#یادداشت
✍محمد رحمانی
⭕️ #منوچهر_اقبال جز رجال جان نثار اعلیحضرت بود، اگرچه پزشک و فرد علمی نیز تا حدودی محسوب می شد اما عملا سیاستمدار به حساب می آمد. اقبال پله های ترقی در مشاغل دولتی را با کار سیاسی طی می کرد یک روز با قوام بود روز دیگر با دیگران و خلاصه به وزارت و سناتوری هم رسید. دیگر او وارد حلقه قدرت شده بود روزی #وزیر بهداشت بود فردایش به او می گفتن بفرما وزارت پست و تلگراف و او چشم می گفت و حتی اگر به او سمت وزارت فرهنگ را هم پیشنهاد می دادن امکان نداشت «نه» بیاورد! خلاصه که حتی این پزشک ما سابقه وزارت و وزیر راه هم پیدا کرد!
در این میان #دانشگاه_تهران که قطب علمی کشور بود نزدیک ده سال در مدیریت توانمند دکتر علی اکبر سیاسی بود ؛ او زندگی و عمر خود را وقف توسعه و پیشرفت دانشگاه کرده بود اما خیلی چاکر حرف گوش کنی نبود بارها #محمد_رضا_پهلوی ، شاه ایران از او خواسته بود اساتید توده ای را اخراج کند، اما رئیس دانشگاه تهران #شاهنشاه را اندرز می داد که اجازه دهد دانشگاه و فعالیت علمی مستقل از بازی های سیاسی باشد! او حتی بعد از ترور شاه و کودتا هم تسلیم فشار ها نشد و نتیجتا اقبال یعنی وزیر دربار خود را که مردی تابع بود را به جای دکتر سیاسی راهی دانشگاه کردند.
اقبال نه تنها اساتید را اخراج و پای نظامی ها امنیتی ها را به دانشگاه گشود بلکه شدیدترین برخورد ها را با دانشجویان کرد نتیجتا دانشجویان معترض هم خودرو اقبال را آتش زدند! اقبال که این خوش خدمتی را انجام داده بود وزیر دربار شد در ۱۵ فرودین ۱۳۳۶ نخست وزیر شد.
او اولین نخستوزیری بود که ذیل نامهها و تلگرافها و گزارشهای خود به شاه را با عناوینی از قبیل چاکر و غلام جاننثار امضا میکرد.
در مجلس هرگاه با انتقادی نسبت به دولت روبرو میشد، پاسخ تندی به نماینده معترض میداد و میگفت: «من احتیاجی به رأی شما ندارم؛ با امر #شاهنشاه آمدهام و با امر شاهانه هم خواهم رفت».
او در انتخابات نیز دخالت و تقلب می کرد تا انجا که در انتخابات بیستم دستپخت اقبال چنان شور شد که کشور به سمت آشوب کشیده شد فلذا شاه از اقبال و کلیه منتخبین دوره بیستم خواست تا استعفا دهند و دوباره #انتخابات برگزار شود. پاسخ چیزی نبود جز پاسخ همیشگی و راز پیشرفت و بقا او در قدرت «چشم»...
@antioligarchie
✍محمد رحمانی
⭕️ #منوچهر_اقبال جز رجال جان نثار اعلیحضرت بود، اگرچه پزشک و فرد علمی نیز تا حدودی محسوب می شد اما عملا سیاستمدار به حساب می آمد. اقبال پله های ترقی در مشاغل دولتی را با کار سیاسی طی می کرد یک روز با قوام بود روز دیگر با دیگران و خلاصه به وزارت و سناتوری هم رسید. دیگر او وارد حلقه قدرت شده بود روزی #وزیر بهداشت بود فردایش به او می گفتن بفرما وزارت پست و تلگراف و او چشم می گفت و حتی اگر به او سمت وزارت فرهنگ را هم پیشنهاد می دادن امکان نداشت «نه» بیاورد! خلاصه که حتی این پزشک ما سابقه وزارت و وزیر راه هم پیدا کرد!
در این میان #دانشگاه_تهران که قطب علمی کشور بود نزدیک ده سال در مدیریت توانمند دکتر علی اکبر سیاسی بود ؛ او زندگی و عمر خود را وقف توسعه و پیشرفت دانشگاه کرده بود اما خیلی چاکر حرف گوش کنی نبود بارها #محمد_رضا_پهلوی ، شاه ایران از او خواسته بود اساتید توده ای را اخراج کند، اما رئیس دانشگاه تهران #شاهنشاه را اندرز می داد که اجازه دهد دانشگاه و فعالیت علمی مستقل از بازی های سیاسی باشد! او حتی بعد از ترور شاه و کودتا هم تسلیم فشار ها نشد و نتیجتا اقبال یعنی وزیر دربار خود را که مردی تابع بود را به جای دکتر سیاسی راهی دانشگاه کردند.
اقبال نه تنها اساتید را اخراج و پای نظامی ها امنیتی ها را به دانشگاه گشود بلکه شدیدترین برخورد ها را با دانشجویان کرد نتیجتا دانشجویان معترض هم خودرو اقبال را آتش زدند! اقبال که این خوش خدمتی را انجام داده بود وزیر دربار شد در ۱۵ فرودین ۱۳۳۶ نخست وزیر شد.
او اولین نخستوزیری بود که ذیل نامهها و تلگرافها و گزارشهای خود به شاه را با عناوینی از قبیل چاکر و غلام جاننثار امضا میکرد.
در مجلس هرگاه با انتقادی نسبت به دولت روبرو میشد، پاسخ تندی به نماینده معترض میداد و میگفت: «من احتیاجی به رأی شما ندارم؛ با امر #شاهنشاه آمدهام و با امر شاهانه هم خواهم رفت».
او در انتخابات نیز دخالت و تقلب می کرد تا انجا که در انتخابات بیستم دستپخت اقبال چنان شور شد که کشور به سمت آشوب کشیده شد فلذا شاه از اقبال و کلیه منتخبین دوره بیستم خواست تا استعفا دهند و دوباره #انتخابات برگزار شود. پاسخ چیزی نبود جز پاسخ همیشگی و راز پیشرفت و بقا او در قدرت «چشم»...
@antioligarchie