Forwarded from Iranwire
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مادر #رضا_حقیقت نژاد؛ پیکر بچهام را ربودهاند، صدای مرا به سراسر ایران برسانید
مادر رضا حقیقتنژاد در ویدیویی که به ایران وایر رسیده میگوید ۶ سال بود بچهام را ندیده بودم، ۶ ماه از دوران بیماریاش هم خبر نداشتم حالا که پیکر او را به ایران آوردهاند، ماموران امنیتی او را دزدیدهاند. صدای مرا به سراسر ایران برسانید، صدای مادری که شش سال فرزندش را ندید
رضا حقیقت نژاد، روزنامهنگار و سردبیر سابق ایران وایر بود که هفته گذشته پس از چند ماه دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان در برلین آلمان درگذشت.
پیکر او روز گذشته برای برگزاری مراسم تدفین به ایران بازگردانده شد اما ماموران امنیتی در فرودگاه شیراز او را دزدیدند و به مکانی نامعلوم منتقل کردند. خانواده حقیقت نژاد روز کذشته برای دفن سریع او در یک منطقه دورافتاده تحت فشار قرار گرفته بود با این حال خواسته نهادهای امنیتی را نپذیرفتند و پیکر هنوز به آنها تحویل داده نشده است.
#مهسا_امینی #اعتصابات_سراسری
@Farsi_Iranwire
مادر رضا حقیقتنژاد در ویدیویی که به ایران وایر رسیده میگوید ۶ سال بود بچهام را ندیده بودم، ۶ ماه از دوران بیماریاش هم خبر نداشتم حالا که پیکر او را به ایران آوردهاند، ماموران امنیتی او را دزدیدهاند. صدای مرا به سراسر ایران برسانید، صدای مادری که شش سال فرزندش را ندید
رضا حقیقت نژاد، روزنامهنگار و سردبیر سابق ایران وایر بود که هفته گذشته پس از چند ماه دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان در برلین آلمان درگذشت.
پیکر او روز گذشته برای برگزاری مراسم تدفین به ایران بازگردانده شد اما ماموران امنیتی در فرودگاه شیراز او را دزدیدند و به مکانی نامعلوم منتقل کردند. خانواده حقیقت نژاد روز کذشته برای دفن سریع او در یک منطقه دورافتاده تحت فشار قرار گرفته بود با این حال خواسته نهادهای امنیتی را نپذیرفتند و پیکر هنوز به آنها تحویل داده نشده است.
#مهسا_امینی #اعتصابات_سراسری
@Farsi_Iranwire
Amir Pouria
دربارهی برخاستنِ زیبایی علیه مجموعهی زشتیها: به بهانهی جان باختن مهرشاد شهیدی(۱۴۰۱- ۱۳۸۲) @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید 👇
نوشتهای از امیر پوریا:
خیلی اوقات، غُر زدهایم یا غر شنیدهایم که چرا وقتی فرد ستمدیده، زن یا مرد، خوشظاهرتر است، انگار مردم برای ظلمی که بر او رفته، بیشتر دل میسوزانند.
اما در این خیزش، هر چه و هر که را میبینیم، مثال ِ آراستگی و زیبندگی و برازندگیست. این، تصادفی نیست. این اعتراض از پایه و اساس، شکل گرفته تا یادآوری کند که اجبار در از بین بردن زیباییها، عین ترویج زشتیست.
***
به مهرشاد شهیدی، به مهسا امینی، به سارینا اسماعیلزاده، به حدیث نجفی، به نیکا شاکرمی و به هر جانباختهی دیگر این خیزش نگاه کنید، به آنهایی که در بند حکومتاند، نگاه کنید.
این یادآوری زیباییست به مجموعهای که نهتنها همواره مظهر بدقوارگی، بدریختی، بینظمی، نامرتبی، بدرنگی، بدبویی (اماکنی که مهد این یکیست، حتماً خوب یادتان میآید) و پلشتی بوده، بلکه اینها را به عنوان جلوههای جعلی شعار "سادهزیستی" یا ادعای "دوری از امور دنیوی"، هم ترویج و هم تحمیل کرده است.
و بعد، برای یادآوری این که زشتی در اصل از کردار و عملکرد مجموعهی این نظام ِ فاقد نظم برمیآید، ببينيد بعد از جان باختن مهرشاد زیر ضربههای باتونشان، حتی با رستوران محل کار او در اراک، چه کردهاند! زشتی، تعریف ِ این رفتارهای عقدهگشایانه، غیرانسانی، بیدلیل و باورنکردنیست.
***
عکس اول، مربوط به حضور در یکی از تجمعات همین جا برای حمایت از مردم معترض در ایران است. دستبندهایی که رنگهای پرچم یا نام ایران بر آنها باشد، بسیارند؛ اما این یکی که از ایران رسید، زیباترین ایرانیست که تا به حال به همراه داشتهام. تصویر برازندهی مهرشاد شهیدی را که دیدم، گفتم زمینهای شایستهتر از این برای ایران ِ همراهم پیدا نمیشود: مثل ایران، زیباییاش و شور زیستن و آفریدن در وجودش در اوج بود؛ اما متوقفش کردند و از شکوفایی و بالندگی، جا ماند. آن هم چند روز پیش از تولد ۲۰ سالگیاش!
همین یک درد برای انباشت خشم همهی این دهها میلیون انسان ایرانی ِ بیزار از این حکومت زشتیها، کافیست.
@amiropouria
#مهرشاد_شهیدی
#مهسا_امینی
#سارینا_اسماعیل_زاده
#حدیث_نجفی
#مهسا_موگویی
#نیکا_شاکرمی
#آرنیکا_قائم_مقامی
#حسین_رونقی
#زن_زندگی_آزادی
#زندگی_نرمال
#آبان۱۴۰۱
#زشتی و #زیبایی
خیلی اوقات، غُر زدهایم یا غر شنیدهایم که چرا وقتی فرد ستمدیده، زن یا مرد، خوشظاهرتر است، انگار مردم برای ظلمی که بر او رفته، بیشتر دل میسوزانند.
اما در این خیزش، هر چه و هر که را میبینیم، مثال ِ آراستگی و زیبندگی و برازندگیست. این، تصادفی نیست. این اعتراض از پایه و اساس، شکل گرفته تا یادآوری کند که اجبار در از بین بردن زیباییها، عین ترویج زشتیست.
***
به مهرشاد شهیدی، به مهسا امینی، به سارینا اسماعیلزاده، به حدیث نجفی، به نیکا شاکرمی و به هر جانباختهی دیگر این خیزش نگاه کنید، به آنهایی که در بند حکومتاند، نگاه کنید.
این یادآوری زیباییست به مجموعهای که نهتنها همواره مظهر بدقوارگی، بدریختی، بینظمی، نامرتبی، بدرنگی، بدبویی (اماکنی که مهد این یکیست، حتماً خوب یادتان میآید) و پلشتی بوده، بلکه اینها را به عنوان جلوههای جعلی شعار "سادهزیستی" یا ادعای "دوری از امور دنیوی"، هم ترویج و هم تحمیل کرده است.
و بعد، برای یادآوری این که زشتی در اصل از کردار و عملکرد مجموعهی این نظام ِ فاقد نظم برمیآید، ببينيد بعد از جان باختن مهرشاد زیر ضربههای باتونشان، حتی با رستوران محل کار او در اراک، چه کردهاند! زشتی، تعریف ِ این رفتارهای عقدهگشایانه، غیرانسانی، بیدلیل و باورنکردنیست.
***
عکس اول، مربوط به حضور در یکی از تجمعات همین جا برای حمایت از مردم معترض در ایران است. دستبندهایی که رنگهای پرچم یا نام ایران بر آنها باشد، بسیارند؛ اما این یکی که از ایران رسید، زیباترین ایرانیست که تا به حال به همراه داشتهام. تصویر برازندهی مهرشاد شهیدی را که دیدم، گفتم زمینهای شایستهتر از این برای ایران ِ همراهم پیدا نمیشود: مثل ایران، زیباییاش و شور زیستن و آفریدن در وجودش در اوج بود؛ اما متوقفش کردند و از شکوفایی و بالندگی، جا ماند. آن هم چند روز پیش از تولد ۲۰ سالگیاش!
همین یک درد برای انباشت خشم همهی این دهها میلیون انسان ایرانی ِ بیزار از این حکومت زشتیها، کافیست.
@amiropouria
#مهرشاد_شهیدی
#مهسا_امینی
#سارینا_اسماعیل_زاده
#حدیث_نجفی
#مهسا_موگویی
#نیکا_شاکرمی
#آرنیکا_قائم_مقامی
#حسین_رونقی
#زن_زندگی_آزادی
#زندگی_نرمال
#آبان۱۴۰۱
#زشتی و #زیبایی
Amir Pouria
حسین رونقی، صلابت صورتش و احوال کنونیاش @amiropouria یادداشت امیر پوریا دربارهی این که چرا پیروزی، برازندهی حسین رونقیست، در ادامه میآید 👇
در توصیف حسین رونقی و وضعیت کنونی او در بیمارستان و زندان و اعتصاب، بسیار نوشتهاند. در ستایش شجاعتش، ایراندوستیاش، ایران ماندنش و ایستادگی تمامقدش نیز. در تعظیم به خواهر و پدر و برادر و خانوادهی فهیم و همقدمش نیز. اما این نوشتهی کوتاه، در وصف جنبهی شمایلوار او و چهرهاش است که به محکمترین شکل، خیزش اعتراضی مردم ایران تا فروپاشی حکومت اسلامی را نمایندگی میکند.
