❌ از آن دانشآموزان تا این دانش آموزان
✍️ #مهراب_صادقنیا
✅ کلاس سوم ابتدایی، تازه یاد گرفته بودم نماز بخوانم، وقتی آقای بداخشان(معلّم) از بچههای کلاس پرسید " از بین شما کی نماز میخواند؟" من و هشت نفر دیگر از بچههای کلاس پانزده نفرهمان، دست بالا بردیم. نگاهی کرد و گفت: "خوبه! ولی نماز بر شما واجب نیست." خیلی به مذاق من خوش نیامد؛ وقتی پدربزرگم ماجرا را شنید، گفت "این معلّمها میخواهند بچههای ما را بینماز کنند، شاه از آنها خواسته است."
✅ خواهرزادهی دبیرستانی من میگوید، دبیر تعلیمات دینیشان از آنها پرسیده است کی نماز میخواند؛ و از سی و شش نفرشان تنها سه نفر دست بلند کردهاند. و بعد معلّم ناراحت شده و به آنها گفته است "چرا نماز نمیخوانید؟ نماز بر همهی شما واجب است." احتمالاً پدر بزرگ این بچهها وقتی حرف دبیرشان را بشنوند میگویند این هم از برنامههای حکومت است که بچههای ما را نمازخوان بکند!
💢 گذار از این سیاستوارگی
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
✍️ #مهراب_صادقنیا
✅ کلاس سوم ابتدایی، تازه یاد گرفته بودم نماز بخوانم، وقتی آقای بداخشان(معلّم) از بچههای کلاس پرسید " از بین شما کی نماز میخواند؟" من و هشت نفر دیگر از بچههای کلاس پانزده نفرهمان، دست بالا بردیم. نگاهی کرد و گفت: "خوبه! ولی نماز بر شما واجب نیست." خیلی به مذاق من خوش نیامد؛ وقتی پدربزرگم ماجرا را شنید، گفت "این معلّمها میخواهند بچههای ما را بینماز کنند، شاه از آنها خواسته است."
✅ خواهرزادهی دبیرستانی من میگوید، دبیر تعلیمات دینیشان از آنها پرسیده است کی نماز میخواند؛ و از سی و شش نفرشان تنها سه نفر دست بلند کردهاند. و بعد معلّم ناراحت شده و به آنها گفته است "چرا نماز نمیخوانید؟ نماز بر همهی شما واجب است." احتمالاً پدر بزرگ این بچهها وقتی حرف دبیرشان را بشنوند میگویند این هم از برنامههای حکومت است که بچههای ما را نمازخوان بکند!
💢 گذار از این سیاستوارگی
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
#داستانک
🔻 کربلای چهار
... دمدمای غروبِ یکی از روزهای آبانماه ۱۳۶۵ بود. علی به مدرسهی ما [ مدرسه علمیّهی حقانی] آمد. گفت آمدهام با هم شام بخوریم و بعد بروم ایستگاه راه آهن. مدرسهی ما نزدیک ایستگاه بود، به همین دلیل تعجب نکردم. فقط عجیب این بود که هیچ ساک و چمدانی همراهش نبود. وقتی داخل حجره نشستیم از او پرسیدم: "دست خالی میخواهی کجا بروی؟!" گفت میخواهد برود دزفول و بعد جبهه و ادامه داد: "این روزها طلبههای مدرسهی امام باقر ( که علی آنجا درس میخواند و حجره داشت) هر کس را که قصد دارد به جبهه برود با سلام و صلوات بدرقه میکنند و برایش مراسم خداحافظی میگیرند؛ من نمیخواهم کسی برای من از این کارها بکند. به همین دلیل نخواستم کسی رفتنِ من را متوّجه بشود." از من خواست تا به حجرهاش بروم و بیآنکه کسی متوجّه شود ساکش را بیاورم. لباسم را عوض کردم و با سرعت به طرف مدرسه امام باقر رفتم. پیاده تقریباً بیست دقیقه راه بود. مستقیم رفتم حجرهی ۲۶ و ساک سادهی علی را از پَستو برداشته و آمدم. وقتی برگشتم علی نمازش را خوانده و کنار میز مطالعهی من دراز کشیده بود. بیآنکه بیدارش کنم، من هم نماز خواندم و دو سیبزمینی خلال کرده و در ماهیتابه روی گاز پیکنیک سرخ کردم و یک تخممرغ هم وسطشان شکستم و علی را بیدار کردم. سفرهای پهن کردم و با هم شام خوردیم. علی کمی گرفته بود و بیحوصله. بلیط نداشت و باید زودتر میرفت ایستگاه تا شاید بتواند هرجوری هست سوار قطار شود و برود. ...
