#داستانک
🔻شازده حمام و سینما
سه ردیف جلو را پیت حلبی گذاشته بودند و یک تخته روی حلبی ها قرار داشت و عده ای از مردهای متشخص که برای آمدن به سینما کراوات می زدند ، روی آن می نشستند . بقیه صحن سینما سنگ و آجر فرش بود . مردم خودشان فرش می آوردند و خانوادگی روی زمین می نشستند . بساط آبگوشت و گاهی پلو خورش و نان و پنیر و آبدوغ خیار برقرار بود. مردم در حین دیدن فیلم ، آبگوشت را هم می خوردند و صدای گوشت کوبیدن هم بلند می شد. خانواده ها و بخصوص بچه ها سر و صدایشان از صدای فیلم بلندتر بود. هر کس موضوع فیلم را تعریف می کرد و بلند بلند پیش بینی می کرد که چه می شود.گاه آن ها که چندین دفعه فیلم را دیده بودند ، بلند بلند موضوع را تا آخر برای دیگران تعریف می کردند . همین امر اعتراض عده ای را بر می انگیخت و گاه دعوای لفظی می شد. یزدی ها معمولا اهل کتک کاری نیستند . خود این بساط هم تفریحی بود. یک شب چندین بچه شر ، یک مرتبه پیت های ردیف سوم را هل دادند و ردیف سومی ها افتادند روی دومی ها و دومی ها روی اولی ها و سر و صدای اعتراض عده ای از یک سو و صدای قهقهه ی عده ای از سوی دیگر بلند شد.گاه اتفاق می افتاد که شخص مهمی ، خودش یا خانواده اش ، بعد از این که ۲۰ دقیقه از فیلم گذشته بود به سینما می آمد. مسئول سینما با صدای بلند داد می زد : آی عباس آقا ، خانواده آقای رئیس شهربانی تشریف آوردند ، فیلم را از نو شروع کن . فیلم از نو شروع می شد و بچه ها خوشحال می شدند که دوباره فیلم را می بینند و کف می زدند...
📚شازده حمام/ #پاپلی_یزدی
پانوشت :کتاب خاطرات شازدهٔ حمام گوشهای از اوضاع اجتماعی شهر یزد مربوط به دههٔ ۴۰-۱۳۳۰ شمسی است.
@antioligarchie
🔻شازده حمام و سینما
سه ردیف جلو را پیت حلبی گذاشته بودند و یک تخته روی حلبی ها قرار داشت و عده ای از مردهای متشخص که برای آمدن به سینما کراوات می زدند ، روی آن می نشستند . بقیه صحن سینما سنگ و آجر فرش بود . مردم خودشان فرش می آوردند و خانوادگی روی زمین می نشستند . بساط آبگوشت و گاهی پلو خورش و نان و پنیر و آبدوغ خیار برقرار بود. مردم در حین دیدن فیلم ، آبگوشت را هم می خوردند و صدای گوشت کوبیدن هم بلند می شد. خانواده ها و بخصوص بچه ها سر و صدایشان از صدای فیلم بلندتر بود. هر کس موضوع فیلم را تعریف می کرد و بلند بلند پیش بینی می کرد که چه می شود.گاه آن ها که چندین دفعه فیلم را دیده بودند ، بلند بلند موضوع را تا آخر برای دیگران تعریف می کردند . همین امر اعتراض عده ای را بر می انگیخت و گاه دعوای لفظی می شد. یزدی ها معمولا اهل کتک کاری نیستند . خود این بساط هم تفریحی بود. یک شب چندین بچه شر ، یک مرتبه پیت های ردیف سوم را هل دادند و ردیف سومی ها افتادند روی دومی ها و دومی ها روی اولی ها و سر و صدای اعتراض عده ای از یک سو و صدای قهقهه ی عده ای از سوی دیگر بلند شد.گاه اتفاق می افتاد که شخص مهمی ، خودش یا خانواده اش ، بعد از این که ۲۰ دقیقه از فیلم گذشته بود به سینما می آمد. مسئول سینما با صدای بلند داد می زد : آی عباس آقا ، خانواده آقای رئیس شهربانی تشریف آوردند ، فیلم را از نو شروع کن . فیلم از نو شروع می شد و بچه ها خوشحال می شدند که دوباره فیلم را می بینند و کف می زدند...
📚شازده حمام/ #پاپلی_یزدی
پانوشت :کتاب خاطرات شازدهٔ حمام گوشهای از اوضاع اجتماعی شهر یزد مربوط به دههٔ ۴۰-۱۳۳۰ شمسی است.
@antioligarchie