آنارشیست اراک
81 subscribers
838 photos
129 videos
32 files
240 links
کانال تلگرامی {آنارشیست های اراک}
بخشی از فدراسیون عصر آنارشیسم
https://t.me/asranarshism
اتحادیه آنارشیست های ایران و افغانستان
https://t.me/joinchat/RRUTo6xyoT468fgO
Download Telegram
زندگینامه مبارزان آنارشیست جغرافیای ایران ( شماره ۱ )


متولد ۱۳۸۲ هستم. مانند خیلی از رفقای دیگر نمی‌دانم در کدام بیمارستان متولد شده‌ام. اما شهر جهنمی‌ای که در آن بزرگ شدم به استان خوزستان سنجاق شده است. همانند دیگر رفقای خودم، اولین زندان برای من خانواده بود و من مبارزه را ذره‌ذره از همانجا آموختم. خواهر بزرگترم توسط دایی‌ام کشته شده بود و برای من سرنوشتی جز این تصور نمی‌شد.

برای رفتن مدرسه باید کارهایی میکردم مثل خیاطی یا جمع کردن فلزاتی مثل آلومینیوم و مس و ... که درآمد حاصل از آن توسط برادر معتاد و متجاوزم مصادره میشد و فقط مقداری از آن را پنهان میکردم که بتوانم برای خودم خیال‌پردازی کنم و آینده‌ای برای خودم بسازم هرچند در ذهنم.

از دوازده سالگی چندین‌بار مورد تجاوز برادر و تعرض‌های متعدد پسر دایی‌هایم قرار گرفتم و از چهارده‌سالگی به جامعه توجهم جلب شد و سعی می‌کردم مشکلات را ریشه‌یابی کنم. تا زمانی‌که یاد دارم عصیانگر بودم و هیچ‌ساختاری مرا نمیتوانست در خودش تعریف کند. اولین بار با گوشی دختردایی‌ام در اینستاگرام با صفحه‌ای آشنا شدم که برای استان ما کتابهای آنارشیستی رایگان می‌فرستاد و این شروع هویت‌یافتن من و وصل شدم من به رفیق آنارشیستی بود. او مانند پشتیبانی که ما در زندگی نداشتیم از ما حمایت کرد و برای مبارزه مسیر را به ما نشان داد و به ما فهماند هر کدام از ما چقدر میتوانیم قدرتمند باشیم و این تسلسل باطل تاریخی را از بین ببریم.

مبارزات میدانی من از شانزده سالگی با دیوارنویسی شروع شد. و اولین تجربه مبارزاتی ما برمیگردد به قیام ژینا که همه خود را به تهران رساندیم.

پاینوشت : به دلایل امنیت رفقا، تغییراتی در متن داده شده است.


#آنارشیست
#آنارشیسم
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#anarshism
#anarshist
#woman_life_freedom
زندگینامه مبارزان آنارشیست جغرافیای ایران ( شماره ۲ )


من متولد ۱۳۸۱ هستم. پدر خود را ندیدم. ای کاش مادرم را هم نمی‌دیدم. برای یک دختر شهرستانی در ده سالگی زن شدن چیز عجیبی نیست. حداقل در اطراف ما اینگونه نیست. زن شدن یعنی تو را برای پولی در حد غذای ماهیانه کرایه بدهند.

بسیاری از کتابها را که می‌خواندم احساس میکردم نویسنده مرا می‌شناسد. تنها جای امن برایم کتابخانه شهر بود همان چند ساعت. جسمم را نفهمیدم و تا شانزده سالگی چندبار خودکشی کردم. بیشتر از بیست سالگی‌ام را نمی‌دیدم. خودم را نمیتوانستم تعریف کنم تا با مقالاتی که در خانه فامیل‌ام ریخته بودند با صفحه رفیق آنارشیستی آشنا شدم. از آن روز به بعد تمام دلخوشی‌ام مبارزه بوده و می‌دانم هزاران هزار دختر مثل من در ایران و افغانستان و مناطق جهان هستند که حتی تخیل و تصور آینده برایشان جرم محسوب می‌شود. وقتی شبها در خیابان میدویم و در کیفمان اسپری و کلیشه و تراکت داریم احساس زنده بودن میکنم. فراموش میکنم حتی دایی خودم مرا در آغوش کثیفش... فراموش میکنم مادرم نمی‌فهمید چه درد و بغضی را متحمل میشوم.

