آنتی الیگارشی
7.62K subscribers
15K photos
5.56K videos
95 files
5.15K links
تمام مطالب منتشر شده در کانال مورد تایید نیست و گاهی تنها برای هم افزایی و ایجاد فضای آزاد اندیشانه انتشار می یابد.

مسئولیت مطالب مخاطبان در گروه متصل به کانال تنها به
عهده خود مخاطبان است.
Download Telegram
#داستانک

⭕️روز دوم آبان سال ۵۲۶ هجری خورشیدی سپاهیان سلجوقی بر صلیبی‌های مهاجم آلمانی که زیر فرمان کنراد سوم می‌جنگیدند در نبرد دوریلائوم غلبه کردند و همه سپاهیان بیست هزار نفره او را کشتار کردند. تنها کنراد همراه با دو هزار نفر توانست جان سالم به در ببرد.

از شگفتی‌های تاریخ جنگ آن که، در همین روز مسیحیان این شکست از مسلمانان را در جبهه‌ ای دیگر جبران کردند.
سربازان آلفونسو پس از چهار ماه محاصره شهر مسلمان‌ و یهودی نشین لیسبون را گرفتند و این مهمترین پیروزی مسیحیانی بود که در نبردهای دوم صلیبی شرکت می کردند.

حاکمان شهر( که مسلمان و یهودی بودند) و نمایندگان مردم پس از چهار ماه به خاطر بروز قحطی در شهر قرارداد صلح صلیبی‌ها را پذیرفتند و قرار شد دروازه‌ها را بگشایند و شهر را تسلیم کنند و در مقابل مردم در امان باشند و جان سپاهیان مسلمان مقیم شهر محفوظ باشد.

اما صلیبی‌ها به محض ورود به شهر عهد خود را شکستند و به کشتار و غارت مردم روی آوردند و سربازان مسلمان و یهودیان را که تسلیم شده بودند مثله کردند. بعدها برای بیرون راندن یهودیان از پرتغال و اسپانیا مسیحیان فرمان الحمرا را صادر کرده و دوباره به قتل عام یهودیان پرداختند.

🀄️Avesta Jam

#twitter
@antioligarchie
#داستانک

⭕️خود كرده را تدبير نيست!

سال ۱۸۸۰ وقتي ملکه تایلند در اثر واژگون شدن قایقش در آب افتاد ،هیچ کس حاضر نشد او را نجات دهد. چون جزای لمس ملکه مرگ بود. ملکه غرق شد!

@antioligarchie
#داستانک

⭕️ترکه‌های آقای شاه!

[مرحوم اسماعیل شاه‌حیدری یکی از چهره‌های شناخته‌شده محله سرشور است که روضه‌های دهه اول محرم او در این محله در میان معمرین مشهدی بسیار معروف است. خیلی از مشهدی‌های قدیم هم او را به ترکه‌های چوب «به» و کراماتی می‌شناسند که از او نقل می‌شده است. در ادامه روایت یکی از معمرین مشهد را درباره او می‌خوانید]

آقای شاه‌حیدری لباس سبز بر تن می‌کرد و عمامه سبزی هم داشت. رسم ایشان این بود که یک دسته ترکه در دست می‌گرفت و هفت‌هشت نفر نوکر دنبال سرش راه می‌افتادند، همین‌طور که در خیابان‌ها و کوچه‌ها حرکت می‌کرد، زنان و کودکان و مردان از مغازه‌ها بیرون می‌آمدند و جلوی او تعظیم می‌کردند. او هم با همان یک دسته ترکه، ملایم بر سر ایشان می‌زد و به اصطلاح متبرکشان می کرد. اگر زن بود آن را روی چادرش می‌زد و اگر مرد بود روی سرش؛ بعضی‌ها هم دستش را می‌بوسیدند.
اعتبارش ناشی از این بود که می‌گفتند وقتی ناصرالدین شاه در سفری به مشهد، هنگام ورودش در طُرُق اتراق می‌کند، به همه اهل مشهد می‌گویند به استقبال ناصرالدین‌ شاه بروند. پدر آقای شاه حیدری هم می‌خواسته برود ولی وسیله گیرش نمی‌آید؛ نه الاغی نه اسبی لذا سوار یک دیوار می‌شود و می‌گوید: «حرکت کن» این دیوار مثل یک اسب یا الاغی راه می‌افتد و پدر آقای شاه‌حیدری را به استقبال شاه می‌رساند. این موضوع جزو کرامات پدر ایشان محسوب می‌شد و ایشان نان آن کرامت پدر را می‌خورد. از این رو در مجالس [روضه‌ یا مولودی] که ما داشتیم ختم نهایی وظیفه او بود؛ البته صحبتی نمی‌کرد. بلکه می‌آمد و لعن می‌کرد! کارش لعن کردن بود، مثلا می‌گفت: «بر شراب‌خوار و تارک‌الصلات لعنت!» همین‌طور مدام لعن می‌کرد. خیلی هم شوخ بود. مثلا پدرم یک پسر دایی داشت که همه به او پسردایی می‌گفتند. او در هشتی از مردم استقبال می‌کرد و خوش‌آمد می‌گفت. ایشان آن زمان ریشش را می‌تراشید. برای همین آقای شاه‌حیدری همین‌طور که لعن می‌کرد، می‌رسید به اینکه بگوید «بر ریش‌تراش لعنت!». می‌گفت: «بر ریش‌تراش لعنت به استثنای آن حاج پسر دایی!» و با انگشتش او را نشان می‌داد.
بزرگترها برایم نقل می‌کردند که شازده جعفرقلی میرزا، نایب‌تولیت آستان‌قدس و والی خراسان یک بار به مجلس عزاداری می‌رود و دم در می‌نشیند. همان‌طور که آقای شاه‌حیدری مشغول لعن کردن بوده، از جمله کسانی را که انحراف جنسی دارند، لعن می‌کرده و گفته: «لعنت به آن‌ها، به استثنای این شازده جعفر قلی میرزا!».