▪️ چهارم دیماه، یاد و خاطرهی شهدای عملیّات کربلای چهار گرامی !
#مهراب_صادقنیا
@antioligarchie
🔻 کربلای چهار
... دمدمای غروبِ یکی از روزهای آبانماه ۱۳۶۵ بود. علی به مدرسهی ما [ مدرسه علمیّهی حقانی] آمد. گفت آمدهام با هم شام بخوریم و بعد بروم ایستگاه راه آهن. مدرسهی ما نزدیک ایستگاه بود، به همین دلیل تعجب نکردم. فقط عجیب این بود که هیچ ساک و چمدانی همراهش نبود. وقتی داخل حجره نشستیم از او پرسیدم: "دست خالی میخواهی کجا بروی؟!" گفت میخواهد برود دزفول و بعد جبهه و ادامه داد: "این روزها طلبههای مدرسهی امام باقر ( که علی آنجا درس میخواند و حجره داشت) هر کس را که قصد دارد به جبهه برود با سلام و صلوات بدرقه میکنند و برایش مراسم خداحافظی میگیرند؛ من نمیخواهم کسی برای من از این کارها بکند. به همین دلیل نخواستم کسی رفتنِ من را متوّجه بشود." از من خواست تا به حجرهاش بروم و بیآنکه کسی متوجّه شود ساکش را بیاورم. لباسم را عوض کردم و با سرعت به طرف مدرسه امام باقر رفتم. پیاده تقریباً بیست دقیقه راه بود. مستقیم رفتم حجرهی ۲۶ و ساک سادهی علی را از پَستو برداشته و آمدم. وقتی برگشتم علی نمازش را خوانده و کنار میز مطالعهی من دراز کشیده بود. بیآنکه بیدارش کنم، من هم نماز خواندم و دو سیبزمینی خلال کرده و در ماهیتابه روی گاز پیکنیک سرخ کردم و یک تخممرغ هم وسطشان شکستم و علی را بیدار کردم. سفرهای پهن کردم و با هم شام خوردیم. علی کمی گرفته بود و بیحوصله. بلیط نداشت و باید زودتر میرفت ایستگاه تا شاید بتواند هرجوری هست سوار قطار شود و برود. ...
▪️ چهارم دیماه، یاد و خاطرهی شهدای عملیّات کربلای چهار گرامی !
#مهراب_صادقنیا
@antioligarchie
#نکته
🔻در رویکرد تبدیل عاشورا به رنج مقدس که در دوره صفویه شکل گرفت، تاکید اصلی بر گریه است تا با گریه بر رنج امام حسین، ما رستگار شویم. یعنی بجای تلاش برای اصلاح جامعه، فقط با گریستن بر رنج مقدس امام می توان رستگار شد.
رنج مقدس برداشتی غلط از همگرایی احساسی با رنج امام حسین(ع) است و در آن مردم خود را از منافع بلند همگرایی با امام محروم میکنند.
علنی کردن و اعتراض، ویژگی عزاداری در طول هزاره گذشته بوده، اما وقتی حکومت دست شیعه است، سعی شده عزاداری جنبه اصلاح، تحول و امید اجتماعی برای عبور از شکاف پیدا نکند و تمایل قدرت حاکم به هدایت نهاد عزاداری به رنج مقدس بجای اصلاح گری است.
#مهراب_صادقنیا، نشست عاشورا و امروز ما
@antioligarchie
🔻در رویکرد تبدیل عاشورا به رنج مقدس که در دوره صفویه شکل گرفت، تاکید اصلی بر گریه است تا با گریه بر رنج امام حسین، ما رستگار شویم. یعنی بجای تلاش برای اصلاح جامعه، فقط با گریستن بر رنج مقدس امام می توان رستگار شد.
رنج مقدس برداشتی غلط از همگرایی احساسی با رنج امام حسین(ع) است و در آن مردم خود را از منافع بلند همگرایی با امام محروم میکنند.
علنی کردن و اعتراض، ویژگی عزاداری در طول هزاره گذشته بوده، اما وقتی حکومت دست شیعه است، سعی شده عزاداری جنبه اصلاح، تحول و امید اجتماعی برای عبور از شکاف پیدا نکند و تمایل قدرت حاکم به هدایت نهاد عزاداری به رنج مقدس بجای اصلاح گری است.
#مهراب_صادقنیا، نشست عاشورا و امروز ما
@antioligarchie