ما مبارزان آنارشیست وصیت‌های خودمان را نوشته‌ایم. نه اینکه چیزی برای بخشیدن داریم نه، برای اینکه بقیه‌ی رفقا بدانند تنها مجرایی که میتوان از آن آینده‌ای برای زنان و مردان متصور شد از نابودی ارتجاع مذهبی و فاشیسم و دیکتاتوری میگذرد. باید بجنگند. باید برخیزند. باید با هر توان و هر امکاناتی دشمن را به چالش بکشند.

پاینوشت : به دلایل امنیت رفقا، تغییراتی در متن داده شده است.




فهرست صفحات ما:
https://linktr.ee/asranarshism

با مبارزات ما همیاری کنید:
https://asranarshism.com/fa/%da%a9%d9%85%da%a9_%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c/


#آنارشیست
#آنارشیسم
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#anarshism
#anarshist
#woman_life_freedom
زندگینامه مبارزان آنارشیست جغرافیای ایران ( شماره ۳ )


همیشه در اقلیت بودم. زبانی، جنسی، جنسیتی، فکری، اتنیکی و... در حاشیۀ حاشیۀ به اصطلاح کشور به دنیا آمدن و رنگ آب و غذا ندیدن برایم تا زمان رفتن به استان‌های دیگر چیز معمولی بود. تجاوز آخوند فامیل به من برایم معنایی نداشت تا زمانی که به نوجوانی و جوانی رسیدم و فهمیدم چه بلایی سرم آمده. از راهنمایی کار می‌کردم و درس می‌خواندم تا همین الان که این را می‌نویسم هم همین است. از همان راهنمایی و دبیرستان به جرم این که خمینی را امام نمی‌گفتم و تشویق به قرآن‌سوزی می‌کردم مورد عنایت باتوم بودم. کتاب‌هایم را چاپ نکردند. در دانشگاه به لطف اطلاعات زجرکشم کردند تا مدرک بدهند بدون اینکه هیچ دمی به تله داده باشم و صرفاً برای همان دو بار در دوران نوجوانی...

چقدر زجر کشیدم در دوران مدرسه به خاطر اینکه گمان می‌کردم که مریضم که شیفتۀ همکلاسی‌ام هستم. زیربار فقر جامعه هرسال از همان نه، ده‌سالکی تا بیست‌وخردگی سالگی هر سال یکی دوتا از دوستانم خودکشی می‌کردند. از نوزده‌سالگی برای جلوگیری از حملات روان‌تنی مجبور به خوردن قرص‌های رنگارنگ شدم.
در همان دوران راهنمایی تا دبیرستان ذهنم خیلی مشغول آنارشیسم بود. نمی‌دانم چطور وقتی که اینترنت ... را به کمک یک آشنا هک می‌کردیم و ازش استفاده می‌کردیم یک بار صفحۀ اتحادیه را دیدم. انگار رویا بود. هرچی بیشتر می‌خواندم بیشتر خودم را می‌دیدم. بیشتر می‌فهمیدم که چطور هنوز زنده‌ام و تمام بلایا را به زیبایی موشکافی تحلیل کرده بودند.

بجز خیابان که همواره برایم تلخ و شیرین‌ترین خاطرات را دارد. یکی از زیباترین خاطراتم اولین باری است که یک متنم را در سایت فدراسیون منتشر کردم. اشک در چشمانم بود و گمان می‌کردم الان که دیگر تنم توان درگیری خیابانی ندارد و به نوشتن رو آوردم شاید روزی یک نوجوان این‌ها را بخواند و خود را در این‌ها ببیند.


پاینوشت : به دلایل امنیت رفقا، تغییراتی در متن داده شده است.



فهرست صفحات ما:
https://linktr.ee/asranarshism

با مبارزات ما همیاری کنید:
https://asranarshism.com/fa/%da%a9%d9%85%da%a9_%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c/


#آنارشیست
#آنارشیسم
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#anarchism
#anarchist
#woman_life_freedom
Biography of Anarchist Fighters of Iran's Geography (No. 3)


I was always in the minority. Being on the periphery in linguistic, sexual, gender, intellectual, and ethnic aspects, being born on the edge of the so-called border of the country, and not seeing clean water and food was normal for me until I went to other provinces. Being raped by a clergy relative did not mean anything until I reached adolescence and youth, and I realized what had happened to me. I started working since middle school until today when I am writing this. Since middle and high school, I was subjected to the baton for the crime of not calling Khomeini an imam and encouraging the burning of the Quran. They didn't publish my books. In the university, the intelligence agency tortured me to give them something without any new cause, only for the same two acts during my teenage years...

