#تحلیل_یک_اصلاح_طلب
✍ #مجيد_مكى
❌ ناباوری، تهدیدها و فرصتها (1)
انتقاد: چطور آیتالله خامنهای در مقابل قدرت روزافزون این شبکه نایستاده است؟ چرا از احمدینژاد، که شما او را وابسته به شبکه زرسالاری جهانی میدانید، حمایت و پشتیبانی کردند؟ چرا مرحوم هاشمی رفسنجانی، که شما او را چهره اصیل انقلاباسلامی میدانید، از روحانی حمایت کردند؟
توضیح: در مطالب به مواردی مانند عزل سعید امامی از معاونت امنیت وزارات اطلاعات به دستور مستقیم آیتالله خامنهای اشاره شد. بنابراین اینطور نبوده است که از طرف ایشان مقاومتی علیه این شبکه نباشد. ولی برای مقابله با افزایش قدرت این شبکه، عزم راس هرم قدرت رسمی گرچه لازم است ولی کافی نیست. میبایست برخی دیگر از اجزای نظام حاکم نیز متقاعد شوند که چنین شبکههای بهمپیوستهای وجود دارند و بسیار پیچیده و پوشیده عمل میکنند. بر اساس اطلاعات آشکاری که در اختیار عموم هست، میتوان جلسهای را که آیتالله خامنهای پس از مرگ سعید امامی در 30 خرداد 1378 با سران نظام تشکیل میدهند به عنوان برجستهترین نقطه برای مقابله با قدرت روزافزون این شبکه دانست.
در این جلسه ایشان بر استفاده از فرصت بوجود آمده برای کشف کل شبکه و نه تنها مجموعه افراد دخیل در قتلها تاکید و پافشاری میکنند. لیکن به فاصله کوتاهی، دیگر اعضای همین شبکه غائلهای جدید برپا میکنند که اولویت امنیتی کشور را از پیگیری پرونده اطلاعاتی مرتبط با قتلهای زنجیرهای به موضوعی دیگر تغییر میدهند. ابتدا سعید حجاریان با انتشار نامهای منسوب به سعید امامی در روزنامه سلام زمینه توقیف این روزنامه را فراهم میآورد. توقیف این روزنامه بهانهای میشود برای اعتراضات دانشجویی و در پی آن واقعه 18 تیر 1378 که با نقشآفرینی افرادی چون مصطفی تاجزاده بر آتش آن دمیده میشود. در ادامه، به منظور تداوم این غائله، محمود احمدینژاد و کامران دانشجو در هیئت شکات روزنامه سلام در دادگاه حاضر میشوند.
این سلسله اقدامات کشف شبکه(های) مخفی مورد بحث را از اولویت خارج میکند و به این شکل موفق میشوند مانع ورود آگاهی نسبت به وجود این شبکه(ها) و پیچیدگی روشهای ایشان به ذهن مسئولین جمهوریاسلامی و نخبگان سیاسی مستقل از این شبکه(ها) گردند. اما اینچنین اقداماتی تنها دلیل افزایش قدرت و بسط ید این شبکه(ها) نیست. بخشی نیز به ناباوری یا سختباوری مسئولین و نخبگان سیاسی بازمیگردد. به عنوان مثال، در بازجوییهای مرتبط با پرونده قتلهای زنجیرهای روشن میگردد که شبکه امنیتی سعید امامی زیرمجموعه یک شبکه بزرگتر است که سران سیاسی آن هم درون نظام جمهوریاسلامی و هم در اپوزیسیون آن حضور دارند.
ادامه دارد..
* متظور از شبکه" شبکه زرسالاران جهانی"است .
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
✍ #مجيد_مكى
❌ ناباوری، تهدیدها و فرصتها (1)
انتقاد: چطور آیتالله خامنهای در مقابل قدرت روزافزون این شبکه نایستاده است؟ چرا از احمدینژاد، که شما او را وابسته به شبکه زرسالاری جهانی میدانید، حمایت و پشتیبانی کردند؟ چرا مرحوم هاشمی رفسنجانی، که شما او را چهره اصیل انقلاباسلامی میدانید، از روحانی حمایت کردند؟
توضیح: در مطالب به مواردی مانند عزل سعید امامی از معاونت امنیت وزارات اطلاعات به دستور مستقیم آیتالله خامنهای اشاره شد. بنابراین اینطور نبوده است که از طرف ایشان مقاومتی علیه این شبکه نباشد. ولی برای مقابله با افزایش قدرت این شبکه، عزم راس هرم قدرت رسمی گرچه لازم است ولی کافی نیست. میبایست برخی دیگر از اجزای نظام حاکم نیز متقاعد شوند که چنین شبکههای بهمپیوستهای وجود دارند و بسیار پیچیده و پوشیده عمل میکنند. بر اساس اطلاعات آشکاری که در اختیار عموم هست، میتوان جلسهای را که آیتالله خامنهای پس از مرگ سعید امامی در 30 خرداد 1378 با سران نظام تشکیل میدهند به عنوان برجستهترین نقطه برای مقابله با قدرت روزافزون این شبکه دانست.
