#یادداشت
⭕️چه شد که فرعون ادعای خدایی کرد؟
✍ احمد حاشیه ساز
🔻مولوی جلال الدین محمد بلخی، در دفتر سوم مثنوی معنوی، علت اصلی تفرعن را نه خودِ شخص، که به نحوه تعامل اطرافیان با وی بازمی گرداند. مولوی می گوید:
"سجدهٔ خلق از زن و از طفل و مرد
زد دل فرعون را رنجور کرد
که به دعوی الهی شد دلیر
اژدها گشت و نمیشد هیچ سیر.."
یعنی آن قدر مردم در برابر فرعون اظهار خاکساری و تعظیم کردند و او را بیش از حد ستودند که کم کم این وهم به باورِ فرعون آمد که به راستی خداست، فلذا ادعای ربوبیت کرد.
این نکته یِ بسیار مهم و راهگشایی در فهم علت انحراف حاکمان است : چه بسا افراد معمولی یا حتی پاک و وارسته ای که چون به قدرت می رسند، در اثر تلقین و تعریف اطرافیان، دچار وهم می شوند و خود را فرزانه و حکیم و مبرا از خطا و انحراف می پندارند.
▪️باری ملای رومی، در ضمن حکایتی دیگر در همان دفتر سوم مثنوی، این نکته را هم گوشزد می کند که گاهی در موقعیت هایی خاص، اژدهای نفس انسان بیدار و هوشیار می شود و خویشتن و دیگران را می بلعد. آن حکایت چنین است:
▫️"یک نفر مارگیر در صبح یک روز زمستانی، مار اژدها مانندی را در بیابان می یابد. مار در اثر سرما، افسرده بود و مارگیر گمان کرد که مرده است. مارگیر، اژدها را در بند می کند و به شهر بغداد می برد، تا به نمایش عمومی بگذارد. مردم شهر باخبر شده و جمعیت انبوهی برای تماشای اژدها، گرد می آیند. زمانی می گذرد و کم کم خورشید بالا می آید. تابش خورشید بر بدن مار افسرده، به آن جانی تازه می بخشد. مار ناگهان برمی جهد و بندهایی را که مارگیر بر پیکرش انداخته، می گسلد و به جان مردم میفتد و عده ای را طعمه خود می کند؛
"نفست اژدرهاست او کی مرده است
از غم و بی آلتی افسرده است
اژدها را دار در برف فراق
هین مکش او را به خورشید عراق"
▪️این دو حکایت برای فهم روابط #قدرت در روزگار ما، فوق العاده آموزنده و راهنماست. اینست که برای یک حکمرانی عادلانه و سعادت پرور، اتکا و اعتماد به تقوای فرد حاکم کفایت نمی کند؛ اطرافیان و زیردستان هم باید تقوا پیشه کنند و در عوض #مجیزگویی و چاپلوسی، مدام عیوب #حاکم را در پیش چشمش بیاورند و وی را بی محابا، در موضع نقد بنشانند. حتی به نظر می رسد که عقلای بشر، تفکیک قوا و تجزیه قدرت و نیز محدودیت زمانی برای حکومت یک فرد را با همین مقاصد تدوین و توصیه کرده اند. پس نهادهای ناظر نیز باید به وظیفه خود عمل کرده و از توجیهات بیجا بپرهیزند.
همچنان که هیچ بعید نیست شخصی در ابتدای کاری، وارسته و بی اعتنا به دنیا و مواهب آن باشد، ولی در اثر تابش آفتاب قدرت بر پیکرش، اژدهای نفس قدرت طلبش بیدار و هوشیار گردد و خود و حتی ملتی را به آتش #استبداد و ظلم بسوزد.
@antioligarchie
⭕️چه شد که فرعون ادعای خدایی کرد؟
✍ احمد حاشیه ساز
🔻مولوی جلال الدین محمد بلخی، در دفتر سوم مثنوی معنوی، علت اصلی تفرعن را نه خودِ شخص، که به نحوه تعامل اطرافیان با وی بازمی گرداند. مولوی می گوید:
"سجدهٔ خلق از زن و از طفل و مرد
زد دل فرعون را رنجور کرد
که به دعوی الهی شد دلیر
اژدها گشت و نمیشد هیچ سیر.."
یعنی آن قدر مردم در برابر فرعون اظهار خاکساری و تعظیم کردند و او را بیش از حد ستودند که کم کم این وهم به باورِ فرعون آمد که به راستی خداست، فلذا ادعای ربوبیت کرد.
این نکته یِ بسیار مهم و راهگشایی در فهم علت انحراف حاکمان است : چه بسا افراد معمولی یا حتی پاک و وارسته ای که چون به قدرت می رسند، در اثر تلقین و تعریف اطرافیان، دچار وهم می شوند و خود را فرزانه و حکیم و مبرا از خطا و انحراف می پندارند.
▪️باری ملای رومی، در ضمن حکایتی دیگر در همان دفتر سوم مثنوی، این نکته را هم گوشزد می کند که گاهی در موقعیت هایی خاص، اژدهای نفس انسان بیدار و هوشیار می شود و خویشتن و دیگران را می بلعد. آن حکایت چنین است:
▫️"یک نفر مارگیر در صبح یک روز زمستانی، مار اژدها مانندی را در بیابان می یابد. مار در اثر سرما، افسرده بود و مارگیر گمان کرد که مرده است. مارگیر، اژدها را در بند می کند و به شهر بغداد می برد، تا به نمایش عمومی بگذارد. مردم شهر باخبر شده و جمعیت انبوهی برای تماشای اژدها، گرد می آیند. زمانی می گذرد و کم کم خورشید بالا می آید. تابش خورشید بر بدن مار افسرده، به آن جانی تازه می بخشد. مار ناگهان برمی جهد و بندهایی را که مارگیر بر پیکرش انداخته، می گسلد و به جان مردم میفتد و عده ای را طعمه خود می کند؛
"نفست اژدرهاست او کی مرده است
از غم و بی آلتی افسرده است
اژدها را دار در برف فراق
هین مکش او را به خورشید عراق"
▪️این دو حکایت برای فهم روابط #قدرت در روزگار ما، فوق العاده آموزنده و راهنماست. اینست که برای یک حکمرانی عادلانه و سعادت پرور، اتکا و اعتماد به تقوای فرد حاکم کفایت نمی کند؛ اطرافیان و زیردستان هم باید تقوا پیشه کنند و در عوض #مجیزگویی و چاپلوسی، مدام عیوب #حاکم را در پیش چشمش بیاورند و وی را بی محابا، در موضع نقد بنشانند. حتی به نظر می رسد که عقلای بشر، تفکیک قوا و تجزیه قدرت و نیز محدودیت زمانی برای حکومت یک فرد را با همین مقاصد تدوین و توصیه کرده اند. پس نهادهای ناظر نیز باید به وظیفه خود عمل کرده و از توجیهات بیجا بپرهیزند.
همچنان که هیچ بعید نیست شخصی در ابتدای کاری، وارسته و بی اعتنا به دنیا و مواهب آن باشد، ولی در اثر تابش آفتاب قدرت بر پیکرش، اژدهای نفس قدرت طلبش بیدار و هوشیار گردد و خود و حتی ملتی را به آتش #استبداد و ظلم بسوزد.
@antioligarchie