I suffered a lot in school because I thought I was sick because of being in love with my classmate. Due to the poverty of society, one or two of my friends committed suicide every year from the age of 9 and 10 until I was in my mid-twenties. From the age of nineteen, I had to take colorful pills to prevent psychosomatic attacks.

My mind was very busy with anarchism during my middle school and high school years. I don't know how I once saw the Anarchists' Union page when we were hacking the internet with the help of an acquaintance and using it. It was like a dream. The more I read, the more I saw myself. I understood more about how I was still alive and all the disasters had been analyzed beautifully.

Except for the street, which always has the sweetest and bitterest memories for me, one of my most beautiful memories is the first time I published an article on the Federation's website. There were tears in my eyes, and I thought that now that my body was no longer able to fight in the street, I could start writing, and maybe one day, a teenager would read these and see himself in them.


Footnote: For security reasons, changes have been made in the text.


The list of main pages:
https://linktr.ee/asranarshism

Support us in our struggle:
https://asranarshism.com/donation/

#آنارشیست
#آنارشیسم
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#anarchism
#anarchist
#woman_life_freedom
زندگینامه مبارزان آنارشیست جغرافیای ایران ( شماره ۴ )


متولد ۱۳۷۸ هستم. شش ماهه بودم که پدرم در حین کار از بالای ساختمانی پایین افتاد و فوت کرد. چون بیمه نبود، و ما هم بشدت فقیر بودیم، مادرم به اصرار دایی‌ام با مردی که اعتیاد داشت ازدواج کرد. مادرم نیز به مواد مخدر روی آورد‌. برای دو سال مرا به خانواده پدربزرگم سپردند و بعد از مرگ آنها مرا چندسالی به صورت پراکنده در بهزیستی گذاشتند. به تئاتر و نقاشی و درس خواندن بسیار علاقه داشتم. دلم می‌خواست دانشگاه بروم اما باید کار می‌کردم.

در پانزده سالگی توسط صاحب‌کارم مورد تعرض قرار گرفتم اما وقتی به دایی‌ام گفتم، گفت مشکل از خود توست. رفتم جای دیگری کار کردم‌. بعد فرار کردم و در شهری بزرگتر شروع به کار کردم. صاحب رستورانی که اجازه میداد بالای مغازه‌اش بخوابم یک‌شب آمد و نتیجه مقاومت من بیفایده بود و با دندان شکسته و پهلوی ورم کردم به شهرم برگشتم. یک روز خانه‌ی این فامیل، یک روز خانه‌ی آن فامیل. تمام مدت از خانواده‌ام ناراحت نبودم چون میدانستم مشکل جای دیگری‌ست‌. درد به من جای عمیق‌تری وصل بود.

از دولتها و دیکتاتورها و مردهای ضدزن متنفر بودم. دخترها به من احساس امنیت میدادند اما در این کشور با شرایط زندگی ما این چیزی نیست که بتوان فریادش زد‌. در نتیجه باید برای همه چیز جنگید. و این چیزی بود که من در آن خوب بودم. ابتدا از طریق فضای مجازی با صفحاتی آشنا شدم و کارهایی کردم تا بعد از طریق چند دختری در همسایگی‌مان با صفحه‌ رفیق آنارشیستی آشنا شدم‌. آغاز شور و شوق و امنیت ما اینجا بود. آغاز راه آزادی. دیگر جای خواب داشتیم دیگر هدف داشتیم. وقتی کم‌کم با عقاید سیاسی رفقا آشنا شدم، دیدم که من نیز مانند آنها آنارشیست زاده شده‌ام. ما زندگی را هنگام پرت کردن کوکتل مولوتوف به حوزه دریافتیم. بین آتش و گاز اشک‌آور قهقهه شادی سرمی‌دادیم.

رفیق می‌گوید اینجا نباید از او تشکر کنم. اما خب پیوند همه‌ی ماها، ما رفقا، ناگسستنی‌ست. خیلی دلمان میخواست دختران و پسران مناطق محروم بدانند مبارزه مال شماست. مبارزه در انحصار عده‌ای خاص نیست. مبارزه و عصیان را ما از کودکی آموخته‌ایم. طعم طرد شدن، تحقیر شدن، له شدن، به مثابه کالا معامله شدن، طعم ترس، و طعم خون را چشیده‌ایم و بهتر از هر کس جنگیدن را بلدیم. میدان مبارزه و خیابان ما را میخواند.

درود به همه رفقا


پاینوشت : به دلایل امنیت رفقا، تغییراتی در متن داده شده است.