در این جلسه ایشان بر استفاده از فرصت بوجود آمده برای کشف کل شبکه و نه تنها مجموعه افراد دخیل در قتلها تاکید و پافشاری میکنند. لیکن به فاصله کوتاهی، دیگر اعضای همین شبکه غائلهای جدید برپا میکنند که اولویت امنیتی کشور را از پیگیری پرونده اطلاعاتی مرتبط با قتلهای زنجیرهای به موضوعی دیگر تغییر میدهند. ابتدا سعید حجاریان با انتشار نامهای منسوب به سعید امامی در روزنامه سلام زمینه توقیف این روزنامه را فراهم میآورد. توقیف این روزنامه بهانهای میشود برای اعتراضات دانشجویی و در پی آن واقعه 18 تیر 1378 که با نقشآفرینی افرادی چون مصطفی تاجزاده بر آتش آن دمیده میشود. در ادامه، به منظور تداوم این غائله، محمود احمدینژاد و کامران دانشجو در هیئت شکات روزنامه سلام در دادگاه حاضر میشوند.
این سلسله اقدامات کشف شبکه(های) مخفی مورد بحث را از اولویت خارج میکند و به این شکل موفق میشوند مانع ورود آگاهی نسبت به وجود این شبکه(ها) و پیچیدگی روشهای ایشان به ذهن مسئولین جمهوریاسلامی و نخبگان سیاسی مستقل از این شبکه(ها) گردند. اما اینچنین اقداماتی تنها دلیل افزایش قدرت و بسط ید این شبکه(ها) نیست. بخشی نیز به ناباوری یا سختباوری مسئولین و نخبگان سیاسی بازمیگردد. به عنوان مثال، در بازجوییهای مرتبط با پرونده قتلهای زنجیرهای روشن میگردد که شبکه امنیتی سعید امامی زیرمجموعه یک شبکه بزرگتر است که سران سیاسی آن هم درون نظام جمهوریاسلامی و هم در اپوزیسیون آن حضور دارند.
ادامه دارد..
* متظور از شبکه" شبکه زرسالاران جهانی"است .
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
آنتی الیگارشی
#تحلیل_یک_اصلاح_طلب ✍ #مجيد_مكى ❌ ناباوری، تهدیدها و فرصتها (1) انتقاد: چطور آیتالله خامنهای در مقابل قدرت روزافزون این شبکه نایستاده است؟ چرا از احمدینژاد، که شما او را وابسته به شبکه زرسالاری جهانی میدانید، حمایت و پشتیبانی کردند؟ چرا مرحوم هاشمی…
#تحلیل_یک_اصلاح_طلب
✍ #مجيد_مكى
ناباوری، تهدیدها و فرصتها (2)
فردی که اسناد مرتبط با پرونده قتلهای زنجیرهای را مطالعه کرده است میگوید متهمین اصلی از حسن روحانی و ابراهیم یزدی به عنوان سران شاخه درون نظام و اپوزیسیون این شبکه نام بردهاند. من شخصاً بار اول که شنیدم سعید امامی از ابراهیم یزدی به عنوان عضو عالیرتبه این شبکه در شاخه اپوزیسیون نام برده است، شدیداً نسبت به این ادعا ناباور بودم. نظرم زمانی تغییر یافت که مصاحبهای با ابراهیم یزدی، پیش از مرگ وی، منتشر شد که در آن ابراهیم یزدی صراحتاً خود را محرم شاپور ریپورتر معرفی میکند برای جمعآوری اسناد مرتبط با کودتای 28 مرداد 1332 از منزل ریپورتر.
اسناد شخصی ریپورتر اهمیت سیاسی و اطلاعاتی فوقالعاده دارد و به لطف این اسناد است که آقای عبدالله شهبازی ریپورتر را در آثارشان معرفی کردهاند. ریپورتر فرد دستبستهای نبوده است و میتوانسته این ماموریت را به خیلی افراد بسپارد. اینکه چنین ماموریت مهمی را به ابراهیم یزدی سپرده است حکایت از جایگاه فوقالعاده مهم ابراهیم یزدی در بین اعضای شبکههایی دارد که ریپورتر در ایران اداره میکرده است. این نکته موید جایگاه و رتبهای است که سعید امامی در اعترافات به ابراهیم یزدی نسبت میدهد. به علاوه، میدانیم که شبکه سعید امامی داریوش فروهر را به سفارش یکی از شبکههای مخفی غیرایرانی پیمان ناتو به قتل رسانده است. به عبارت دیگر شبکه سعید امامی را میبایست یکی از شبکههای مخفی پیمان ناتو در ایران دانست. شبکههای اطلاعاتی پیمان ناتو را نیز شاپور ریپورتر تحت نظر جرج کندی یانگ، قائممقام ام. آی. سیکس، در ایران راهاندازی کرده است. این نکته نیز صحت اعتراف سعید امامی در مورد ابراهیم یزدی را نشان میدهد.
