Amir Pouria
برای شروین و حال این روزها و شبهایش @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید 👇
زیباست. وجدآور است. ملیست. مردم فقط بابت یک موفقيت بینالمللی هنری خوشحال نشدند، بلکه به رسیدن صدای اعتراضشان به تمام جهان فکر کردند.
اما خودمانیم، چطور میشود باور کرد در جهانی با این ادعای آزادی و برابری آدمها و نژادها، جوانی را که جایزهای در این سطح جهانی گرفته، در شهر و کشورش نهتنها محبوس بلکه حتی ناچار به نگفتن و ننوشتن و نساختن و نخواندن کنند؟ او خلاق و بامزه و کمگو و بهجاگوست که نوشته "ما بردیم". ولی واقعاً اگر من و شما مثلاً به برادرمان در حد یک بحث خانگی درهر موردی بتوپیم و او جایزهی گرَمی گرفته باشد، حق ندارد با مشت یا دستکم با خنده توی پوزمان بزند و بگوید آخه بزمجه، بوزینه، میدونی من در چه سطح و ابعادی مطرح شدم؟ به من تشر میزنی؟!
چطور میشود در جهانی با این ادعاها، یک نفر را به شرط سکوت، از زندان بیرون بیاورند و همسر رئیسجمهور آمریکا اختصاص بزرگترین جایزهی موسیقی دنیا به او را به دلیل تأثیرش بر تحولات اجتماعی، اعلام کند ولی خودش همچنان نتواند در این زمینه یک مصاحبه، یک اظهارنظر، یک جشن کوچک محلی داشته باشد؟ در حالی که یک ملت حاضر بود بابت کار پیشرو، هم غمانگیز و هم انگیزهبخش او در فهرست کردن مهمترین "برای"های دور اول اعتراضهای مردم، برای شروین حاجیپور پایکوبی ملی به راه بیاندازد.
به فهرست بیپایان آن چیزهایی که برایش سقوط جمهوری اسلامی را میخواهیم، احساس عجیب این شب و روزهای شروین را هم اضافه میکنیم؛ که میلیونها نفر به او افتخار میکنند اما خودش نمیتواند حتی به یک نفر از این همه، بگوید ممنونم یا "کنارتون هستم". ولی همه میدانیم که هست.
@amiropouria
#شروین_حاجی_پور
#شروین
#شروین_حاجی_آقاپور
#شروین_حاجی_آقا_پور
#جایزه_گرمی
#برای_آزادی
#زن_زندگی_آزادی
#برای
اما خودمانیم، چطور میشود باور کرد در جهانی با این ادعای آزادی و برابری آدمها و نژادها، جوانی را که جایزهای در این سطح جهانی گرفته، در شهر و کشورش نهتنها محبوس بلکه حتی ناچار به نگفتن و ننوشتن و نساختن و نخواندن کنند؟ او خلاق و بامزه و کمگو و بهجاگوست که نوشته "ما بردیم". ولی واقعاً اگر من و شما مثلاً به برادرمان در حد یک بحث خانگی درهر موردی بتوپیم و او جایزهی گرَمی گرفته باشد، حق ندارد با مشت یا دستکم با خنده توی پوزمان بزند و بگوید آخه بزمجه، بوزینه، میدونی من در چه سطح و ابعادی مطرح شدم؟ به من تشر میزنی؟!
چطور میشود در جهانی با این ادعاها، یک نفر را به شرط سکوت، از زندان بیرون بیاورند و همسر رئیسجمهور آمریکا اختصاص بزرگترین جایزهی موسیقی دنیا به او را به دلیل تأثیرش بر تحولات اجتماعی، اعلام کند ولی خودش همچنان نتواند در این زمینه یک مصاحبه، یک اظهارنظر، یک جشن کوچک محلی داشته باشد؟ در حالی که یک ملت حاضر بود بابت کار پیشرو، هم غمانگیز و هم انگیزهبخش او در فهرست کردن مهمترین "برای"های دور اول اعتراضهای مردم، برای شروین حاجیپور پایکوبی ملی به راه بیاندازد.
به فهرست بیپایان آن چیزهایی که برایش سقوط جمهوری اسلامی را میخواهیم، احساس عجیب این شب و روزهای شروین را هم اضافه میکنیم؛ که میلیونها نفر به او افتخار میکنند اما خودش نمیتواند حتی به یک نفر از این همه، بگوید ممنونم یا "کنارتون هستم". ولی همه میدانیم که هست.
@amiropouria
#شروین_حاجی_پور
#شروین
#شروین_حاجی_آقاپور
#شروین_حاجی_آقا_پور
#جایزه_گرمی
#برای_آزادی
#زن_زندگی_آزادی
#برای
Amir Pouria
این ویدئوی ۵ دقیقهای، بخشی از حرفهای خانم پانتهآ بهرام است. ویدئوی کامل و ۸ دقیقهای را در صفحهی خود او ببینید: https://www.instagram.com/reel/CoUsFECqpxg/?igshid=YmMyMTA2M2Y= و شرحی بر نکتهی اصلی حرفهایش را در ادامه بخوانيد: @amiropouria
یادداشت امیر پوریا:
سادهانگاریست اگر گمان کنیم آن چه پانتهآ بهرام میگوید فقط جوابیهای به تُرَّهات ابوالقاسم طالبی و خندههای روی پوز بهروز افخمیست. او دارد به ریشهی اعتراضهای امسال مردم اشاره میکند که قدمتی چنددههای در ذهنها و حسها داشته و بعد از سالها و بارها ابراز جسته و گریخته، دیگر به طور همگانی آشکار شده. با شنيدن خاطرهی تلخ او از سال ۱۳۷۲، هر کداممان در هر سن و نسلی که باشیم، میتوانیم در لحظه خاطرات پرشماری به یاد آوریم از برخوردهای تحمیلی، تحکمآمیز، سرکوبگرانه و چندشآور ردههای مختلف افراد و نهادهای وصل به جمهوری اسلامی، از حراست دانشگاهها و سازمانهای گوناگون و انجمن اسلامیها تا کمیته و ایست-بازرسی و پاسگاه نیروهای ضدامنیتی و ضدانتظامی. از تحقیر و توهین و سیلی و تهدید و بازداشت بابت همراه داشتن مشروب تا همراهی با جنس مقابل تا دورانی که نوار کاست و ویدئو و سیدی بهتنهایی جرم انگاشته میشد! و تمام اینها برای زنان، بابت فشار همیشگی حجاب اجباری، چند برابر بود. وضعیتی که هر کس سنش بیشتر است، سالهای طولانیتری در حال تحمل آن بوده و حالا طبعاً حق دارد با خشمی شدیدتر، آن "تکه-پارچه" را کنار بیاندازد.
آن چه در پس حرفهای خانم بهرام جای توجه دارد، رشد تدریجی درخت تناور خشم مردم است که برای برخی از ما با از دست رفتن تمام سالهای جوانی و فرصتهای برنگشتنی آن همراه شده و جسارت یا قطع امید یا به سیم آخر زدن، تازه خودش را نشان داده.
خودفریبی و غفلت بلاهتبار حامیان ناچیز حکومت، نتیجهی در نظر نگرفتن همین قدمت نارضایتی و تهوع مردم از صدر تا ذیل این سیستم است. دونپایهترین اعضای این اتحادیهی ابلهان در قالب جوجه-سایبریها میکوشند در شبکههای اجتماعی اینجا و آنجا کامنتی بگذارند تا به نظر نیاید همهی مردم خواهان اتمام این حکومتاند. از روشهای نخنمای آنان، یکی هم این است که بگویند اعتراضها تمام شده و کف خیابان دیگر خبری نیست. این همان خودفریبیست که گفتم. نمیخواهند بپذیرند که دیگر پرده برافتاده و اطمینان حاکمیت به نفرت تمامعیار مردم، از هر دورهی دیگری بیشتر شده و این، نیازی به تکرار شعارها در خیابانها یا جلوی پنجرهی خانهها ندارد. این وضعیت به دلیل همین قدمت و ریشهداری ِ نفرت، وضعیتی بیبازگشت است. برای هر کسی از خیلی خیلی قبل شروع شده و فقط زمان ابراز آن، زمان جرأت پیدا کردن، زمان قطع امید کردن، زمان زدن به سیم آخر، دیر و زود داشته و دارد.
حالا و با این توضیح، آن بخش از اعضای دانهدرشت اتحادیهی ابلهان که گهگاه پشت تریبونها میگویند "مخالفان، مرگ مهسا امینی را بهانه کردند"، خوب است به این جملات خانم بهرام فکر کنند: "این تروماییست که سالهاست داریم تحمل میکنیم".
@amiropouria
#پانته_آ_بهرام
#زندگی_نرمال
#زن_زندگی_آزادی
#حجاب_اجباری
#نه_به_حجاب_اجباری
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
سادهانگاریست اگر گمان کنیم آن چه پانتهآ بهرام میگوید فقط جوابیهای به تُرَّهات ابوالقاسم طالبی و خندههای روی پوز بهروز افخمیست. او دارد به ریشهی اعتراضهای امسال مردم اشاره میکند که قدمتی چنددههای در ذهنها و حسها داشته و بعد از سالها و بارها ابراز جسته و گریخته، دیگر به طور همگانی آشکار شده. با شنيدن خاطرهی تلخ او از سال ۱۳۷۲، هر کداممان در هر سن و نسلی که باشیم، میتوانیم در لحظه خاطرات پرشماری به یاد آوریم از برخوردهای تحمیلی، تحکمآمیز، سرکوبگرانه و چندشآور ردههای مختلف افراد و نهادهای وصل به جمهوری اسلامی، از حراست دانشگاهها و سازمانهای گوناگون و انجمن اسلامیها تا کمیته و ایست-بازرسی و پاسگاه نیروهای ضدامنیتی و ضدانتظامی. از تحقیر و توهین و سیلی و تهدید و بازداشت بابت همراه داشتن مشروب تا همراهی با جنس مقابل تا دورانی که نوار کاست و ویدئو و سیدی بهتنهایی جرم انگاشته میشد! و تمام اینها برای زنان، بابت فشار همیشگی حجاب اجباری، چند برابر بود. وضعیتی که هر کس سنش بیشتر است، سالهای طولانیتری در حال تحمل آن بوده و حالا طبعاً حق دارد با خشمی شدیدتر، آن "تکه-پارچه" را کنار بیاندازد.
آن چه در پس حرفهای خانم بهرام جای توجه دارد، رشد تدریجی درخت تناور خشم مردم است که برای برخی از ما با از دست رفتن تمام سالهای جوانی و فرصتهای برنگشتنی آن همراه شده و جسارت یا قطع امید یا به سیم آخر زدن، تازه خودش را نشان داده.
خودفریبی و غفلت بلاهتبار حامیان ناچیز حکومت، نتیجهی در نظر نگرفتن همین قدمت نارضایتی و تهوع مردم از صدر تا ذیل این سیستم است. دونپایهترین اعضای این اتحادیهی ابلهان در قالب جوجه-سایبریها میکوشند در شبکههای اجتماعی اینجا و آنجا کامنتی بگذارند تا به نظر نیاید همهی مردم خواهان اتمام این حکومتاند. از روشهای نخنمای آنان، یکی هم این است که بگویند اعتراضها تمام شده و کف خیابان دیگر خبری نیست. این همان خودفریبیست که گفتم. نمیخواهند بپذیرند که دیگر پرده برافتاده و اطمینان حاکمیت به نفرت تمامعیار مردم، از هر دورهی دیگری بیشتر شده و این، نیازی به تکرار شعارها در خیابانها یا جلوی پنجرهی خانهها ندارد. این وضعیت به دلیل همین قدمت و ریشهداری ِ نفرت، وضعیتی بیبازگشت است. برای هر کسی از خیلی خیلی قبل شروع شده و فقط زمان ابراز آن، زمان جرأت پیدا کردن، زمان قطع امید کردن، زمان زدن به سیم آخر، دیر و زود داشته و دارد.
