آنتی الیگارشی
7.61K subscribers
14.8K photos
5.52K videos
95 files
5.12K links
تمام مطالب منتشر شده در کانال مورد تایید نیست و گاهی تنها برای هم افزایی و ایجاد فضای آزاد اندیشانه انتشار می یابد.

مسئولیت مطالب مخاطبان در گروه متصل به کانال تنها به
عهده خود مخاطبان است.
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
#خاطرات

🔻روز دوشنبه ٢٢ تیر ماه سال ۱۳۶۰ خبری در روزنامه #كیهان به شرح زیر چاپ شد: "دوسرمایه دار بزرگ بازار تیرباران شدند. #کریم_دستمالچی مالک سرای دستمالچی و از افراد فعال در اعمال ضد انقلابی بود او با عوامل ضد انقلاب در خارج کشور همکاری داشت و عامل توزیع روزنامه آرش ارگان ارتش باصطلاح آزادیبخش و یکی از مبلغین بنی صدر بود وی در جریان خلع ید از ابوالحسن بنی صدر قصد به تعطیلی کشاندن بازار را داشت. #احمد_جواهریان نیز یکی از افراد سرشناس بازارتهران و از فعالین علیه جمهوری اسلامی ایران و همراه منافقین بود. " اما ماجرا از چند ماه قبل و با بررسی لایحه قصاص در مجلس آغاز شده بود. با مطرح شدن این لایحه جبهه ملی آن را غیرانسانی خواند و خواستار توقف بررسی آن در مجلس شد. دستمالچی از افراد #جبهه_ملی بود كه با راه اندازی سخنرانی و تعطیلی بازار سعی بر زیر فشار گداشتن موافقان قصاص بود. سرانجام جبهه ملی روز 25 خرداد را برای راه پیمایی سراسری در مخالفت با قانونی شدن قصاص اعلام كرد. از سوی دیگر امام خمینی و آیت الله گلپایگانی مخالفان قصاص را #مرتد اعلام كردند. این ماجراها هم زمان بود با قیام مسلحانه سازمان مجاهدین و زد وخورد های بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی كه روزهای پرماجرای خرداد شصت را می ساخت. راه پیمایی جبهه ملی باحضور امت حزب الله در میدان فردوسی بهم خورد و سران آن هم دستگیر شدند. دستمالچی و جواهریان محاكمه و اعدام شدند و جبهه ملی تقریبا متلاشی شد. بد نیست بدانید #كریم_دستمالچی كسی بود كه پول پرواز انقلاب یا همان هواپیمایی ایرفرانسی كه امام خمینی و یارانش در ۱۲ بهمن ۵۷ با آن به ایران آمدند را پرداخت كرده بود.


پانوشت : به توضیح #رجا_نیوز درباره اجاره هواپیمای بازگشت امام توجه کنید :" نه خرید خانه برای امام در نوفل‌لوشاتو و نه پرداخت بیمه و اجاره‌ی هواپیمای بازگشت به ایران توسط کریم دستمالچی صحت ندارد و در خاطرات هیچ یک از افراد حاضر در فرانسه و پرواز بازگشت به آن اشاره نشده است. بلکه آقای اردشیر هوشی از اعضای جبهه ملی در آلمان و دوست نزدیک صادق قطب‌زاده، در گفتگوی اخیر خود با سایت تاریخ ایرانی، هردو ادعا را صراحتا رد کرده است. او درباره ماجرای پول هواپیما می‌گوید «این هم که می‌گویند کریم دستمالچی اجاره یا بیمه هواپیما را پرداخت کرد دروغ است. دستمالچی اصلا روحش هم خبر نداشت.» برخی روایات تاریخی یکی از تجار انقلابی به نام آقای «علاءالدین میرمحمدصادقی»را فردی معرفی می‌کنند که با چک دومیلیون دلاری‌اش، پرواز ایرفرانس را بیمه کرده است. برخی دیگر نیز می‌گویند بیمه هواپیما توسط جمعی از بازاریان تهران، تبریز، مشهد و اصفهان پرداخت شده است."


@antioligarchie
#خاطرات_هاشمی

⭕️ [۶۷/۲/۱۰] هاشمی_رفسنجانی :
"یاسر آمد عصبانی بود که نتوانسته امتیاز مورد نظرش را از بنیاد مستضعفان برای تحویل یک خانه به یک سپاهی مجروح جنگ کسب کند"

*پ.ن: یاسر در آن تاریخ فقط یک نوجوان ۱۷ ساله بود و توان تحت فشار قرار دادن بنیاد را داشت.این سطح قدرت فرزندان مقامات در این سن حتی در عراق هم نبود.