از مهسا تا نیکا، از مهرشاد تا حدیث، از آرنیکا تا سارینا تا همین یلدا که غم ضرب و جرح او و نوع جان باختن دردبارش بعد از آن آسیبها این دو روز رهامان نمیکند، بارها از "زیبایی" این معترضان گفتهایم. اصلاً میشود گفت این جنبش، نبرد زیبایی ِ درون و بیرون با پلشتی و زشتی ِ جماعت حاکمان است.
میخواهم حسین رونقی را در هر تصویرش به این فهرست زیباییها اضافه کنم. صلابت و عزم، آگاهی و اراده، آزاداندیشی و آزادیطلبی، صورت او را به میراثی از این خیزش زیباییها در برابر زشترویی بدل میکند.
لحظات دستگیری او را همه دیدهایم. فریادش و نگاهش و لحنش همان حس مستحکمی را در رخسارش جاری میکند که ازش حرف میزنم.
وخامت احوال او در این روزها ذرهای از صلابت تصویر این فرد آگاه به حقوق خود، نمیکاهد. نامش را باز میگوییم و پایمردیاش را میستاییم اما او را در ضعف نمیبینیم. حقارت، بهتمامی از آن ِ صاحبان ِ دستهاییست که موقع دستگیری و قبل و بعد از آن، بر گردنش چنبره زدند.
ما منتظریم حسین رونقی. فردای آزادی، تو را با همان صورت حسین رونقیوار خواهیم دید و خواهیم ستود. پیروزی، بیش از همهی ما، حق تو و برازندهی توست.
@amiropouria
#حسین_رونقی
#حسین_رونقی_را_آزاد_کنید
#حسن_رونقی
#سکینه_رونقی
#احمد_رونقی
#فردای_آزادی
#زندگی_نرمال
#زن_زندگی_آزادی
#یلدا_آقافضلی
#سارینا_اسماعیل_زاده
#آرنیکا_قائم_مقامی
#حدیث_نجفی
#مهرشاد_شهیدی
#نیکا_شاکرمی
#مهسا_موگویی
#غزاله_چلابی
#غزاله_چلاوی
#مهساامینی
#مهسا_امینی
در توصیف حسین رونقی و وضعیت کنونی او در بیمارستان و زندان و اعتصاب، بسیار نوشتهاند. در ستایش شجاعتش، ایراندوستیاش، ایران ماندنش و ایستادگی تمامقدش نیز. در تعظیم به خواهر و پدر و برادر و خانوادهی فهیم و همقدمش نیز. اما این نوشتهی کوتاه، در وصف جنبهی شمایلوار او و چهرهاش است که به محکمترین شکل، خیزش اعتراضی مردم ایران تا فروپاشی حکومت اسلامی را نمایندگی میکند.
از مهسا تا نیکا، از مهرشاد تا حدیث، از آرنیکا تا سارینا تا همین یلدا که غم ضرب و جرح او و نوع جان باختن دردبارش بعد از آن آسیبها این دو روز رهامان نمیکند، بارها از "زیبایی" این معترضان گفتهایم. اصلاً میشود گفت این جنبش، نبرد زیبایی ِ درون و بیرون با پلشتی و زشتی ِ جماعت حاکمان است.
میخواهم حسین رونقی را در هر تصویرش به این فهرست زیباییها اضافه کنم. صلابت و عزم، آگاهی و اراده، آزاداندیشی و آزادیطلبی، صورت او را به میراثی از این خیزش زیباییها در برابر زشترویی بدل میکند.
لحظات دستگیری او را همه دیدهایم. فریادش و نگاهش و لحنش همان حس مستحکمی را در رخسارش جاری میکند که ازش حرف میزنم.
وخامت احوال او در این روزها ذرهای از صلابت تصویر این فرد آگاه به حقوق خود، نمیکاهد. نامش را باز میگوییم و پایمردیاش را میستاییم اما او را در ضعف نمیبینیم. حقارت، بهتمامی از آن ِ صاحبان ِ دستهاییست که موقع دستگیری و قبل و بعد از آن، بر گردنش چنبره زدند.
ما منتظریم حسین رونقی. فردای آزادی، تو را با همان صورت حسین رونقیوار خواهیم دید و خواهیم ستود. پیروزی، بیش از همهی ما، حق تو و برازندهی توست.
@amiropouria
#حسین_رونقی
#حسین_رونقی_را_آزاد_کنید
#حسن_رونقی
#سکینه_رونقی
#احمد_رونقی
#فردای_آزادی
#زندگی_نرمال
#زن_زندگی_آزادی
#یلدا_آقافضلی
#سارینا_اسماعیل_زاده
#آرنیکا_قائم_مقامی
#حدیث_نجفی
#مهرشاد_شهیدی
#نیکا_شاکرمی
#مهسا_موگویی
#غزاله_چلابی
#غزاله_چلاوی
#مهساامینی
#مهسا_امینی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بعید میدانم کسی در جای دیگری از دنیا بتواند باور یا هضم کند که نیروهای ضدامنیتی یک کشور با چنین لباسها و جلیقههایی که برخی ضدگلوله و برخی اصلاً "جلیقهی مهمات"اند، کف خیابان باشند و انگار که برای ساعاتی "استپ" اعلام کرده باشند، با همان سر و وضع برقصند.
شکل ناشیانه و پرغلطی از رقص همان سرزمین کردستان را اجرا کنند که شبانه به خانهی مردمانش میریزند و میشکنند و به خون میکشند و میبرند؛ و از رقص با دودزا و ابزاری که روز قبل و روز بعد، برای ارعاب مردم معترض به کار میبرند، خجالت نکشند، و حتی شبیه یک شوی مبتذل رجزخوانانه در آن ظاهر شوند. با شکل کج و معوج، قرون وسطایی، پشمآلود و چندشآور همان رقصهایی که بابتش دختر و پسر را دستگیر کردهاند و خواهند کرد.
این است آن چه در ایران ِ ناچار به تحمل جمهوری اسلامی میگذرد: سوررئالیسم محض، از نوع ناهنرمندانه و سادیستیک.
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی #زندگی_نرمال #تیم_ملی #جمهوری_اسلامی #کردستان #کوردستان #زاهدان #جمعه_خونین_زاهدان #مهساامینی #مهسا_امینی
بعید میدانم کسی در جای دیگری از دنیا بتواند باور یا هضم کند که نیروهای ضدامنیتی یک کشور با چنین لباسها و جلیقههایی که برخی ضدگلوله و برخی اصلاً "جلیقهی مهمات"اند، کف خیابان باشند و انگار که برای ساعاتی "استپ" اعلام کرده باشند، با همان سر و وضع برقصند.
شکل ناشیانه و پرغلطی از رقص همان سرزمین کردستان را اجرا کنند که شبانه به خانهی مردمانش میریزند و میشکنند و به خون میکشند و میبرند؛ و از رقص با دودزا و ابزاری که روز قبل و روز بعد، برای ارعاب مردم معترض به کار میبرند، خجالت نکشند، و حتی شبیه یک شوی مبتذل رجزخوانانه در آن ظاهر شوند. با شکل کج و معوج، قرون وسطایی، پشمآلود و چندشآور همان رقصهایی که بابتش دختر و پسر را دستگیر کردهاند و خواهند کرد.
این است آن چه در ایران ِ ناچار به تحمل جمهوری اسلامی میگذرد: سوررئالیسم محض، از نوع ناهنرمندانه و سادیستیک.
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی #زندگی_نرمال #تیم_ملی #جمهوری_اسلامی #کردستان #کوردستان #زاهدان #جمعه_خونین_زاهدان #مهساامینی #مهسا_امینی
Amir Pouria
این دقایق پایانی مستند "خُدعه" است. محصول شبکهی تلویزیونی صدای آمریکا در خرداد امسال تکمیل شد، ولی من به تازگی آن را دیدم. به دنبال جواب همان مهمترين سؤالم دربارهی شکلگیری انقلاب ۵۷ بودم: مردم ایران چه مرگشان بود که چنین انتخابی کردند؟ و آگاهان چگونه…
به تمام افراد دور یا نزدیکی که هر وقت اعتراضها در اوج تعدد و شدت نیست، احساس یأس میکنند یا یک جورهایی میگویند "پس نتیجهش چی شد؟"، همیشه میگویم هیچ اتفاقی در تمام این ۴۰ و چند سال نکبت و کراهت بعد از انقلاب ۵۷، به عظمت دستاوردهای همین خیزش انقلابی بعد از ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ نبود.
پردهای که در این مدت برافتاد، ادعاهای پرت و پلای حکومت اسلامی که به تمامی بر باد رفت، میزان آگاهی همگانی نسبت به ماهیت خودکامهی این نظام که در این مدت به دست آمد، مشروعیت و مقبولیت ِ نداشتهی جمهوری اسلامی که حتی برای کوچکترین واحدهایش هم دیگر باقی نماند، هیچ کدام دستاورد کوچکی نیست. حالا دیگر هیچ ایرانیِ زندهی دارای عقل سالم در هیچ جای جهان نمیتواند مثل روشنفکرانِ طرف مصاحبههای مستند "خدعه"، بگوید "من به اصل و اساس اینها پی نبرده بودم".
