آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
820.آگاهي طبقاتي يعني چه؟ (یکم مه 2025)
821.از اوايل قرن نوزده تاکنون مبارزه بين کار و سرمايه در سرتاسر جهان جريان داشته و هيچگاه متوقف نشده است. بسياري از کشورهاي سرمايهداري به ظاهر روز جهاني کارگر را به رسميت شناختهاند. آيا دو کشور آمريكا و كانادا، روز جهاني کارگر را به رسميت شناختهاند؟
Anonymous Quiz
17%
1. بله. آنها پرچمدار دموکراسي هستند.
83%
2. خير. دموکراسي آنها «ترامپي» است.
🔴 روز جهانی کارگر 2025 ترکیه: مردم در کادیکوی، استانبول، برای جشن گرفتن روز کارگر راهپیمایی کردند.
@amookhtan
@amookhtan
🔴 روز جهانی کارگر 2025 ترکیه: مردم در کادیکوی، استانبول، برای جشن گرفتن روز کارگر راهپیمایی کردند.
@amookhtan
@amookhtan
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴«گر من نسوزم، ور تو نسوزی،
ما گر نسوزیم،
نور از کجا برآید
در تیرگیها؟»
ناظم حکمت✍️
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴«گر من نسوزم، ور تو نسوزی،
ما گر نسوزیم،
نور از کجا برآید
در تیرگیها؟»
ناظم حکمت✍️
@amookhtan
🔴تظاهرات اتحادیه سراسری کارگری آلمان در برلین، اول ماه مه ۲۰۲۵
دویچه وله نوشت:
از بنگلادش تا فرانسه، از ترکیه تا اندونزی، روز پنجشنبه اول ماه مه، در سراسر جهان تظاهراتهایی در حمایت از حقوق کارگران و کارمندان برگزار شد. در این میان، انتقاد از نظام سرمایهداری نیز مانند همیشه نقشی پررنگ در این تجمعات ایفا کرد، چراکه سرمایهداری اغلب در تضاد با عدالت اجتماعی قرار دارد.
@amookhtan
دویچه وله نوشت:
از بنگلادش تا فرانسه، از ترکیه تا اندونزی، روز پنجشنبه اول ماه مه، در سراسر جهان تظاهراتهایی در حمایت از حقوق کارگران و کارمندان برگزار شد. در این میان، انتقاد از نظام سرمایهداری نیز مانند همیشه نقشی پررنگ در این تجمعات ایفا کرد، چراکه سرمایهداری اغلب در تضاد با عدالت اجتماعی قرار دارد.
@amookhtan
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
821.از اوايل قرن نوزده تاکنون مبارزه بين کار و سرمايه در سرتاسر جهان جريان داشته و هيچگاه متوقف نشده است. بسياري از کشورهاي سرمايهداري به ظاهر روز جهاني کارگر را به رسميت شناختهاند. آيا دو کشور آمريكا و كانادا، روز جهاني کارگر را به رسميت شناختهاند؟
822.«شعار سنديکاها و اتحاديههاي کار دورتموند آلمان در تظاهرات اول مه 1978، ايجاد و گسترش دبيرستانهاي عمومي بود تا فرزندان خانوادههاي کارگري امکان تحصيل در سطح ديپلم را بيابند. تا آن زمان، در آلمان تحصيلات متوسطه مختص خانوادههاي مرفه و غير کارگري بود.»
Anonymous Quiz
4%
1. درست نيست.
96%
2. درست است.