حالا و با این توضیح، آن بخش از اعضای دانهدرشت اتحادیهی ابلهان که گهگاه پشت تریبونها میگویند "مخالفان، مرگ مهسا امینی را بهانه کردند"، خوب است به این جملات خانم بهرام فکر کنند: "این تروماییست که سالهاست داریم تحمل میکنیم".
@amiropouria
#پانته_آ_بهرام
#زندگی_نرمال
#زن_زندگی_آزادی
#حجاب_اجباری
#نه_به_حجاب_اجباری
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
Amir Pouria
خودش خبر داده که باید به زندان برود. دادستانی قم وعده داده که در زندان نمیماند. اگر این اتفاق بیفتد و آزاد باشد هم برای او این آزادی نیست. آن آزادی واقعی و اساسی نیست. برای ما هم نیست. @amiropouria یادداشت امیر پوریا دربارهی زندانی شدن زینب موسوی خالق…
خودش خبر داده که باید به زندان برود. دادستانی قم وعده داده که در زندان نمیماند. اگر این اتفاق بیفتد و آزاد باشد هم برای او این آزادی نیست. آن آزادی واقعی و اساسی نیست. برای ما هم نیست.
زینب موسوی خالق کاراکتر "امپراطور کوزکو" به باور من سرآمد ِ استنداپ کمدی در ایران است. طبق برداشت قدیمی و شخصیام از این شاخهی شوبیزنس، انبوه لحظههایی که کمدین در آن تلاش میکند به هر ضرب و زوری از مخاطب خنده بگیرد و تلاشش به دست و پا زدن شباهت مییابد، یا بیشمار قصهها و قصارگوییها و شوخیهایی که برایش متن هرچند حرفهای نوشته شده اما کمدین نتوانسته آنها را از دل برآرد، کمدین را برایم به ناکمدین بدل میکند.
زینب موسوی در نقش امپراطور کوزکو حتی یک لحظه از این دست نداشت و همواره بدون مکث و از ته دل میگفت، از ته دل حرص میخورد و از ته دل دست میانداخت. خوب هم دست میانداخت.
طنز سیاسی در سالهای بعد از انقلاب ۵۷ برایم با او به سرفصل تازهای رسید و هنوز دهها جمله و شوخی او که ابراهیم رئیسی، آذری جهرمی، حسن روحانی، جواد ظریف و بالاتر و پایینتر از آنها را پایین و بالا میکرد و بالا و پایینشان را یکی میکرد، در ذهن و بر زبانم مدام جاری میشود و خیلی اوقات در گپهای شخصی، ادایش را درمیآورم و از او یاد میکنم.
کاری که در مدت بعد از خروج از بازداشت کرد و بابت ممنوعیت کوزکو، خودش شد، باز طعنهای شدیدتر از این که همچنان کوزکو میماند، در خود داشت.
حکایت فلاکت و حقارت یک رژیم، از این مضحکتر نمیشود که کاراکتری چون کوزکو را ممنوع و کمدینی چون زینب موسوی را بازداشت کند.
همین خودش به تنهایی نشان میدهد که واقعیات امنیتی، قضایی و حکومتی ما کمیکتر از هر کمدی ِ نمایشیست.
با آرزوی سلامتی و آزادی زینب موسوی. نه فقط آزادی از زندان؛ بلکه آزادی در آفریدن، اجرا کردن، طنازی و البته زندگی هنری و فردی و اجتماعی. به این معنا، آزادی او آزادی همهی ما و شما خواهد بود.
@amiropouria
#زینب_موسوی
#امپراطور_کوزکو
#استندآپ
#استنداپ_کمدی
#زن_زندگی_آزادی
#طنز
#طنز_سیاسی
#طنز_سیاسی_اجتماعی
#زندان_جمهوري_اسلامي
زینب موسوی خالق کاراکتر "امپراطور کوزکو" به باور من سرآمد ِ استنداپ کمدی در ایران است. طبق برداشت قدیمی و شخصیام از این شاخهی شوبیزنس، انبوه لحظههایی که کمدین در آن تلاش میکند به هر ضرب و زوری از مخاطب خنده بگیرد و تلاشش به دست و پا زدن شباهت مییابد، یا بیشمار قصهها و قصارگوییها و شوخیهایی که برایش متن هرچند حرفهای نوشته شده اما کمدین نتوانسته آنها را از دل برآرد، کمدین را برایم به ناکمدین بدل میکند.
زینب موسوی در نقش امپراطور کوزکو حتی یک لحظه از این دست نداشت و همواره بدون مکث و از ته دل میگفت، از ته دل حرص میخورد و از ته دل دست میانداخت. خوب هم دست میانداخت.
طنز سیاسی در سالهای بعد از انقلاب ۵۷ برایم با او به سرفصل تازهای رسید و هنوز دهها جمله و شوخی او که ابراهیم رئیسی، آذری جهرمی، حسن روحانی، جواد ظریف و بالاتر و پایینتر از آنها را پایین و بالا میکرد و بالا و پایینشان را یکی میکرد، در ذهن و بر زبانم مدام جاری میشود و خیلی اوقات در گپهای شخصی، ادایش را درمیآورم و از او یاد میکنم.
کاری که در مدت بعد از خروج از بازداشت کرد و بابت ممنوعیت کوزکو، خودش شد، باز طعنهای شدیدتر از این که همچنان کوزکو میماند، در خود داشت.
حکایت فلاکت و حقارت یک رژیم، از این مضحکتر نمیشود که کاراکتری چون کوزکو را ممنوع و کمدینی چون زینب موسوی را بازداشت کند.
همین خودش به تنهایی نشان میدهد که واقعیات امنیتی، قضایی و حکومتی ما کمیکتر از هر کمدی ِ نمایشیست.
با آرزوی سلامتی و آزادی زینب موسوی. نه فقط آزادی از زندان؛ بلکه آزادی در آفریدن، اجرا کردن، طنازی و البته زندگی هنری و فردی و اجتماعی. به این معنا، آزادی او آزادی همهی ما و شما خواهد بود.
@amiropouria
#زینب_موسوی
#امپراطور_کوزکو
#استندآپ
#استنداپ_کمدی
#زن_زندگی_آزادی
#طنز
#طنز_سیاسی
#طنز_سیاسی_اجتماعی
#زندان_جمهوري_اسلامي
Amir Pouria
امروز که ۲۸ بهمن است بعد از اتفاقات بزرگ و شجاعانهی ۲۷ بهمن، کجا ایستادهایم؟ از برلین تا تهران، برای ایران @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید 👇
این روزها نه تنها از افراد صاحب منصب در نظام، بلکه حتی از کسانی که شوربختانه زمانی باعث پرفروش شدن کتابهای مثلاً انتقادی و سیاسی آنها شدیم (مثل اکبر گنجی) خواندیم که سر تعداد شرکتکنندههای راهپیمایی ضد۲۲بهمن در لسآنجلس، خودشان و ما را خفه کردند که " ۳۰۰۰ نفر بوده یا ۳۰۰۰۰ یا ۸۰۰۰۰ نفر "!
از هر مسئولی که تا بُن دندان، خود و نهادش را با ابزار تسلیحاتی و تبلیغاتی سرکوب اعتراضهای مردم، تجهیز کرده، شنیدیم که "اعتراضها تمام شده".
این که در دل و ذهنمان میخندیدیم یا حرص میخوردیم یا همزمان هر دو، بسته به حرفی که از قول و قلم هر کدامشان در میشد، فرق میکرد.
اما یک چیز را همه میدانستیم که بلاهت دیکتاتوری نمیگذارد آنها فهمش کنند: این که انقلاب ۱۴۰۱ علیه انقلاب ۵۷، سر ِ باز ایستادن ندارد. حتی اگر به سال بعد از ۱۴۰۱ بکشد. سادهلوحی ِ ژرفی میطلبد که کسانی گمان کنند خلوتی ِ کف ِ خیابان، لابد به معنای رضایت دادن مردم به تداوم این حکومت است. همه میدانیم که با فرو افتادن تمام پردههای بین مردم و حاکمیت اسلامی، هیچ چیز هرگز به پیش از ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ برنمیگردد. مردم، خشمگین، در فشار و در اوج حالت انزجار و تهوعی نسبت به رژیماند که حتی کلمهی "نارضایتی" برایش زیادی خفیف است.
به این ترتیب، برای ما که میبینیم حتی در روزهای سکوت خیابان، صدای فریاد مردم ایران چه طور جهان را از خود میآکند و چه قدر هر روز سختتر میشود فرد غیرایرانی پیدا کرد که نداند مردم ایران مترصد براندازی حکومت ۴۰ و چندسالهی بالای سرشان هستند، ماجرا این گونه نیست که جریان ظاهراً عادی در خیابانها به معنای عادی شدن اوضاع باشد.
اما با این وجود، اتفاق بزرگ ۲۷ شهریور و بازگشت مردم به خیابانها و شعار سر دادن در تهران و رشت و یزد و مشهد و اصفهان و تبریز و جوانرود و مهاباد و بروجرد و اهواز و خرمآباد و البته خیلی جاهای دیگر بلوچستان و کردستان که همواره در صف اول شجاعت بودهاند، همپای این همه تلاش بیرون از ایران برای اعلام خواستههای مردم، ارزش دارد. ارزشی عظیم و برابر با جان ارزشمند مردمی که بعد از تمام خبرهای تلخ اعدامها و بازداشتها، همچنان شجاعت تاریخی خود را در شهرهای مختلف ایران به رخ میکشند و به رساندن فریادشان به گوش دنیا توسط ایرانیهای بیرون، امید و اطمینان دارند.
حالا دیگر به طور عینی میشود دید که گاه در یک روز و شب، از برلین تا تهران، همه برای ایران از هر امکان و تریبون و تار صوتی خود برای ادامهی مسیر مبارزه، استفاده میکنند.
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی
#انقلاب۱۴۰۱
#انقلاب۵۷
#۲۷بهمن
#برلیناله
این روزها نه تنها از افراد صاحب منصب در نظام، بلکه حتی از کسانی که شوربختانه زمانی باعث پرفروش شدن کتابهای مثلاً انتقادی و سیاسی آنها شدیم (مثل اکبر گنجی) خواندیم که سر تعداد شرکتکنندههای راهپیمایی ضد۲۲بهمن در لسآنجلس، خودشان و ما را خفه کردند که " ۳۰۰۰ نفر بوده یا ۳۰۰۰۰ یا ۸۰۰۰۰ نفر "!
از هر مسئولی که تا بُن دندان، خود و نهادش را با ابزار تسلیحاتی و تبلیغاتی سرکوب اعتراضهای مردم، تجهیز کرده، شنیدیم که "اعتراضها تمام شده".
این که در دل و ذهنمان میخندیدیم یا حرص میخوردیم یا همزمان هر دو، بسته به حرفی که از قول و قلم هر کدامشان در میشد، فرق میکرد.
اما یک چیز را همه میدانستیم که بلاهت دیکتاتوری نمیگذارد آنها فهمش کنند: این که انقلاب ۱۴۰۱ علیه انقلاب ۵۷، سر ِ باز ایستادن ندارد. حتی اگر به سال بعد از ۱۴۰۱ بکشد. سادهلوحی ِ ژرفی میطلبد که کسانی گمان کنند خلوتی ِ کف ِ خیابان، لابد به معنای رضایت دادن مردم به تداوم این حکومت است. همه میدانیم که با فرو افتادن تمام پردههای بین مردم و حاکمیت اسلامی، هیچ چیز هرگز به پیش از ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ برنمیگردد. مردم، خشمگین، در فشار و در اوج حالت انزجار و تهوعی نسبت به رژیماند که حتی کلمهی "نارضایتی" برایش زیادی خفیف است.