این مستند محصول شبکهی تلویزیونی صدای آمریکا در خرداد امسال تکمیل شد، ولی من به تازگی آن را دیدم. به دنبال جواب همان مهمترين سؤالم دربارهی شکلگیری انقلاب ۵۷ بودم: مردم ایران چه مرگشان بود که چنین انتخابی کردند؟ و آگاهان چگونه آن قدر غافل بودند که ماهیت اصلی حاکمیت اسلامی را برای مردم روشن نکردند؟
مستند "خُدعه" با نام کاملتر "خدعهی خمینی" تا اندازهای به این پرسشهای همیشگی، پاسخ میدهد. اما مهم این است که حالا دیگر هیچ کس نمیتواند همراه نشدن با جنبش "زن زندگی آزادی" و پرهیز از مقابلهی همهجانبه با تداوم این حکومت را به بهانهی "نمیدونستم" و "نمیشناختم"، توجیه کند.
بله. روی صحبتم با جماعت خاموش است که نشستهاند تا ببینند چه میشود و پرده از کدام ور میافتد تا بعد تازه به سمت برنده، غش کنند. حضرات! یعنی تصور میکنید کسی از شما خواهد پذیرفت که مثل دوستان طرف مصاحبهی این مستند، با ادعای "بیخبری" و "عدم شناخت" در سالهای ۵۷ و ۵۸، تعللتان در اعلام همسویی با خیزش انقلابی مردم علیه این حکومت را توجیه کنید؟ در سال ۱۴۰۱، به ویژه بعد از قتل مهسا امینی و صدها کشتار و توحش بعد از آن، آیا جایی برای این ادعا باقی میماند که بعدها بگویید آنها خدعه کردند و من گول خوردم؟! به مردم خرده نگیرید اگر دیر از آنها حمایت کردید و دیگر از شما نپذیرفتند.
@amiropouria
#انقلاب۵۷
#جمهوری_اسلامی
#مستند
#خمینی
#خدعه
#خدعه_کردم
#خدعه_خمینی
#زن_زندگی_آزادی
#تا_دیر_نشده
#مهساامینی
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
به تمام افراد دور یا نزدیکی که هر وقت اعتراضها در اوج تعدد و شدت نیست، احساس یأس میکنند یا یک جورهایی میگویند "پس نتیجهش چی شد؟"، همیشه میگویم هیچ اتفاقی در تمام این ۴۰ و چند سال نکبت و کراهت بعد از انقلاب ۵۷، به عظمت دستاوردهای همین خیزش انقلابی بعد از ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ نبود.
پردهای که در این مدت برافتاد، ادعاهای پرت و پلای حکومت اسلامی که به تمامی بر باد رفت، میزان آگاهی همگانی نسبت به ماهیت خودکامهی این نظام که در این مدت به دست آمد، مشروعیت و مقبولیت ِ نداشتهی جمهوری اسلامی که حتی برای کوچکترین واحدهایش هم دیگر باقی نماند، هیچ کدام دستاورد کوچکی نیست. حالا دیگر هیچ ایرانیِ زندهی دارای عقل سالم در هیچ جای جهان نمیتواند مثل روشنفکرانِ طرف مصاحبههای مستند "خدعه"، بگوید "من به اصل و اساس اینها پی نبرده بودم".
این مستند محصول شبکهی تلویزیونی صدای آمریکا در خرداد امسال تکمیل شد، ولی من به تازگی آن را دیدم. به دنبال جواب همان مهمترين سؤالم دربارهی شکلگیری انقلاب ۵۷ بودم: مردم ایران چه مرگشان بود که چنین انتخابی کردند؟ و آگاهان چگونه آن قدر غافل بودند که ماهیت اصلی حاکمیت اسلامی را برای مردم روشن نکردند؟
مستند "خُدعه" با نام کاملتر "خدعهی خمینی" تا اندازهای به این پرسشهای همیشگی، پاسخ میدهد. اما مهم این است که حالا دیگر هیچ کس نمیتواند همراه نشدن با جنبش "زن زندگی آزادی" و پرهیز از مقابلهی همهجانبه با تداوم این حکومت را به بهانهی "نمیدونستم" و "نمیشناختم"، توجیه کند.
بله. روی صحبتم با جماعت خاموش است که نشستهاند تا ببینند چه میشود و پرده از کدام ور میافتد تا بعد تازه به سمت برنده، غش کنند. حضرات! یعنی تصور میکنید کسی از شما خواهد پذیرفت که مثل دوستان طرف مصاحبهی این مستند، با ادعای "بیخبری" و "عدم شناخت" در سالهای ۵۷ و ۵۸، تعللتان در اعلام همسویی با خیزش انقلابی مردم علیه این حکومت را توجیه کنید؟ در سال ۱۴۰۱، به ویژه بعد از قتل مهسا امینی و صدها کشتار و توحش بعد از آن، آیا جایی برای این ادعا باقی میماند که بعدها بگویید آنها خدعه کردند و من گول خوردم؟! به مردم خرده نگیرید اگر دیر از آنها حمایت کردید و دیگر از شما نپذیرفتند.
@amiropouria
#انقلاب۵۷
#جمهوری_اسلامی
#مستند
#خمینی
#خدعه
#خدعه_کردم
#خدعه_خمینی
#زن_زندگی_آزادی
#تا_دیر_نشده
#مهساامینی
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
Amir Pouria
در توضیح بخش کوتاهی از مقالهی مفصلم در شمارهی سوم نشریهی "دفترهای پیشاسقوط" @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
دو عکس بالا، من هستم! در سالهای نوجوانی. یادم است که یکی از بچههای فامیل چندین سال پیش به محض دیدن یکی از این دو عکس گفت: "شهید امیر پوریا"!
اگر تعارف را کنار بگذاریم، بیشترمان شوخی او را قبول داریم. اما چرا؟
دو عکس پایین، روی جلد و پشت جلد شمارهی سوم نشریهی "دفترهای پیشاسقوط" را نشان میدهد. از روز اول شکلگیری آن به کوشش تینوش نظمجو و نشر ناکجا در پاریس، عنوان این نشریه را میستودم. طنین امیدبخش و وجدآوری دارد که بدانی این نشریه از حالا و پیشاپیش، سقوط نظام تمامیتطلب، غیرانسانی و ضدمردمی جمهوری اسلامی را در دفترهایش مشق میکند.
اما ربط این عکسها به هم: در مقالهی مفصلی که در همین شمارهی سوم "دفترهای پیشاسقوط" منتشر شده، در کنار خیلی موضوعهای دیگر، از جمله به این هم پرداختهام؛ که چرا ما تصویر و تصور مشخصی از شهید داریم؟ چرا و چگونه جمهوری اسلامی موفق شد از این کلمه، مفهومی یکسر ایدئولوژیک، سیاسی و در جهت شعارهای خودش جا بیاندازد؟ چطور این مفهوم را هم مصادره و مال خود کرد؟
چرا وقتی کلمهی شهید به زبان میآید، ایرانیان ِ سراسر دنیا اولش یاد چهرهها و نمونههایی میافتند که هیچ شبیه مهسا و نیکا و حدیث و مهرشاد و آرنیکا و سارینا و حنانه و ابوالفضل (آدینه زاده) و نیما (شفیقدوست) نیست؟ و وقتی ما و خانوادههای داغدار به این جوانها و نوجوانهای معترض جانباخته میگوییم شهید، چه مفهومی در ذهن داریم؟
هدفم از این که این عکسهای عهد بوقم را رونمایی کردم، تبلیغ این نشریهی ارزشمند است. هر یک نفرتان که با معرفی من به سراغش برود، حس میکنم چراغی برافروختهام. روش دریافتش در ایران و در بیرون از ایران، طبعاً با هم فرق میکند و همه را در سایت نشر ناکجا میتوانید خیلی راحت پیدا کنید. کافیست با تمام مشکلات وحشتناک اینترنت در ایران، سایت نشرناکجا را در گوگل یا هر موتور سرچ دیگر، جستجو و پیدا کنید.
https://www.naakojaaketab.com/
هر کس مقالهام را خواند، خبری بدهد. برای واکنشهای هر کس که آن را به طور کامل میخواند، اشتیاق زیادی دارم. اصلاً نمیتوانید شدت این شوق را تصور کنيد. چون دیگر هیچ نقاب و خودسانسوری و تعارفی در کار نبوده و اینجا نظر واقعی خود خود خودم را نوشتهام.
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی
#دفترهای_پیشاسقوط
#نشر_ناکجا
#شهید
#عمامه_پرانی
#مهسا_امینی
اگر تعارف را کنار بگذاریم، بیشترمان شوخی او را قبول داریم. اما چرا؟
دو عکس پایین، روی جلد و پشت جلد شمارهی سوم نشریهی "دفترهای پیشاسقوط" را نشان میدهد. از روز اول شکلگیری آن به کوشش تینوش نظمجو و نشر ناکجا در پاریس، عنوان این نشریه را میستودم. طنین امیدبخش و وجدآوری دارد که بدانی این نشریه از حالا و پیشاپیش، سقوط نظام تمامیتطلب، غیرانسانی و ضدمردمی جمهوری اسلامی را در دفترهایش مشق میکند.