فهرست صفحات ما:
https://linktr.ee/asranarshism

با مبارزات ما همیاری کنید:
https://asranarshism.com/fa/%da%a9%d9%85%da%a9_%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c/


#آنارشیست
#آنارشیسم
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#anarchism
#anarchist
#woman_life_freedom
زندگینامه مبارزان آنارشیست جغرافیای ایران ( شماره ۵ )

متولد اواخر دهه شصت هستم. پدرم از زندانیان سیاسی چپ دهه شصت بوده و نطفه من در ملاقات‌های زندان بسته میشود. بعد از آزادی که حالا من دوساله‌ام، با اینکه تحصیل‌کرده بود، به دلیل سابقه‌ی سیاسی‌اش مجبور بود سراغ کارهای دیگری برود. مادرم تاب نیاورد و بدون اینکه چیزی بگوید مرا در پارک کنار خانه رها میکند با کاغذی کوچک در جیبم. پدرم سه ماه بعد خودش را کشت. مادرم نیز که ازدواج مجدد کرده بود اینطور که فهمیدم در جاده شیراز با همسرش تصادف میکنند و هر دو فوت میکنند. من از کودکی نزد مادربزرگم رشد کردم و تنها دارایی‌ام نامه‌ای بود از پدرم که وصیت کرده بود مرا به زیر بار زور نرفتن و اینکه از او قوی‌تر باشم.

اولین فعالیت سیاسی من با تشکیل یک گروه کوچک بود که با نصب بنر و تعداد زیادی شعار چاپ شده و غیره که در یکی از شهرهای شمال ایران به انجام رسید. بعد دستگیر شدم و ابتدا در یکی از زندان بعد با تبعید به زندانی دیگر محکومیت خود را گذراندم. بعد از آن با جمع کردن رفقایی زخم خورده و قوی بصورت گروهی فعالیتهای منسجمی داشتیم.

در دی‌ماه ۱۳۹۶ زخمی شدم. در آبان ۱۳۹۸ با گروه آنارشیستی فدراسیون کارهای زیادی انجام دادیم. در تهیه کتابهای آنارشیستی و مقالات و رساندنش به دست مردم بصورت ماهانه و بدون وقفه کوشا بودیم. در قیام ژینا، با تجربه‌تر، پرتعدادتر، شجاع‌تر از همیشه بدون فوت وقت در خیابان حضور داشتیم. اکثریت فعالین آنارشیست را دختران دهه هشتادی تشکیل دادند که شجاعت آنها برای من نیروی محرکه‌ای بود بی‌مانند.

ما بچه‌های آنارشیست ایران جز خانواده‌ی آنارشیستها در هر کجای جهان هیچکس را نداریم. به همه شما درود میفرستیم و به شما قول می‌دهیم تا ثانیه‌ای که نفس میکشیم از جنگیدن دست برنداریم.


فهرست صفحات ما:
https://linktr.ee/asranarshism

با مبارزات ما همیاری کنید:
https://asranarshism.com/fa/%da%a9%d9%85%da%a9_%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c/


#آنارشیست
#آنارشیسم
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#anarchism
#anarchist
#woman_life_freedom
Biography of Anarchist Fighters of Iran's Geography (No. 5)

I was born in the late 1980s. My father was a left-wing political prisoner in the 80s, and I was conceived during the prison visits. After my father's release when I was two years old, even though he was educated, he had to go to other jobs because of his political background.

My mother couldn't bear it anymore and without saying anything she left me in the park, next to our house, with a small letter in my pocket. My father killed himself three months later. As I understood, my mother, who had remarried, had an accident with her husband on the Shiraz road, and both passed away. I grew up with my grandmother, and my only possession was a letter from my father, whose will was for me not to allow myself to break under power and be stronger than him.

My first political activity was forming a small group, which was done by putting up a banner and many printed slogans, etc., in one of the northern cities of Iran. Then, I was arrested and served my sentence in one of the prisons after being deported to another. After that, we gathered wounded and strong comrades and created a group with cohesive and consistent activities.

I was injured in January 2016. In November 2018, we did a lot of work with the anarchist group of the Federation. We diligently prepared anarchist books and articles and delivered them to the people every month without interruption. In Jina's uprising of 2022, we were more experienced, more numerous, and braver than ever present in the streets without wasting time. The majority of our members were girls from the 2000s, whose courage is a driving force for me.

We Iranian anarchist children have no one anywhere in the world except the family of anarchists. We salute you all, and we promise you that we will not stop fighting until the second we breathe.