به این ترتیب، برای ما که میبینیم حتی در روزهای سکوت خیابان، صدای فریاد مردم ایران چه طور جهان را از خود میآکند و چه قدر هر روز سختتر میشود فرد غیرایرانی پیدا کرد که نداند مردم ایران مترصد براندازی حکومت ۴۰ و چندسالهی بالای سرشان هستند، ماجرا این گونه نیست که جریان ظاهراً عادی در خیابانها به معنای عادی شدن اوضاع باشد.
اما با این وجود، اتفاق بزرگ ۲۷ شهریور و بازگشت مردم به خیابانها و شعار سر دادن در تهران و رشت و یزد و مشهد و اصفهان و تبریز و جوانرود و مهاباد و بروجرد و اهواز و خرمآباد و البته خیلی جاهای دیگر بلوچستان و کردستان که همواره در صف اول شجاعت بودهاند، همپای این همه تلاش بیرون از ایران برای اعلام خواستههای مردم، ارزش دارد. ارزشی عظیم و برابر با جان ارزشمند مردمی که بعد از تمام خبرهای تلخ اعدامها و بازداشتها، همچنان شجاعت تاریخی خود را در شهرهای مختلف ایران به رخ میکشند و به رساندن فریادشان به گوش دنیا توسط ایرانیهای بیرون، امید و اطمینان دارند.
حالا دیگر به طور عینی میشود دید که گاه در یک روز و شب، از برلین تا تهران، همه برای ایران از هر امکان و تریبون و تار صوتی خود برای ادامهی مسیر مبارزه، استفاده میکنند.
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی
#انقلاب۱۴۰۱
#انقلاب۵۷
#۲۷بهمن
#برلیناله
Amir Pouria
سه سال پیش در گفتگویی دربارهی "سوررئالیسم در سینما" که صادق صبا در برنامهی خود در شبکه ایران اینترنشنال، مرا دعوت کرده بود، بین شوخی و جدی عرض کرده بودم که در زندگی روزمرهی مردم ایران ِ تحت ِ حاکميت ِ جمهوری اسلامی هر شب و روز اتفاقاتی روی میدهد که سر…
سه سال پیش در گفتگویی دربارهی "سوررئالیسم در سینما" که صادق صبا در برنامهی خود در شبکه ایران اینترنشنال، مرا دعوت کرده بود، بین شوخی و جدی عرض کرده بودم که در زندگی روزمرهی مردم ایران ِ تحت ِ حاکميت ِ جمهوری اسلامی هر شب و روز اتفاقاتی روی میدهد که سر به سقف بلند سوررئالیسم میساید. برای همین، در ایران در نظر گرفتن سوررئالیسم به عنوان یک مکتب هنری خارج از واقعیات عینی، سخت است.
با خودتان فکر کنید. اگر حتی در امتداد این همه لجنزار دستساز این حکومت، همین چند ماه پیش به ما و شما میگفتند ممکن است بازی پلشتی مثل مسموم کردن دختران دانشآموز در چندین و چند شهر به راه بیاندازند، کداممان باور میکردیم؟ با آن که به درستی معتقدیم "از اینها هیچ چیز بعید نیست"، احتمالا ً در پاسخ به طرح این احتمال میگفتیم دیگر با بچههای مردم که چنین کاری در این ابعاد نمیکنند. میگفتیم دیگر توطئههای تا این حد سوررئال، امکانپذیر نیست.
ولی در نظر آوریم گستردهترین روز این حملات شیمیایی، این مصداق بارز جنایت علیه بشریت درست همزمان شد با انکار باورنکردنی حسین امیرعبدالهیان وزیر خارجه جمهوری اسلامی که توی چشم کریستین امانپور نگاه کرد، لبخندی به چندشآوری ِ چلپاسه زد و گفت پلیس در اعتراضها کسی را با گلوله نکشت، کسی بازداشت نشد و زنان در ایران از تمام آزادیهای "لازم" برخوردارند!
سوررئالیستهای دههی ۱۹۲۰ فرانسه هم تاب تحمل این جلوههای غریب سوررئالیسم را نداشتند.
@amiropouria
#مسمومیت
#مسمومیت_دانش_آموزان
#سوررئالیسم
#صادق_صبا
#ایران_اینترنشنال
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#کریستین_امانپور
#حسین_امیرعبداللهیان
#وزیر_انکار
#وزیر_خارجه
#دروغ
#آزادی_زنان
سه سال پیش در گفتگویی دربارهی "سوررئالیسم در سینما" که صادق صبا در برنامهی خود در شبکه ایران اینترنشنال، مرا دعوت کرده بود، بین شوخی و جدی عرض کرده بودم که در زندگی روزمرهی مردم ایران ِ تحت ِ حاکميت ِ جمهوری اسلامی هر شب و روز اتفاقاتی روی میدهد که سر به سقف بلند سوررئالیسم میساید. برای همین، در ایران در نظر گرفتن سوررئالیسم به عنوان یک مکتب هنری خارج از واقعیات عینی، سخت است.
با خودتان فکر کنید. اگر حتی در امتداد این همه لجنزار دستساز این حکومت، همین چند ماه پیش به ما و شما میگفتند ممکن است بازی پلشتی مثل مسموم کردن دختران دانشآموز در چندین و چند شهر به راه بیاندازند، کداممان باور میکردیم؟ با آن که به درستی معتقدیم "از اینها هیچ چیز بعید نیست"، احتمالا ً در پاسخ به طرح این احتمال میگفتیم دیگر با بچههای مردم که چنین کاری در این ابعاد نمیکنند. میگفتیم دیگر توطئههای تا این حد سوررئال، امکانپذیر نیست.
ولی در نظر آوریم گستردهترین روز این حملات شیمیایی، این مصداق بارز جنایت علیه بشریت درست همزمان شد با انکار باورنکردنی حسین امیرعبدالهیان وزیر خارجه جمهوری اسلامی که توی چشم کریستین امانپور نگاه کرد، لبخندی به چندشآوری ِ چلپاسه زد و گفت پلیس در اعتراضها کسی را با گلوله نکشت، کسی بازداشت نشد و زنان در ایران از تمام آزادیهای "لازم" برخوردارند!
سوررئالیستهای دههی ۱۹۲۰ فرانسه هم تاب تحمل این جلوههای غریب سوررئالیسم را نداشتند.
@amiropouria
#مسمومیت
#مسمومیت_دانش_آموزان
#سوررئالیسم
#صادق_صبا
#ایران_اینترنشنال
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#کریستین_امانپور
#حسین_امیرعبداللهیان
#وزیر_انکار
#وزیر_خارجه
#دروغ
#آزادی_زنان
Amir Pouria
دو تصویر، چکیدهی ۴۴ سال اجبار @amiropouria یادداشت امیر پوریا دربارهی ویدئوی رقص دختران اکباتانی و ویدئوی اعتراف اجباری آنها را در ادامه بخوانيد👇
این دو تصویر برای من فقط از دو ویدئوی مرتبط، یکی رقص دختران اکباتانی و دیگری اعتراف اجباری همانها تحت فشار حکومت، خبر نمیدهد. نشانههایی فراتر و گویاتر در خود دارد که اجبارهای ایرانی این چهار دهه و چند سال را خلاصه میکند:
شادابی و سرزندگی تصویر واقعی آدمها و خمودی و شانههای افتاده و پشتهای قوز کردهی تصویر مطلوب نظام جمهوری اسلامی. تا جایی که آدمها از هویت خود، خالی میشوند و با پوششی که به جای پوشیدگی، بیشتر "سر در گریبانی" را نمایش میدهد، حتی نمیشود مطمئن بود که هر کسی، خودش است!
انتخاب زاویه و کادر و رنگ و نور درست ویدئوی خود بچهها در مقابل کیفیت کثافت ویدئوی مأموران و جای ابلهانهای که برای گرفتنش انتخاب کردهاند: با لگد کردن چمنهای فضای سبز محوطهی بلوک و آن برگهای بینظم پیشزمینهی کادر. به سیاق همیشگی این نظام: هر چه پلشتتر، بهتر.
تصویرسازی خودجوش ویدئوی اول بدون هیچ لوگویی بر روی نسخهی اولیهی آن و حالت فرمایشی و "رسمی" ویدئوی دوم با افتخار حقارتبار خبرگزاریها و رسانههای داخلی که لوگوی خودشان را برای اعلام مراتب پاچهخاری، روی آن میگذارند و حتی عرضه ندارند کیفیت و وضوح تصویر را اندکی بالاتر ببرند.
سؤال من این است:
حکومتی که تصور میکند با انتشار ویدئوی معذرتخواهی این بچهها، مسئله را حل و فصل کرده و دیگر کسی رقص آنها را حرکت اعتراضی برداشت نمیکند، بهش میخورد چند سالش باشد؟ عقل، هوش، شعور، مغز یا دستکم طاقت یک موجود چندساله در این حد است؟
این دختران با شایستگی و سنجیدگی، تصویری از زندگی نرمال ساختند و بعد، حاکمیت خواست آنها را به پوشش و رفتاری برگردانَد که به تمام زنان و دختران ِ توی این مرزها تحمیل میکند. تصور این سیستم از این که مردم، زنان، دختران یا حتی خود آدمهای حکومت، ویدئوی دوم باور میکنند، نیاز به خامی ِ ِ یک موجود چندساله دارد؟
ایران که بودم، یک بار در وصف جشنواره فیلم فجر نوشتم چهل ساله شده، اما عقل و عملکردش از یک سالگیاش هم نارستر است.
حالا دیگر مدتهاست فهمیدهایم که موجودی موسوم به جمهوری اسلامی، اساساً با پدیدهای تحت عنوان رشد، میانهای ندارد و مدام حقیرتر، ترسوتر و حتی "ننه، من غریبم"تر میشود؛ حتی در مقابل رقص بدون کلام پنج دختر جوان، چنان داغان و دستپاچه میشود که از آنها میخواهد در ویدئوی عذرخواهی بگویند "به قول قهرمان کشورمون"! یا حتی اضافه کنند "ما هوای اینجا رو دوست داریم"!!
این را دیگر از کجا آوردند که به کلام اجباری این خانمهای قهرمان، اضافه کنند؟!
@amiropouria
#رقص
#زن_زندگی_آزادی
#دختران_اکباتان
شادابی و سرزندگی تصویر واقعی آدمها و خمودی و شانههای افتاده و پشتهای قوز کردهی تصویر مطلوب نظام جمهوری اسلامی. تا جایی که آدمها از هویت خود، خالی میشوند و با پوششی که به جای پوشیدگی، بیشتر "سر در گریبانی" را نمایش میدهد، حتی نمیشود مطمئن بود که هر کسی، خودش است!
انتخاب زاویه و کادر و رنگ و نور درست ویدئوی خود بچهها در مقابل کیفیت کثافت ویدئوی مأموران و جای ابلهانهای که برای گرفتنش انتخاب کردهاند: با لگد کردن چمنهای فضای سبز محوطهی بلوک و آن برگهای بینظم پیشزمینهی کادر. به سیاق همیشگی این نظام: هر چه پلشتتر، بهتر.
تصویرسازی خودجوش ویدئوی اول بدون هیچ لوگویی بر روی نسخهی اولیهی آن و حالت فرمایشی و "رسمی" ویدئوی دوم با افتخار حقارتبار خبرگزاریها و رسانههای داخلی که لوگوی خودشان را برای اعلام مراتب پاچهخاری، روی آن میگذارند و حتی عرضه ندارند کیفیت و وضوح تصویر را اندکی بالاتر ببرند.