ابراهیم یزدی افزون بر چهار دهه به عنوان یکی از اصلیترین وراث سیاسی دکتر مصدق به جامعه قالب شده است. این در حالی است که تعلق اصلی او به شبکههایی است که ریپورتر در ایران راهاندازی کرده است. درجه دورویی و فریبکاری یزدی زمانی روشن میگردد که توجه کنیم ریپورتر فرمانده عملیات در صحنه کودتایی است که دولت محمد مصدق را در تاریخ 28 مرداد 1332 ساقط کرد. زمانی که افرادی از موضع اپوزیسیون یا همدل با افرادی در این موضع طلبکارانه میپرسند چرا برخی مقامات جمهوریاسلامی ایران مانع رشد قدرت این شبکههای مخفی نشدهاند، باید پرسید آیا شما خود نسبت به این درجه از دورویی و فریبکاری که در اثر توجه به مورد ابراهیم یزدی نمایان میگردد مصون بودهاید؟
در مورد حسن روحانی نیز تجمیع شواهد دیگر که پیشتر گفته شد موجب توثیق مطلبی است که در اعترافات متهمین قتلهای زنجیرهای آمده است: اعتماد و رابطه خارج از چارچوب رسمی با منوچهر قربانیفر، اختفای چهلساله ضدیت او با رهبر فقید انقلاباسلامی، تبار سنگسری، نزدیکی او به علی فلاحیان در دورانهای مختلف مسئولیت، نقش تعیینکننده حیدر مصلحی و محمدباقر ذوالقدر در پیروزی و افزایش رای او در رقابتهای انتخاباتی اخیر، کمک ترامپ و ماکرون به تجدید وجهه او در ایران به عنوان فردی آمریکاستیز، تغییر مواضع آنی و 180 درجهای بر سر موضوعات کلیدی، تلاشهای چندجانبه و نامحسوس برای رساندن او به جایگاه رهبر جمهوریاسلامی. علاوه بر همه اینها، مرگ سعید امامی و راهانداختن غائله 18 تیر 1378 بیانگر این حقیقت هستند که مطالب فوقالعاده مهمی در اعترافات وی مطرح شدهاند. این نیز درجه اعتبار موارد پیشگفته را افزایش میدهد.
ادامه دارد..
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
✍ #مجيد_مكى
ناباوری، تهدیدها و فرصتها (2)
فردی که اسناد مرتبط با پرونده قتلهای زنجیرهای را مطالعه کرده است میگوید متهمین اصلی از حسن روحانی و ابراهیم یزدی به عنوان سران شاخه درون نظام و اپوزیسیون این شبکه نام بردهاند. من شخصاً بار اول که شنیدم سعید امامی از ابراهیم یزدی به عنوان عضو عالیرتبه این شبکه در شاخه اپوزیسیون نام برده است، شدیداً نسبت به این ادعا ناباور بودم. نظرم زمانی تغییر یافت که مصاحبهای با ابراهیم یزدی، پیش از مرگ وی، منتشر شد که در آن ابراهیم یزدی صراحتاً خود را محرم شاپور ریپورتر معرفی میکند برای جمعآوری اسناد مرتبط با کودتای 28 مرداد 1332 از منزل ریپورتر.
اسناد شخصی ریپورتر اهمیت سیاسی و اطلاعاتی فوقالعاده دارد و به لطف این اسناد است که آقای عبدالله شهبازی ریپورتر را در آثارشان معرفی کردهاند. ریپورتر فرد دستبستهای نبوده است و میتوانسته این ماموریت را به خیلی افراد بسپارد. اینکه چنین ماموریت مهمی را به ابراهیم یزدی سپرده است حکایت از جایگاه فوقالعاده مهم ابراهیم یزدی در بین اعضای شبکههایی دارد که ریپورتر در ایران اداره میکرده است. این نکته موید جایگاه و رتبهای است که سعید امامی در اعترافات به ابراهیم یزدی نسبت میدهد. به علاوه، میدانیم که شبکه سعید امامی داریوش فروهر را به سفارش یکی از شبکههای مخفی غیرایرانی پیمان ناتو به قتل رسانده است. به عبارت دیگر شبکه سعید امامی را میبایست یکی از شبکههای مخفی پیمان ناتو در ایران دانست. شبکههای اطلاعاتی پیمان ناتو را نیز شاپور ریپورتر تحت نظر جرج کندی یانگ، قائممقام ام. آی. سیکس، در ایران راهاندازی کرده است. این نکته نیز صحت اعتراف سعید امامی در مورد ابراهیم یزدی را نشان میدهد.
ابراهیم یزدی افزون بر چهار دهه به عنوان یکی از اصلیترین وراث سیاسی دکتر مصدق به جامعه قالب شده است. این در حالی است که تعلق اصلی او به شبکههایی است که ریپورتر در ایران راهاندازی کرده است. درجه دورویی و فریبکاری یزدی زمانی روشن میگردد که توجه کنیم ریپورتر فرمانده عملیات در صحنه کودتایی است که دولت محمد مصدق را در تاریخ 28 مرداد 1332 ساقط کرد. زمانی که افرادی از موضع اپوزیسیون یا همدل با افرادی در این موضع طلبکارانه میپرسند چرا برخی مقامات جمهوریاسلامی ایران مانع رشد قدرت این شبکههای مخفی نشدهاند، باید پرسید آیا شما خود نسبت به این درجه از دورویی و فریبکاری که در اثر توجه به مورد ابراهیم یزدی نمایان میگردد مصون بودهاید؟
در مورد حسن روحانی نیز تجمیع شواهد دیگر که پیشتر گفته شد موجب توثیق مطلبی است که در اعترافات متهمین قتلهای زنجیرهای آمده است: اعتماد و رابطه خارج از چارچوب رسمی با منوچهر قربانیفر، اختفای چهلساله ضدیت او با رهبر فقید انقلاباسلامی، تبار سنگسری، نزدیکی او به علی فلاحیان در دورانهای مختلف مسئولیت، نقش تعیینکننده حیدر مصلحی و محمدباقر ذوالقدر در پیروزی و افزایش رای او در رقابتهای انتخاباتی اخیر، کمک ترامپ و ماکرون به تجدید وجهه او در ایران به عنوان فردی آمریکاستیز، تغییر مواضع آنی و 180 درجهای بر سر موضوعات کلیدی، تلاشهای چندجانبه و نامحسوس برای رساندن او به جایگاه رهبر جمهوریاسلامی. علاوه بر همه اینها، مرگ سعید امامی و راهانداختن غائله 18 تیر 1378 بیانگر این حقیقت هستند که مطالب فوقالعاده مهمی در اعترافات وی مطرح شدهاند. این نیز درجه اعتبار موارد پیشگفته را افزایش میدهد.
