تا نسوزد آرزو در دل، نگردد سینه صاف
زنگ از آیینه می گردد به خاکستر جدا

#صائب_تبریزی

حاصلم از زندگی چون شمع اشک و آه بود
من در این محفل برای دیگران می‌زیستم

#صائب_تبریزی

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
به هوش باش دلى را به سهو نخراشى
به ناخنى كه توانى گره‌گشايى كرد

#صائب_تبريزى
#امپراطور

جناب #صائب_تبریزی جمع بندی زیبایی ارائه میدن وقتی میگن:
‏هیچ فردی در پی اصلاح خوی خویش نیست
هر که را دیدیم در آرایش روی خود است

@atiehkeshavarz

چیزی که تو شعرایی که از #صائب_تبریزی می‌خونم برام دل‌نشینه این تعریف ارائه دادناست:
ز نامردان علاج درد خود جستن بدان مـاند
که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقرب‌‌ها

@atiehkeshavarz

چون سايه كه سر در قدمِ سرو گذارد
محو است سراپا، به سراپاى تو ما را
#صائب_تبریزی

پ.ن: در ستایش تصویرسازی

@atiehkeshavarz

‏از سرِ ویرانی‌ام بگذر که از فرسودگی
پای دیوار مرا هر برگِ کاهی، تیشه‌ای‌ست...
این شعر #صائب_تبریزی رو که خوندم
نمیدونم چرا یاد اون آهنگ ناصر عبداللهی افتادم که می‌خونه:
ازم نخواه با تو بمونم،‌ تو هیچی از من نمی‌دونی
اگه بگم راز دلم رو،‌ تو هم کنارم نمی‌مونی! :)

@atiehkeshavarz

دل می‌خورد غم من و من می‌خورم غمش
دیوانه غمگساری دیوانه می‌کند...

#صائب_تبریزی

گرچه از بیدادِ خسرو، زین جهان فرهاد رفت
دولتِ او هم به اندک فرصتی بر باد رفت...

#صائب_تبریزی

یه روزی #صائب_تبریزی می‌گه:
‏از سرِ ویرانی‌ام بگذر که از فرسودگی
پای دیوار مرا هر برگِ کاهی، تیشه‌ای‌ست...

و چندین سال بعد #ناصر_عبداللهی می‌خونه:
ازم نخواه با تو بمونم،‌ تو هیچی از من نمی‌دونی
اگه بگم راز دلم رو،‌ تو هم کنارم نمی‌مونی! :)

@atiehkeshavarz

میگم بیاین یه برنامه بذاریم دور هم به احترام این بیت جناب #صائب سکوت کنیم...!

خود را چنان که هست تماشا نکرده است
هر دلبری که عاشق حیران نداشته است


@atiehkeshavarz