#داستانک
🔻 #ظلالسلطان[ شاهزاده قاجاری ،فرزند ناصرالدین شاه] در قمارخانه کازینو ضمن گفتگو با حسینقلی خان نواب از پرفسور ادوارد براون سخت شکایت میکند و میگوید: "... من معترفم که کارهای بد بسیار مرتکب شدهام وحتی بچههای شیرخواره را کشتهام و سینه های زنان را بریده و سوزاندهام و کسان بسیاری را به طناب انداختهام ولی این اعمالی را که این انگلیسی پدرسوخته به من نسبت داده است و در کتابش نقل کرده است مرتکب نشدهام."...
▪️و نتیجه ی بررسی یکی از جنايات ظل السلطان را بخوانید👇
🔻مستوفی الممالك دريكی از خاطرات خودازمظفرالدين شاه می گويد :
" گفتند وقتی سيدی از اصفهان آمد وشكايتی آوردكه ظل السلطان خانه مرا خراب كرده وپولش راهم نمی دهد .
شاه دستور می دهدكه فورا ظل السلطان پول خانه او را بپردازد .
پس از مدتی زن وبچه سيد به تهران آمده و گفتند كه ظل السلطان نه تنهاپول خانه ما را نداد بلكه شوهر مرا هم كه همان سيد باشد ، كشت .
مظفرالدين شاه بقدری عصبانی می شود كه به اتابك امين السلطان[ صدراعظم ] دستور می دهد كه فورا قشون بكش به اصفهان واين ...
را بكش ، زيرامن روز قيامت نمی توانم جواب پيغمبر خدا را بدهم .
البته اتابك نامه ای محرمانه به ظل السلطان نوشت و او را به تهران دعوت كرد .
پس ازاين كه ظل السلطان به تهران آمد، اتابك پیشنهاد کرد که او با قرآن وشمشيری دردست ازشاه درخواست طلب بخشش كند ،ولی همين كه چشم مظفرالدين شاه به اوافتاد ، دستورداد فورا ميرغضب بيايدو همانجا او را بكشد .
البته اتابك گفت :" اطاعت مي شود "
و او را بيرون بردند و گوسفندی راكشتند و پس ازمدتی قضيه خاتمه پيداكرد !
پانوشت : [ظل السلطان سه سال از مظفرالدین شاه بزرگتر بود اما چون مادرش از خاندان قاجار نبود به سلطنت نرسید .او ۳۴ سال حاکم اصفهان بود ]
@antioligarchie
🔻 #ظلالسلطان[ شاهزاده قاجاری ،فرزند ناصرالدین شاه] در قمارخانه کازینو ضمن گفتگو با حسینقلی خان نواب از پرفسور ادوارد براون سخت شکایت میکند و میگوید: "... من معترفم که کارهای بد بسیار مرتکب شدهام وحتی بچههای شیرخواره را کشتهام و سینه های زنان را بریده و سوزاندهام و کسان بسیاری را به طناب انداختهام ولی این اعمالی را که این انگلیسی پدرسوخته به من نسبت داده است و در کتابش نقل کرده است مرتکب نشدهام."...
▪️و نتیجه ی بررسی یکی از جنايات ظل السلطان را بخوانید👇
🔻مستوفی الممالك دريكی از خاطرات خودازمظفرالدين شاه می گويد :
" گفتند وقتی سيدی از اصفهان آمد وشكايتی آوردكه ظل السلطان خانه مرا خراب كرده وپولش راهم نمی دهد .
شاه دستور می دهدكه فورا ظل السلطان پول خانه او را بپردازد .
پس از مدتی زن وبچه سيد به تهران آمده و گفتند كه ظل السلطان نه تنهاپول خانه ما را نداد بلكه شوهر مرا هم كه همان سيد باشد ، كشت .
مظفرالدين شاه بقدری عصبانی می شود كه به اتابك امين السلطان[ صدراعظم ] دستور می دهد كه فورا قشون بكش به اصفهان واين ...
را بكش ، زيرامن روز قيامت نمی توانم جواب پيغمبر خدا را بدهم .
البته اتابك نامه ای محرمانه به ظل السلطان نوشت و او را به تهران دعوت كرد .
پس ازاين كه ظل السلطان به تهران آمد، اتابك پیشنهاد کرد که او با قرآن وشمشيری دردست ازشاه درخواست طلب بخشش كند ،ولی همين كه چشم مظفرالدين شاه به اوافتاد ، دستورداد فورا ميرغضب بيايدو همانجا او را بكشد .
البته اتابك گفت :" اطاعت مي شود "
و او را بيرون بردند و گوسفندی راكشتند و پس ازمدتی قضيه خاتمه پيداكرد !
پانوشت : [ظل السلطان سه سال از مظفرالدین شاه بزرگتر بود اما چون مادرش از خاندان قاجار نبود به سلطنت نرسید .او ۳۴ سال حاکم اصفهان بود ]
@antioligarchie