ادامه دارد..
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
آنتی الیگارشی
#تحلیل_یک_اصلاح_طلب ✍ #مجيد_مكى ناباوری، تهدیدها و فرصتها (2) فردی که اسناد مرتبط با پرونده قتلهای زنجیرهای را مطالعه کرده است میگوید متهمین اصلی از حسن روحانی و ابراهیم یزدی به عنوان سران شاخه درون نظام و اپوزیسیون این شبکه نام بردهاند. من شخصاً…
#تحلیل_یک_اصلاح_طلب
✍ #مجيد_مكى:
ناباوری، تهدیدها و فرصتها (3)
برای درک چرایی حمایت آیتالله خامنهای از احمدینژاد و مرحوم هاشمیرفسنجانی از روحانی میبایست اول کیفیت هر یک از این مواردِ حمایت را تبیین نمود و سپس با قراردادن خودمان به جای ایشان ببینیم طی چه فعل و انفعالاتی و بر اساس چه تصوراتی این حمایتها صورت پذیرفتهاند.
از ابتدای صعود احمدینژاد به ریاستجمهوری، تلاش فراجناحی و چندجانبه فراوانی صورت پذیرفت تا او را به عنوان گزینه آیتالله خامنهای برای سال 1384 در افکار عمومی جا بیاندازند. اینطور نبوده است. توصیفاتِ غیرمصداقی رهبر جمهوریاسلامی ایران از نامزد مطلوب در آستانه انتخابات سال 1384 بیش از احمدینژاد، قالیباف را به ذهن میآوردند. پیشتر به عواملی که زمینهساز صعود احمدینژاد طی سالهای 1382 تا 1384 پرداخته شد: مطرح شدن وی در رسانهها توسط اعضای سابق حزب زحمتکشان مظفر بقایی، «ازخودگذشتگی» علی یونسی برای تایید صلاحیت احمدینژاد، طراحی «پیچیده» و «چند لایه» مجموعه غیررسمی تحت امر محمدباقر ذوالقدر، متمرکز کردن توپخانه اصلاحطلبان بر قالیباف به منظور مصون ماندن احمدینژاد توسط روزنامهنگاران مرتبط با شبکه امنیتیای که زمانی توسط سعید امامی اداره میشد.
یک مورد دیگر را نیز میتوان به لیست فوق افزود. شیخ مهدی کروبی طی مصاحبهای در آستانه انتخابات 1388 با آقای عباس عبدی، مدعی شدند که وزارت کشورِ دولت اصلاحات حاضر به رسیدگی به شکایت او مبنی بر تقلب به سود محمود احمدینژاد و علیه او در دور اول انتخابات سال 1384 نشده است. آقای کروبی برای توضیح علت این امر به سخن یکی از مسئولان وقت وزارت کشور، بدون ذکر نام وی، استناد میکنند که عضو «جبهه مشارکت» نیز بوده است. بنا به گفته آقای کروبی، مسئول مورد نظر ورود ایشان به دور دوم انتخابات در کنار آقای هاشمیرفسنجانی را معادل پیروزی کروبی میدانسته است. از طرف دیگر برخی اعضای «جبهه مشارکت»، که پیشتر طرح جنجالی «خروج از حاکمیت» را به عنوان استراتژی جناح اصلاحطلب مطرح میکردند، در تلاش بودهاند تا دولت نهم برچسب «اصلاحطلب» نداشته باشد.
از قضا، اگر به طراحان ایده «خروج از حاکمیت» اصلاحطلبان نگاه کنیم، باز هم به همان شبکه(های) مخفی مورد بحث میرسیم. با توجه به اهمیت بسیار زیاد صعود احمدینژاد به قدرت برای اجرای برنامههای شبکه جهانی زرسالاری در ایران، میتوان این فرضیه را به طور جدی مطرح کرد که عدهای از چهرههای شاخص جناح اصلاحطلب عملاً در حال فریب دیگر اعضای این جناح بودهاند تا مجموعه اقدامات دو جناح به پیروزی محمود احمدینژاد منجر شود. اصلیترین کارکرد تحلیل تکخطیِ «احمدینژاد گزینه مطلوب خامنهای در انتخابات 1384 بود» اختفای همین دست پیچیدگیهای فریبکارانه است.
ادامه دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
✍ #مجيد_مكى:
ناباوری، تهدیدها و فرصتها (3)
برای درک چرایی حمایت آیتالله خامنهای از احمدینژاد و مرحوم هاشمیرفسنجانی از روحانی میبایست اول کیفیت هر یک از این مواردِ حمایت را تبیین نمود و سپس با قراردادن خودمان به جای ایشان ببینیم طی چه فعل و انفعالاتی و بر اساس چه تصوراتی این حمایتها صورت پذیرفتهاند.