The list of main pages:
https://linktr.ee/asranarshism

Support us in our struggle:
https://asranarshism.com/donation/

#آنارشیست
#آنارشیسم
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#anarchism
#anarchist
#woman_life_freedom
زندگینامه مبارزان آنارشیست جغرافیای ایران ( شماره ۶ )

متولد ۱۳۸۰ هستم. هنوز هم با دیدن آتش بوی مادرم را استشمام میکنم. من و خواهرم هر دو شش ساله بودیم وقتی مادرم از دست کتک‌خوردن‌های بی‌پایان و تهمت‌های پدرم، روی خودش بنزین ریخت و تا همسایه ها به او رسیدند دیگر چیزی از مادرم به جا نمانده بود. پدرم نیز کم نیاورد و ما را زیر مشت و لگد میگرفت تا آنجا که یک دست خواهرم کاملا از کار افتاد. ما ۹ ساله بودیم که پدرم در سانحه‌ای هنگام کار در تراشکاری به کما رفت و بعد فوت کرد.

مراقبت از خواهرم و تحصیل او نیاز به بزرگ شدن یکباره من داشت. کار کردم، دستفروشی کردم در خانه مردم نظافت کردم، تهمت‌ها شنیدم زخم خوردم اما باز هم نتوانستم برای خودم و خواهرم زندگی مستقلی تشکیل بدهم. وقتی ازدواج اجباری خواهرم توسط عمویم اتفاق افتاد، توجهم به جاهایی جلب شد که ریشه‌ی درد مشترک تمام زنان و ستم‌دیدگان بود.

کار میکردم و همزمان با دیوارنویسی و اشتراک آن مبارزه خودم با دیکتاتوری و نظم مسلط و پلیس فاسد شروع کردم. در بازداشتگاه بسیج مورد تجاوز قرار گرفتم تحقیر شدم اما مصمم‌تر از پیش دنبال مسیری برای مبارزه گشتم. این خشم باید به آزادی گره میخورد. وقتی از طریق چند دوست با رفیقی آنارشیست آشنا شدم فهمیدم اینجا همان خانه‌ و خانواده‌ای ست که به آن تعلق دارم همان نقطه‌ی امن.

اینجا ایستادن و جنگیدن شکلی از زندگی نیست خود زندگی‌ست‌. من تن به این فساد مسلط نمیدهم و پیمانی با رفقایمان بسته‌ایم و این پیمان پیامی ست برای سراسر جهان‌. شما باید با تمام قوا روبروی قدرتهای پوشالی بایستید آنها از ایستادگی و اتحاد و شور و جنگندگی شما واهمه دارند. آنها چشم دیدن زنان مبارز و آزاده را ندارند و ما آنارشیستها مانند خاری در چشمهاشان پیش میرویم.

پیروزی از آن ماست. زنده باد همه‌ی رفقا در هر کجای جهان


فهرست صفحات ما:
https://linktr.ee/asranarshism

با مبارزات ما همیاری کنید:
https://asranarshism.com/fa/%da%a9%d9%85%da%a9_%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c/


#آنارشیست
#آنارشیسم
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#anarchism
#anarchist
#woman_life_freedom
Biography of Anarchist Fighters of Iran's Geography (No. 6)

I was born in 2001. I still smell my mother whenever I see fire. My sister and I were both six years old when my mother, due to my father's endless beatings and accusations, poured gasoline on herself. By the time the neighbors reached her, there was nothing left of my mother. My father didn't reflect and back off at all. He used to punch and kick us so much that one of my sister's hands was completely disabled. We were nine years old when my father fell into a coma in an accident while working in a machine shop and then passed away.

Taking care of my sister and her education required me to grow up immediately. I worked, peddled, cleaned people's houses, heard accusations, and got injured, but still, I could not create an independent life for myself and my sister. When my sister's forced marriage by my uncle happened, my attention was drawn to the root of the common pain of all women and oppressed people.

I was working and, at the same time, started my fight against dictatorship, the dominant social order, and the corrupt police by making graffiti and sharing it. I was raped in a Basij detention center. I was humiliated but more determined than before to look for a way to fight. This anger should be tied to freedom. When I met an anarchist friend through some friends, I realized that this is the safe place and the house and family to which I belong.

Persevering and fighting is not just a form of life, but life itself. I will not give in to the rampant corruption. We have made a promise to our comrades, which is a message to the whole world. You have to stand with all your strength before the outwardly strong powers. They are afraid of your perseverance, solidarity, passion, and fighting. They don't want to see free and fighting women. We anarchists are like a thorn in their eyes.