🀄️حاجی ابراهیمی


#twitter

@antioligarchie
#خاطرات_تاریخی

🔻«در مراسم عزاداری ایام محرم، ...حضرت اشرف (رضاخان سردار سپه) و سایر درجه داران ارشد از قبیل سرتیپ و میرپنج جلو دسته قزاق بودند و شخص معینی که در دامن خود کاه داشت کاه به طور پراکنده بر سر دیگران کاه می پاشید و موزیک عزا هم مترنم بود.یکی از روزها که از سمت بازار دسته قزاق خیلی مفصلی به خیابان ناصریه در حرکت بود و سینه زن های قزاق نوحه خوانی می کردند و مجتمعاً سینه می زدند و دم گرفته بودند و این نوحه را می خواندند:
اگر در کربلا قزاق بودی
حسین بی یاور و تنها نبودی
بین مردم که کنار خیابان برای تماشا ایستاده بودند تعدادی از اهالی رشت که در زمان میرزا کوچک خان در زد و خورد قزاق و متجاسرین مورد غارت و چپاول هر دو طرف قرار گرفته و ناراضی بودند در جواب نوحه خوانی قزاق ها آن ها هم نوحه ساخته و می گفتند:
اگر در کربلا قزاق بودی
چادر از سر زینب ربودی

📚 #رضاخان/ خاطرات سلیمان بهبودی

🔻دسته‏ جات بزرگ كه اسب و يدك داشتند همه از سمت توپخانه آمده مى‏گذشتند و می‏رفتند بازار. يكى از اين دسته ‏جات طفلان مسلم درست كرده بودند. يك مردكه نتراشيده نخراشيده هم زره و كلاه‏خود نموده و شمشير و سپر هيكل نموده حارث شده بود. چند تركه دست گرفته و طفلان مسلم را چوب‏كارى می ‏كرد. جلوى سردار سپه چوبها را شديدتر نواخت. يك‏مرتبه سردار از تخت به زير آمد و به سمت آقاى حارث روان شد. حارث به گمان اين ‏كه جايزه خواهد گرفت و از اين چوب‏كارى سردار خوشش آمده بنا كرد شديدتر زدن كه سردار رسيد. طناب اطفال را از دست حارث گرفته و بچه ‏ها را آزاد نمود و آن‏وقت همان چوبها را گرفته و بنا كرد حارث را چوب زدن. صداى زنها از هرسمت بلند شد قربان دستت برويم، قربان چوب زدنت برويم. پس از چوب‏كارى رفت و به‏ جاى خود‌ جلوس كرد. خدايار خان و محمود آقا خان هم به جاهاى خود!

📚 بریده خاطرات روزانه عین السلطنه، جلد ۸ ،ص ۶۵۰۲

🔻استوارنامه را تقدیم کردم...پس از گفت و شنود چندی، رضاشاه به جای فارسی به ترکی روان آغاز به سخن کرد و خطاب به من گفت: «گویا شما پیش از این در ماموریت ترکیه بوده اید. بیایید به ترکی صحبت کنیم». در چهره شاه که تا کنون آهنین و بی حرکت، مانند مجسمه ای مفرغی، می نمود ، چنان که باد بهار بوزد حالت نرمی و حال و هوای دوستانه پیدا شد.
رضاشاه در مازندران زاده شد. در این ایالت روستاهایی هست که اهالی آن ترک زبانند. من ترکی خوب نمی دانستم. اما ته ذهنم را کاویدم و کوشیدم تا چند کلمه ای به ترکی بگویم، بی واسطه ای جواب سخنان شاه را دادم. برای نخستین بار سایه لبخندی در چهره خشک او پیدا شد.رضاشاه برخلاف ظاهر پر هیبتش صدایی آهسته، نرم و لطیف داشت. اگر با چشمهای بسته فقط صدایش را شنیده بودم گمان می کردم که زن جوانی، هیجده نوزده ساله ، حرف می زند. شنیده ام که بیسمارک و ولینگتون هم صدای نازکی داشته اند. هیچ تصور نمی کردم که اعليحضرت رضاشاه که بیشتر سپهسالاری با مهارت بود و سران و سربازان قوای سه گانه را تشویق یا توبیخ می کرد، صدایی جنین نرم و نازک داشته باشد .

📚خاطرات اکیو کازاما(اولین وزیر مختار ژاپن در ایران)

#سالگرد_تاجگذاری
#چهارم_اردیبهشت

@antioligarchie
#خاطرات_انقلاب

🔻[ علی اکبر ناطق نوری : ] آقای ستوه کلام روزی به من خبر داد که منزل محمود رضا را گرفته ایم. برای تحویل آن بیایید. به همین منظور به الهیه، محل آن خانه رفتم. در این خانه چند بلیزر و بنز دیدم. این آدم با این ثروت بسیار بی رحم بود؛ چون دیدم سرایه دار خانه اش در وضعیت رقت باری زندگی می کند، به گونه ای که با دیدن من شروع به گریه کردن کرد.