از ابتدای صعود احمدینژاد به ریاستجمهوری، تلاش فراجناحی و چندجانبه فراوانی صورت پذیرفت تا او را به عنوان گزینه آیتالله خامنهای برای سال 1384 در افکار عمومی جا بیاندازند. اینطور نبوده است. توصیفاتِ غیرمصداقی رهبر جمهوریاسلامی ایران از نامزد مطلوب در آستانه انتخابات سال 1384 بیش از احمدینژاد، قالیباف را به ذهن میآوردند. پیشتر به عواملی که زمینهساز صعود احمدینژاد طی سالهای 1382 تا 1384 پرداخته شد: مطرح شدن وی در رسانهها توسط اعضای سابق حزب زحمتکشان مظفر بقایی، «ازخودگذشتگی» علی یونسی برای تایید صلاحیت احمدینژاد، طراحی «پیچیده» و «چند لایه» مجموعه غیررسمی تحت امر محمدباقر ذوالقدر، متمرکز کردن توپخانه اصلاحطلبان بر قالیباف به منظور مصون ماندن احمدینژاد توسط روزنامهنگاران مرتبط با شبکه امنیتیای که زمانی توسط سعید امامی اداره میشد.
یک مورد دیگر را نیز میتوان به لیست فوق افزود. شیخ مهدی کروبی طی مصاحبهای در آستانه انتخابات 1388 با آقای عباس عبدی، مدعی شدند که وزارت کشورِ دولت اصلاحات حاضر به رسیدگی به شکایت او مبنی بر تقلب به سود محمود احمدینژاد و علیه او در دور اول انتخابات سال 1384 نشده است. آقای کروبی برای توضیح علت این امر به سخن یکی از مسئولان وقت وزارت کشور، بدون ذکر نام وی، استناد میکنند که عضو «جبهه مشارکت» نیز بوده است. بنا به گفته آقای کروبی، مسئول مورد نظر ورود ایشان به دور دوم انتخابات در کنار آقای هاشمیرفسنجانی را معادل پیروزی کروبی میدانسته است. از طرف دیگر برخی اعضای «جبهه مشارکت»، که پیشتر طرح جنجالی «خروج از حاکمیت» را به عنوان استراتژی جناح اصلاحطلب مطرح میکردند، در تلاش بودهاند تا دولت نهم برچسب «اصلاحطلب» نداشته باشد.
از قضا، اگر به طراحان ایده «خروج از حاکمیت» اصلاحطلبان نگاه کنیم، باز هم به همان شبکه(های) مخفی مورد بحث میرسیم. با توجه به اهمیت بسیار زیاد صعود احمدینژاد به قدرت برای اجرای برنامههای شبکه جهانی زرسالاری در ایران، میتوان این فرضیه را به طور جدی مطرح کرد که عدهای از چهرههای شاخص جناح اصلاحطلب عملاً در حال فریب دیگر اعضای این جناح بودهاند تا مجموعه اقدامات دو جناح به پیروزی محمود احمدینژاد منجر شود. اصلیترین کارکرد تحلیل تکخطیِ «احمدینژاد گزینه مطلوب خامنهای در انتخابات 1384 بود» اختفای همین دست پیچیدگیهای فریبکارانه است.
ادامه دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
آنتی الیگارشی
#تحلیل_یک_اصلاح_طلب ✍ #مجيد_مكى: ناباوری، تهدیدها و فرصتها (3) برای درک چرایی حمایت آیتالله خامنهای از احمدینژاد و مرحوم هاشمیرفسنجانی از روحانی میبایست اول کیفیت هر یک از این مواردِ حمایت را تبیین نمود و سپس با قراردادن خودمان به جای ایشان ببینیم…
#تحلیل_یک_اصلاح_طلب
✍ #مجيد_مكى:
ناباوری، تهدیدها و فرصتها (4)
حمایتهای آیتالله خامنهای از محمود احمدینژاد از زمان ریاستجمهوری او شروع شد. دو نکته را میبایست برای ارزیابی این حمایتها در نظر داشت. اولاً برخی حمایتها، حمایت از دولت وی بوده است که مجموعه بسیار بزرگتری است نسبت به آنچه میتوان تیم احمدینژاد نام برد. لیکن، این حمایتها ناخودآگاه در بخشی از افکار عمومی، طرفدار و مخالف احمدینژاد هر دو، به حمایت از احمدینژاد تفسیر شدهاند. ثانیاً، همانطور که برخی سران جناح اصلاحطلب طی دوره اول ریاستجمهوری احمدینژاد به درستی اشاره میکردند، یکی از علل این واقعیت که دولت اول احمدینژاد بیش از هر دولت دیگری مورد حمایت رهبر جمهوریاسلامی ایران قرار میگرفت برآورد آیتالله خامنهای از وضعیت این دولت بوده است که آن را نسبتاً متزلزل میپنداشتهاند.
به نظر من این برآورد خطا بوده. ولی چه عاملی این برآورد را موجب شد؟ یک عامل مهم پروپاگاندای سنگین جبهه مقابل احمدینژاد بود که در ابتدای امر و با آن شدت هیچ توجیهی نداشت. برخی اصلاحطلبان، فخرفروشانه، مدعیاند علت ضدیت شدیدشان با احمدینژاد در همان روز اول شناخت دقیقشان از احمدینژاد بوده است. بخش اعظم این مدعیان حتی امروز نیز احمدینژاد را نشناختهاند. تصور این دسته افراد از احمدینژاد یک «انقلابی تندرو» بود. نمیگفتند احمدینژاد انقلابی «قلابی» است. میگفتند «تندرو» است یا رئوس نظراتی که ابراز میکند غلط هستند. اغلب این گونه افراد هنوز نیز نسبت به تعلق اردوگاهی احمدینژاد، که همان شبکه زرسالاری جهانی است، کور هستند یا ترجیح میدهند کور باشند. به عنوان مثال، این دسته افراد احمدینژاد را بیش از اینکه با ابولقاسم خزعلی یا محمدصادق حائریشیرازی بشناسند، ترجیح میدهند مثل روز اول او را بهانهای کنند برای جنگ ایدئولوژیک با امثال آقای محمدتقی مصباحیزدی.