سؤال من این است:
حکومتی که تصور میکند با انتشار ویدئوی معذرتخواهی این بچهها، مسئله را حل و فصل کرده و دیگر کسی رقص آنها را حرکت اعتراضی برداشت نمیکند، بهش میخورد چند سالش باشد؟ عقل، هوش، شعور، مغز یا دستکم طاقت یک موجود چندساله در این حد است؟
این دختران با شایستگی و سنجیدگی، تصویری از زندگی نرمال ساختند و بعد، حاکمیت خواست آنها را به پوشش و رفتاری برگردانَد که به تمام زنان و دختران ِ توی این مرزها تحمیل میکند. تصور این سیستم از این که مردم، زنان، دختران یا حتی خود آدمهای حکومت، ویدئوی دوم باور میکنند، نیاز به خامی ِ ِ یک موجود چندساله دارد؟
ایران که بودم، یک بار در وصف جشنواره فیلم فجر نوشتم چهل ساله شده، اما عقل و عملکردش از یک سالگیاش هم نارستر است.
حالا دیگر مدتهاست فهمیدهایم که موجودی موسوم به جمهوری اسلامی، اساساً با پدیدهای تحت عنوان رشد، میانهای ندارد و مدام حقیرتر، ترسوتر و حتی "ننه، من غریبم"تر میشود؛ حتی در مقابل رقص بدون کلام پنج دختر جوان، چنان داغان و دستپاچه میشود که از آنها میخواهد در ویدئوی عذرخواهی بگویند "به قول قهرمان کشورمون"! یا حتی اضافه کنند "ما هوای اینجا رو دوست داریم"!!
این را دیگر از کجا آوردند که به کلام اجباری این خانمهای قهرمان، اضافه کنند؟!
@amiropouria
#رقص
#زن_زندگی_آزادی
#دختران_اکباتان
Amir Pouria
کاری که سپیده قلیان کرد، چه معنا و کارکردی دارد؟ @amiropouria یادداشت امیر پوریا دربارهی کنش عجیب این فعال مدنی به محض آزادی از زندان را در ادامه بخوانید: تصحیح جملهی غلط خمینی👇
در کار سپيده قلیان، چه میبینیم؟ کسی که بعد از ۴ سال و ۷ ماه از زندان بیرون میآید و در همان دقایق اولیه، پیش از آن که لذت استقبال از او در دل و جان خانواده و دوستانش کامل شود، علیه علی خامنهای فریاد برمیآورد و شعاری سرمیدهد که یک نسبت بینامتنی با شاهنامه فردوسی دارد، چه در سر میپروراند؟ آیا میشود تصور کرد او احتمال نمیداده که خیل نیروهای ضدامنیتی با رفتاری از جنس "به ایمام فحش میدی؟" بر سر او و ماشینهای کاروان استقبال بریزند؟ آیا خانوادهاش از این رفتار و فریاد او گلهمندند و حالا که دوباره در بند شده، گلها و جامههای رنگ به رنگ این تصاویر را تیره و تار میبینند؟ آیا آرزو میکنند کاش سپیده چنین نمیکرد و چند صباحی یا چند ماهی طعم دوبارهی آزادی را میچشید و آنها دستکم او را در عید نوروز، کنار خود داشتند؟
آدم، آدم است. نمیشود انکار کرد که این حسها هم شاید در دل برخی نزدیکان او بوده یا هنوز باشد. اما وقتی بخوانیم که او در طول دستگیری دوبارهاش فریاد میزده که نگرانش نباشند و بگذارند باز به حبس برود، دستپاچگی ِ مأموران ِ تا بن دندان مسلحی که با بیش از ۱۰ ماشین، او را وسط مسیر قم به اراک متوقف کردهاند، مضحکتر به چشم میآید.
سادهترین نتیجهی این کنش، درس بزرگ "تداوم مبارزهی مدنی"ست. این کنشگر مدنی که از ابتدا به دلیل فعالیت برای حقوق انسانی کارگران اعتصابی ِ نیشکر هفتتپهی دشت خوزستان محبوس شده بود، حالا که ۶ ماه بعد از شروع گستردهترین اعتراضهای مردم ایران علیه جمهوری اسلامی از زندان به دل جامعهی بستر این اعتراضها آمد، در امتداد تمام فعالیتهای جسورانهاش از توی زندان، چنان برقآسا با این اعتراضها همسو شد که نظام را بار دیگر به هول و ولا انداخت و واکنش حقارتبار دیگری را برای عمال نظام، رقم زد.
آن جملهی تمامیتطلبانه و مرگخواهانهی خمینی دربارهی پسرک نوجوان طفلکی به اسم حسین فهمیده را هر ایرانی ِ زیسته در هر دورهای از سالهای بعد از انقلاب ۵۷، به یاد دارد. شکل درست ِ جملهی مثل همیشه غلط ِ او را امروز میتوان از اعماق وجود در وصف و ستایش سپیده قلیان به کار برد:
رهبر ما دختر جوان بس جسوریست که تنها به فاصلهی چند لحظه از آزادی، تداوم مبارزه را به بازگشتن به زندگی عادی - حتی برای چند روز در طول عید نوروز - ترجیح داد.
@amiropouria
#سپیده_قلیان
#هفت_تپه
#زن_زندگی_آزادی
#خامنه_ای
#خمینی
#حسین_فهمیده
#شاهنامه
#مبارزه_مدنی
#انقلاب۵۷
#انقلاب۱۴۰۱
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
#فعال_مدنی
#بازداشت_شدگان
#رهبر_من
در کار سپيده قلیان، چه میبینیم؟ کسی که بعد از ۴ سال و ۷ ماه از زندان بیرون میآید و در همان دقایق اولیه، پیش از آن که لذت استقبال از او در دل و جان خانواده و دوستانش کامل شود، علیه علی خامنهای فریاد برمیآورد و شعاری سرمیدهد که یک نسبت بینامتنی با شاهنامه فردوسی دارد، چه در سر میپروراند؟ آیا میشود تصور کرد او احتمال نمیداده که خیل نیروهای ضدامنیتی با رفتاری از جنس "به ایمام فحش میدی؟" بر سر او و ماشینهای کاروان استقبال بریزند؟ آیا خانوادهاش از این رفتار و فریاد او گلهمندند و حالا که دوباره در بند شده، گلها و جامههای رنگ به رنگ این تصاویر را تیره و تار میبینند؟ آیا آرزو میکنند کاش سپیده چنین نمیکرد و چند صباحی یا چند ماهی طعم دوبارهی آزادی را میچشید و آنها دستکم او را در عید نوروز، کنار خود داشتند؟
آدم، آدم است. نمیشود انکار کرد که این حسها هم شاید در دل برخی نزدیکان او بوده یا هنوز باشد. اما وقتی بخوانیم که او در طول دستگیری دوبارهاش فریاد میزده که نگرانش نباشند و بگذارند باز به حبس برود، دستپاچگی ِ مأموران ِ تا بن دندان مسلحی که با بیش از ۱۰ ماشین، او را وسط مسیر قم به اراک متوقف کردهاند، مضحکتر به چشم میآید.
سادهترین نتیجهی این کنش، درس بزرگ "تداوم مبارزهی مدنی"ست. این کنشگر مدنی که از ابتدا به دلیل فعالیت برای حقوق انسانی کارگران اعتصابی ِ نیشکر هفتتپهی دشت خوزستان محبوس شده بود، حالا که ۶ ماه بعد از شروع گستردهترین اعتراضهای مردم ایران علیه جمهوری اسلامی از زندان به دل جامعهی بستر این اعتراضها آمد، در امتداد تمام فعالیتهای جسورانهاش از توی زندان، چنان برقآسا با این اعتراضها همسو شد که نظام را بار دیگر به هول و ولا انداخت و واکنش حقارتبار دیگری را برای عمال نظام، رقم زد.
آن جملهی تمامیتطلبانه و مرگخواهانهی خمینی دربارهی پسرک نوجوان طفلکی به اسم حسین فهمیده را هر ایرانی ِ زیسته در هر دورهای از سالهای بعد از انقلاب ۵۷، به یاد دارد. شکل درست ِ جملهی مثل همیشه غلط ِ او را امروز میتوان از اعماق وجود در وصف و ستایش سپیده قلیان به کار برد:
رهبر ما دختر جوان بس جسوریست که تنها به فاصلهی چند لحظه از آزادی، تداوم مبارزه را به بازگشتن به زندگی عادی - حتی برای چند روز در طول عید نوروز - ترجیح داد.
@amiropouria
#سپیده_قلیان
#هفت_تپه
#زن_زندگی_آزادی
#خامنه_ای
#خمینی
#حسین_فهمیده
#شاهنامه
#مبارزه_مدنی
#انقلاب۵۷
#انقلاب۱۴۰۱
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
#فعال_مدنی
#بازداشت_شدگان
#رهبر_من
Amir Pouria
اصل ماجرا این است که "فوتبال ۳۶۰" یک برنامهی اینترنتی بینیاز از مجوز نیست. اصلاً فقط یک برنامه نیست. @amiropouria یادداشت امیر پوریا را در ادامه یخوانید
اصل ماجرا این است که "فوتبال ۳۶۰" یک برنامهی اینترنتی بینیاز از مجوز نیست. اصلاً فقط یک برنامه نیست. یک وبسایت ورزشی در
domain
رسمی و داخلی ایران یعنی
.ir
است، چَنِل یوتوبی، اپلیکیشن و صفحهی رسمی در پلتفرمهای مختلف دارد.
بنابراین بدیهی است که باید با مجوز و تحت نظر "سازمانهای مربوطه" کار کند. این که دقیقاً از ساترا مجوز میگیرد، بازبینهای نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد باید تأییدش کنند یا چی، نه باخبرم و نه فرقی میکند. چون نتیجه، همین است که در گفتگوی اخیر عادل فردوسیپور با عليرضا جهانبخش - بعد از ۷ ماه پخش نشدن- میبینید و میشنویم:
از همه چیز با اشاره و به طور غیرمستقیم صحبت میشود، به طور مسلم حتی یک بار هم کلماتی مانند "اعتراض"، "تجمع"، "نارضایتی"، "آزادی" یا "آزادیخواهی"، "حجاب" یا حتی "پوشش"، "سرکوب"، "خشونت" و هر واژهی خفیفتری در آن به کار نمیرود و البته سانسورهای خندهآوری مثل این که در اسلاید دوم میبینید، در آن اتفاق میافتد:
اسلاید اول را ببینید. نشان میدهد که قرار بوده در اسلاید دوم تصویرهایی از دلداری دادن بازیکنان تیم ملی آمریکا به فوتبالیستهای ایرانی در پسزمینه نشان داده شود و مجری و مهمان برنامه، آشکارا به آنها نگاه کنند. اما در تدوین یا بهتر است بگویم در مرحلهی "نظارت"، تصاویر حذف میشوند.
عکسهایی که همه دیدهاند. طرفین گفتوگو دربارهی آنها با لحن و کلمات ستایشآمیز حرف میزنند. اما حضرات بس شجاعدل، تصور میکنند نمایش آنها در برنامه، زیادی است و باعث همدلی با "آمریکاییها" خواهد شد!
این نوع ِ زحمت کشیدن مسئولینی است که در اسلاید اول، خود را لایق پاداش میدانند. چه فرقی میکند در کدام نهاد دولتی یا حکومتی کار کنند؟ این روشی است که این سیستم بر آن استوار بوده و میپندارد با همین الگو خواهد توانست سرجایش بماند.
@amiropouria
#عادل_فردوسی_پور
#علیرضا_جهانبخش
#فوتبال
#فوتبال۳۶۰
#تیم_ملی
#جام_جهانی_قطر
#سانسور
#مجوز
#نظارت
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات۱۴۰۱
#انقلاب۱۴۰۱
domain
رسمی و داخلی ایران یعنی
.ir
است، چَنِل یوتوبی، اپلیکیشن و صفحهی رسمی در پلتفرمهای مختلف دارد.