این پیر مرد گفت: این آقا این قدر خسیس است که برای اینکه پول خرج نکند، هیچ موقع در خانه اش نمی ماند، همیشه این طرف و آن طرف می رود.
محمود رضا پهلوی تا آخر مجرد بود. داخل خانه اش تابلوها و اجناس عتیقه و لباس های مختلف بود. همه ی این اموال را به ستوده کلام سپردیم.

یکی از پیشکارهای محمود رضا که اهل امامزاده قاسم دربند بود، به اعتبار آقای رسولی که اهل امامزاده قاسم بود، مرا می شناخت. یک ساک پر از سند و چک های محمود رضا را آورد و به من تحویل داد و من چون با خودم تعهد کرده بودم که در چنین اموری دخالت نکنم، لذا همه را تحویل بنیاد مستضعفان که تازه تشکیل شده بود دادم، رئیس بنیاد آن موقع شخصی بود به نام هویدا که اصفهانی بود. آقای بهشتی ایشان را مسئول بنیاد گذاشته بود.


[ محمود رضا پهلوی سومین فرزند رضاشاه از عصمت دولتشاهی بود که پس از انقلاب، ایران را ترک کرد و در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۷۹ در کالیفرنیا از دنیا رفت.]

خاطرات علی اکبر ناطق نوری، ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۱۹۹


@antioligarchie
#خاطرات_انقلاب

⭕️[علی اکبر ناطق نوری : ] در بند شماره ی چهار زندان قصر که وارد شدم، دیدم چه جای خوبی است، همه جمع هستند. مرحوم طالقانی و بازرگان و بقیه ی آقایان نهضت آزادی، آقای حجتی کرمانی، مرحوم اکبر پوراستاد و آقای امیر حسینی آنجا بودند و دکتر شیبانی نیز در بند چهار بود. از دستگیر شدگان پانزده خرداد و میدانی ها آقایان حاجی احمدی، حاج جعفری و حاج محمد که به او می گفتند محمد عروس و حسین شمشاد نیز بودند و چند نفر توده ای به نام عمویی، شلتوکی و سرهنگ کیمنش هم بودند.

به آقای طالقانی گفتم: قربان موسی بن جعفر بروم، اگر این زندان است جای به این خوبی، پس به موسی بن جعفر علیه السلام چه گذشت؟ اگر آن زندان بود، پس این چیست؟

مرحوم طالقانی درس تفسیر می گفت. گفتم: چرا محمد منتظری سر این درس نمی آید؟
گفتند که: ایشان را بایکوت کردند و حق ندارد شرکت کند.
گفتم: چرا؟
گفتند: خیلی اشکال می کند.

ایشان طلبه ای باسواد بود و آقای طالقانی نمی توانست اشکال هایش را جواب بدهد؛ لذا ایشان را بایکوت کرده بودند.

در زندان مناظره ای بین شهید محمد منتظری و بازرگان صورت گرفت. یک طرف مناظره، مهندس بازرگان و یک طرف محمد منتظری که کتاب راه طی شده ی بازرگان را نقد می کرد و اشکالات اساسی وارد می کرد. بنده هم در کنار محمد آقا بودم.

احمد علی بابایی که ناظر این مناظره بود، خیلی عصبانی شد و به شهید محمد منتظری گفت: بچه چه می گویی؟ حضرت آیت الله طالقانی اینجا نشسته و اشکال نمی کند، تو اشکال می کنی؟

محمد هم آدمی رُک بود، یک دفعه برگشت و گفت: برو بابا دنبال کارت، مگر به هر کسی می شود گفت آیت الله؟

یک مرتبه فضا به هم ریخت و جلسه تعطیل شد. فردایش علی بابایی به من گفت: به این رفیقت بگو اگر بیرون برود نظرش راجع به ما چیست؟

به محمد منتظری گفتم: اینها می گویند تو اگر بیرون بروی نظرت راجع به ما چیست؟

گفت : می گویم اسلام ما با اسلام اینها فرق می کند، مذهب ما با مذهب اینها فرق می کند، امام زمان ما با امام زمان اینها فرق می کند.

بنده دیدگاه های شهید محمد منتظری را به علی بابایی انتقال دادم. خلاصه بعد از سه ماه در زندان، پرونده ی مرا به دادگاه تجدید نظر فرستادند که مصادف شد با چهارم آبان، که در چهارم آبان از زندان آزاد شدم.

