آنتی الیگارشی
7.6K subscribers
14.9K photos
5.54K videos
95 files
5.13K links
تمام مطالب منتشر شده در کانال مورد تایید نیست و گاهی تنها برای هم افزایی و ایجاد فضای آزاد اندیشانه انتشار می یابد.

مسئولیت مطالب مخاطبان در گروه متصل به کانال تنها به
عهده خود مخاطبان است.
Download Telegram
#دیدگاه

«غروب ِ #لاریجانی_ها»


✍️ #حسین_علیپور (اصلاح طلب)

🔻در گذشته ای نه چندان دور خانواده ای بود که نماد«خاندان قدرت» در نظام جمهوری اسلامی شناخته میشد. اگر هاشمی رفسنجانی ها صاحب نفوذ ِ شماره یک در دهه های ۶۰ تا ۸۰ بودند لاریجانی های دهه ی ۹۰ چیزی کمتر از آنها نداشتند. با وجود آنکه در تئوری و عمل لاریجانی ها مرادشان را مریدی ِ خاندان هاشمی میدانستند اما رؤیایشان نیز رسیدن به جایگاه هاشمی در نظام شده بود.

اینگونه بود که محافظه کاری را سرلوحه کار قرار داده و برای حفظ مشروعیت خود از روحانیت بهره ها بردند. میرزا هاشم آملی ِ پدر را مبنا قرار داده و وصلت ها با خانواده ی روحانیونِ سرشناس کردند، بطوریکه تنها دخترِخانواده، عروس ِ محقق دامادها شد و علی، داماد ِ خانواده ی آیت الله مطهری. صادق با دخترِ آیت الله وحید خراسانی وصلت کرد و باقر با خانواده ی حسن زاده ی آملی. گویی پایه های رسیدن ِ به قدرت با این وصلت ها محکم تر شد و رنگی واقعی تر به خود میگرفت که البته گرفت.

نمایه های قدرت کار خود را کرد و دیری نپایید که در دهه ی ۹۰ «علی» بر پررنگ ترین صندلی ِ سبزِ بهارستان نشست و حکمران مجلس شد و «صادق» بر محکم ترین صندلی قُضات در قوه ی قضاییه تکیه زد و قاضی القضات نام گرفت. محمدجواد که بزرگ ِ خانواده و از تئورسین های محافظه کاران بود بر معاونت امور بین الملل و ریاست ستاد حقوق بشر ِ برادر کوچکتر در قوه ی قضاییه تکیه زد و فاضل بر دانشگاه آزادی در آمل که به نام ِ پدر و به کام ِ ایشان بود ریاست کرد و دیگر برادر هم قبول مسئولیتی داشت در معاونت وزارت بهداشت!

شایسته سالاری یا ژن ِ خوب هر چه که بود، گستره ی این خانواده آملی، ملی شد و از مجلس و قوه قضاییه تا وزارت بهداشت و دانشگاه آزاد را فرا گرفت. خانواده ای که ۳ پسر ِ اول زاییده در نجف بودند و دو دیگری بدنیا آمده در قم، حالا محور ائتلاف قم _ تهران شده بود برای مدیریت ایران، تا جاییکه علی برای حضور مجدد خود در مجلس و نشستن بر صدر، هم خود را خرجِ قم میکرد و هم بیشتر از آن قم نشینان را خرج ِ خود. تا حمایت آنان را محل ِ لابی خود با حاکمان قرار دهد. گویی در این خاندان چندان تفاوتی نمی‌کرد که فقه خوانده باشی یا فلسفه، فیزیک یا پزشکی، چون محمدجواد در کالیفرنیا تحصیل کرده باشی و یا چون فاضل در لندن. آنچه مهم تر بود ریشه های خانوادگی بود که در نَسَب و هم در سَبب پرقدرت بود و البته شناخت ِ قواعد ِ بازی بزرگان هم مزید بر علت میشد. همین ها بود که قم را به مناصب ِ مهم ِ تهران میرساند و لاریجانی ها را به آنچه آرزویشان بود.