بنابراین بدیهی است که باید با مجوز و تحت نظر "سازمانهای مربوطه" کار کند. این که دقیقاً از ساترا مجوز میگیرد، بازبینهای نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد باید تأییدش کنند یا چی، نه باخبرم و نه فرقی میکند. چون نتیجه، همین است که در گفتگوی اخیر عادل فردوسیپور با عليرضا جهانبخش - بعد از ۷ ماه پخش نشدن- میبینید و میشنویم:
از همه چیز با اشاره و به طور غیرمستقیم صحبت میشود، به طور مسلم حتی یک بار هم کلماتی مانند "اعتراض"، "تجمع"، "نارضایتی"، "آزادی" یا "آزادیخواهی"، "حجاب" یا حتی "پوشش"، "سرکوب"، "خشونت" و هر واژهی خفیفتری در آن به کار نمیرود و البته سانسورهای خندهآوری مثل این که در اسلاید دوم میبینید، در آن اتفاق میافتد:
اسلاید اول را ببینید. نشان میدهد که قرار بوده در اسلاید دوم تصویرهایی از دلداری دادن بازیکنان تیم ملی آمریکا به فوتبالیستهای ایرانی در پسزمینه نشان داده شود و مجری و مهمان برنامه، آشکارا به آنها نگاه کنند. اما در تدوین یا بهتر است بگویم در مرحلهی "نظارت"، تصاویر حذف میشوند.
عکسهایی که همه دیدهاند. طرفین گفتوگو دربارهی آنها با لحن و کلمات ستایشآمیز حرف میزنند. اما حضرات بس شجاعدل، تصور میکنند نمایش آنها در برنامه، زیادی است و باعث همدلی با "آمریکاییها" خواهد شد!
این نوع ِ زحمت کشیدن مسئولینی است که در اسلاید اول، خود را لایق پاداش میدانند. چه فرقی میکند در کدام نهاد دولتی یا حکومتی کار کنند؟ این روشی است که این سیستم بر آن استوار بوده و میپندارد با همین الگو خواهد توانست سرجایش بماند.
@amiropouria
#عادل_فردوسی_پور
#علیرضا_جهانبخش
#فوتبال
#فوتبال۳۶۰
#تیم_ملی
#جام_جهانی_قطر
#سانسور
#مجوز
#نظارت
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات۱۴۰۱
#انقلاب۱۴۰۱
Amir Pouria
یادداشتی دربارهی کارهایی که در آستانهی سالگرد انقلاب ۱۴۰۱ در پیش دارم @amiropouria متن در ادامه
چیزی که داریم بهش نزدیک میشویم، ققط سالروز کشته شدن مهسا/ژینا امینی نیست. سالگرد شروع دوران و عزم و ارادهایست که بعد از آن دیگر بین مردم ایران و حکومت ۴۰ و چند سالهی اسلامی، "پرده برافتاد".
در مجموعهای از پستها و مرور پستها در اینجا و ویدئوها در کانال یوتوبی، میکوشم به این نگاه کنم که دلیلم برای ادعای برافتادن پرده چیست و جلوههایش در چه چشماندازی آشکار است.
راستش فعلاً و در این مرحله، به این فکرم که اگر میخواستیم و میتوانستیم پژوهشی مکتوب یا مستندی دربارهی ریشهی این دو شعار و تعبیر و عبارت کلیدی بسازیم و پی بگیریم که از کِی و کجا و به دست و قلم و زبان چه کسی ابداع شدند، به کجا میرسیدیم: یکی خود "زن، زندگی، آزادی"؛ و دیگری همان که به نام و یاد مهسا پیوند خورده است: "نام تو رمز میشود".
یک لحظه فکر کنید اینها را نشنیده و نخوانده بودید و الان یکهو با هر دو مواجه میشدید. چه قدر غافلگیرکننده بود. چه قدر معلوم بود که عصاره و جوهرهی تمام کوششهای مردم در این یک سال را نمایندگی میکند.
شعارهای انقلابهای حقیقی و برآمده از دل و جان مردم، همین طورند. مثل شعارهای سر صف مدرسههای ماها و نماز جمعهی آنها، کارمند و مزدبگیری برای نوشتنشان وجود ندارد و لازم نیست "وزیر شعار" آنها را سر بدهد و بقیه به زور و بیرمق و از سر اجبار یا نیاز، تکرار کنند. از وجود مردم میجوشد. انگار هزاران ابداعگر دارد. نمیشود سرچشمهی اصلیاش را پیدا کرد یا به یک نفر و یک لحظه و یک نقطه نسبتش داد.
@amiropouria
#مهسا_امینی #ژینا_امینی #زن_زندگی_آزادی #سالگرد_انقلاب_مهسا #شهریور۱۴۰۱ #شهریور۱۴۰۳ #نام_تو_رمز_می_شود #انقلاب۵۷ #چون_پرده_بر_افتد
در مجموعهای از پستها و مرور پستها در اینجا و ویدئوها در کانال یوتوبی، میکوشم به این نگاه کنم که دلیلم برای ادعای برافتادن پرده چیست و جلوههایش در چه چشماندازی آشکار است.
راستش فعلاً و در این مرحله، به این فکرم که اگر میخواستیم و میتوانستیم پژوهشی مکتوب یا مستندی دربارهی ریشهی این دو شعار و تعبیر و عبارت کلیدی بسازیم و پی بگیریم که از کِی و کجا و به دست و قلم و زبان چه کسی ابداع شدند، به کجا میرسیدیم: یکی خود "زن، زندگی، آزادی"؛ و دیگری همان که به نام و یاد مهسا پیوند خورده است: "نام تو رمز میشود".
یک لحظه فکر کنید اینها را نشنیده و نخوانده بودید و الان یکهو با هر دو مواجه میشدید. چه قدر غافلگیرکننده بود. چه قدر معلوم بود که عصاره و جوهرهی تمام کوششهای مردم در این یک سال را نمایندگی میکند.
شعارهای انقلابهای حقیقی و برآمده از دل و جان مردم، همین طورند. مثل شعارهای سر صف مدرسههای ماها و نماز جمعهی آنها، کارمند و مزدبگیری برای نوشتنشان وجود ندارد و لازم نیست "وزیر شعار" آنها را سر بدهد و بقیه به زور و بیرمق و از سر اجبار یا نیاز، تکرار کنند. از وجود مردم میجوشد. انگار هزاران ابداعگر دارد. نمیشود سرچشمهی اصلیاش را پیدا کرد یا به یک نفر و یک لحظه و یک نقطه نسبتش داد.
@amiropouria
#مهسا_امینی #ژینا_امینی #زن_زندگی_آزادی #سالگرد_انقلاب_مهسا #شهریور۱۴۰۱ #شهریور۱۴۰۳ #نام_تو_رمز_می_شود #انقلاب۵۷ #چون_پرده_بر_افتد
در آستانهی سالگرد جان باختن مهسا امینی و سالگرد خونخواهی او، تناقضی در ذهنم رژه میرود و بر سرم میکوبد:
از طرفی میگویم اگر یک سال پیش کسی چون مهدی یراحی ترانهای چون "روسریتو..." میخواند، مردم میگفتند ببین پشتش به کی و به کجا گرم است؛ و اگر او را میگرفتند، مردم میگفتند یعنی نمیدانست که وقتی چنین چیزی علیه حجاب بخواند، میریزند و میبرندش؟
اما حالا هر انسان ایرانی و هر ایرانیِ انسان با خبر دستگیری او، با دیدن عکسهای دستگیریاش و نوع حملهی وحوش سلب امنیت به او (که البته تصاویرش را خودشان به قصد ایجاد رعب و وحشت، منتشر کردهاند) به جای ترس، دندان بر هم میفشارد و خشم بر اندوه میافزاید و برای هر مقاومت و مبارزهای که از دستش برآید، انگیزه میگیرد و به اجرای این ترانه و شرایط کنونی مهدی یراحی، صفتی جز "شجاعت" و عنوانی جز "کنار مردم ایستادن" نسبت نمیدهد.
اینها یعنی که خیلی خیلی پیش افتادهایم. آگاهی، رو به گسترش است و همینها حاکمیت را متزلزل میکند. حاکمیتی که
در ۴۴ سال بعد از انقلاب ۵۷ و قبل از شهریور ۱۴۰۱، به سکوت و پذیرش عمومی، متکی بوده.
اما از طرف دیگر وقتی میبینم مهدی یراحی تنهاست و کس دیگری از بین این همه هنرمند، چه همکار او و چه در زمينههای هنری دیگر، در مرزهای ایران، اثر اعتراضی آشکار یا حتی پنهان خلق نمیکند و کلام اعتراضی به زبان و قلم جاری نمیکند، به خودم میگویم حالاحالاها مانده تا آگاه شویم. به خودم هشدار میدهم که خیلی ی ی ی ی کار داریم.
شاید برآیند این دو نگاه، این باشد که برخلاف اغلب جوامع انسانی، در ایران امروز، هنرمندان از مردم به شدت عقباند. چه در درک و آگاهی از لزوم زوال این حکومت؛ و چه در شجاعت و ایستادگی و مبارزهی مدنی.
چه بیهنریِ تباه و مضمحلیست این گونه هنرمندی!
زنده باد مهدی یراحی و بیش باد همچون او
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #سرکوب_معترضان #زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید #مردم #حجاب_اختیاری #حجاب_اجباری #روسریتو #مهدی_یراحی #هنرمند #هنرمندان_ایرانی #خاک_تو_سر_ما_کنن
در آستانهی سالگرد جان باختن مهسا امینی و سالگرد خونخواهی او، تناقضی در ذهنم رژه میرود و بر سرم میکوبد:
از طرفی میگویم اگر یک سال پیش کسی چون مهدی یراحی ترانهای چون "روسریتو..." میخواند، مردم میگفتند ببین پشتش به کی و به کجا گرم است؛ و اگر او را میگرفتند، مردم میگفتند یعنی نمیدانست که وقتی چنین چیزی علیه حجاب بخواند، میریزند و میبرندش؟
اما حالا هر انسان ایرانی و هر ایرانیِ انسان با خبر دستگیری او، با دیدن عکسهای دستگیریاش و نوع حملهی وحوش سلب امنیت به او (که البته تصاویرش را خودشان به قصد ایجاد رعب و وحشت، منتشر کردهاند) به جای ترس، دندان بر هم میفشارد و خشم بر اندوه میافزاید و برای هر مقاومت و مبارزهای که از دستش برآید، انگیزه میگیرد و به اجرای این ترانه و شرایط کنونی مهدی یراحی، صفتی جز "شجاعت" و عنوانی جز "کنار مردم ایستادن" نسبت نمیدهد.
اینها یعنی که خیلی خیلی پیش افتادهایم. آگاهی، رو به گسترش است و همینها حاکمیت را متزلزل میکند. حاکمیتی که
در ۴۴ سال بعد از انقلاب ۵۷ و قبل از شهریور ۱۴۰۱، به سکوت و پذیرش عمومی، متکی بوده.
اما از طرف دیگر وقتی میبینم مهدی یراحی تنهاست و کس دیگری از بین این همه هنرمند، چه همکار او و چه در زمينههای هنری دیگر، در مرزهای ایران، اثر اعتراضی آشکار یا حتی پنهان خلق نمیکند و کلام اعتراضی به زبان و قلم جاری نمیکند، به خودم میگویم حالاحالاها مانده تا آگاه شویم. به خودم هشدار میدهم که خیلی ی ی ی ی کار داریم.
شاید برآیند این دو نگاه، این باشد که برخلاف اغلب جوامع انسانی، در ایران امروز، هنرمندان از مردم به شدت عقباند. چه در درک و آگاهی از لزوم زوال این حکومت؛ و چه در شجاعت و ایستادگی و مبارزهی مدنی.
چه بیهنریِ تباه و مضمحلیست این گونه هنرمندی!