اما ربط این عکسها به هم: در مقالهی مفصلی که در همین شمارهی سوم "دفترهای پیشاسقوط" منتشر شده، در کنار خیلی موضوعهای دیگر، از جمله به این هم پرداختهام؛ که چرا ما تصویر و تصور مشخصی از شهید داریم؟ چرا و چگونه جمهوری اسلامی موفق شد از این کلمه، مفهومی یکسر ایدئولوژیک، سیاسی و در جهت شعارهای خودش جا بیاندازد؟ چطور این مفهوم را هم مصادره و مال خود کرد؟
چرا وقتی کلمهی شهید به زبان میآید، ایرانیان ِ سراسر دنیا اولش یاد چهرهها و نمونههایی میافتند که هیچ شبیه مهسا و نیکا و حدیث و مهرشاد و آرنیکا و سارینا و حنانه و ابوالفضل (آدینه زاده) و نیما (شفیقدوست) نیست؟ و وقتی ما و خانوادههای داغدار به این جوانها و نوجوانهای معترض جانباخته میگوییم شهید، چه مفهومی در ذهن داریم؟
هدفم از این که این عکسهای عهد بوقم را رونمایی کردم، تبلیغ این نشریهی ارزشمند است. هر یک نفرتان که با معرفی من به سراغش برود، حس میکنم چراغی برافروختهام. روش دریافتش در ایران و در بیرون از ایران، طبعاً با هم فرق میکند و همه را در سایت نشر ناکجا میتوانید خیلی راحت پیدا کنید. کافیست با تمام مشکلات وحشتناک اینترنت در ایران، سایت نشرناکجا را در گوگل یا هر موتور سرچ دیگر، جستجو و پیدا کنید.
https://www.naakojaaketab.com/
هر کس مقالهام را خواند، خبری بدهد. برای واکنشهای هر کس که آن را به طور کامل میخواند، اشتیاق زیادی دارم. اصلاً نمیتوانید شدت این شوق را تصور کنيد. چون دیگر هیچ نقاب و خودسانسوری و تعارفی در کار نبوده و اینجا نظر واقعی خود خود خودم را نوشتهام.
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی
#دفترهای_پیشاسقوط
#نشر_ناکجا
#شهید
#عمامه_پرانی
#مهسا_امینی
Amir Pouria
این ویدئوی ۵ دقیقهای، بخشی از حرفهای خانم پانتهآ بهرام است. ویدئوی کامل و ۸ دقیقهای را در صفحهی خود او ببینید: https://www.instagram.com/reel/CoUsFECqpxg/?igshid=YmMyMTA2M2Y= و شرحی بر نکتهی اصلی حرفهایش را در ادامه بخوانيد: @amiropouria
یادداشت امیر پوریا:
سادهانگاریست اگر گمان کنیم آن چه پانتهآ بهرام میگوید فقط جوابیهای به تُرَّهات ابوالقاسم طالبی و خندههای روی پوز بهروز افخمیست. او دارد به ریشهی اعتراضهای امسال مردم اشاره میکند که قدمتی چنددههای در ذهنها و حسها داشته و بعد از سالها و بارها ابراز جسته و گریخته، دیگر به طور همگانی آشکار شده. با شنيدن خاطرهی تلخ او از سال ۱۳۷۲، هر کداممان در هر سن و نسلی که باشیم، میتوانیم در لحظه خاطرات پرشماری به یاد آوریم از برخوردهای تحمیلی، تحکمآمیز، سرکوبگرانه و چندشآور ردههای مختلف افراد و نهادهای وصل به جمهوری اسلامی، از حراست دانشگاهها و سازمانهای گوناگون و انجمن اسلامیها تا کمیته و ایست-بازرسی و پاسگاه نیروهای ضدامنیتی و ضدانتظامی. از تحقیر و توهین و سیلی و تهدید و بازداشت بابت همراه داشتن مشروب تا همراهی با جنس مقابل تا دورانی که نوار کاست و ویدئو و سیدی بهتنهایی جرم انگاشته میشد! و تمام اینها برای زنان، بابت فشار همیشگی حجاب اجباری، چند برابر بود. وضعیتی که هر کس سنش بیشتر است، سالهای طولانیتری در حال تحمل آن بوده و حالا طبعاً حق دارد با خشمی شدیدتر، آن "تکه-پارچه" را کنار بیاندازد.
آن چه در پس حرفهای خانم بهرام جای توجه دارد، رشد تدریجی درخت تناور خشم مردم است که برای برخی از ما با از دست رفتن تمام سالهای جوانی و فرصتهای برنگشتنی آن همراه شده و جسارت یا قطع امید یا به سیم آخر زدن، تازه خودش را نشان داده.
خودفریبی و غفلت بلاهتبار حامیان ناچیز حکومت، نتیجهی در نظر نگرفتن همین قدمت نارضایتی و تهوع مردم از صدر تا ذیل این سیستم است. دونپایهترین اعضای این اتحادیهی ابلهان در قالب جوجه-سایبریها میکوشند در شبکههای اجتماعی اینجا و آنجا کامنتی بگذارند تا به نظر نیاید همهی مردم خواهان اتمام این حکومتاند. از روشهای نخنمای آنان، یکی هم این است که بگویند اعتراضها تمام شده و کف خیابان دیگر خبری نیست. این همان خودفریبیست که گفتم. نمیخواهند بپذیرند که دیگر پرده برافتاده و اطمینان حاکمیت به نفرت تمامعیار مردم، از هر دورهی دیگری بیشتر شده و این، نیازی به تکرار شعارها در خیابانها یا جلوی پنجرهی خانهها ندارد. این وضعیت به دلیل همین قدمت و ریشهداری ِ نفرت، وضعیتی بیبازگشت است. برای هر کسی از خیلی خیلی قبل شروع شده و فقط زمان ابراز آن، زمان جرأت پیدا کردن، زمان قطع امید کردن، زمان زدن به سیم آخر، دیر و زود داشته و دارد.
حالا و با این توضیح، آن بخش از اعضای دانهدرشت اتحادیهی ابلهان که گهگاه پشت تریبونها میگویند "مخالفان، مرگ مهسا امینی را بهانه کردند"، خوب است به این جملات خانم بهرام فکر کنند: "این تروماییست که سالهاست داریم تحمل میکنیم".
@amiropouria
#پانته_آ_بهرام
#زندگی_نرمال
#زن_زندگی_آزادی
#حجاب_اجباری
#نه_به_حجاب_اجباری
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
سادهانگاریست اگر گمان کنیم آن چه پانتهآ بهرام میگوید فقط جوابیهای به تُرَّهات ابوالقاسم طالبی و خندههای روی پوز بهروز افخمیست. او دارد به ریشهی اعتراضهای امسال مردم اشاره میکند که قدمتی چنددههای در ذهنها و حسها داشته و بعد از سالها و بارها ابراز جسته و گریخته، دیگر به طور همگانی آشکار شده. با شنيدن خاطرهی تلخ او از سال ۱۳۷۲، هر کداممان در هر سن و نسلی که باشیم، میتوانیم در لحظه خاطرات پرشماری به یاد آوریم از برخوردهای تحمیلی، تحکمآمیز، سرکوبگرانه و چندشآور ردههای مختلف افراد و نهادهای وصل به جمهوری اسلامی، از حراست دانشگاهها و سازمانهای گوناگون و انجمن اسلامیها تا کمیته و ایست-بازرسی و پاسگاه نیروهای ضدامنیتی و ضدانتظامی. از تحقیر و توهین و سیلی و تهدید و بازداشت بابت همراه داشتن مشروب تا همراهی با جنس مقابل تا دورانی که نوار کاست و ویدئو و سیدی بهتنهایی جرم انگاشته میشد! و تمام اینها برای زنان، بابت فشار همیشگی حجاب اجباری، چند برابر بود. وضعیتی که هر کس سنش بیشتر است، سالهای طولانیتری در حال تحمل آن بوده و حالا طبعاً حق دارد با خشمی شدیدتر، آن "تکه-پارچه" را کنار بیاندازد.
آن چه در پس حرفهای خانم بهرام جای توجه دارد، رشد تدریجی درخت تناور خشم مردم است که برای برخی از ما با از دست رفتن تمام سالهای جوانی و فرصتهای برنگشتنی آن همراه شده و جسارت یا قطع امید یا به سیم آخر زدن، تازه خودش را نشان داده.
خودفریبی و غفلت بلاهتبار حامیان ناچیز حکومت، نتیجهی در نظر نگرفتن همین قدمت نارضایتی و تهوع مردم از صدر تا ذیل این سیستم است. دونپایهترین اعضای این اتحادیهی ابلهان در قالب جوجه-سایبریها میکوشند در شبکههای اجتماعی اینجا و آنجا کامنتی بگذارند تا به نظر نیاید همهی مردم خواهان اتمام این حکومتاند. از روشهای نخنمای آنان، یکی هم این است که بگویند اعتراضها تمام شده و کف خیابان دیگر خبری نیست. این همان خودفریبیست که گفتم. نمیخواهند بپذیرند که دیگر پرده برافتاده و اطمینان حاکمیت به نفرت تمامعیار مردم، از هر دورهی دیگری بیشتر شده و این، نیازی به تکرار شعارها در خیابانها یا جلوی پنجرهی خانهها ندارد. این وضعیت به دلیل همین قدمت و ریشهداری ِ نفرت، وضعیتی بیبازگشت است. برای هر کسی از خیلی خیلی قبل شروع شده و فقط زمان ابراز آن، زمان جرأت پیدا کردن، زمان قطع امید کردن، زمان زدن به سیم آخر، دیر و زود داشته و دارد.
حالا و با این توضیح، آن بخش از اعضای دانهدرشت اتحادیهی ابلهان که گهگاه پشت تریبونها میگویند "مخالفان، مرگ مهسا امینی را بهانه کردند"، خوب است به این جملات خانم بهرام فکر کنند: "این تروماییست که سالهاست داریم تحمل میکنیم".