همانطور که گفته شد، شدت و تندی کارزار تبلیغاتیای که ظاهراً علیه احمدینژاد بود در ابتدای امر هیچ توجیهی نداشت. کسانی را که ناموجه بودن این کارزار تبلیغاتی سنگین در آغاز دوران احمدینژاد را نمیپذیرند میتوان ارجاع داد به (تغییر) موضع میرحسین موسوی نسبت به (دولت) احمدینژاد. موسوی، که برخلاف ادعای سوالبرانگیز محمد شریعتمداری به احمدینژاد رای نداده بود، به تصریح اعضای خانوادهاش به احمدینژاد خوشبین بوده و به رغم عدم پذیرش «سمت مشاور عالی رئیسجمهور»، امید داشته است تا موفق گردد. اما پس از مشاهده اقدامات وی طی دو سال و اندی به این نتیجه میرسد که خطر بزرگی از جانب او کشور را تهدید میکند.
واکنش طبیعی و خالی از عنادورزی همین است. نه آنکه از روز اول فردی را که هنوز نمود و بروز کافی نداشته است در سطح گسترده «فاشیست» یا «مرتجع» بنامند. البته بخش اعظم اصلاحطلبان به دلیل اختلافات ایدئولوژیک نمیتوانستند ذرهای همدلی با احمدینژاد داشته باشند. ولی حتی اگر مسئله فقط مخالفت ایدئولوژیک بود نیز نیازی به استفاده از فحشهای سیاسی فوق نبود. مسئله فراتر از مخالفت ایدئولوژیک بود. با یک پروپاگاندای تمام عیار مواجه بودیم. ناموجه بودن این کارزار تبلیغاتی سنگین عملاً افراد مستعد را به این نتیجه میرساند که اصلیترین کانونهای قدرت در جمهوریاسلامی علیه احمدینژاد هستند و به این دلیل او مظلوم است و دولت وی نیازمند حمایت ویژه و خاص که بدون آن خطر سقوطش وجود دارد.
به نظر من، بخش مهم و موثری از این کارزار تبلیغاتی طراحی شده بود با هدف ایجاد خطای دید برای آیتالله خامنهای تا با تشدید حمایتهای ایشان از (دولت) احمدینژاد، سرنوشت سیاسی این دو فرد را به هم گره بزنند. طبیعی است که رفتار سیاسی آیتالله خامنهای مورد مطالعه دقیق و مفصل بوده باشد و به اتکای یافتههای این دست مطالعات، ایشان هدف طراحیهای اینچنینی باشند. البته (میزان) موفقیت چنین طرحهایی مبحث مجزایی است. در کنار این موضوع، باید توجه کرد که برخلاف تصور غالب، رسانههای موثر جبهه مخالف احمدینژاد، مشابه بقیه رسانههای بزرگ و موثر، مستقل و خودانگیخته نبوده بلکه درهمتنیدگیهای بسیاری با شبکههای اطلاعاتی دارند که امکان هماهنگسازی با طرحهای مخفیِ دستکاریِ سیاسی را فراهم میکنند.
ادامه دارد...
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
✍ #مجيد_مكى:
ناباوری، تهدیدها و فرصتها (4)
حمایتهای آیتالله خامنهای از محمود احمدینژاد از زمان ریاستجمهوری او شروع شد. دو نکته را میبایست برای ارزیابی این حمایتها در نظر داشت. اولاً برخی حمایتها، حمایت از دولت وی بوده است که مجموعه بسیار بزرگتری است نسبت به آنچه میتوان تیم احمدینژاد نام برد. لیکن، این حمایتها ناخودآگاه در بخشی از افکار عمومی، طرفدار و مخالف احمدینژاد هر دو، به حمایت از احمدینژاد تفسیر شدهاند. ثانیاً، همانطور که برخی سران جناح اصلاحطلب طی دوره اول ریاستجمهوری احمدینژاد به درستی اشاره میکردند، یکی از علل این واقعیت که دولت اول احمدینژاد بیش از هر دولت دیگری مورد حمایت رهبر جمهوریاسلامی ایران قرار میگرفت برآورد آیتالله خامنهای از وضعیت این دولت بوده است که آن را نسبتاً متزلزل میپنداشتهاند.
به نظر من این برآورد خطا بوده. ولی چه عاملی این برآورد را موجب شد؟ یک عامل مهم پروپاگاندای سنگین جبهه مقابل احمدینژاد بود که در ابتدای امر و با آن شدت هیچ توجیهی نداشت. برخی اصلاحطلبان، فخرفروشانه، مدعیاند علت ضدیت شدیدشان با احمدینژاد در همان روز اول شناخت دقیقشان از احمدینژاد بوده است. بخش اعظم این مدعیان حتی امروز نیز احمدینژاد را نشناختهاند. تصور این دسته افراد از احمدینژاد یک «انقلابی تندرو» بود. نمیگفتند احمدینژاد انقلابی «قلابی» است. میگفتند «تندرو» است یا رئوس نظراتی که ابراز میکند غلط هستند. اغلب این گونه افراد هنوز نیز نسبت به تعلق اردوگاهی احمدینژاد، که همان شبکه زرسالاری جهانی است، کور هستند یا ترجیح میدهند کور باشند. به عنوان مثال، این دسته افراد احمدینژاد را بیش از اینکه با ابولقاسم خزعلی یا محمدصادق حائریشیرازی بشناسند، ترجیح میدهند مثل روز اول او را بهانهای کنند برای جنگ ایدئولوژیک با امثال آقای محمدتقی مصباحیزدی.