زنده باد مهدی یراحی و بیش باد همچون او
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #سرکوب_معترضان #زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید #مردم #حجاب_اختیاری #حجاب_اجباری #روسریتو #مهدی_یراحی #هنرمند #هنرمندان_ایرانی #خاک_تو_سر_ما_کنن
Amir Pouria
یادداشتی از امیر پوریا به بهانهی زادروز علی کریمی که خود را از یک فوتبالیست محبوب به جایگاه حامی حس و اعتراض هر انسان ایرانی و هر ایرانی ِ انسان، ارتقا داد @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
مدخل ویکیپدیای نام علی کریمی، عبارت "مخالف حکومت جمهوری اسلامی" را درست بعد از "فوتبالیست بازنشستهی ایرانی" آورده. به عنوان فوتبالدوست گیلک پرسپولیسی طرفدار بازیکنان تکنیکی، بدیهیست که او همیشه فوتبالیست محبوبم بوده اما حالا اگر علی کریمی را فقط بابت فوتبال، سوابق بینالمللی یا مهارت دریبل بستاییم، دون شأن اوست. مثل کسانیست که مثلاً میخواهند همسو با حکومت نباشند ولی تَه ِ کنشگریشان این است که از هنگامه قاضیانی یا کتایون ریاحی به عنوان "بازیگر ارزشمند" یاد کنند. یعنی آخرین چیزی که این روزها و این سالها برای خود آنها و برای مردم، مهم است. چیزی که به صدها نفر دیگر میشود نسبت داد ولی فعلاً و اصلاً مسئله این نیست.
جای گرفتن علی کریمی در ردهی مخالفان صریح و حمایتش از مردم معترض، آن قدر برای جرگههای آویزان از جاهای مختلف جمهوری اسلامی گران تمام شده که از راهاندازی هشتگ "علی اجازه" (که بدجوری هم شکست خورد و مطلقاً ترند نشد) تا انواع برنامهسازیهای تلویزیونی علیه او حتی با کوچک شمردن ارزش فوتبالیاش (!) به هر وسیلهای متوسل شدند. تهدیدهای حمید رسایی و پلمب ویلا و باقی توقیف و مصادرهها که البته همچنان تکلیفش ناروشن است، بماند.
در همین مسیر تخریب، انبوه اتهامات از سوی عرازشه، اصلاحطلبهایی که با توییتهای "بر ما مگوزید"، عملاً بخشی از ارتش سایبری حاکمیتاند و متأسفانه بخشهایی از مخالفان بیرون از ايران به او وارد شد اما تأکید کریمی بر این که "عضو هیچ حزب و گروهی نیست" ارزش فردیاش را برای من بیشتر کرد.
ضمناً همین امروز که آمدم این متن را به بهانهی تولدش بنویسم، دانستم که او ۴۵ ساله میشود و از من کوچکتر است! یک موقعی در یکی از یادداشتهای فوتبالیام در وصف فرانچسکو توتی نوشته بودم در تمام دوران بچگی و جوانی هرگز تصورش را نمیکردیم زمانی برسد که سن قهرمانان ورزشیمان از ما کمتر باشد! چه رسد به علی کریمی که در یک انتخاب تاریخی، راهش را از یک ورزشکار محبوب صرف جدا کرد و با آن که از نظر سنی فقط دو سه ماه از طفل لجوج رشدنیافتهای تحت عنوان انقلاب ۵۷ بزرگتر است، در ارتقای خود با صراحتش به یادمان آورد که:
مخالفت، یک احساس نیست. به عنوان بخشی از "مکنونات قلبی" یا "ذهنیات" آدمی، تا وقتی در پستو بماند، نه تأثیری میگذارد و نه اصلاً موجودیت پیدا میکند. اما از لحظهی ابراز، به کنشگری میرسد و میبینید که در مورد او، چه خاری در چشم حضرات شده و چه خواری از آنها...
@amiropouria
#علی_کریمی #زادروز #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #آرمیتا_گراوند #اعتراضات_سراسری #مردم_معترض
مدخل ویکیپدیای نام علی کریمی، عبارت "مخالف حکومت جمهوری اسلامی" را درست بعد از "فوتبالیست بازنشستهی ایرانی" آورده. به عنوان فوتبالدوست گیلک پرسپولیسی طرفدار بازیکنان تکنیکی، بدیهیست که او همیشه فوتبالیست محبوبم بوده اما حالا اگر علی کریمی را فقط بابت فوتبال، سوابق بینالمللی یا مهارت دریبل بستاییم، دون شأن اوست. مثل کسانیست که مثلاً میخواهند همسو با حکومت نباشند ولی تَه ِ کنشگریشان این است که از هنگامه قاضیانی یا کتایون ریاحی به عنوان "بازیگر ارزشمند" یاد کنند. یعنی آخرین چیزی که این روزها و این سالها برای خود آنها و برای مردم، مهم است. چیزی که به صدها نفر دیگر میشود نسبت داد ولی فعلاً و اصلاً مسئله این نیست.
جای گرفتن علی کریمی در ردهی مخالفان صریح و حمایتش از مردم معترض، آن قدر برای جرگههای آویزان از جاهای مختلف جمهوری اسلامی گران تمام شده که از راهاندازی هشتگ "علی اجازه" (که بدجوری هم شکست خورد و مطلقاً ترند نشد) تا انواع برنامهسازیهای تلویزیونی علیه او حتی با کوچک شمردن ارزش فوتبالیاش (!) به هر وسیلهای متوسل شدند. تهدیدهای حمید رسایی و پلمب ویلا و باقی توقیف و مصادرهها که البته همچنان تکلیفش ناروشن است، بماند.
در همین مسیر تخریب، انبوه اتهامات از سوی عرازشه، اصلاحطلبهایی که با توییتهای "بر ما مگوزید"، عملاً بخشی از ارتش سایبری حاکمیتاند و متأسفانه بخشهایی از مخالفان بیرون از ايران به او وارد شد اما تأکید کریمی بر این که "عضو هیچ حزب و گروهی نیست" ارزش فردیاش را برای من بیشتر کرد.
ضمناً همین امروز که آمدم این متن را به بهانهی تولدش بنویسم، دانستم که او ۴۵ ساله میشود و از من کوچکتر است! یک موقعی در یکی از یادداشتهای فوتبالیام در وصف فرانچسکو توتی نوشته بودم در تمام دوران بچگی و جوانی هرگز تصورش را نمیکردیم زمانی برسد که سن قهرمانان ورزشیمان از ما کمتر باشد! چه رسد به علی کریمی که در یک انتخاب تاریخی، راهش را از یک ورزشکار محبوب صرف جدا کرد و با آن که از نظر سنی فقط دو سه ماه از طفل لجوج رشدنیافتهای تحت عنوان انقلاب ۵۷ بزرگتر است، در ارتقای خود با صراحتش به یادمان آورد که:
مخالفت، یک احساس نیست. به عنوان بخشی از "مکنونات قلبی" یا "ذهنیات" آدمی، تا وقتی در پستو بماند، نه تأثیری میگذارد و نه اصلاً موجودیت پیدا میکند. اما از لحظهی ابراز، به کنشگری میرسد و میبینید که در مورد او، چه خاری در چشم حضرات شده و چه خواری از آنها...
@amiropouria
#علی_کریمی #زادروز #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #آرمیتا_گراوند #اعتراضات_سراسری #مردم_معترض
Amir Pouria
توماج صالحی: کسی که این روزها به تنهایی نشانهی بزرگ این واقعیت امیدبخش است که انقلاب ادامه دارد @amiropouria یادداشت کوتاه امیر پوریا را در ادامه بخوانید:
در آن چه بعد از انقلاب "زن زندگی آزادی" تا به حال سپری شده، احساسهای بیشماری را تجربه کردهایم. در خیلی زمینهها به درک و شناختی رسیدهایم که پیشتر، نداشتيم.
برای من عمیقترین حس، با شناخت آدمهایی شکل میگیرد که هر آینه غافلگیرکنندهتر به چشم میآیند. بزرگمردی به اسم توماج صالحی در صدر آنهاست. همهی ما بازداشتشدگان فراوانی را میشناسیم که بعد از آزاد شدن، در زندان بزرگتری که ایران ِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی باشد، بر سر قرارهایی که در زندان کوچکتر با حکومت و نمايندگانش گذاشته بودند، ماندند. به کسی نمیتوان ایراد گرفت. اما میتوان دید و حیرت و تحسین را به هم آمیخت که توماج با ضبط آن ویدئوی مفصل، تمام آن چه در زندان بر او گذشت و تمام آن چه باید بهش امید داشته باشیم را فاش گفت (با خودمان روراست باشیم: چند نفر از ما به محض دیدن ویدئو و لحن محکم حرفهایش تصور کردیم از ایران بیرون زده؟ یعنی فاشگوییاش تا این اندازه بیپروا و شجاعانه بود) و آن را منتشر و صاف توی چشم خونافتادهی مریضاحوال حکومت، فرو کرد. این بار او را غیررسمی و بیشک بیرحمانهتر از یک سال پیش گرفتهاند. همه میدانیم بغض و کینهای که از او دارند را در این نوبت بازداشت، چه عقدهمندانه بر سرش فرو خواهند ریخت اما این کارشان برای ما و شما، غصه به بار نمیآورد. زانوی غم بغل گرفتن و در سکوت به انتظار نشستن ندارد. چون به این نقطه رساندنشان، عزم جزم خود توماج بوده. کسی که این روزها به تنهایی نشانهی بزرگ این واقعیت امیدبخش است که: انقلاب ادامه دارد
#توماج_صالحی #توماج #خاری_در_چشم_جمهوری_اسلامی #زن_زندگی_آزادی #زندان_های_جمهوری_اسلامی #مهسا_امینی #اعتراض_معلمان #حقوق_معلمان
@amiropouria
در آن چه بعد از انقلاب "زن زندگی آزادی" تا به حال سپری شده، احساسهای بیشماری را تجربه کردهایم. در خیلی زمینهها به درک و شناختی رسیدهایم که پیشتر، نداشتيم.
برای من عمیقترین حس، با شناخت آدمهایی شکل میگیرد که هر آینه غافلگیرکنندهتر به چشم میآیند. بزرگمردی به اسم توماج صالحی در صدر آنهاست. همهی ما بازداشتشدگان فراوانی را میشناسیم که بعد از آزاد شدن، در زندان بزرگتری که ایران ِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی باشد، بر سر قرارهایی که در زندان کوچکتر با حکومت و نمايندگانش گذاشته بودند، ماندند. به کسی نمیتوان ایراد گرفت. اما میتوان دید و حیرت و تحسین را به هم آمیخت که توماج با ضبط آن ویدئوی مفصل، تمام آن چه در زندان بر او گذشت و تمام آن چه باید بهش امید داشته باشیم را فاش گفت (با خودمان روراست باشیم: چند نفر از ما به محض دیدن ویدئو و لحن محکم حرفهایش تصور کردیم از ایران بیرون زده؟ یعنی فاشگوییاش تا این اندازه بیپروا و شجاعانه بود) و آن را منتشر و صاف توی چشم خونافتادهی مریضاحوال حکومت، فرو کرد. این بار او را غیررسمی و بیشک بیرحمانهتر از یک سال پیش گرفتهاند. همه میدانیم بغض و کینهای که از او دارند را در این نوبت بازداشت، چه عقدهمندانه بر سرش فرو خواهند ریخت اما این کارشان برای ما و شما، غصه به بار نمیآورد. زانوی غم بغل گرفتن و در سکوت به انتظار نشستن ندارد. چون به این نقطه رساندنشان، عزم جزم خود توماج بوده. کسی که این روزها به تنهایی نشانهی بزرگ این واقعیت امیدبخش است که: انقلاب ادامه دارد
#توماج_صالحی #توماج #خاری_در_چشم_جمهوری_اسلامی #زن_زندگی_آزادی #زندان_های_جمهوری_اسلامی #مهسا_امینی #اعتراض_معلمان #حقوق_معلمان
@amiropouria
Amir Pouria
یادداشتی دربارهی عملکرد رسانههای داخلی دربارهی حضور فیلم تازهی کسی که ممنوعالکار و پیشتر، در زندان بوده در بخش مسابقهی فستیوال کن: همدستی با شر را در فیلم قبلی محمد رسولاف ببینید @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
هفتاد و هفتمین فستیوال کن امروز حدود یک هفته بعد از فهرست اولیهی مسابقهی اصلی خود، با اعلام حضور فیلم تازهی محمد رسولاف فیلمساز "ممنوعالکار"شده توسط جمهوری اسلامی و بازداشتشده در دورههای مختلف، این فهرست را تکمیل کرد. اما رسانههای داخلی، اخبار سینمایی را در اِشغال جنگ زرگری بین یک مدیر فلان مؤسسهی حکومتی و سینماگران طرف قراردادش گرفتهاند؛ که مثلاً از حرف او داغ کردهاند و خطاب به نماوا، آوای "نوموخوام" و "قهر، قهر، تا روز قیامت!" سر دادهاند.