📚خاطرات علی اکبر ناطق نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۸۸ -۹۰

@antioligarchie
#بازخوانی

#خاطرات_انقلاب

حسین قاسمی

⭕️ غلامعلی امیدیان که دریک خانواده نظامی متولد ورشد نموده است، درباره چگونگی ورودش به ارتش و مامورشدن به کمیته مشترک ضدخرابکاری می گوید:

"سال ۱۳۵۰ وارد دانشکده افسری شدم وبعد ازطی دوره دانشکده افسری با رسته پیاده ، رفتم دوره مقدماتی پیاده را درشیراز طی کردم وباتوجه به علاقه ای که داشتم تیپ نیرو مخصوص کلاه سبزها را انتخاب کردم.
اعلام کردند پنج افسر و سی تا درجه دار مقررشده که بروند به کمیته مشترک ضدخرابکاری وباتوجه به این مطلب که نیرو مخصوص، افسران ودرجه داران ورزیده ودوره دیده وکارامدی ازهرنظر دارد به همین خاطر ما (پنج افسر وسی درجه دار ) را مامور به خدمت در کمیته مشترک ضدخرابکاری کردند"

امیدیان در عملیات دستگیری #سید_علی_اندرزگو که منجر به شهادت او در دوم شهریور ۱۳۵۷ گردید سرتیم این عملیات بوده است.

[ در این باره می گوید: ] "من درمعیت چند اکیپ دیگه روانه شدیم به سمت میدان ژاله، هم چنین به من اعلام شد که سعی بکنید که این متهم زنده دستگیرشود چون حاوی اطلاعات خیلی مهمی هست وبرای سیستم خیلی مهم است که ایشان را زنده دستگیرکند واعلام کردن چند نفری هم از کمیته اوین باشما همکاری خواهند کرد ، منتهی مسولیت عملیات باشما خواهد بود... عواملی که از کمیته اوین امده بودند رگبار مسلسل را به این فرد بستند ."

براساس گزارش مؤسسه راهبردی دیده بان، غلامعلی امیدیان پس از پیروزی انقلاب در دادگاه‌های انقلاب تبرئه شد. براساس انچه امیدیان بیان کرده است نه تنها تبرئه شده است بلکه دستور استخدام مجدد وی نیز صادرشده است:
"موقعی که جنگ شروع شد من داوطلبانه رفتم خدمت جناب ری شهری که اون موقع دادستان انقلاب ارتش بودن شرفیاب شدم حضورشون التماس کردم که من به عنوان یک افسردوره دیده حاضرم درجنگ شرکت کنم وایشون از ان مهر و عطوفت اسلامی واون بارگاه علمی خودشون به عنوان یک مجتهد یک نامه ای مرقوم فرمودن به ارتش که با استخدام مجدد افسریاد شده موافقت می شود"...


▪️آن چه برای من جای سوال دارد این است چگونه غلامعلی امیدیان مسول عملیات علیه شهید اندرزگو که منجر به شهادت ایشان شد، نه تنهاپس از انقلاب تبرئه بلکه با دستور آقای ری شهری مجددا استخدام می شود؟ هم اکنون سرتیم عملیات منجر به شهادت سید علی اندرزگو، در تهران سکونت دارد. آقای ری شهری ‌و مسولین امنیتی در این خصوص چه توضیح و توجیهی دارند؟
ابهاماتی چون بکارگیری عبدالجلیل لباف مسئول ایستگاه ساواک در عراق در زمان شهادت حاج اقا مصطفی خمینی و رهبر عملیات پیمان مشترک موساد و ساواک تحت عنوان کریستال و تبرئه و دستور استخدام مجدد سرتیم عملیات علیه شهید اندرزگو و...چه زمانی رفع خواهد شد؟


@antioligarchie
⭕️ [ ۱۷ بهمن ۶۵] آقای روحانی نقل کرد که بعضی از کارگران به احترام حضور ما در کمپ، تا صبح نخوابیده‌بودند و بعضی از آنها با احساسات، پیشنهاد می کردند که چون گوسفندی برای کشتن در مقابل ما ندارند، آمادگی دارند خودشان قربانی شوند؛ این محبت‌ها مایه شرمندگی من است.

#خاطرات_هاشمی_رفسنجانی

@antioligarchie
⭕️[ ۳۱ خرداد ۶۵ ] آقای دعاگو [ امام جمعه پیشین شمیرانات] آمد. از کیفیت معالجه‌اش در لندن گفت. سرطان داشته و با شیمی‌درمانی معالجه شده. راضی است. موهایش در اثر معالجه ریخته‌است. از نتایج معالجه در مدت اقامت، پیشنهاد جلوگیری از اعزام دانشجو به خارج را داشت که ارز آن را صرف تأمین استاد در داخل کنیم.
#خاطرات_هاشمی_رفسنجانی

https://tinyurl.com/2yk8yow8

@antioligarchie