@amiropouria
#پانته_آ_بهرام
#زندگی_نرمال
#زن_زندگی_آزادی
#حجاب_اجباری
#نه_به_حجاب_اجباری
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
Amir Pouria
سه سال پیش در گفتگویی دربارهی "سوررئالیسم در سینما" که صادق صبا در برنامهی خود در شبکه ایران اینترنشنال، مرا دعوت کرده بود، بین شوخی و جدی عرض کرده بودم که در زندگی روزمرهی مردم ایران ِ تحت ِ حاکميت ِ جمهوری اسلامی هر شب و روز اتفاقاتی روی میدهد که سر…
سه سال پیش در گفتگویی دربارهی "سوررئالیسم در سینما" که صادق صبا در برنامهی خود در شبکه ایران اینترنشنال، مرا دعوت کرده بود، بین شوخی و جدی عرض کرده بودم که در زندگی روزمرهی مردم ایران ِ تحت ِ حاکميت ِ جمهوری اسلامی هر شب و روز اتفاقاتی روی میدهد که سر به سقف بلند سوررئالیسم میساید. برای همین، در ایران در نظر گرفتن سوررئالیسم به عنوان یک مکتب هنری خارج از واقعیات عینی، سخت است.
با خودتان فکر کنید. اگر حتی در امتداد این همه لجنزار دستساز این حکومت، همین چند ماه پیش به ما و شما میگفتند ممکن است بازی پلشتی مثل مسموم کردن دختران دانشآموز در چندین و چند شهر به راه بیاندازند، کداممان باور میکردیم؟ با آن که به درستی معتقدیم "از اینها هیچ چیز بعید نیست"، احتمالا ً در پاسخ به طرح این احتمال میگفتیم دیگر با بچههای مردم که چنین کاری در این ابعاد نمیکنند. میگفتیم دیگر توطئههای تا این حد سوررئال، امکانپذیر نیست.
ولی در نظر آوریم گستردهترین روز این حملات شیمیایی، این مصداق بارز جنایت علیه بشریت درست همزمان شد با انکار باورنکردنی حسین امیرعبدالهیان وزیر خارجه جمهوری اسلامی که توی چشم کریستین امانپور نگاه کرد، لبخندی به چندشآوری ِ چلپاسه زد و گفت پلیس در اعتراضها کسی را با گلوله نکشت، کسی بازداشت نشد و زنان در ایران از تمام آزادیهای "لازم" برخوردارند!
سوررئالیستهای دههی ۱۹۲۰ فرانسه هم تاب تحمل این جلوههای غریب سوررئالیسم را نداشتند.
@amiropouria
#مسمومیت
#مسمومیت_دانش_آموزان
#سوررئالیسم
#صادق_صبا
#ایران_اینترنشنال
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#کریستین_امانپور
#حسین_امیرعبداللهیان
#وزیر_انکار
#وزیر_خارجه
#دروغ
#آزادی_زنان
سه سال پیش در گفتگویی دربارهی "سوررئالیسم در سینما" که صادق صبا در برنامهی خود در شبکه ایران اینترنشنال، مرا دعوت کرده بود، بین شوخی و جدی عرض کرده بودم که در زندگی روزمرهی مردم ایران ِ تحت ِ حاکميت ِ جمهوری اسلامی هر شب و روز اتفاقاتی روی میدهد که سر به سقف بلند سوررئالیسم میساید. برای همین، در ایران در نظر گرفتن سوررئالیسم به عنوان یک مکتب هنری خارج از واقعیات عینی، سخت است.
با خودتان فکر کنید. اگر حتی در امتداد این همه لجنزار دستساز این حکومت، همین چند ماه پیش به ما و شما میگفتند ممکن است بازی پلشتی مثل مسموم کردن دختران دانشآموز در چندین و چند شهر به راه بیاندازند، کداممان باور میکردیم؟ با آن که به درستی معتقدیم "از اینها هیچ چیز بعید نیست"، احتمالا ً در پاسخ به طرح این احتمال میگفتیم دیگر با بچههای مردم که چنین کاری در این ابعاد نمیکنند. میگفتیم دیگر توطئههای تا این حد سوررئال، امکانپذیر نیست.
ولی در نظر آوریم گستردهترین روز این حملات شیمیایی، این مصداق بارز جنایت علیه بشریت درست همزمان شد با انکار باورنکردنی حسین امیرعبدالهیان وزیر خارجه جمهوری اسلامی که توی چشم کریستین امانپور نگاه کرد، لبخندی به چندشآوری ِ چلپاسه زد و گفت پلیس در اعتراضها کسی را با گلوله نکشت، کسی بازداشت نشد و زنان در ایران از تمام آزادیهای "لازم" برخوردارند!
سوررئالیستهای دههی ۱۹۲۰ فرانسه هم تاب تحمل این جلوههای غریب سوررئالیسم را نداشتند.
@amiropouria
#مسمومیت
#مسمومیت_دانش_آموزان
#سوررئالیسم
#صادق_صبا
#ایران_اینترنشنال
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#کریستین_امانپور
#حسین_امیرعبداللهیان
#وزیر_انکار
#وزیر_خارجه
#دروغ
#آزادی_زنان
Amir Pouria
کاری که سپیده قلیان کرد، چه معنا و کارکردی دارد؟ @amiropouria یادداشت امیر پوریا دربارهی کنش عجیب این فعال مدنی به محض آزادی از زندان را در ادامه بخوانید: تصحیح جملهی غلط خمینی👇
در کار سپيده قلیان، چه میبینیم؟ کسی که بعد از ۴ سال و ۷ ماه از زندان بیرون میآید و در همان دقایق اولیه، پیش از آن که لذت استقبال از او در دل و جان خانواده و دوستانش کامل شود، علیه علی خامنهای فریاد برمیآورد و شعاری سرمیدهد که یک نسبت بینامتنی با شاهنامه فردوسی دارد، چه در سر میپروراند؟ آیا میشود تصور کرد او احتمال نمیداده که خیل نیروهای ضدامنیتی با رفتاری از جنس "به ایمام فحش میدی؟" بر سر او و ماشینهای کاروان استقبال بریزند؟ آیا خانوادهاش از این رفتار و فریاد او گلهمندند و حالا که دوباره در بند شده، گلها و جامههای رنگ به رنگ این تصاویر را تیره و تار میبینند؟ آیا آرزو میکنند کاش سپیده چنین نمیکرد و چند صباحی یا چند ماهی طعم دوبارهی آزادی را میچشید و آنها دستکم او را در عید نوروز، کنار خود داشتند؟
آدم، آدم است. نمیشود انکار کرد که این حسها هم شاید در دل برخی نزدیکان او بوده یا هنوز باشد. اما وقتی بخوانیم که او در طول دستگیری دوبارهاش فریاد میزده که نگرانش نباشند و بگذارند باز به حبس برود، دستپاچگی ِ مأموران ِ تا بن دندان مسلحی که با بیش از ۱۰ ماشین، او را وسط مسیر قم به اراک متوقف کردهاند، مضحکتر به چشم میآید.
سادهترین نتیجهی این کنش، درس بزرگ "تداوم مبارزهی مدنی"ست. این کنشگر مدنی که از ابتدا به دلیل فعالیت برای حقوق انسانی کارگران اعتصابی ِ نیشکر هفتتپهی دشت خوزستان محبوس شده بود، حالا که ۶ ماه بعد از شروع گستردهترین اعتراضهای مردم ایران علیه جمهوری اسلامی از زندان به دل جامعهی بستر این اعتراضها آمد، در امتداد تمام فعالیتهای جسورانهاش از توی زندان، چنان برقآسا با این اعتراضها همسو شد که نظام را بار دیگر به هول و ولا انداخت و واکنش حقارتبار دیگری را برای عمال نظام، رقم زد.
آن جملهی تمامیتطلبانه و مرگخواهانهی خمینی دربارهی پسرک نوجوان طفلکی به اسم حسین فهمیده را هر ایرانی ِ زیسته در هر دورهای از سالهای بعد از انقلاب ۵۷، به یاد دارد. شکل درست ِ جملهی مثل همیشه غلط ِ او را امروز میتوان از اعماق وجود در وصف و ستایش سپیده قلیان به کار برد:
رهبر ما دختر جوان بس جسوریست که تنها به فاصلهی چند لحظه از آزادی، تداوم مبارزه را به بازگشتن به زندگی عادی - حتی برای چند روز در طول عید نوروز - ترجیح داد.
@amiropouria
#سپیده_قلیان
#هفت_تپه
#زن_زندگی_آزادی
#خامنه_ای
#خمینی
#حسین_فهمیده
#شاهنامه
#مبارزه_مدنی
#انقلاب۵۷
#انقلاب۱۴۰۱
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
#فعال_مدنی
#بازداشت_شدگان
#رهبر_من
در کار سپيده قلیان، چه میبینیم؟ کسی که بعد از ۴ سال و ۷ ماه از زندان بیرون میآید و در همان دقایق اولیه، پیش از آن که لذت استقبال از او در دل و جان خانواده و دوستانش کامل شود، علیه علی خامنهای فریاد برمیآورد و شعاری سرمیدهد که یک نسبت بینامتنی با شاهنامه فردوسی دارد، چه در سر میپروراند؟ آیا میشود تصور کرد او احتمال نمیداده که خیل نیروهای ضدامنیتی با رفتاری از جنس "به ایمام فحش میدی؟" بر سر او و ماشینهای کاروان استقبال بریزند؟ آیا خانوادهاش از این رفتار و فریاد او گلهمندند و حالا که دوباره در بند شده، گلها و جامههای رنگ به رنگ این تصاویر را تیره و تار میبینند؟ آیا آرزو میکنند کاش سپیده چنین نمیکرد و چند صباحی یا چند ماهی طعم دوبارهی آزادی را میچشید و آنها دستکم او را در عید نوروز، کنار خود داشتند؟
آدم، آدم است. نمیشود انکار کرد که این حسها هم شاید در دل برخی نزدیکان او بوده یا هنوز باشد. اما وقتی بخوانیم که او در طول دستگیری دوبارهاش فریاد میزده که نگرانش نباشند و بگذارند باز به حبس برود، دستپاچگی ِ مأموران ِ تا بن دندان مسلحی که با بیش از ۱۰ ماشین، او را وسط مسیر قم به اراک متوقف کردهاند، مضحکتر به چشم میآید.