آیا واقعاً میشود تصور کرد آنها قدرت تشخیص آن چه به واقع باید به گوش و چشم مردم آکنده از خشم و نارضایتی برسد را ندارند؟ یعنی مجموعههایی که دو طرفش همچنان تحت مجوزهای این وزارت ارشاد و این دولت در این دوران، محصولات متقاضی مجوز رسمی تولید میکنند، که در آنها هنوز حجاب زنان در خانه در رأس تصاویر دروغین جامعهی کنونی قرار میگیرد، در دنیای سینما و اتفاقات سینمایی، اهمیتی دارند؟ گیرم که یکیشان به دیگری بگوید بد، بد، بد! و آن یکی در جواب بگوید باشه بابا تو خوبی!
من تصور نمیکنم این رسانهها و افراد، تشخیص ندهند که فیلم ساختن ِ کسی که همواره صدای مردم معترض و ستمدیدهی دورانش بوده و حدود ۱۵ سال است حکومت توتالیتر ایدئولوژیک، نهتنها حق کار و خلق، بلکه گاه حتی حق زیست شهروندی و خروج از کشور را از او سلب کرده، مهمتر از بازیهای لفظی سخیف سینماگرانِ هنوز لَنگ ِ مجوز است. بلکه "مأموریت"شان ناديده گرفتن خبر بسیار مهم ِ فیلم ساختن ِ او و حتی بیتوجهی به خبر راه پیدا کردنِ فیلمش به بخش مسابقهی فستیوال کن ۲۰۲۴ است. نوعی همدستی با خواست ارشاد!
همین چندی پیش که دربارهی فیلم رعبآور و درخشان "منطقهی تحت حفاظت" ساختهی جاناتان گلِیزر، یک ویدئوی تحلیلی کار کردم، بدون در افتادن به بحث سخیف تأثيرپذیری و غیره، به نسبت میان آن و اپیزود اول "شیطان وجود ندارد" رسولاف پرداختم. فیلم گلیزر نشان میدهد که تکاندهندگی مفهوم "همدستی با شر" و حاکمیت آن در اپیزود اول فیلم رسولاف، آن را به یک جور فیلم/مفهوم کلیدی و "مادر" بدل میکند که تولیدش در ایران، سرزمینی که این همه همکاری ندانسته با حاکمیت شر، حکومتش را و از جمله وزارت ارشاد ضدفرهنگش را سرپا نگه داشته، بسیار درست و بهجا بود.
اینهاست که باعث میشود کنجاوی من برای دیدن تصویر "انسان ِ ایرانی" و "ایرانی ِ انسان" در فیلم "دانهی انجیر مقدس" رسولاف، همپای مهمترین فیلمسازان حاضر در کن امسال باشد.
@amiropouria
#محمد_رسول_اف #زن_زندگی_آزادی #فستیوال_کن #جشنواره_کن
هفتاد و هفتمین فستیوال کن امروز حدود یک هفته بعد از فهرست اولیهی مسابقهی اصلی خود، با اعلام حضور فیلم تازهی محمد رسولاف فیلمساز "ممنوعالکار"شده توسط جمهوری اسلامی و بازداشتشده در دورههای مختلف، این فهرست را تکمیل کرد. اما رسانههای داخلی، اخبار سینمایی را در اِشغال جنگ زرگری بین یک مدیر فلان مؤسسهی حکومتی و سینماگران طرف قراردادش گرفتهاند؛ که مثلاً از حرف او داغ کردهاند و خطاب به نماوا، آوای "نوموخوام" و "قهر، قهر، تا روز قیامت!" سر دادهاند.
آیا واقعاً میشود تصور کرد آنها قدرت تشخیص آن چه به واقع باید به گوش و چشم مردم آکنده از خشم و نارضایتی برسد را ندارند؟ یعنی مجموعههایی که دو طرفش همچنان تحت مجوزهای این وزارت ارشاد و این دولت در این دوران، محصولات متقاضی مجوز رسمی تولید میکنند، که در آنها هنوز حجاب زنان در خانه در رأس تصاویر دروغین جامعهی کنونی قرار میگیرد، در دنیای سینما و اتفاقات سینمایی، اهمیتی دارند؟ گیرم که یکیشان به دیگری بگوید بد، بد، بد! و آن یکی در جواب بگوید باشه بابا تو خوبی!
من تصور نمیکنم این رسانهها و افراد، تشخیص ندهند که فیلم ساختن ِ کسی که همواره صدای مردم معترض و ستمدیدهی دورانش بوده و حدود ۱۵ سال است حکومت توتالیتر ایدئولوژیک، نهتنها حق کار و خلق، بلکه گاه حتی حق زیست شهروندی و خروج از کشور را از او سلب کرده، مهمتر از بازیهای لفظی سخیف سینماگرانِ هنوز لَنگ ِ مجوز است. بلکه "مأموریت"شان ناديده گرفتن خبر بسیار مهم ِ فیلم ساختن ِ او و حتی بیتوجهی به خبر راه پیدا کردنِ فیلمش به بخش مسابقهی فستیوال کن ۲۰۲۴ است. نوعی همدستی با خواست ارشاد!
همین چندی پیش که دربارهی فیلم رعبآور و درخشان "منطقهی تحت حفاظت" ساختهی جاناتان گلِیزر، یک ویدئوی تحلیلی کار کردم، بدون در افتادن به بحث سخیف تأثيرپذیری و غیره، به نسبت میان آن و اپیزود اول "شیطان وجود ندارد" رسولاف پرداختم. فیلم گلیزر نشان میدهد که تکاندهندگی مفهوم "همدستی با شر" و حاکمیت آن در اپیزود اول فیلم رسولاف، آن را به یک جور فیلم/مفهوم کلیدی و "مادر" بدل میکند که تولیدش در ایران، سرزمینی که این همه همکاری ندانسته با حاکمیت شر، حکومتش را و از جمله وزارت ارشاد ضدفرهنگش را سرپا نگه داشته، بسیار درست و بهجا بود.
اینهاست که باعث میشود کنجاوی من برای دیدن تصویر "انسان ِ ایرانی" و "ایرانی ِ انسان" در فیلم "دانهی انجیر مقدس" رسولاف، همپای مهمترین فیلمسازان حاضر در کن امسال باشد.
@amiropouria
#محمد_رسول_اف #زن_زندگی_آزادی #فستیوال_کن #جشنواره_کن
Amir Pouria
بر آن چه که فکر میکنیم همه میدانند، دوباره مکث کنیم: توماج بر اساس قانون خود جمهوری اسلامی که نمیشود کسی را بیش از یک سال در "بازداشت موقت" نگه داشت، آزاد شده بود. ویدئویی منتشر کرد که بخشهای مهم آن را اینجا میبینید. به محض وایرال شدن این ویدئو دوباره…
این حکم مطلقاً غیرقانونی و برخاسته از حقارت و بلاهت نظام و حتی خود دستگیری دوبارهی او، به آن چه در این ویدئو گفت برمیگردد. دوباره و صدباره ببینیم مگر چه گفت؟
یک. از شکنجه شدنش حرف زد. اگر سیستم مدعیست او را شکنجه نکرده، چرا در روز دستگیریاش بریدهای از ویدئوی او در حالت نشسته زیر دست مأموران، منتشر کرد؟ و چطور افشاگری در این مورد، آن قدر برایش سنگین بود که دوباره زندانیاش کرد؟! مگر میشود برای اثبات شکنجه نشدن کسی، او را به زندان و سپس اعدام، محکوم کرد؟ چه میزان سوررئالیسم غیرقابلباور را باید در وقایع جاری این سرزمین، تاب آورد؟
دو. از تمسخر قانون توسط بازجوهایش گفت و افزود خودشان را فراتر از هر قانونی میدانستند. اگر این حرف به حضرات و حشرات قوهی قضاییه برخورده، چطور نمیفهمند که با اقدام فراقانونی دوباره علیه توماج، حرف او را قویتر اثبات میکنند؟
سه. آرزوی ایران آزاد را مطرح کرد و مژده داد که پایان این حکومت نزدیک است. این را که صد برابر عمیقتر و محکمتر با کلامی سرشار از شجاعت و تنوع تعابیر، در رپخوانیهایش آورده بود.
هر طور نگاه کنیم، برخورد با او بعد از این ویدئو تنها معنایش میتوان این باشد که تصور میکردند فشارها بر او، باعث سکوت و مدارایش بعد از آزادی خواهد شد ولی توماج، ساکتبشو نبود. مثل بسیاری از ما و شما نبود. "ولش بذار زندگیمونو بکنیم" را برنتابید.
به این دلایل است که حکم توماج فقط علیه او نیست. علیه مفهوم آزادیخواهی، مطالبهگری و پایمردیست. نباید این را تحمل و نظاره کرد.
@amiropuria
#توماج #توماج_صالحی #توماج_صالحی_را_آزاد_کنید #زندان_های_جمهوری_اسلامی #زن_زندگی_آزادی #انقلاب۱۴۰۱ #جمهوری_اسلامی #جمهوری_اعدام
یک. از شکنجه شدنش حرف زد. اگر سیستم مدعیست او را شکنجه نکرده، چرا در روز دستگیریاش بریدهای از ویدئوی او در حالت نشسته زیر دست مأموران، منتشر کرد؟ و چطور افشاگری در این مورد، آن قدر برایش سنگین بود که دوباره زندانیاش کرد؟! مگر میشود برای اثبات شکنجه نشدن کسی، او را به زندان و سپس اعدام، محکوم کرد؟ چه میزان سوررئالیسم غیرقابلباور را باید در وقایع جاری این سرزمین، تاب آورد؟
دو. از تمسخر قانون توسط بازجوهایش گفت و افزود خودشان را فراتر از هر قانونی میدانستند. اگر این حرف به حضرات و حشرات قوهی قضاییه برخورده، چطور نمیفهمند که با اقدام فراقانونی دوباره علیه توماج، حرف او را قویتر اثبات میکنند؟
سه. آرزوی ایران آزاد را مطرح کرد و مژده داد که پایان این حکومت نزدیک است. این را که صد برابر عمیقتر و محکمتر با کلامی سرشار از شجاعت و تنوع تعابیر، در رپخوانیهایش آورده بود.
هر طور نگاه کنیم، برخورد با او بعد از این ویدئو تنها معنایش میتوان این باشد که تصور میکردند فشارها بر او، باعث سکوت و مدارایش بعد از آزادی خواهد شد ولی توماج، ساکتبشو نبود. مثل بسیاری از ما و شما نبود. "ولش بذار زندگیمونو بکنیم" را برنتابید.
به این دلایل است که حکم توماج فقط علیه او نیست. علیه مفهوم آزادیخواهی، مطالبهگری و پایمردیست. نباید این را تحمل و نظاره کرد.
