوی الهامم
اما فقط برای چند لحظه به‌زندگی بازگشته‌ام
دیگر هیچ‌چیز مثل همیشه نیست
من دوباره متولد شده‌ام
تنها چند روز بیشتر
و چند شب دیگر را
دنبال می‌کنم
مثل
همین
یکی.


#آویزان‌_از_نخ
#چارلز_بوکوفسکی
#احمد_پوری
#نشر_بوتیمار
ص۱۱۹،۱۲۰

@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب📖

گفت «آخرین نوشته‌ام همین مقاله خواهد بود.»
گفتم «هیچ نوشته‌ای آخرین نیست، ادامه دارد کلماتش، مثل رود که بی‌ ما جریان دارد، فریاد زدم «کلمات... کلمات... کلمات... پیرمردها کم‌طاقتند، غرید «بازی تمام شده، حالا می‌توانی حرف بزنی، مرا هم به شک انداخته‌ای. بگو کنار آن رود لعنت‌شده چه اتفاقی افتاد. پرسیدم «حقیقت را می‌خواهید یا واقعیت را...»
این آخرین حرف بود. زل زدیم به یکدیگر... برای همین است که می‌گویم ساده‌لوح نباشید، خبر روزنامه را باور نکنید، قلب استاد هیچ عیب و علتی نداشت... اصلاً قلبی بزرگ‌ هرگز سکته نمی‌کند... به من بگویید حقیقت را می‌خواهید یا واقعیت را، تا بگویم...



#شرق‌بنفشه
#شهریارمندنی‌پور
#نشرمرکز
ص۲۴۴


@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📚

من همه‌چیز دارم، ولی دوری او این‌همه را زایل می‌کند. من همه‌چیز دارم، ولی بی وجود او این‌همه هیچ می‌شود.
هیچ نه‌انگار صدبار تصمیم گرفته‌ام به گردنش بیاویزم! خدا می‌داند چه دردی دارد این‌همه دلفریبی را در دسترس ببینی و دستت بسته باشد، آن‌هم جایی که دست‌یازیدن طبیعی‌ترین کشش بشری‌ است. مگر بچه‌ها به هوای هرآنچه دلشان طلبید، دست دراز نمی‌کنند؟

#رنج‌های_ورتر_جوان
#یوهان_ولفگانگ_گوته
#محمود_حدادی
#نشر_ماهی
ص۱۲۲

@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب📚

نوع بشر چیزهای اندکی از من آموخته که هرگز فراموش نخواهد کرد.
«آرتور شوپنهاور»


#درمان_شوپنهاور
#اروین_د_یالوم
#سپیده_حبیب
#نشر_قطره
ص۵۲۶

@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📚
خب، می‌دانيد، نويسنده بايد نسبت به قهرمانانش شفقت داشته باشد.
پس ماجرا‌ها را تعديل يا تحريف می‌كردم. به‌خصوص كه حالتِ آنها مرا در موضعی قرار می‌داد كه خوشايند بود: می‌ديدم ترسِ از ادبيات قويی‌تر است تا ترسِ از روز داوری.

#همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
#رضا_قاسمی
#نشر_نيلوفر

@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب📚

داستان آخر: #گیاهی_در_قرنطینه

آدم یا از چیزهایی می‌ترسه که اونا رو می‌شناسه، مثل چاقو، مثل تنهایی، یا از چیزهایی که اصلاً نمی‌شناسه، مثل تاریکی، مثل وقتی که با هر صدای در خیال می‌کنی اومدن بگیرنت، مثل مرگ...

#یوزپلنگانی_که_با_من_دویده‌اند
#بیژن_نجدی
#نشر_مرکز
ص۸۲

@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📚

باید واقعاً توقعمان را از آدم‌ها به‌طرز محسوسی بیاوریم پایین. وقتی از خودمان به‌اندازهٔ یک بچه هم توقع نداریم، نباید از دیگران این‌قدر زیاد توقع داشته باشیم.


#پراگ_در_تبعید
#هادی_خورشاهیان
#نشر_کوله‌پشتی
ص۱۶۵

@baamanbekhaan
#مطالعه‌ی_گروهی
(نوبت چهارم)

#آخرین_برش_از_متن_کتاب📚
من که خودم را نمی‌شناسم، چطور می‌توانم به فکر شناختن یکی دیگر باشم؟


#دریا
#جان_بنویل
#اسدالله_امرایی
#نشر_افق
ص۱۷۵

@Baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب📚

#مطالعه‌ی_گروهی (نوبت دوم)
#نابینایی_و_فرهنگ
#گفت‌وگوی_اسکندر_آبادی_و_علی_امینی_نجفی

دیده‌ای که مردم با دیدن شخصی می‌گویند از چشمش پدرسوختگی می‌بارد؟ نابینایان همین را با صدا تجربه می‌کنند.


عنوان #از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۲۷۹

@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب📚

فکرش را بکن، ما زمان جنگ یک کشیش داشتیم که به ما می‌گفت تا می‌توانیم دشمن بکشیم. این حرف از دهان یک کشیش درمی‌آمد. یکی از هم‌قطارهای من به کشیش گفت مسیحی است و وظیفه دارد از ده فرمان خدا تبعیت کند. برگشت به کشیش گفت: فرمان پنجم را شنیده‌اید؟ قتل مکن. من از آن موقع دیگر به این رداپوش‌ها اعتقاد ندارم.

#وقت_رفتن
#یوزف_وینکلر
#علی‌اصغر_حداد
#نشر_ماهی
ص۳۷۵
#آخرین_برش_از_متن_کتاب📚

زیبایی و پاکی و محترم‌بودن و مذهب و اخلاق و هنر و میهن‌پرستی و دلاوری و بقیه‌ی اینها کلماتی هستند که من و هرکس دیگر می‌تواند مثل دستکش پشت و روشان کند.


#دون_‌ژوان_در_جهنم
#جورج_برناردشاو
#ابراهیم_گلستان
#نشر_بازتاب_‌نگار
ص۷۳
@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📚

گاهی سخنرانی‌ها خیلی طولانی‌اند و پیاده کردنشان پنجاه ساعت وقت کارل را می‌گیرد. اما باز هم می‌ارزد، چون وقتی متنِ پیاده‌شدهٔ سخنرانی را روی سایت «زندو» می‌گذارند او می‌تواند بگوید: این را من نوشتم ها.

#هیچ‌کس‌_مثل_‌تو‌‌_مال_اینجا_نیست
#میراندا_جولای
#فرزانه_سالمی
#نشر_چشمه
ص۵۷

@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب

معلوم است که اسممان رفته توی لیست سیاه.
پست‌فطرت‌ها! این‌همه خوک یک‌دفعه از کجا سروکله‌شان پیدا شد؟»
سوفیا پتروونا با لحن سرزنش آمیزی گفت: «آلیک چطور می‌توانی این‌طوری حرف بزنی؟همین حرف‌ها را زدی که از کامسومول بیرونت کردند.»
آلیک که لب‌هایش می‌لرزید، جواب داد: «سوفیا پتروونا! زبان تند و تیزم نبود که باعث اخراجم شد.
به‌خاطر این بیرونم کردند که حاضر نشدم علیه نیکلای حرفی بزنم.»

#سوفیا_پتروونا
#لیدیا_چوکوفسکایا
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی
ص۷۳

@baamanbekhaan