اشعار پارسی
3.44K subscribers
700 photos
236 videos
47 links
زیبایےِ اشعارِ من اے ماه تو هستے


با نورِ تو تلطیف شده قافیه ‌هایم...



#مجتبے_خوش زبان
Download Telegram
زندگانی صرف کردن در طَلَب حیفی نباشد

گَر دَری خواهد گشودن سَهل باشد انتظاری

#سعدی

‌‌‌
گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد

هشدار که سرمایهٔ سودای جهان
عمر است چنان کش گذرانی گذرد

#خیام


زنده یاد استاد " مهدیه الهی قمشه ای "
روحش شاد


.
ز آب چشمه و باران نمی‌شود خاموش

که آتشی که در اینجاست آتش جگری‌ست

#پروین_اعتصامی

زِ دو دیده خون فشانم، زِ غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی

همه شب نهاده‌ام سر، چو سگان، بر آستانت
که رَقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی

#فخرالدین_عراقی

ز بس خاکِ مذلّت ریخت دوران بر سرِ بختم

چو بر سر می‌زنم دستِ محبّت، خاک می‌ریزد

#فصیحی_هروی
زیبا تمام حرف دلم این است
من عشق را به نام تو آغاز کرده‌ام
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرا


#محمدرضا_عبدالملکیان

#روزنگار،۱۴ خرداد، زادروز
ز کدام رَه رسیدی؟ زکدام در گذشتی؟

که ندیده دیده ناگَه به درون دل فِتادی؟

#هوشنگ_ابتهاج 🍃

زلفِ پریشان ز تو و شانه شدن با دل من
زلزله ها با تو و ویرانه شدن با دل من

طالعم از روز ازل ، سوختنم در غم تو
شمع شدن با تو و پروانه شدن با دل من

#سید شهرام _علیزاده 🍃

Aghalan
Ahmad Solo
🌸🍃

زده‌ای ریشه چنان بر دل دیوانه‌ی من
تا ابد مهر تو‌ از این دل شیدا نرود


#حمیدرضا_آب‌روان🍃



@asharparsiii🤍
زیبا و سپید و پر امیدی ای صبح
پیغام نشاط و هم نویدی ای صبح

دیشب من و ماه و آسمان حرف زدیم
خاموش شدیم تا رسیدی ای صبح

#محمد دری صفت🍃

ز درویشان کوی انگار ما را
گر از خاصان حضرت برکناریم

ندانم دیدنش را خود صفت چیست
جز این را کز سماعش بیقراریم

شرابی در ازل درداد ما را
هنوز از تاب آن می در خماریم

چو عقل اندر نمی‌گنجید سعدی
بیا تا سر به شیدایی برآریم

#سعدی🍃

🌸🍃

زلف تو مرا بند دل و غارت جان ڪرد

عشق تو مرا رانده بہ گرد دو جهان ڪرد

#عطار🍃



@asharparsiii🤍
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند

نگاه کن
هنوز آن بلنددور
آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست
سپیده‌ای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز ...

#هوشنگ_ابتهاج🍃

ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم

تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم

- صائب تبریزی 🍃

🍃🌸

زخمی کهنه‌ام
سایه‌ی رنجی پایان یافته

دوستت دارم
و به لمس سرانگشت بر سایه‌ی این زخم
دلخوشم ...


#شمس_لنگرودی🍃



@asharparsiii🤍
زلال جام مُرادت به کام باد و گوارا

اگر سبوی طرب پرکنی زجوی رسیدن


#هوشنگ_ابتهاج🍃

"زمانه" ...
دوخت لبم را ...
به ریسمان "سکوت"...

که عهد...
عهد غم است و ..
   زمان، زمان"سكوت"......!!

#شهریار 🍃

زخمِ عشق بر وجودم نهادم ، تا تو باشی مرهمم
رازِ ناگفته ماند بر دلم ، تا تو باشی مَحرمم

گر چه کوه های غم استوار شد اندرون جان من
منتها غم به جانم خریدم تا تو باشی همدمم...

#معصومه _غلامی 🍃

ز آب چشمه و باران نمی‌شود خاموش

که آتشی که در اینجاست آتش جگریست

#پروین_اعتصامی🍃


#محرم
‌زندگی چیزی نیست،
که لب طاقچه‌ی عادت از یاد من و تو برود!
زندگی جذبه دستی است که می‌چیند!
زندگی نوبر انجیر سیاه،
در دهان گس تابستان است...!

#سهراب سپهری🍃