@amiropuria
#توماج #توماج_صالحی #توماج_صالحی_را_آزاد_کنید #زندان_های_جمهوری_اسلامی #زن_زندگی_آزادی #انقلاب۱۴۰۱ #جمهوری_اسلامی #جمهوری_اعدام
Amir Pouria
به همین مناسبت، فردا پنجشنبه ۵ سپتامبر همزمان با نمایش فیلم "شاهد" ساختهی نادر ساعیور در فستیوال ونیز، ویدئوی نه چندان مفصل و نه خیلی مختصری در کانال یوتوب بنده منتشر خواهد شد @amiropouria
امروز پنجم سپتامبر فیلم "شاهد" ساختهی نادر ساعیور با فیلمنامهی او و جعفر پناهی و با بازی مریم بوبانی، غزل شجاعی، هانا کامکار، نادر نادرپور و عباس ایمانی در هشتاد و یکمین دورهی بییناله، فستیوال فیلم ونیز ۲۰۲۴ به نمایش درمیآید.
این سومین فیلم بلند ساعیور است و دو فیلم قبلیاش "نامو یا بیگانه" و "بیپایان" به جلوههایی از حضور مأموران امنیتی جمهوری اسلامی در لابهلای مردم عادی میپرداخت که به باورم در سینمای ایران بیسابقه است؛ و حتی در زیست جاری ما هم.
اگر دربارهی او که فیلمنامهنویس دو فیلم "سه رُخ" و "خرس نیست" چعفر پناهی هم بوده، چندان نمیدانید، ویدئوی نهچندان طولانی و نه خیلی مختصری در معرفی کار و کارنامهاش امروز در کانال یوتوبی بنده تقدیم میشود.
ساعیور به تازگی در گفتگوی بابک غفوری آذر با او در "رادیو فردا" دربارهی تجربهی فیلمبرداری فیلم "شاهد" در ایران، آن هم بدون درخواست مجوز و بدون گردن گذاشتن به قوانین سانسور و حجاب اجباری، گفته است: «الان در سینمای ایران فضایی است که برای عدهای همکاری با فیلمهایی که حجاب را رعایت نمیکنند، کاملاً پذیرفته شده است. جالب این است که برخی به ما میگفتند اگر باحجاب فیلمبرداری میکنید، ما نمیآییم. الان بازیگران زن در ایران به دو دسته تقسیم شدهاند؛ بازیگرانی که شرطشان بیحجاب بودن فیلم است و دیگرانی که باحجاب بودن کار.»
معتقدم برای انسان ایرانی و ایرانی ِ انسان، یعنی هر کس که به دستاوردها، رنجها و زخمهای معترضان و زنان در خیزش "زن زندگی آزادی" و بعد از آن احترام میگذارد، توجه نشان دادن به این سینمای مستقل، بسیار لازمتر از دنبالهروی کورکورانه از تبلیغات رسمی و ستارهبازی سینمای دارای مجوز است.
@amiropouria
لینک ویدئو:
https://youtu.be/A3RGkhhsfSY
#نادر_ساعی_ور #جعفر_پناهی #مریم_بوبانی #هانا_کامکار #غزل_شجاعی #فستیوال_ونیز #سینمای_مستقل ##سینمای_زیر_زمینی #سانسور #حجاب_اجباری #حجاب_اختیاری #زن_زندگی_آزادی
این سومین فیلم بلند ساعیور است و دو فیلم قبلیاش "نامو یا بیگانه" و "بیپایان" به جلوههایی از حضور مأموران امنیتی جمهوری اسلامی در لابهلای مردم عادی میپرداخت که به باورم در سینمای ایران بیسابقه است؛ و حتی در زیست جاری ما هم.
اگر دربارهی او که فیلمنامهنویس دو فیلم "سه رُخ" و "خرس نیست" چعفر پناهی هم بوده، چندان نمیدانید، ویدئوی نهچندان طولانی و نه خیلی مختصری در معرفی کار و کارنامهاش امروز در کانال یوتوبی بنده تقدیم میشود.
ساعیور به تازگی در گفتگوی بابک غفوری آذر با او در "رادیو فردا" دربارهی تجربهی فیلمبرداری فیلم "شاهد" در ایران، آن هم بدون درخواست مجوز و بدون گردن گذاشتن به قوانین سانسور و حجاب اجباری، گفته است: «الان در سینمای ایران فضایی است که برای عدهای همکاری با فیلمهایی که حجاب را رعایت نمیکنند، کاملاً پذیرفته شده است. جالب این است که برخی به ما میگفتند اگر باحجاب فیلمبرداری میکنید، ما نمیآییم. الان بازیگران زن در ایران به دو دسته تقسیم شدهاند؛ بازیگرانی که شرطشان بیحجاب بودن فیلم است و دیگرانی که باحجاب بودن کار.»
معتقدم برای انسان ایرانی و ایرانی ِ انسان، یعنی هر کس که به دستاوردها، رنجها و زخمهای معترضان و زنان در خیزش "زن زندگی آزادی" و بعد از آن احترام میگذارد، توجه نشان دادن به این سینمای مستقل، بسیار لازمتر از دنبالهروی کورکورانه از تبلیغات رسمی و ستارهبازی سینمای دارای مجوز است.
@amiropouria
لینک ویدئو:
https://youtu.be/A3RGkhhsfSY
#نادر_ساعی_ور #جعفر_پناهی #مریم_بوبانی #هانا_کامکار #غزل_شجاعی #فستیوال_ونیز #سینمای_مستقل ##سینمای_زیر_زمینی #سانسور #حجاب_اجباری #حجاب_اختیاری #زن_زندگی_آزادی
YouTube
نادر ساعیور و فیلمی بدون حجاب اجباری در ونیز امسال
فیلم «شاهد» که در ایران ولی بدون حجاب اجباری با بازیگرانی همچون مریم بوبانی، هانا کامکار و غزل شجاعی ساخته شده، در بخش افقهای فستیوال ونیز ۲۰۲۴ حضور دارد. این ویدئو به معرفی کارگردان این فیلم نادر ساعیور میپرازد که همکار جعفر پناهی در فیلمنامهی دو فیلم…
Amir Pouria
سوءاستفادهی تبلیغاتی یک فیلم در آستانهی اکران از افسانه بایگان و ممنوعالکاری او! @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید👇
فیلمی اکران شده یا قرار است اکران شود. خبرش به چشمم خورد. نه دقیق میدانم و نه میشناسم. نه برایم اهمیتی دارد و نه آن قدر خاماندیشم که تصور کنم در این دوران و شرایط، با فیلمی که زیر همان قوانین نظارتی و حجاب زورکی و محدودهها مینشیند، ممکن است چیز قابل اعتنایی هم شکل بگیرد (هر کدامتان که داعیهی سینماشناسی دارید، از محصولات سینمای دارای مجوز و قابل اکران بعد از انقلاب ۱۴۰۱ اگر حتی یک نمونه میشناسید که بتوانید بگویید ندیدنش به معنای از دست دادن بخش مهمی از تاریخ سینمای ایران است، اسم ببرید. وضعیت برزخی، جایی برای پدید آمدن فیلم درست، باقی نمیگذارد).
اما به آن فیلم در دست اکران برگردیم. چیزی که دربارهاش کُفرم را درآورده و ناسزاهایی را سزاوار گروه سازندگان و مبلغانش کرده، این است که در تبليغاتش آوردهاند: "فیلم خداحافظی افسانه بایگان با سینما". عجب وقاحتی! یک خانم بازیگر، احتمالاً پیش از شهریور ۱۴۰۱ و پیش از "زن زندگی آزادی"، با حجاب اجباری در فیلمی بازی کرده و حالا که دیگر در جایگاه یک "انسان ایرانی و ایرانی ِ انسان"، حاضر نیست به سر کردن این اجبار به عنوان پیش-شرط جلوی دوربین رفتن تن دهد، صاحبان فیلم از تصمیم و عزم خانم بایگان برای تبلیغ کارشان استفاده/سوء استفاده میکنند. انگار در این "آخرین" بودن، سهمی داشتهاند که حالا ممنوعیت و سرکوب او را عامل تبلیغ فیلمشان میگیرند!
آیا کسی به آنها گفته چنین کنند؟ آیا مجبور و تحت فشار بودهاند که این را بگویند؟ آیا این شرطی بوده که برایشان گذاشتهاند تا به فیلمی با بازی خانم بایگان، پروانهی نمایش داده شود؟ به هیچ وجه. سازمان سینمایی و وزارت ارشاد کنونی که رسماً با وزارت اطلاعات فرقی ندارد و با عوض شدن دولت هم "اقتضای حکومت" تغییری نمیکند. مجموعهی سانسورچی و عوضی، همچنان عوضیست و عوض نمیشود. اما این خبط تبلیغاتی، اصلاً از گور آنها بلند نشده. فکر خود صاحبان فیلم است که سوءاستفادهگری و حتی توهین نهفته در این تمهید تبلیغی، حالیشان نیست.
وقتی بنیان مجموعهای (اینجا مجموعهی صدور مجوز و تمام چارچوبهایش) در لجنزار بنا شده باشد، از کوچکترین شاخ و برگهایش هم لجن میچکد.
#افسانه_بایگان #حجاب_اختیاری #نه_به_حجاب_اجباری #سینمای_اکران #سینمای_دارای_مجوز #وزارت_ارشاد #سازمان_سینمایی #سانسور #سرکوب #زن_زندگی_آزادی #انقلاب۵۷ #انقلاب۱۴۰۱ #فرق_می_کنه_کی_رئیس_جمهور_باشه !!
اما به آن فیلم در دست اکران برگردیم. چیزی که دربارهاش کُفرم را درآورده و ناسزاهایی را سزاوار گروه سازندگان و مبلغانش کرده، این است که در تبليغاتش آوردهاند: "فیلم خداحافظی افسانه بایگان با سینما". عجب وقاحتی! یک خانم بازیگر، احتمالاً پیش از شهریور ۱۴۰۱ و پیش از "زن زندگی آزادی"، با حجاب اجباری در فیلمی بازی کرده و حالا که دیگر در جایگاه یک "انسان ایرانی و ایرانی ِ انسان"، حاضر نیست به سر کردن این اجبار به عنوان پیش-شرط جلوی دوربین رفتن تن دهد، صاحبان فیلم از تصمیم و عزم خانم بایگان برای تبلیغ کارشان استفاده/سوء استفاده میکنند. انگار در این "آخرین" بودن، سهمی داشتهاند که حالا ممنوعیت و سرکوب او را عامل تبلیغ فیلمشان میگیرند!
آیا کسی به آنها گفته چنین کنند؟ آیا مجبور و تحت فشار بودهاند که این را بگویند؟ آیا این شرطی بوده که برایشان گذاشتهاند تا به فیلمی با بازی خانم بایگان، پروانهی نمایش داده شود؟ به هیچ وجه. سازمان سینمایی و وزارت ارشاد کنونی که رسماً با وزارت اطلاعات فرقی ندارد و با عوض شدن دولت هم "اقتضای حکومت" تغییری نمیکند. مجموعهی سانسورچی و عوضی، همچنان عوضیست و عوض نمیشود. اما این خبط تبلیغاتی، اصلاً از گور آنها بلند نشده. فکر خود صاحبان فیلم است که سوءاستفادهگری و حتی توهین نهفته در این تمهید تبلیغی، حالیشان نیست.
وقتی بنیان مجموعهای (اینجا مجموعهی صدور مجوز و تمام چارچوبهایش) در لجنزار بنا شده باشد، از کوچکترین شاخ و برگهایش هم لجن میچکد.
#افسانه_بایگان #حجاب_اختیاری #نه_به_حجاب_اجباری #سینمای_اکران #سینمای_دارای_مجوز #وزارت_ارشاد #سازمان_سینمایی #سانسور #سرکوب #زن_زندگی_آزادی #انقلاب۵۷ #انقلاب۱۴۰۱ #فرق_می_کنه_کی_رئیس_جمهور_باشه !!