سادهترین نتیجهی این کنش، درس بزرگ "تداوم مبارزهی مدنی"ست. این کنشگر مدنی که از ابتدا به دلیل فعالیت برای حقوق انسانی کارگران اعتصابی ِ نیشکر هفتتپهی دشت خوزستان محبوس شده بود، حالا که ۶ ماه بعد از شروع گستردهترین اعتراضهای مردم ایران علیه جمهوری اسلامی از زندان به دل جامعهی بستر این اعتراضها آمد، در امتداد تمام فعالیتهای جسورانهاش از توی زندان، چنان برقآسا با این اعتراضها همسو شد که نظام را بار دیگر به هول و ولا انداخت و واکنش حقارتبار دیگری را برای عمال نظام، رقم زد.
آن جملهی تمامیتطلبانه و مرگخواهانهی خمینی دربارهی پسرک نوجوان طفلکی به اسم حسین فهمیده را هر ایرانی ِ زیسته در هر دورهای از سالهای بعد از انقلاب ۵۷، به یاد دارد. شکل درست ِ جملهی مثل همیشه غلط ِ او را امروز میتوان از اعماق وجود در وصف و ستایش سپیده قلیان به کار برد:
رهبر ما دختر جوان بس جسوریست که تنها به فاصلهی چند لحظه از آزادی، تداوم مبارزه را به بازگشتن به زندگی عادی - حتی برای چند روز در طول عید نوروز - ترجیح داد.
@amiropouria
#سپیده_قلیان
#هفت_تپه
#زن_زندگی_آزادی
#خامنه_ای
#خمینی
#حسین_فهمیده
#شاهنامه
#مبارزه_مدنی
#انقلاب۵۷
#انقلاب۱۴۰۱
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
#فعال_مدنی
#بازداشت_شدگان
#رهبر_من
دربارهی سیزده به دری که برخلاف تمام سیزدههای مبارک قبلی، این بار به نحوست دچار شده!/یادداشت امیر پوریا:
در ایران که ساعت ۲ بعد از نیمهشب است. اینجا هم شب از نیمه گذشته. من اما دارم به اتفاقاتی فکر میکنم که فردا زندگی معمول مردم را در این همه پارک و فضای سبز و میدان و میدانچه و باغ و باغچه در جایجای ایران، ناآرام خواهد کرد. یکی از معدود رسوم همگانی "خارج از خانه" را به کامشان تلخ خواهد کرد. رسم چهارشنبه سوری را که حکومت با تمام بگیر و ببندها و تهدیدها نتوانست از سکه بیاندازد. به وفور فحش خورد و ناسزاهایی که سزایش بود، شنید.
حالا و در آیین زیبای ایرانی ِ زدن به دل طبیعت، در سیزده به در سال ۱۴۰۲، عمال حکومت به بهانهی ایدئولوژیک و تحمیلی و نفرتآور "مقابله با روزهخواری" یا به عبارت مضحکتر " برخورد با تظاهر به روزهخواری در ملاء عام"، بسیج شدهاند که همین یک روز پیکنیک پر از مهر و رقص و خوراکی و صفای خانوادگی را هم از ایرانیان ِ انسان و انسانهای ایرانی بگیرند.
چه لبخندها و سرخوشیهایی که فردا به خشم و بیزاری بیشتر از حقنه کردن ِ دین بدل خواهد شد. سیزده به در ِ اول ِ بعد از کشته شدن مهسا امینی، سیزده به در ِ سال ِ بعد از انقلاب ۱۴۰۱، انگار طبق تقدیری عجیب با ماه رمضان همزمان شده تا خوب در جان و ذهن همهی ما -حتی آنان که خود به این ماه و آیینش باور دارند- ثبت شود که وقتی از حجاب اجباری، دین اجباری، پوشش اجباری و نوع زیست اجباری حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم.
گرسنگی اجباری که البته حوزهی تخصصی این حکومت بوده و هست!
@amiropouria
#روزه
#رمضان
#ماه_رمضان
#روزه_داری
#روزه_خواری
#زندگی_نرمال
#ایدئولوژی
#دین_اجباری
#حجاب_اجباری
#سیزده_بدر
#سیزده_به_در
#سیزده_فروردین
#۱۳فروردین
#انقلاب۵۷
#انقلاب۱۴۰۱
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
در ایران که ساعت ۲ بعد از نیمهشب است. اینجا هم شب از نیمه گذشته. من اما دارم به اتفاقاتی فکر میکنم که فردا زندگی معمول مردم را در این همه پارک و فضای سبز و میدان و میدانچه و باغ و باغچه در جایجای ایران، ناآرام خواهد کرد. یکی از معدود رسوم همگانی "خارج از خانه" را به کامشان تلخ خواهد کرد. رسم چهارشنبه سوری را که حکومت با تمام بگیر و ببندها و تهدیدها نتوانست از سکه بیاندازد. به وفور فحش خورد و ناسزاهایی که سزایش بود، شنید.
حالا و در آیین زیبای ایرانی ِ زدن به دل طبیعت، در سیزده به در سال ۱۴۰۲، عمال حکومت به بهانهی ایدئولوژیک و تحمیلی و نفرتآور "مقابله با روزهخواری" یا به عبارت مضحکتر " برخورد با تظاهر به روزهخواری در ملاء عام"، بسیج شدهاند که همین یک روز پیکنیک پر از مهر و رقص و خوراکی و صفای خانوادگی را هم از ایرانیان ِ انسان و انسانهای ایرانی بگیرند.
چه لبخندها و سرخوشیهایی که فردا به خشم و بیزاری بیشتر از حقنه کردن ِ دین بدل خواهد شد. سیزده به در ِ اول ِ بعد از کشته شدن مهسا امینی، سیزده به در ِ سال ِ بعد از انقلاب ۱۴۰۱، انگار طبق تقدیری عجیب با ماه رمضان همزمان شده تا خوب در جان و ذهن همهی ما -حتی آنان که خود به این ماه و آیینش باور دارند- ثبت شود که وقتی از حجاب اجباری، دین اجباری، پوشش اجباری و نوع زیست اجباری حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم.
گرسنگی اجباری که البته حوزهی تخصصی این حکومت بوده و هست!
@amiropouria
#روزه
#رمضان
#ماه_رمضان
#روزه_داری
#روزه_خواری
#زندگی_نرمال
#ایدئولوژی
#دین_اجباری
#حجاب_اجباری
#سیزده_بدر
#سیزده_به_در
#سیزده_فروردین
#۱۳فروردین
#انقلاب۵۷
#انقلاب۱۴۰۱
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
Amir Pouria
یادداشتی دربارهی کارهایی که در آستانهی سالگرد انقلاب ۱۴۰۱ در پیش دارم @amiropouria متن در ادامه
چیزی که داریم بهش نزدیک میشویم، ققط سالروز کشته شدن مهسا/ژینا امینی نیست. سالگرد شروع دوران و عزم و ارادهایست که بعد از آن دیگر بین مردم ایران و حکومت ۴۰ و چند سالهی اسلامی، "پرده برافتاد".
در مجموعهای از پستها و مرور پستها در اینجا و ویدئوها در کانال یوتوبی، میکوشم به این نگاه کنم که دلیلم برای ادعای برافتادن پرده چیست و جلوههایش در چه چشماندازی آشکار است.
راستش فعلاً و در این مرحله، به این فکرم که اگر میخواستیم و میتوانستیم پژوهشی مکتوب یا مستندی دربارهی ریشهی این دو شعار و تعبیر و عبارت کلیدی بسازیم و پی بگیریم که از کِی و کجا و به دست و قلم و زبان چه کسی ابداع شدند، به کجا میرسیدیم: یکی خود "زن، زندگی، آزادی"؛ و دیگری همان که به نام و یاد مهسا پیوند خورده است: "نام تو رمز میشود".
یک لحظه فکر کنید اینها را نشنیده و نخوانده بودید و الان یکهو با هر دو مواجه میشدید. چه قدر غافلگیرکننده بود. چه قدر معلوم بود که عصاره و جوهرهی تمام کوششهای مردم در این یک سال را نمایندگی میکند.
شعارهای انقلابهای حقیقی و برآمده از دل و جان مردم، همین طورند. مثل شعارهای سر صف مدرسههای ماها و نماز جمعهی آنها، کارمند و مزدبگیری برای نوشتنشان وجود ندارد و لازم نیست "وزیر شعار" آنها را سر بدهد و بقیه به زور و بیرمق و از سر اجبار یا نیاز، تکرار کنند. از وجود مردم میجوشد. انگار هزاران ابداعگر دارد. نمیشود سرچشمهی اصلیاش را پیدا کرد یا به یک نفر و یک لحظه و یک نقطه نسبتش داد.
@amiropouria
#مهسا_امینی #ژینا_امینی #زن_زندگی_آزادی #سالگرد_انقلاب_مهسا #شهریور۱۴۰۱ #شهریور۱۴۰۳ #نام_تو_رمز_می_شود #انقلاب۵۷ #چون_پرده_بر_افتد
در مجموعهای از پستها و مرور پستها در اینجا و ویدئوها در کانال یوتوبی، میکوشم به این نگاه کنم که دلیلم برای ادعای برافتادن پرده چیست و جلوههایش در چه چشماندازی آشکار است.