💢تاریخ شفاهی ایران


@antioligarchie
#داستانک

⭕️عراق شاعر جوانی داشت به نام «رحيم‌المالکی» که در شهر الثورة (كه امروز شهر صدر نامیده شده) حدود سال ۱۹۸۰م یک مجمع شعر شعبی ( شعرهای عامیانه عراقی)  تأسیس کرد و خودش هم اغلب شعرهایی که می‌گفت در این قالب بود؛ سال ۲۰۰۱ ، در زمان صدام هم به بهانه‌ی تشویش افکار عمومی دستگیر شده بود.

سال ۲۰۰۷م و پس از دوران صدام ،یک قصیده‌ی تند سیاسی گفت که بعد از انتشار شعر و افتادنش بر سر افواه و زبان‌ مردم طولی نکشید که در یک انفجار انتحاری کشته شد که بین مردم تا امروز شایع است که به خاطر آن شعر او را کشتند تا از زبان تلخ و تندش بیاسایند.
قصیده خطاب به یک روسپی مشهور در عراق سروده شده که  به «حسنة» معروف بود...

در بیتی از آن سروده ، با استفهام انکاری خطاب به آن زن می‌‌گوید:
"ای حسنه!
با من بگو
امروز چه کسی از تو شرافتمندتر است تا شکایتِ وانفسای این روزگار خود را به پیش او بریم!؟
راهنمایی‌ام کن ای حسنه!
تا همین فردا راه افتم و به پیش او شوم..."

امروز عراقی‌ها به او شهید شعر شعبی(شعر عامیانه )می‌گویند.

🀄️مسعود باب الحوائجی


#twitter

@antioligarchie
#داستانک

⭕️می گویند در اوايل پیدایش و رواج دستگاه‌های بی‌سیم در سعودی، بین دو تن از شیوخ مکه مناظره‌ای علنی رخ داد، یکی از آنها شیخ عبدالله‌ بن‌بلیهد بود که مدتی قاضی‌القضات مکه بود، همان کسی که فتوای تخریب قبور بقیع را از مفتیان گرفته بود و دیگری مفتی مکه ع.س بود از مفتیان بسیار مشهور  و صاحب نفوذ مکه.

بن‌بلیهد معتقد بود استفاده از بی‌سیم به لحاظ شرعی مباح و جایز است، اما ع.س مفتی مکه می‌گفت: چیزی که فاقد سیم است لابد ساخته‌ی شیطان است پس بکارگیری آن هم حرام است.
بن بلیهد وقتی نتوانست با دلیل و استدلال شرعی و نقلی و فقه و اصولی، مفتی مکه را قانع کند راه دیگری را پیش گرفت و گفت:
یا شیخ: وقتی مقرریِ حقوق‌تان از جانب پادشاه سعودی به شما از طریق دستگاه‌های الکترونیکی می‌رسد آیا شما به بهانه‌ی بی‌سیم بودن آن دستگاه‌ها از پذیرش مقرری و مواجب خویش خودداری می‌کنید؟ و آن را از ناحیه‌ی شیاطین قلمداد می‌کنید؟ یا حقوق را می‌پذیرید حتی اگر از طریق دستگاه بی‌سیم به شما ارسال و ابلاغ شود؟
مفتی مکه در برابر چنین استدلالی سکوت کرد و پاسخ قانع‌کننده‌ای نداشت...