زمانه گذشت و گذشت و حالا با رسیدن به انتهای دهه ی ۹۰ بویی تازه به مشام می‌رسد. آنکس که بر بهارستان حکومت میکرد غزل ِ خداحافظی برایَش میخوانند و آنکس که سودای بالاتر از قوه ی قضائیه را داشت یاران ِ غار خود را اسیر ِ زندان های ابراهیم رئیسی میبیند. علی که زمانی می‌رفت محور ائتلاف میانه روها با حمایت ِ دولت باشد برای ریاست جمهوری حالا با غرق شدن روحانی بهتر است به فکر نجات ِ خود باشد و صادق که حامیانش نیم نگاهی به جانشینی داشتند حالا قافیه را به رئیسی باخته میبیند. «علی از راست رانده و از چپ مانده شده است» و صادق آرام آرام نقش َش کمرنگ تر میشود.

پس از دو دهه ای که خاندان لاریجانی خود را صاحب تئوری و مرد ِ اجرا میخواندند اما نشان داده شد بی توجهی به یک اصل ساده‌ی سیاست زمینگیرشان کرده است. بی توجهی به آنکه در زمین ِ بازیِ کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد نباید بازی کرد. اینگونه بود که #رئیس_جمهور_سابق در پساغروب ِ خویش دست در یقه ی علی و فاضل و صادق برد و آنها را نماد «حاکمانی در برابر مردم» معرفی کرد. آنکس که خود زمانی از نگاه مردم نمادی از قدرت بود، به نامشروع بودن ِ قدرت ِ خاندان لاریجانی پرداخت و از چشم مردم و البته گویا حاکمان انداخته است.

به نظر غروب ِ خاندان ِ لاریجانی فرا رسیده است و خانواده ای که فراتر از یک قوه بود و از پس ِ هاشمی ها بزرگ خانواده ی قدرتمند جمهوری اسلامی محسوب میشد وارد فضایی غریب میشوند، ساختاری که مشروعیت را نه از شایستگی، که از روابط و قاعده ی بازی اش به اینان داد حالا لاریجانی ها را نه در گام دوم و جوان‌گرایی اش و نه در مبارزه با فسادش تعریف نمیکند.

بنظر در غرق شدن محافظه کاران ِ به رهبری حسن روحانی، هم ائتلافی هایش یعنی لاریجانی ها هم باید نوایی غم انگیز برای خود بسُرایند. انگار غروب ِ خاندانی دیگر از خاندان ِقدرت هم فرا رسیده، خاندانی که در نگاهشان رسیدن به مرکز و گریز از مردم محور بوده و حالا هم مردم و هم شاید مرکز از ایشان گریزان شده اند. آری، لاریجانی ها را وقت ِ رفتن است. گویی این رسم ِ روزگار است؛ بامردم که نباشی باید عطای ماندگاری را به لقایش بسپاری…!

@antioligarchie
#دیدگاه

«غروب ِ #لاریجانی_ها»


✍️ #حسین_علیپور (اصلاح طلب)

🔻در گذشته ای نه چندان دور خانواده ای بود که نماد«خاندان قدرت» در نظام جمهوری اسلامی شناخته میشد. اگر هاشمی رفسنجانی ها صاحب نفوذ ِ شماره یک در دهه های ۶۰ تا ۸۰ بودند لاریجانی های دهه ی ۹۰ چیزی کمتر از آنها نداشتند. با وجود آنکه در تئوری و عمل لاریجانی ها مرادشان را مریدی ِ خاندان هاشمی میدانستند اما رؤیایشان نیز رسیدن به جایگاه هاشمی در نظام شده بود.

اینگونه بود که محافظه کاری را سرلوحه کار قرار داده و برای حفظ مشروعیت خود از روحانیت بهره ها بردند. میرزا هاشم آملی ِ پدر را مبنا قرار داده و وصلت ها با خانواده ی روحانیونِ سرشناس کردند، بطوریکه تنها دخترِخانواده، عروس ِ محقق دامادها شد و علی، داماد ِ خانواده ی آیت الله مطهری. صادق با دخترِ آیت الله وحید خراسانی وصلت کرد و باقر با خانواده ی حسن زاده ی آملی. گویی پایه های رسیدن ِ به قدرت با این وصلت ها محکم تر شد و رنگی واقعی تر به خود میگرفت که البته گرفت.

نمایه های قدرت کار خود را کرد و دیری نپایید که در دهه ی ۹۰ «علی» بر پررنگ ترین صندلی ِ سبزِ بهارستان نشست و حکمران مجلس شد و «صادق» بر محکم ترین صندلی قُضات در قوه ی قضاییه تکیه زد و قاضی القضات نام گرفت. محمدجواد که بزرگ ِ خانواده و از تئورسین های محافظه کاران بود بر معاونت امور بین الملل و ریاست ستاد حقوق بشر ِ برادر کوچکتر در قوه ی قضاییه تکیه زد و فاضل بر دانشگاه آزادی در آمل که به نام ِ پدر و به کام ِ ایشان بود ریاست کرد و دیگر برادر هم قبول مسئولیتی داشت در معاونت وزارت بهداشت!