راستش فعلاً و در این مرحله، به این فکرم که اگر میخواستیم و میتوانستیم پژوهشی مکتوب یا مستندی دربارهی ریشهی این دو شعار و تعبیر و عبارت کلیدی بسازیم و پی بگیریم که از کِی و کجا و به دست و قلم و زبان چه کسی ابداع شدند، به کجا میرسیدیم: یکی خود "زن، زندگی، آزادی"؛ و دیگری همان که به نام و یاد مهسا پیوند خورده است: "نام تو رمز میشود".
یک لحظه فکر کنید اینها را نشنیده و نخوانده بودید و الان یکهو با هر دو مواجه میشدید. چه قدر غافلگیرکننده بود. چه قدر معلوم بود که عصاره و جوهرهی تمام کوششهای مردم در این یک سال را نمایندگی میکند.
شعارهای انقلابهای حقیقی و برآمده از دل و جان مردم، همین طورند. مثل شعارهای سر صف مدرسههای ماها و نماز جمعهی آنها، کارمند و مزدبگیری برای نوشتنشان وجود ندارد و لازم نیست "وزیر شعار" آنها را سر بدهد و بقیه به زور و بیرمق و از سر اجبار یا نیاز، تکرار کنند. از وجود مردم میجوشد. انگار هزاران ابداعگر دارد. نمیشود سرچشمهی اصلیاش را پیدا کرد یا به یک نفر و یک لحظه و یک نقطه نسبتش داد.
@amiropouria
#مهسا_امینی #ژینا_امینی #زن_زندگی_آزادی #سالگرد_انقلاب_مهسا #شهریور۱۴۰۱ #شهریور۱۴۰۳ #نام_تو_رمز_می_شود #انقلاب۵۷ #چون_پرده_بر_افتد
در آستانهی سالگرد جان باختن مهسا امینی و سالگرد خونخواهی او، تناقضی در ذهنم رژه میرود و بر سرم میکوبد:
از طرفی میگویم اگر یک سال پیش کسی چون مهدی یراحی ترانهای چون "روسریتو..." میخواند، مردم میگفتند ببین پشتش به کی و به کجا گرم است؛ و اگر او را میگرفتند، مردم میگفتند یعنی نمیدانست که وقتی چنین چیزی علیه حجاب بخواند، میریزند و میبرندش؟
اما حالا هر انسان ایرانی و هر ایرانیِ انسان با خبر دستگیری او، با دیدن عکسهای دستگیریاش و نوع حملهی وحوش سلب امنیت به او (که البته تصاویرش را خودشان به قصد ایجاد رعب و وحشت، منتشر کردهاند) به جای ترس، دندان بر هم میفشارد و خشم بر اندوه میافزاید و برای هر مقاومت و مبارزهای که از دستش برآید، انگیزه میگیرد و به اجرای این ترانه و شرایط کنونی مهدی یراحی، صفتی جز "شجاعت" و عنوانی جز "کنار مردم ایستادن" نسبت نمیدهد.
اینها یعنی که خیلی خیلی پیش افتادهایم. آگاهی، رو به گسترش است و همینها حاکمیت را متزلزل میکند. حاکمیتی که
در ۴۴ سال بعد از انقلاب ۵۷ و قبل از شهریور ۱۴۰۱، به سکوت و پذیرش عمومی، متکی بوده.
اما از طرف دیگر وقتی میبینم مهدی یراحی تنهاست و کس دیگری از بین این همه هنرمند، چه همکار او و چه در زمينههای هنری دیگر، در مرزهای ایران، اثر اعتراضی آشکار یا حتی پنهان خلق نمیکند و کلام اعتراضی به زبان و قلم جاری نمیکند، به خودم میگویم حالاحالاها مانده تا آگاه شویم. به خودم هشدار میدهم که خیلی ی ی ی ی کار داریم.
شاید برآیند این دو نگاه، این باشد که برخلاف اغلب جوامع انسانی، در ایران امروز، هنرمندان از مردم به شدت عقباند. چه در درک و آگاهی از لزوم زوال این حکومت؛ و چه در شجاعت و ایستادگی و مبارزهی مدنی.
چه بیهنریِ تباه و مضمحلیست این گونه هنرمندی!
زنده باد مهدی یراحی و بیش باد همچون او
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #سرکوب_معترضان #زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید #مردم #حجاب_اختیاری #حجاب_اجباری #روسریتو #مهدی_یراحی #هنرمند #هنرمندان_ایرانی #خاک_تو_سر_ما_کنن
در آستانهی سالگرد جان باختن مهسا امینی و سالگرد خونخواهی او، تناقضی در ذهنم رژه میرود و بر سرم میکوبد:
از طرفی میگویم اگر یک سال پیش کسی چون مهدی یراحی ترانهای چون "روسریتو..." میخواند، مردم میگفتند ببین پشتش به کی و به کجا گرم است؛ و اگر او را میگرفتند، مردم میگفتند یعنی نمیدانست که وقتی چنین چیزی علیه حجاب بخواند، میریزند و میبرندش؟
اما حالا هر انسان ایرانی و هر ایرانیِ انسان با خبر دستگیری او، با دیدن عکسهای دستگیریاش و نوع حملهی وحوش سلب امنیت به او (که البته تصاویرش را خودشان به قصد ایجاد رعب و وحشت، منتشر کردهاند) به جای ترس، دندان بر هم میفشارد و خشم بر اندوه میافزاید و برای هر مقاومت و مبارزهای که از دستش برآید، انگیزه میگیرد و به اجرای این ترانه و شرایط کنونی مهدی یراحی، صفتی جز "شجاعت" و عنوانی جز "کنار مردم ایستادن" نسبت نمیدهد.
اینها یعنی که خیلی خیلی پیش افتادهایم. آگاهی، رو به گسترش است و همینها حاکمیت را متزلزل میکند. حاکمیتی که
در ۴۴ سال بعد از انقلاب ۵۷ و قبل از شهریور ۱۴۰۱، به سکوت و پذیرش عمومی، متکی بوده.
اما از طرف دیگر وقتی میبینم مهدی یراحی تنهاست و کس دیگری از بین این همه هنرمند، چه همکار او و چه در زمينههای هنری دیگر، در مرزهای ایران، اثر اعتراضی آشکار یا حتی پنهان خلق نمیکند و کلام اعتراضی به زبان و قلم جاری نمیکند، به خودم میگویم حالاحالاها مانده تا آگاه شویم. به خودم هشدار میدهم که خیلی ی ی ی ی کار داریم.
شاید برآیند این دو نگاه، این باشد که برخلاف اغلب جوامع انسانی، در ایران امروز، هنرمندان از مردم به شدت عقباند. چه در درک و آگاهی از لزوم زوال این حکومت؛ و چه در شجاعت و ایستادگی و مبارزهی مدنی.
چه بیهنریِ تباه و مضمحلیست این گونه هنرمندی!
زنده باد مهدی یراحی و بیش باد همچون او
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #سرکوب_معترضان #زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید #مردم #حجاب_اختیاری #حجاب_اجباری #روسریتو #مهدی_یراحی #هنرمند #هنرمندان_ایرانی #خاک_تو_سر_ما_کنن
Amir Pouria
یادداشتی از امیر پوریا به بهانهی زادروز علی کریمی که خود را از یک فوتبالیست محبوب به جایگاه حامی حس و اعتراض هر انسان ایرانی و هر ایرانی ِ انسان، ارتقا داد @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
مدخل ویکیپدیای نام علی کریمی، عبارت "مخالف حکومت جمهوری اسلامی" را درست بعد از "فوتبالیست بازنشستهی ایرانی" آورده. به عنوان فوتبالدوست گیلک پرسپولیسی طرفدار بازیکنان تکنیکی، بدیهیست که او همیشه فوتبالیست محبوبم بوده اما حالا اگر علی کریمی را فقط بابت فوتبال، سوابق بینالمللی یا مهارت دریبل بستاییم، دون شأن اوست. مثل کسانیست که مثلاً میخواهند همسو با حکومت نباشند ولی تَه ِ کنشگریشان این است که از هنگامه قاضیانی یا کتایون ریاحی به عنوان "بازیگر ارزشمند" یاد کنند. یعنی آخرین چیزی که این روزها و این سالها برای خود آنها و برای مردم، مهم است. چیزی که به صدها نفر دیگر میشود نسبت داد ولی فعلاً و اصلاً مسئله این نیست.
جای گرفتن علی کریمی در ردهی مخالفان صریح و حمایتش از مردم معترض، آن قدر برای جرگههای آویزان از جاهای مختلف جمهوری اسلامی گران تمام شده که از راهاندازی هشتگ "علی اجازه" (که بدجوری هم شکست خورد و مطلقاً ترند نشد) تا انواع برنامهسازیهای تلویزیونی علیه او حتی با کوچک شمردن ارزش فوتبالیاش (!) به هر وسیلهای متوسل شدند. تهدیدهای حمید رسایی و پلمب ویلا و باقی توقیف و مصادرهها که البته همچنان تکلیفش ناروشن است، بماند.
در همین مسیر تخریب، انبوه اتهامات از سوی عرازشه، اصلاحطلبهایی که با توییتهای "بر ما مگوزید"، عملاً بخشی از ارتش سایبری حاکمیتاند و متأسفانه بخشهایی از مخالفان بیرون از ايران به او وارد شد اما تأکید کریمی بر این که "عضو هیچ حزب و گروهی نیست" ارزش فردیاش را برای من بیشتر کرد.