🀄️مسعود باب الحوائجی


#twitter

@antioligarchie
#داستانک

⭕️ "سیدعلی مجتهدکازرونی" از نخستین مجتهدانی بود که به مجلس مشروطه راه یافت،فیلسوف و ادیب برجسته‌ای بود که به عربی و فارسی شعر می‌سرود و ملمّعات  متقنی در دیوانش دیده می‌شود.
او  قصیده‌ای دارد به نام "چماقیه" که به افشای روحانیونی می‌پردازد که علیه مشروطه‌خواهان، چماقدارانی را برای تهدید و ارعاب و تخریب اجیر می‌کردند.
از این قصیده فقط یک بیت در دیوان او آمده:
"بِهوش باش که صید چماقیان نشوی
که بس عظیم بُوَد دام و دانه‌های چماق!"

🀄️مسعود باب الحوائجی


#twitter

@antioligarchie
#داستانک

⭕️در مقابل ساختمانی، عده‌ای از افراد مسن مرد و زن گرد هم آمده بودند و با مشت‌های جمع شده شعار میدادند:
«یخچالِ بازنشسته/خالی‌تر از گذشته»...

آن طرف خیابان و در گوشه‌ی عقب نشینی کرده و دنجِ پياده رو، مردی خواب آلود، رویِ کارتن خالیِ یخچالی که زیرش بود، غلتی زد و به این شعارها فکر می‌کرد و سپس یادش آمد که نه بازنشسته است و نه یخچال دارد!، به همین خاطر در جهت مخالف غلتی دیگر زد و راحت خوابید!

💢شاهین بهرامی


@antioligarchie
#داستانک
⭕️امین، خلیفه عباسی

پس از مرگ هارون‌الرشید،پسرش ،امین جانشین او شد: در میان خلفا کسی مانند او ادیب و علاقه‌مند به شعر و‌طرب کمتر پیدا می‌کنید.

طبزی در "تاریخ طبری" آورده :
هنگامی که امین با برادرش مأمون در نبرد بود و طاهربن‌الحسین فرمانده سپاه مأمون،بغداد ،مرکز خلافت امین را  دوسال  محاصره کرده و زیر هجمه‌ی خود گرفته بود؛ اما امین به بهانه‌ی جنگ به هیچ وجه از تفریحات و‌عیش و طرب خویش نمی‌کاست.
طبری می‌نویسد:ا مین با خادمش کوثر که شاهد ومعشوق مذکر او بود به ماهیگیری رفته بود در همان حال شخصی به نزدش آمد و خبر ورود طاهربن‌الحسین و شکسته شدن دروازه‌ی بغداد را به او داد.
امین با کلافگی گفت :وای بر تو! رهایم کن،کوثر دو ماهی صید کرده و من هنوز نتوانستم هیچ ماهی‌ای بگیرم!
از ماهیگیری اش برنگشته بود که توسط طاهر سرش از تن جدا و به نزد مأمون فرستاده شد و بدنش را هم با بدن کوثر تکه‌تکه و مُثله کردند.

این فرجام تراژیک خلیفه‌ و معشوقش بود.
معشوقی که امین،زن‌ و دو فرزندش عبدالله و موسی را به خاطر او رها کرده بود، از آن پس مادرش زبیده هرچه دختران و کنیزان را به شکل پسر می‌آراست تا نظر او را جلب کنند ثمری نداشت؛کوثر برای او نقش أیاز،برای سلطان محمود را داشت.
اغانی اشعاری چند از امین در وصف کوثر نقل کرده از جمله دو بیتی که گفته‌اند شبی مهتابی سروده :
وصف رخ خوب تو، ماه بکردی تمام
خیره منش در خیال،لیک ندیدم تورا

نرگس بشکفته‌اش تا که نفَس بر زند
می‌دهدم در گمان، نفحه‌ی لعلِ تو را!

حدیث آنان بین خلایق پیچیده بود چندان که شاعران آشکارا در اشعار خود به روابط جنسی خلیفه با کوثر اشاره می‌کردند
وقتی آن اشعار به گوش امین می‌رسید،پاسخش تنها این بیت بود:
"كَوثرٌ دِيني ودُنيا/ يَ وسُقمِي وطَبيبي"

همان مضمونی که بعدها در اشعار صوفیانه غلبه یافت، یعنی:
کوثر: دین من و دنیای من
کوثر: درد من و درمان من!
گویند امین نخستین کسی بود که قایق‌هایی به شکل مرغابی و مرغان دیگر ساخته و بر روی دجله انداخته بود تا خودش و مردم بدین ترتیب شب‌های مفرح و به یاد ماندنی دجله را با  دلدادگان خویش رقم زنند.