شایسته سالاری یا ژن ِ خوب هر چه که بود، گستره ی این خانواده آملی، ملی شد و از مجلس و قوه قضاییه تا وزارت بهداشت و دانشگاه آزاد را فرا گرفت. خانواده ای که ۳ پسر ِ اول زاییده در نجف بودند و دو دیگری بدنیا آمده در قم، حالا محور ائتلاف قم _ تهران شده بود برای مدیریت ایران، تا جاییکه علی برای حضور مجدد خود در مجلس و نشستن بر صدر، هم خود را خرجِ قم میکرد و هم بیشتر از آن قم نشینان را خرج ِ خود. تا حمایت آنان را محل ِ لابی خود با حاکمان قرار دهد. گویی در این خاندان چندان تفاوتی نمی‌کرد که فقه خوانده باشی یا فلسفه، فیزیک یا پزشکی، چون محمدجواد در کالیفرنیا تحصیل کرده باشی و یا چون فاضل در لندن. آنچه مهم تر بود ریشه های خانوادگی بود که در نَسَب و هم در سَبب پرقدرت بود و البته شناخت ِ قواعد ِ بازی بزرگان هم مزید بر علت میشد. همین ها بود که قم را به مناصب ِ مهم ِ تهران میرساند و لاریجانی ها را به آنچه آرزویشان بود.

زمانه گذشت و گذشت و حالا با رسیدن به انتهای دهه ی ۹۰ بویی تازه به مشام می‌رسد. آنکس که بر بهارستان حکومت میکرد غزل ِ خداحافظی برایَش میخوانند و آنکس که سودای بالاتر از قوه ی قضائیه را داشت یاران ِ غار خود را اسیر ِ زندان های ابراهیم رئیسی میبیند. علی که زمانی می‌رفت محور ائتلاف میانه روها با حمایت ِ دولت باشد برای ریاست جمهوری حالا با غرق شدن روحانی بهتر است به فکر نجات ِ خود باشد و صادق که حامیانش نیم نگاهی به جانشینی داشتند حالا قافیه را به رئیسی باخته میبیند. «علی از راست رانده و از چپ مانده شده است» و صادق آرام آرام نقش َش کمرنگ تر میشود.

پس از دو دهه ای که خاندان لاریجانی خود را صاحب تئوری و مرد ِ اجرا میخواندند اما نشان داده شد بی توجهی به یک اصل ساده‌ی سیاست زمینگیرشان کرده است. بی توجهی به آنکه در زمین ِ بازیِ کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد نباید بازی کرد. اینگونه بود که #رئیس_جمهور_سابق در پساغروب ِ خویش دست در یقه ی علی و فاضل و صادق برد و آنها را نماد «حاکمانی در برابر مردم» معرفی کرد. آنکس که خود زمانی از نگاه مردم نمادی از قدرت بود، به نامشروع بودن ِ قدرت ِ خاندان لاریجانی پرداخت و از چشم مردم و البته گویا حاکمان انداخته است.

به نظر غروب ِ خاندان ِ لاریجانی فرا رسیده است و خانواده ای که فراتر از یک قوه بود و از پس ِ هاشمی ها بزرگ خانواده ی قدرتمند جمهوری اسلامی محسوب میشد وارد فضایی غریب میشوند، ساختاری که مشروعیت را نه از شایستگی، که از روابط و قاعده ی بازی اش به اینان داد حالا لاریجانی ها را نه در گام دوم و جوان‌گرایی اش و نه در مبارزه با فسادش تعریف نمیکند.

بنظر در غرق شدن محافظه کاران ِ به رهبری حسن روحانی، هم ائتلافی هایش یعنی لاریجانی ها هم باید نوایی غم انگیز برای خود بسُرایند. انگار غروب ِ خاندانی دیگر از خاندان ِقدرت هم فرا رسیده، خاندانی که در نگاهشان رسیدن به مرکز و گریز از مردم محور بوده و حالا هم مردم و هم شاید مرکز از ایشان گریزان شده اند. آری، لاریجانی ها را وقت ِ رفتن است. گویی این رسم ِ روزگار است؛ بامردم که نباشی باید عطای ماندگاری را به لقایش بسپاری…!

@antioligarchie