ضمناً همین امروز که آمدم این متن را به بهانهی تولدش بنویسم، دانستم که او ۴۵ ساله میشود و از من کوچکتر است! یک موقعی در یکی از یادداشتهای فوتبالیام در وصف فرانچسکو توتی نوشته بودم در تمام دوران بچگی و جوانی هرگز تصورش را نمیکردیم زمانی برسد که سن قهرمانان ورزشیمان از ما کمتر باشد! چه رسد به علی کریمی که در یک انتخاب تاریخی، راهش را از یک ورزشکار محبوب صرف جدا کرد و با آن که از نظر سنی فقط دو سه ماه از طفل لجوج رشدنیافتهای تحت عنوان انقلاب ۵۷ بزرگتر است، در ارتقای خود با صراحتش به یادمان آورد که:
مخالفت، یک احساس نیست. به عنوان بخشی از "مکنونات قلبی" یا "ذهنیات" آدمی، تا وقتی در پستو بماند، نه تأثیری میگذارد و نه اصلاً موجودیت پیدا میکند. اما از لحظهی ابراز، به کنشگری میرسد و میبینید که در مورد او، چه خاری در چشم حضرات شده و چه خواری از آنها...
@amiropouria
#علی_کریمی #زادروز #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #آرمیتا_گراوند #اعتراضات_سراسری #مردم_معترض
مدخل ویکیپدیای نام علی کریمی، عبارت "مخالف حکومت جمهوری اسلامی" را درست بعد از "فوتبالیست بازنشستهی ایرانی" آورده. به عنوان فوتبالدوست گیلک پرسپولیسی طرفدار بازیکنان تکنیکی، بدیهیست که او همیشه فوتبالیست محبوبم بوده اما حالا اگر علی کریمی را فقط بابت فوتبال، سوابق بینالمللی یا مهارت دریبل بستاییم، دون شأن اوست. مثل کسانیست که مثلاً میخواهند همسو با حکومت نباشند ولی تَه ِ کنشگریشان این است که از هنگامه قاضیانی یا کتایون ریاحی به عنوان "بازیگر ارزشمند" یاد کنند. یعنی آخرین چیزی که این روزها و این سالها برای خود آنها و برای مردم، مهم است. چیزی که به صدها نفر دیگر میشود نسبت داد ولی فعلاً و اصلاً مسئله این نیست.
جای گرفتن علی کریمی در ردهی مخالفان صریح و حمایتش از مردم معترض، آن قدر برای جرگههای آویزان از جاهای مختلف جمهوری اسلامی گران تمام شده که از راهاندازی هشتگ "علی اجازه" (که بدجوری هم شکست خورد و مطلقاً ترند نشد) تا انواع برنامهسازیهای تلویزیونی علیه او حتی با کوچک شمردن ارزش فوتبالیاش (!) به هر وسیلهای متوسل شدند. تهدیدهای حمید رسایی و پلمب ویلا و باقی توقیف و مصادرهها که البته همچنان تکلیفش ناروشن است، بماند.
در همین مسیر تخریب، انبوه اتهامات از سوی عرازشه، اصلاحطلبهایی که با توییتهای "بر ما مگوزید"، عملاً بخشی از ارتش سایبری حاکمیتاند و متأسفانه بخشهایی از مخالفان بیرون از ايران به او وارد شد اما تأکید کریمی بر این که "عضو هیچ حزب و گروهی نیست" ارزش فردیاش را برای من بیشتر کرد.
ضمناً همین امروز که آمدم این متن را به بهانهی تولدش بنویسم، دانستم که او ۴۵ ساله میشود و از من کوچکتر است! یک موقعی در یکی از یادداشتهای فوتبالیام در وصف فرانچسکو توتی نوشته بودم در تمام دوران بچگی و جوانی هرگز تصورش را نمیکردیم زمانی برسد که سن قهرمانان ورزشیمان از ما کمتر باشد! چه رسد به علی کریمی که در یک انتخاب تاریخی، راهش را از یک ورزشکار محبوب صرف جدا کرد و با آن که از نظر سنی فقط دو سه ماه از طفل لجوج رشدنیافتهای تحت عنوان انقلاب ۵۷ بزرگتر است، در ارتقای خود با صراحتش به یادمان آورد که:
مخالفت، یک احساس نیست. به عنوان بخشی از "مکنونات قلبی" یا "ذهنیات" آدمی، تا وقتی در پستو بماند، نه تأثیری میگذارد و نه اصلاً موجودیت پیدا میکند. اما از لحظهی ابراز، به کنشگری میرسد و میبینید که در مورد او، چه خاری در چشم حضرات شده و چه خواری از آنها...
@amiropouria
#علی_کریمی #زادروز #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #آرمیتا_گراوند #اعتراضات_سراسری #مردم_معترض
Amir Pouria
توماج صالحی: کسی که این روزها به تنهایی نشانهی بزرگ این واقعیت امیدبخش است که انقلاب ادامه دارد @amiropouria یادداشت کوتاه امیر پوریا را در ادامه بخوانید:
در آن چه بعد از انقلاب "زن زندگی آزادی" تا به حال سپری شده، احساسهای بیشماری را تجربه کردهایم. در خیلی زمینهها به درک و شناختی رسیدهایم که پیشتر، نداشتيم.
برای من عمیقترین حس، با شناخت آدمهایی شکل میگیرد که هر آینه غافلگیرکنندهتر به چشم میآیند. بزرگمردی به اسم توماج صالحی در صدر آنهاست. همهی ما بازداشتشدگان فراوانی را میشناسیم که بعد از آزاد شدن، در زندان بزرگتری که ایران ِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی باشد، بر سر قرارهایی که در زندان کوچکتر با حکومت و نمايندگانش گذاشته بودند، ماندند. به کسی نمیتوان ایراد گرفت. اما میتوان دید و حیرت و تحسین را به هم آمیخت که توماج با ضبط آن ویدئوی مفصل، تمام آن چه در زندان بر او گذشت و تمام آن چه باید بهش امید داشته باشیم را فاش گفت (با خودمان روراست باشیم: چند نفر از ما به محض دیدن ویدئو و لحن محکم حرفهایش تصور کردیم از ایران بیرون زده؟ یعنی فاشگوییاش تا این اندازه بیپروا و شجاعانه بود) و آن را منتشر و صاف توی چشم خونافتادهی مریضاحوال حکومت، فرو کرد. این بار او را غیررسمی و بیشک بیرحمانهتر از یک سال پیش گرفتهاند. همه میدانیم بغض و کینهای که از او دارند را در این نوبت بازداشت، چه عقدهمندانه بر سرش فرو خواهند ریخت اما این کارشان برای ما و شما، غصه به بار نمیآورد. زانوی غم بغل گرفتن و در سکوت به انتظار نشستن ندارد. چون به این نقطه رساندنشان، عزم جزم خود توماج بوده. کسی که این روزها به تنهایی نشانهی بزرگ این واقعیت امیدبخش است که: انقلاب ادامه دارد
#توماج_صالحی #توماج #خاری_در_چشم_جمهوری_اسلامی #زن_زندگی_آزادی #زندان_های_جمهوری_اسلامی #مهسا_امینی #اعتراض_معلمان #حقوق_معلمان
@amiropouria
در آن چه بعد از انقلاب "زن زندگی آزادی" تا به حال سپری شده، احساسهای بیشماری را تجربه کردهایم. در خیلی زمینهها به درک و شناختی رسیدهایم که پیشتر، نداشتيم.
برای من عمیقترین حس، با شناخت آدمهایی شکل میگیرد که هر آینه غافلگیرکنندهتر به چشم میآیند. بزرگمردی به اسم توماج صالحی در صدر آنهاست. همهی ما بازداشتشدگان فراوانی را میشناسیم که بعد از آزاد شدن، در زندان بزرگتری که ایران ِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی باشد، بر سر قرارهایی که در زندان کوچکتر با حکومت و نمايندگانش گذاشته بودند، ماندند. به کسی نمیتوان ایراد گرفت. اما میتوان دید و حیرت و تحسین را به هم آمیخت که توماج با ضبط آن ویدئوی مفصل، تمام آن چه در زندان بر او گذشت و تمام آن چه باید بهش امید داشته باشیم را فاش گفت (با خودمان روراست باشیم: چند نفر از ما به محض دیدن ویدئو و لحن محکم حرفهایش تصور کردیم از ایران بیرون زده؟ یعنی فاشگوییاش تا این اندازه بیپروا و شجاعانه بود) و آن را منتشر و صاف توی چشم خونافتادهی مریضاحوال حکومت، فرو کرد. این بار او را غیررسمی و بیشک بیرحمانهتر از یک سال پیش گرفتهاند. همه میدانیم بغض و کینهای که از او دارند را در این نوبت بازداشت، چه عقدهمندانه بر سرش فرو خواهند ریخت اما این کارشان برای ما و شما، غصه به بار نمیآورد. زانوی غم بغل گرفتن و در سکوت به انتظار نشستن ندارد. چون به این نقطه رساندنشان، عزم جزم خود توماج بوده. کسی که این روزها به تنهایی نشانهی بزرگ این واقعیت امیدبخش است که: انقلاب ادامه دارد
#توماج_صالحی #توماج #خاری_در_چشم_جمهوری_اسلامی #زن_زندگی_آزادی #زندان_های_جمهوری_اسلامی #مهسا_امینی #اعتراض_معلمان #حقوق_معلمان
@amiropouria