💢ترجمه ادب و فرهنگ عربی


@antioligarchie
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#داستانک_انتخاباتی

⭕️( ویدئو) خاطره ابطحی از انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ : قالیباف آمد پیش کروبی و گفت: شما و هاشمی استعفا بدهید من بلدم چطور با ‎احمدی‌نژاد برخورد کنم!



🔻در یکی از دوره‌های انتخابات مجلس در حوزه تفرش، فراهان و آشتیان یکی از مسئولین سابق یکی از استان‌های جنوبی کاندید شده بود! روز انتخاب تعداد زیادی اتوبوس از اون استان وارد این حوزه شدند تا در انتخابات شرکت کنند...نماینده شهر که شکست خورد سخنرانی تندی در مجلس علیه رییس جمهور وقت کرد!

🀄️محمدحسن حیدری



🔻‏سال ۸۴  شب انتخابات یک جلسه فوری برای فرماندهان پایگاهها برگزار شد سردار اقامیر فرمانده سپاه تهران گفتند در نظرسنجی ها قالیباف بافاصله کمی از هاشمی قرار داره همه به او رای بدهند تا ارا شکسته نشه به اعتراض گفتم ما به احمدی نژاد رسیدیم جلسه به هم ریخت کلی سی دی و تراکت. البته که همه سی دی ها و تراکت ها باد کرد و ما هم کار خودمونو کردیم که بعدا عذر مارو خواستن و قالیباف هم که شد شهردار سردار اقامیر را گذاشت مسئول ورزش و جوانان شهرداری...

🀄️رضا شیرازی


#twitter

@antioligarchie
#داستانک

⭕️تخرخر

میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، که( ابتدا وزیر خارجه بود) هم صدراعظم مظفرالدین شاه بود و هم اولین رئیس‌الوزرای مشروطه، موجود پیچیده‌ای بود.... 
شاهکار اساسی میرزا نصرالله خان نائینی( مشیرالدوله) این بود که خود را به نفهمی (تخرخر) زند و طوری رفتار کند که همه او را ابله پندارند که اگر روزی عملیات سرّی او بروز کرد حمل بر خریت او کنند نه خیانت و برای شهرت این خصیصه سعی بسیار داشت.

از جمله کارهایش این بود: با اینکه درشکه‌اش دم دربار حاضر بود هنگامی که از نزد شاه و یا امین‌السلطان بیرون می‌آمد که به خانه خود برود درشکه دیگری را سوار می‌شد؛ درشکه‌چی می‌پرسید که کجا بروم جواب می‌داد منزل، درشکه‌چی می‌گفت بلد نیستم ،منزل کجا است؟ مشیرالدوله با کمال تعجب جواب می‌داد مگر درشکه خودم را سوار نشده‌ام؟ این درشکه مال من نیست؟!

اسب‌های درشکه او سیاه و درشکه‌چیانش مشخص بود، لکن گاهی سوار درشکه یکی از وزراء که اسب‌هایش سفید بود، می‌شد و چند قدمی که به راه می‌افتاد می‌گفت: ببخشید! مثل اینکه این درشکه مال من نیست من اشتباه کردم خیال کردم درشکه خودم را سوار شده‌ام.

در حضور امین‌السلطان ( صدر اعظم) قلمدان می‌کشید و مشغول نوشتن می‌شد وقتی که کارش به آخر می‌رسید ،جلد قلمدانش را عوضی جا می‌کرد. معلوم است جا به جا نمی‌شد مدت‌ها ور می‌رفت تا همه حضار ملتفت شوند و دورش جمع گردند و خنده کنند تا یکی از حضار قلمدانش را جا بیندازد.

در مواقعی که جلو امین‌السلطان می‌نشست که فرامین و احکام را به مهر صدارت برساند کیسه ترمه جایِ مهر خودش را به رنگ و شباهت کیسه مهر امین‌السلطان درست کرده بود.

امین‌السلطان برای مهر کردن فرامین کیسه مهرش را می‌انداخت پیش او، بعد از مهر کردن فرامین، میرزا نصرالله خان کیسه مهر امین‌السلطان را عوضی جیب خودش می‌گذاشت و می‌رفت منزل. شب اگر امین‌السلطان به مهرش احتیاج پیدا می‌کرد کیسه مهر عوضی را پیشخدمت می‌برد خانه میرزا نصرالله خان و مهر امین‌السلطان را می‌گرفت و می‌آورد!

با آن سفید مهرها و گرفتن وجوه گزاف، هر حمالی رتبه نظامی گرفت و هر یهودی در اروپا و امریکا کنسول ایران شد....

📚مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، جلد چهارم، صفحات ۳۵۶- ۳۵۷

@antioligarchie