همانطور که گفته شد، شدت و تندی کارزار تبلیغاتیای که ظاهراً علیه احمدینژاد بود در ابتدای امر هیچ توجیهی نداشت. کسانی را که ناموجه بودن این کارزار تبلیغاتی سنگین در آغاز دوران احمدینژاد را نمیپذیرند میتوان ارجاع داد به (تغییر) موضع میرحسین موسوی نسبت به (دولت) احمدینژاد. موسوی، که برخلاف ادعای سوالبرانگیز محمد شریعتمداری به احمدینژاد رای نداده بود، به تصریح اعضای خانوادهاش به احمدینژاد خوشبین بوده و به رغم عدم پذیرش «سمت مشاور عالی رئیسجمهور»، امید داشته است تا موفق گردد. اما پس از مشاهده اقدامات وی طی دو سال و اندی به این نتیجه میرسد که خطر بزرگی از جانب او کشور را تهدید میکند.
واکنش طبیعی و خالی از عنادورزی همین است. نه آنکه از روز اول فردی را که هنوز نمود و بروز کافی نداشته است در سطح گسترده «فاشیست» یا «مرتجع» بنامند. البته بخش اعظم اصلاحطلبان به دلیل اختلافات ایدئولوژیک نمیتوانستند ذرهای همدلی با احمدینژاد داشته باشند. ولی حتی اگر مسئله فقط مخالفت ایدئولوژیک بود نیز نیازی به استفاده از فحشهای سیاسی فوق نبود. مسئله فراتر از مخالفت ایدئولوژیک بود. با یک پروپاگاندای تمام عیار مواجه بودیم. ناموجه بودن این کارزار تبلیغاتی سنگین عملاً افراد مستعد را به این نتیجه میرساند که اصلیترین کانونهای قدرت در جمهوریاسلامی علیه احمدینژاد هستند و به این دلیل او مظلوم است و دولت وی نیازمند حمایت ویژه و خاص که بدون آن خطر سقوطش وجود دارد.
به نظر من، بخش مهم و موثری از این کارزار تبلیغاتی طراحی شده بود با هدف ایجاد خطای دید برای آیتالله خامنهای تا با تشدید حمایتهای ایشان از (دولت) احمدینژاد، سرنوشت سیاسی این دو فرد را به هم گره بزنند. طبیعی است که رفتار سیاسی آیتالله خامنهای مورد مطالعه دقیق و مفصل بوده باشد و به اتکای یافتههای این دست مطالعات، ایشان هدف طراحیهای اینچنینی باشند. البته (میزان) موفقیت چنین طرحهایی مبحث مجزایی است. در کنار این موضوع، باید توجه کرد که برخلاف تصور غالب، رسانههای موثر جبهه مخالف احمدینژاد، مشابه بقیه رسانههای بزرگ و موثر، مستقل و خودانگیخته نبوده بلکه درهمتنیدگیهای بسیاری با شبکههای اطلاعاتی دارند که امکان هماهنگسازی با طرحهای مخفیِ دستکاریِ سیاسی را فراهم میکنند.
ادامه دارد...
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
آنتی الیگارشی
#تحلیل_یک_اصلاح_طلب ✍ #مجيد_مكى: ناباوری، تهدیدها و فرصتها (4) حمایتهای آیتالله خامنهای از محمود احمدینژاد از زمان ریاستجمهوری او شروع شد. دو نکته را میبایست برای ارزیابی این حمایتها در نظر داشت. اولاً برخی حمایتها، حمایت از دولت وی بوده است…
#تحلیل_یک_اصلاح_طلب
✍ #مجيد_مكى:
ناباوری، تهدیدها و فرصتها (5)
میزان مسئولیت آیتالله خامنهای در حمایت از احمدینژاد را میبایست با درنظر داشتن پسزمینه فوق سنجید و به عنوان مثال مقایسه با تشخیص سریع مرحوم هاشمیرفسنجانی مبنای عادلانهای ندارد. آقای هاشمیرفسنجانی به مراتب کار بسیار سادهتری داشتند. احمدینژاد، با سوار شدن بر نارضایتیهای برحق جامعه از مرحوم هاشمیرفسنجانی، از روز اول جایگاه خود را علیه ایشان تعریف کرد. آقای هاشمی نیز، به درستی، خود را یکی از دو وارث اصلی نهضت آیتالله خمینی میدانست. طبیعی بود آن درجه از ضدیت عریان با خود را عملاً به ضدیت با انقلاباسلامی تاویل کنند. وضعیت آیتالله خامنهای ولی، به دلایل فوق و اظهارنظرات همسو با ایشان توسط احمدینژاد در مسائل اساسی طی سالهای 1384 تا 1388، بسیار پیچیدهتر و بغرنج بود.