Victory is ours. Long live all comrades anywhere in the world.


The list of main pages:
https://linktr.ee/asranarshism

Support us in our struggle:
https://asranarshism.com/donation/

#آنارشیست
#آنارشیسم
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#anarchism
#anarchist
#woman_life_freedom
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو: زندگینامه مبارزان آنارشیست جغرافیای ایران (شماره ۱)

Video: Biography of Anarchist Fighters of Iran's Geography (No. 1) (With English Subtitles)

https://youtube.com/watch?v=Gz1EEELsotE

#anarchism #anarchists #biography #woman_life_freedom #آنارشیسم #آنارشیست #زن_زندگی_آزادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو: زندگینامه مبارزان آنارشیست جغرافیای ایران (شماره ۲) + English Subtitles

Video: Biography of Anarchist Fighters of Iran's Geography (No. 2) (With English Subtitles)


https://www.youtube.com/watch?v=Sxx-dlYKR_Y

The list of our main pages:
https://linktr.ee/asranarshism
https://asranarshism.com/
https://t.me/asranarshism

Support us in our struggle:
https://asranarshism.com/donation/

#anarchism #anarchists #biography #woman_life_freedom #آنارشیسم #آنارشیست #زن_زندگی_آزادی
زندگینامه مبارزان آنارشیست جغرافیای ایران ( شماره ۸ )

متولد سال ۱۳۷۹ هستم اما بسیار بیشتر از سنم به نظر می‌رسم. در کودکی هم مانند یک بزرگسال باید کار می‌کردم. هر بار که برادر بزرگم به مادرم حمله می‌کرد و برای پول مواد او را کتک می‌زد می‌فهمیدم که به اندازه‌ی کافی برای آوردن پول تلاش نکرده‌ام. هر چقدر هم تلاش می‌کردم دستمزد یک کودک محدود است و توانایی اش هم محدود اما سوالاتم نامحدود بود. کنار هر مشکل، یک چرا می‌گذاشتم، چرا پدر ندارم، چرا برادرم پرده‌ژ گوشم را پاره کرد، چرا صورت و دست مادرم همیشه کبود است، چرا غذای ما با غذای مردم متفاوت است، چرا لباس ما کهنه‌ است، چرا همسایه ها از ما بدشان می‌آید، چرا خواهرم از شوهرش طلاق گرفت، چرا خواهرم خودش را کشت، چرا برابری در جامعه نیست، چرا هرگز پلیس برای کمک به ما نیامد؟ چرا چرا چرا

از کودکی یکباره به بزرگسالی رسیدم و سوال‌هایم نیز پخته‌تر شدند. دیگر مادری نبود که نگران از دست دادنش باشم و برادری که از او بترسم. شور و شوق ساختن و جنگیدن و مبارزه با ساختار بیمارگونه حکومت برای من انگیزه‌ای وصف ناشدنی‌بود. با وصل شدن به رفقای آنارشیست در فضای مجازی خانواده حقیقی خودم را یافتم. کاری جز مبارزه بلد نیستم و قلبم با انرژی رفقای آنارشیستم می‌تپد. هر بار که برای فعالیت یا عملیاتی بیرون میرویم به خودم میگویم پیش رویم آزادی ست که به من خیره شده است و بی‌قرار است تا ما خود را به او برسانیم. آن روز نزدیک است چه من باشم چه نباشم، چون با مبارزانی همسنگرم که مانند پولاد سخت‌اند مانند آب زلال.


فهرست صفحات ما:
https://linktr.ee/asranarshism

با مبارزات ما همیاری کنید:
https://asranarshism.com/fa/%da%a9%d9%85%da%a9_%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c/


#آنارشیست
#آنارشیسم
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#anarchism
#anarchist
#woman_life_freedom
Anarchist Activities in Iran for Bloody November 2019 uprising:
Distribution of a more than 300 flyers on cars
ؤ
"November continues, we continue..."
"Islamic Republic killed 1,500 of our fellow people in November 2019"


فعالیت‌های آنارشیست‌های ایران به مناسبت قیام آبان خونین ۱۳۹۸:
پخش بیش از ۳۰۰ تراکت بر روی ماشین‌های

«آبان ادامه دارد، ما ادامه داریم...»
«جمهوری اسلامی در آبان ۹۸ ۱۵۰۰ نفر از هموطنان ما را به قتل رساند»

#anarchism
#anarchist
#woman_life_freedom
#آنارشیسم
#آنارشیست
#آبان_خونین
#زن_زندگی_آزادی
Radical Street Art Seen in Rome
By the Feminist and Transfeminist Network of the Rome's 3rd Municipality

هنر رادیکال خیابانی در روم ایتالیا
توسط شبکه فمینیستی و ترنس‌فمینیستی شهرداری سوم روم

#ّهنر_خیابانی
#فمینیسم
#ترنس‌فمینیسم
#انقلاب_دختران
#حق_مخالفت
#ژ‌ن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#Rome
#Street_Art
#Feminism
#Transfeminism
#Woman_Life_Freedom

https://t.me/asranarshism
Anarchist Graffiti in Iran
"You can arrest a revolutionary, not a revolution!"

دیوارنویسی آنارشیست‌ها در ایران
«یک انقلابی را میتوانید دستگیر کنید، یک انقلاب را نه!»

#آنارشیست
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#Anarchist
#Radical_graffiti
#Woman_Life_Freedom

https://t.me/asranarshism
زندگینامه مبارزان آنارشیست جغرافیای ایران ( شماره ۹ )

متولد ۱۳۸۱ هستم. فراز و نشیب زندگی من مانند دیگر رفقا نبوده است. اما از دوران مدرسه درد دیگران آزارم میداد. هر بار که از خانواده ام میپرسیدم میگفتند سرت به کار خودت باشد. اما چطور بود که در زمستان من در لباسی گرم بودم و در خیابان بسیاری را میدیدم که در سردترین زمان سال، برای یک لقمه نان سطل‌های زباله را میگشتند؟

پدرم یک کارمند بازنشسته بود. اولین بار با خواندن کتاب الفبای آنارشیستی که دوست خواهرم به من داد و در صفحه اولش ایمیل رفیقی بود با آنارشیسم آشنا شدم. چنان تحولی در من ایجاد شد که دیگر نمیتوانستم حتی به خانه برگردم. وقتی درد رفقا را دیدم فوت پدر و مادرم دیگر برایم غم بزرگی نبود. وقتی رفقای همسنگرم فجایعی چون تجاوز و مرگ و حبس و ... را از سرگذرانده‌اند من کیستم که از درد بگویم.

سه سال است که فعالیت گروهی دارم و حرارت مبارزه برای جهانی برابر در کنار رفقا حیاتم را تضمین کرده است. در یک سال و دو ماه اخیر ما شبانه روز در جنگ بوده‌ایم. ما با حکومتی میجنگیم که مردم را در خفا میکشد. پیکرهای مبارزین را میدزدد و بازماندگانشان را حبس و شکنجه میکند. ما در سکوت خبری جان میدهیم. نه راهپیمایی‌ای برایمان میکنند و نه نامی از ما می‌شنوند.

ما با حکومتی تا دندان مسلح هر روز در جنگیم. حکومتی که بیشترین زندانی عقیدتی را در جهان دارد‌. حکومتی که هیچ نظر مخالفی را برنمی‌تابد، و هیچ‌کس در جهان برایش مهم نیست که از سال ۱۳۵۷ تا کنون چقدر اعدام و ترور و شکنجه و قتل و زندانی به وقوع پیوسته. ما شبانه روز با چنین جلادانی در جنگیم که در جهان با آنها مماشات میکنند و دستهای خون‌آلود آنان را نمیبینند و به آنها مشروعیت میدهند.

اما اما اما تا زمانی که رفیق، یک مبارز یک آزادی‌خواه و یک آنارشیست نفس میکشد هیچ حکومتی هیچ قدرتی در امان نخواهد بود. ما پیروزیم با دست خالی به دشمن فائق میشویم و از آنان درس عبرتی می‌سازیم.


فهرست صفحات ما:
https://linktr.ee/asranarshism

با مبارزات ما همیاری کنید:
https://asranarshism.com/fa/%da%a9%d9%85%da%a9_%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c/


#آنارشیست
#آنارشیسم
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#anarchism
#anarchist
#woman_life_freedom

https://t.me/asranarshism
Radical Graffiti of Women Anarchist Comrades in Iran

Anarchist Girls
We are the Negation of Power
Standing until Victory
No to Compulsory Hijab
No to Execution
No God, No Master
Death to the Dictator
Woman Life Freedom
Anarchism Triumphant
Death to King and Supreme Leader
Long Live Anarchism


دیوارنویسی رادیکال دختران آنارشیست در ایران

دختران آنارشیست
ما نفی قدرتیم
ایستاده‌ایم تا پیروزی
نه به حجاب اجباری
نه به اعدام
نه خدا نه رهبر
مرگ بر دیکتاتور
زن زندگی آزادی
آنارشیسم پیروز
مرگ بر شاه و رهبر
زنده‌باد آنارشیسم

#مهسا_امینی
#آنارشیسم
#آنارشیست
#دختران_آنارشیست
#زن_زندگی_آزادی
#دیوارنویسی
#Radical_Graffiti
#Anarchism
#Anarchist
#Woman_Life_Freedom

@asranarshism
سیل و سرب بر بلوچ و سَم و سراب بر سیستانی



تلخی بلایای اخیر از کشتار و شکنجه و زندان تا سیل و زلزله آن‌چنان وحشت‌آور است که تاب‌وتوان تفکر و خواب‌وخوراک را به راحتی از هرکس که عمق فاجعه را می‌داند، می‌رباید. از عدم ارسال کمک توسط حکومت، از مردم درگیر با سیل را به حال خود رهاکردن، از ایجاد سیل‌بند و راه‌های پیشگیری سیل خودداری‌کردن و تنها به فکر غارت مردمان بومی این مناطق بودن سیستم چیز تازه‌ای نیست. این مناطق هرچندسال یک‌بار با این خسارات جانی و مالی سیل مواجه می‌شوند؛ زیرا سیستم نمی‌خواهد زیرساخت‌های متناسب با زیست‌بوم ایجاد کند. نه آن که نخواهد، حتی این موضوع اولویت دست‌چندم‌اش هم نیست.

دو اتنیک سیستانی و بلوچ که بومیان جغرافیای سیستان و بلوچستان هستند؛ لااقل در این صدسال اخیر بارها هدف بازی‌های سیستم‌ها و حکومت‌های شدند. خوشبختانه سیستم‌ها هم، با تمام تلاش‌ها و برنامه‌ریزی‌های و خشونت‌هایشان، آن‌چنان که مرادشان بوده موفق نشدند. از پروژۀ تجزیۀ جغرافیای سیستان و بلوچستان به خواست انگلیس تا ایجاد خصومت‌های اتنیکی توسط پهلویان، از شناسنامه‌ندادن به بلوچ‌ها تا دعواهای مذهبی راه‌انداختن توسط آخوندهای درجه‌چند فرستاده‌شده از قم تا پروژۀ عبدالمالک ریگی و...

خط‌کشی‌های مرزی میان کشورها و جدایی خانواده‌ها و عشیره‌ها از هم، دعوا بر سر هیرمند و تشنگی سیستان، کشتن در بایکوت خبری فعالین سیستانی، مهاجرت‌دادن عمدۀ سیستانیان بالاخص پس از موفقیت پروژۀ سیمان سیستان، خشک‌کردن عمدی هامون و بیش‌ازپیش نظامی‌کردن سیستان و بلوچستان پس از به بار نشاندن نهال خودساختۀ عبدالمالک ریگی هم البته از موفقیت‌های حاکمیت‌ها در این چندصدسال در جهت منافع خود و علیه منافع بومیان جغرافیای سیستان‌وبلوچستان و مناطق شرقی آن است.

از چندین‌وچندسال پیش، پیش از آمدن استعمار چین برای نابودی عمان، در ازای صدقه‌دادن به آخوندها و مراجع تقلید، فعالین سیستانی و بلوچ، هشدار می‌دادند که حتی ممکن است شاهد شنیده‌شدن اذان چینی باشیم. صدایی از دل بومیان این مناطق که هرگز شنیده نشد؛ زیرا حاکمیت فعلی نیز مانند دوران پهلوی، سیستانی را با سم و ربودن شبانه و بلوچ را گلوله، سرکوب می‌کند. بازی تلخی که در آن، سیستانیان در شمال استان از تشنگی و بیماری‌های ریوی ناشی از گردوغبار شدید و بلوچ‌ها در جنوب استان به واسطۀ سیل و زلزله و حصبه و بیماری‌های گوارشی، جان خود را از دست می‌دهند.
ما ریشه‌های شر را می‌دانیم.

بخش رسانه‌ای آنارشیست‌های جغرافیای سیستان‌وبلوچستان به عنوان یکی از خودسازماندهی‌های فدراسیون عصر آنارشیسم




#No_God_No_Master_No_Border
#جنین_زند_آجویی
#زن_زندگی_آزادی
#مرگ_بر_جمهوری_اسلامی
#سیستان_و_بلوچستان