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴«آن موقع که من در آمریکا بودم مادرم کتابهای ساعدی را خریده بود و برای من فرستاده بود و من از همانجا با آثار ساعدی آشنا بودم و همیشه دلم میخواست یکی از همین داستانها را جلوی دوربین ببرم. تا اینکه یک روز ساعدی خودش به من پیشنهاد داد که بیا یکی از همین داستانها را بساز. فضای کار به گونهای بود که میشد یک مستند ساخت و در ابتدا همچنین به نظر میرسید که کار به سمت مستند برود. ساعدی کتاب را به من داد و گفت این را بخوان و نظرت را راجع به ساخت یک فیلم از آن به من بگو. کتاب «عزاداران بَیَل» تازه منتشر شده بود من خواندم. دیدم ظرفیتی بیشتر از یک فیلم مستند را دارد. کاملاً میشد از تلفیق رخدادها و ماجراهای داستانهای مختلف کتاب، یک داستان خوب و محکم پدید آورد که از طرح اولیه به مراتب بهتر بود.
گمان میکنم به اتفاق ساعدی ۱۰ روزی وقت صرف نوشتن فیلمنامه کردیم. (شبها در مطبش در خیابان دلگشا روی فیلمنامه کار میکردیم؛ یادش گرامی) بعد از تایپ آن را به وزارت فرهنگ و هنر فرستادیم. برای گرفتن پروانه ساخت چند روز بعد پاسخ دادند. نظر آنها این بود که روستای مورد اشاره در این فیلمنامه کدام روستای ایران است؟ آیا روستایی را در نظر دارید؟ گفتیم به زودی اطلاع میدهیم. ساعدی گفت من یک روستا در حوالی تبریز سراغ دارم که بسیار مناسب فیلم است. مردم آن، در سوراخهایی درون کوه زندگی میکنند. به تبریز رفتیم دوست ساعدی، «صمد بهرنگی» از ما استقبال کرد. او بهعنوان راهنما، ما را به همان روستا برد. عجیب بود واقعا مردم در سوراخهای کنده شده در دیواره کوه زندگی میکردند. ساعدی تند و تند چند عکس گرفت. من هم مجاب شدم که این روستا مناسب است. توافق کردیم و به تهران بازگشتیم. عکسها را به فرهنگ و هنر دادیم. نپذیرفتند. گفتند بروید روستایی دیگر پیدا کنید. راه افتادیم از این سو به آن سو تا بالاخره در یکی از سفرهایی که من به همراه مدیر تولید فیلم رفته بودم همین روستای فیلم را در اطراف قزوین پیدا کردم که البته آن موقع این شکلی نبود. عکس گرفتم و به فرهنگ و هنر دادم. باز هم ایراد گرفتند. آنها معتقد بودند خیلی ویرانه است. آخر آن روزها مدام شاه صحبت از عبور از دروازه تمدن بزرگ میکرد و اینکه ایران در آستانه این دروازه است به همین خاطر اجازه نمیدادند مکانی ناآباد به مردم نشان داده شود. گفتند بروید قدری در و دیوار آنجا را رنگ کنید. شکلاش را سامان دهید بعد بیایید ببینیم چه کار باید بکنیم. ما هم رفتیم. چند دیوار آنجا را رنگ کردیم یک حوض بزرگ وسط میدان آنجا ساختیم و برای کاربرد خود فیلم، اتاق مشاسلام را هم ساختیم یعنی آنچه که حالا در فیلم میبینید، تغییراتی است که ما در این روستا دادهایم. به این ترتیب موافقت شد تا فیلم «گاو» ساخته شود.
هرچند که در همان ابتدای کار، دستگاه دولتی وقت، فیلم را توقیف کرد. بهانه «سیاهنمایی» سبب شد فیلم را به مدت یک سال و نیم در توقیف نگاه دارند. مثلاً یکی از بهانهها این بود که مگر ممکن است یک روستا فقط یک گاو داشته باشد؟ و بهانههای مشابه آن. البته روزنامهها و مجلات درباره فیلم زیاد مینوشتند و همین سبب شده بود فیلم پیش از نمایش عمومی شهرت کسب کند. در این زمان بود که دست به نگارش نامهای خطاب به وزیر فرهنگ و هنر ـ پهلبد - زدم. در آن پیشنهاد دادم که فیلم را برای صاحبنظران، روشنفکران و نویسندگان به نمایش بگذارند و در صورت پسند آنها اجازه نمایش عمومی آن را بدهند. پذیرفت، به من گفتند خودت فهرست میهمانان را تهیه کن من هم فهرست بلندبالایی از نویسندگان و روشنفکران تهیه کردم و برای وزارت فرهنگ و هنر فرستادم. جلال آلاحمد، احمد شاملو، سیمین دانشور، منوچهر انور، فروغ فرخزاد، رضا براهنی و همینطور الی آخر. یک شب در سالن سینمایی خود وزارتخانه در بهارستان، همه جمع شدند و فیلم «گاو» برای آنها به نمایش درآمد. اتفاق خوبی بود. لااقل اینچنین «گاو» بعد از مدتها از قوطی بیرون میآمد و هوایی میخورد! خیلیها پسندیدند و البته تعدادی هم نپسندیدند. مثل جلال آلاحمد که به فیلم ایرادهایی گرفت. برای آنها توضیح دادم که دیگر کاری نمیشود کرد. فیلم مدتهاست قطع نگاتیو شده و تغییر در آن غیرممکن است. با همه این احوال با اینکه «جو» در مجموع به نفع فیلم بود، باز هم آقایان اجازه ندادند اکران شود و برای مدت دیگری باز هم در توقیف ماند. «گاو» به درون قوطی بازگشت، در آن بسته شد و به انبار تاریک وزارتخانه برگردانده شد.»
✍️ برگرفته از فریادها و نجواهای داریوش مهرجویی در گفتوگو با مهرداد حجتی - روزنامه شرق - ۱۱ بهمن ۱۳۹۱
🎬🎬🎬
https://t.me/tajrobeneveshtan/3795
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴«آن موقع که من در آمریکا بودم مادرم کتابهای ساعدی را خریده بود و برای من فرستاده بود و من از همانجا با آثار ساعدی آشنا بودم و همیشه دلم میخواست یکی از همین داستانها را جلوی دوربین ببرم. تا اینکه یک روز ساعدی خودش به من پیشنهاد داد که بیا یکی از همین داستانها را بساز. فضای کار به گونهای بود که میشد یک مستند ساخت و در ابتدا همچنین به نظر میرسید که کار به سمت مستند برود. ساعدی کتاب را به من داد و گفت این را بخوان و نظرت را راجع به ساخت یک فیلم از آن به من بگو. کتاب «عزاداران بَیَل» تازه منتشر شده بود من خواندم. دیدم ظرفیتی بیشتر از یک فیلم مستند را دارد. کاملاً میشد از تلفیق رخدادها و ماجراهای داستانهای مختلف کتاب، یک داستان خوب و محکم پدید آورد که از طرح اولیه به مراتب بهتر بود.
گمان میکنم به اتفاق ساعدی ۱۰ روزی وقت صرف نوشتن فیلمنامه کردیم. (شبها در مطبش در خیابان دلگشا روی فیلمنامه کار میکردیم؛ یادش گرامی) بعد از تایپ آن را به وزارت فرهنگ و هنر فرستادیم. برای گرفتن پروانه ساخت چند روز بعد پاسخ دادند. نظر آنها این بود که روستای مورد اشاره در این فیلمنامه کدام روستای ایران است؟ آیا روستایی را در نظر دارید؟ گفتیم به زودی اطلاع میدهیم. ساعدی گفت من یک روستا در حوالی تبریز سراغ دارم که بسیار مناسب فیلم است. مردم آن، در سوراخهایی درون کوه زندگی میکنند. به تبریز رفتیم دوست ساعدی، «صمد بهرنگی» از ما استقبال کرد. او بهعنوان راهنما، ما را به همان روستا برد. عجیب بود واقعا مردم در سوراخهای کنده شده در دیواره کوه زندگی میکردند. ساعدی تند و تند چند عکس گرفت. من هم مجاب شدم که این روستا مناسب است. توافق کردیم و به تهران بازگشتیم. عکسها را به فرهنگ و هنر دادیم. نپذیرفتند. گفتند بروید روستایی دیگر پیدا کنید. راه افتادیم از این سو به آن سو تا بالاخره در یکی از سفرهایی که من به همراه مدیر تولید فیلم رفته بودم همین روستای فیلم را در اطراف قزوین پیدا کردم که البته آن موقع این شکلی نبود. عکس گرفتم و به فرهنگ و هنر دادم. باز هم ایراد گرفتند. آنها معتقد بودند خیلی ویرانه است. آخر آن روزها مدام شاه صحبت از عبور از دروازه تمدن بزرگ میکرد و اینکه ایران در آستانه این دروازه است به همین خاطر اجازه نمیدادند مکانی ناآباد به مردم نشان داده شود. گفتند بروید قدری در و دیوار آنجا را رنگ کنید. شکلاش را سامان دهید بعد بیایید ببینیم چه کار باید بکنیم. ما هم رفتیم. چند دیوار آنجا را رنگ کردیم یک حوض بزرگ وسط میدان آنجا ساختیم و برای کاربرد خود فیلم، اتاق مشاسلام را هم ساختیم یعنی آنچه که حالا در فیلم میبینید، تغییراتی است که ما در این روستا دادهایم. به این ترتیب موافقت شد تا فیلم «گاو» ساخته شود.
هرچند که در همان ابتدای کار، دستگاه دولتی وقت، فیلم را توقیف کرد. بهانه «سیاهنمایی» سبب شد فیلم را به مدت یک سال و نیم در توقیف نگاه دارند. مثلاً یکی از بهانهها این بود که مگر ممکن است یک روستا فقط یک گاو داشته باشد؟ و بهانههای مشابه آن. البته روزنامهها و مجلات درباره فیلم زیاد مینوشتند و همین سبب شده بود فیلم پیش از نمایش عمومی شهرت کسب کند. در این زمان بود که دست به نگارش نامهای خطاب به وزیر فرهنگ و هنر ـ پهلبد - زدم. در آن پیشنهاد دادم که فیلم را برای صاحبنظران، روشنفکران و نویسندگان به نمایش بگذارند و در صورت پسند آنها اجازه نمایش عمومی آن را بدهند. پذیرفت، به من گفتند خودت فهرست میهمانان را تهیه کن من هم فهرست بلندبالایی از نویسندگان و روشنفکران تهیه کردم و برای وزارت فرهنگ و هنر فرستادم. جلال آلاحمد، احمد شاملو، سیمین دانشور، منوچهر انور، فروغ فرخزاد، رضا براهنی و همینطور الی آخر. یک شب در سالن سینمایی خود وزارتخانه در بهارستان، همه جمع شدند و فیلم «گاو» برای آنها به نمایش درآمد. اتفاق خوبی بود. لااقل اینچنین «گاو» بعد از مدتها از قوطی بیرون میآمد و هوایی میخورد! خیلیها پسندیدند و البته تعدادی هم نپسندیدند. مثل جلال آلاحمد که به فیلم ایرادهایی گرفت. برای آنها توضیح دادم که دیگر کاری نمیشود کرد. فیلم مدتهاست قطع نگاتیو شده و تغییر در آن غیرممکن است. با همه این احوال با اینکه «جو» در مجموع به نفع فیلم بود، باز هم آقایان اجازه ندادند اکران شود و برای مدت دیگری باز هم در توقیف ماند. «گاو» به درون قوطی بازگشت، در آن بسته شد و به انبار تاریک وزارتخانه برگردانده شد.»
✍️ برگرفته از فریادها و نجواهای داریوش مهرجویی در گفتوگو با مهرداد حجتی - روزنامه شرق - ۱۱ بهمن ۱۳۹۱
🎬🎬🎬
https://t.me/tajrobeneveshtan/3795
@amookhtan
Telegram
تجربه نوشتن