همسو بودن رئوس نظراتی که احمدینژاد طی سالهای 1384 تا 1388 اظهار میکرد با نظرات شناختهشده آیتالله خامنهای که اصل و اساسشان طی چندین دهه ثابت بودهاند بنای جملهای بود که از خطبه نماز جمعه 29 خرداد 1388 بیش از هر جمله دیگری مورد توجه قرار گرفت. نکته جالب اینجا است که این جمله اغلب با یک تغییر کوچک ولی تعیینکننده نقل میشود. جمله اصلی را، که «نظر آقای رئیسجمهور به نظر بنده نزدیکتر است» بود، به صورت «نظر بنده به نظر آقای رئیسجمهور نزدیکتر است» نقل میکنند. تفاوت اینجا است که در اولی شاخص انقلاباسلامی رهبر جمهوریاسلامی است ولی دومی جایگاه احمدینژاد را تا حد شاخصی برای انقلاباسلامی ارتقاء میدهد که دیگران میبایست نسبت به آن سنجیده شوند.
دو کارزار تبلیغاتی ظاهراً معارض، یکی طرفدار احمدینژاد و دیگری مخالف او، با استناد به همین جمله، استثنائی بودن حمایت رهبر جمهوریاسلامی از احمدینژاد را نتیجه گرفتند. علاوه بر تغییر جزئی ولی تعیینکننده فوق، آنچه موجب این نتیجهگیری شده است نادیده انگاشتن پسزمینهای است که این جمله در بستر آن بیان شده. این جمله در بخشی از آن خطبه بیان شده است که اختصاص به برشمردن حسنات و خدمات آقای هاشمیرفسنجانی دارد که هدف حملات تند احمدینژاد طی مناظرات انتخاباتی بود. به طور ویژه، جمله «مردم نباید دچار توهم شوند» حکایت از این دارد که آیتالله خامنهای نگرانند که جامعه دچار این تصور گردد که حملات احمدینژاد به آقای هاشمیرفسنجانی مورد تایید ایشان است. نادیده گرفتن این پسزمینه و نقل قول خلاف واقع آن جمله معروف نشان میدهد تا چه میزان تصور «حمایت استثنائی آیتالله خامنهای از احمدینژاد» حاصل یک پروپاگاندای دوجانبه سنگین بوده است.
ادامه دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
✍ #مجيد_مكى:
ناباوری، تهدیدها و فرصتها (5)
میزان مسئولیت آیتالله خامنهای در حمایت از احمدینژاد را میبایست با درنظر داشتن پسزمینه فوق سنجید و به عنوان مثال مقایسه با تشخیص سریع مرحوم هاشمیرفسنجانی مبنای عادلانهای ندارد. آقای هاشمیرفسنجانی به مراتب کار بسیار سادهتری داشتند. احمدینژاد، با سوار شدن بر نارضایتیهای برحق جامعه از مرحوم هاشمیرفسنجانی، از روز اول جایگاه خود را علیه ایشان تعریف کرد. آقای هاشمی نیز، به درستی، خود را یکی از دو وارث اصلی نهضت آیتالله خمینی میدانست. طبیعی بود آن درجه از ضدیت عریان با خود را عملاً به ضدیت با انقلاباسلامی تاویل کنند. وضعیت آیتالله خامنهای ولی، به دلایل فوق و اظهارنظرات همسو با ایشان توسط احمدینژاد در مسائل اساسی طی سالهای 1384 تا 1388، بسیار پیچیدهتر و بغرنج بود.
همسو بودن رئوس نظراتی که احمدینژاد طی سالهای 1384 تا 1388 اظهار میکرد با نظرات شناختهشده آیتالله خامنهای که اصل و اساسشان طی چندین دهه ثابت بودهاند بنای جملهای بود که از خطبه نماز جمعه 29 خرداد 1388 بیش از هر جمله دیگری مورد توجه قرار گرفت. نکته جالب اینجا است که این جمله اغلب با یک تغییر کوچک ولی تعیینکننده نقل میشود. جمله اصلی را، که «نظر آقای رئیسجمهور به نظر بنده نزدیکتر است» بود، به صورت «نظر بنده به نظر آقای رئیسجمهور نزدیکتر است» نقل میکنند. تفاوت اینجا است که در اولی شاخص انقلاباسلامی رهبر جمهوریاسلامی است ولی دومی جایگاه احمدینژاد را تا حد شاخصی برای انقلاباسلامی ارتقاء میدهد که دیگران میبایست نسبت به آن سنجیده شوند.
دو کارزار تبلیغاتی ظاهراً معارض، یکی طرفدار احمدینژاد و دیگری مخالف او، با استناد به همین جمله، استثنائی بودن حمایت رهبر جمهوریاسلامی از احمدینژاد را نتیجه گرفتند. علاوه بر تغییر جزئی ولی تعیینکننده فوق، آنچه موجب این نتیجهگیری شده است نادیده انگاشتن پسزمینهای است که این جمله در بستر آن بیان شده. این جمله در بخشی از آن خطبه بیان شده است که اختصاص به برشمردن حسنات و خدمات آقای هاشمیرفسنجانی دارد که هدف حملات تند احمدینژاد طی مناظرات انتخاباتی بود. به طور ویژه، جمله «مردم نباید دچار توهم شوند» حکایت از این دارد که آیتالله خامنهای نگرانند که جامعه دچار این تصور گردد که حملات احمدینژاد به آقای هاشمیرفسنجانی مورد تایید ایشان است. نادیده گرفتن این پسزمینه و نقل قول خلاف واقع آن جمله معروف نشان میدهد تا چه میزان تصور «حمایت استثنائی آیتالله خامنهای از احمدینژاد» حاصل یک پروپاگاندای دوجانبه سنگین بوده است.
ادامه دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie