ناصر ملک مطیعی و چهل سال مرگ در حین حیات
امیر پوریا
مرگ که مرگ است؛ دست کسی نیست و برخی اوقات، تقصیر کسی هم نیست. اما مرگ در حین حیات، چهل و چند سال ممنوع الکاری، البته که مقصر دارد و حالا اندوه فقدان آقای #ناصر_ملک_مطیعی با خشم نسبت به مسببین ممنوعیت او، چنان درآمیخته که اغلب، دومی بر اولی چیره می شود. می شود گفت این مجوز چند سال پیش که تنها به بازی در فیلم زیرمتوسط «نقش نگار» منتهی شد، بیشتر در حکم «نوشدارو» و «سنگی بر گوری» بود: تصویر یکی از مظاهر #قهرمانی را زمانی بر پردهٔ سپید می افکنیم که جان و جلوهٔ تداعی آن دوران را نداشته باشد. می شود پرسید اگر کار در سینمایی که شرایط ایجاب می کرد، بعدها با تغییر شرایط، گناه محسوب شود، چه طور #مجید_مجیدی و #فرج_الله_سلحشور که در دهه شصت #بازیگر فیلم های #محسن_مخملباف بودند، با صدور حکم «معاندت» مخملباف از سوی نگرش رسمی ما، ممنوع الکار نشدند؟ پاسخ ساده و قابل درکی چون «اون مخملباف که این مخملباف نبود» و «اونها چه می دونستند بعداً این جوری می شه»، دقیقاً دربارهٔ آن همه بازیگر ممنوع الکار شده از زمان #انقلاب ، قابل تکرار نیست؟ ملک مطیعی از دههٔ سی باید با این احتمال که بعدها #حکومت_اسلامی می آید، در هیچ فیلمی عاشق نمی شد و کاباره نمی رفت؟!! تازه او که اغلب از همان ارزش های ناموسی دفاع می کرد که بعدها هم ارزش ماند! تکلیف ممنوعیت منجر به مهاجرت صدها #سینماگر آن سال ها و در رأس شان #بهروز_وثوقی ، پاسخ حسرت ده ها نفر که در ایران مانده اند و مانند ملک مطیعی حتی #صدا_و_سیما از نمایش تصویر آنها در سالخوردگی، می هراسد و جلوگیری می کند، چیست؟ حضرات مدیر فرهنگی امروز که با تماشای بریده جراید احضار بازیگران به دادسرا در سال پنجاه و هشت، پوزخند می زنند و سری به نشانهٔ تاسف تکان می دهند، در ماهیت و با این خوش خدمتی های اضافه بر سازمان، چه تفاوتی با آن قضات و بازپرس های تندرو دارند؟ همین ماندن و زیستن ِ کسانی چون زنده یاد #فردین
خانم #پوری_بنایی ، #جعفر_پناهی و بسیاری دیگر در ایران، دلیلی کامل و کافی برای رفع ممنوعیت ِ از ابتدا مضحک شان نبوده و نیست؟
پی نوشت یک: با مکث بر خبر احضار بازیگران سینمای پیش از انقلاب به دادسرا، اندوه تان را به خشم بیامیزید.
پی نوشت دو: این سوگنامه با ذکر نام نگارنده، هر جور و هر جا که بخواهید، قابل بازنشر است.
@amiropouria
امیر پوریا
مرگ که مرگ است؛ دست کسی نیست و برخی اوقات، تقصیر کسی هم نیست. اما مرگ در حین حیات، چهل و چند سال ممنوع الکاری، البته که مقصر دارد و حالا اندوه فقدان آقای #ناصر_ملک_مطیعی با خشم نسبت به مسببین ممنوعیت او، چنان درآمیخته که اغلب، دومی بر اولی چیره می شود. می شود گفت این مجوز چند سال پیش که تنها به بازی در فیلم زیرمتوسط «نقش نگار» منتهی شد، بیشتر در حکم «نوشدارو» و «سنگی بر گوری» بود: تصویر یکی از مظاهر #قهرمانی را زمانی بر پردهٔ سپید می افکنیم که جان و جلوهٔ تداعی آن دوران را نداشته باشد. می شود پرسید اگر کار در سینمایی که شرایط ایجاب می کرد، بعدها با تغییر شرایط، گناه محسوب شود، چه طور #مجید_مجیدی و #فرج_الله_سلحشور که در دهه شصت #بازیگر فیلم های #محسن_مخملباف بودند، با صدور حکم «معاندت» مخملباف از سوی نگرش رسمی ما، ممنوع الکار نشدند؟ پاسخ ساده و قابل درکی چون «اون مخملباف که این مخملباف نبود» و «اونها چه می دونستند بعداً این جوری می شه»، دقیقاً دربارهٔ آن همه بازیگر ممنوع الکار شده از زمان #انقلاب ، قابل تکرار نیست؟ ملک مطیعی از دههٔ سی باید با این احتمال که بعدها #حکومت_اسلامی می آید، در هیچ فیلمی عاشق نمی شد و کاباره نمی رفت؟!! تازه او که اغلب از همان ارزش های ناموسی دفاع می کرد که بعدها هم ارزش ماند! تکلیف ممنوعیت منجر به مهاجرت صدها #سینماگر آن سال ها و در رأس شان #بهروز_وثوقی ، پاسخ حسرت ده ها نفر که در ایران مانده اند و مانند ملک مطیعی حتی #صدا_و_سیما از نمایش تصویر آنها در سالخوردگی، می هراسد و جلوگیری می کند، چیست؟ حضرات مدیر فرهنگی امروز که با تماشای بریده جراید احضار بازیگران به دادسرا در سال پنجاه و هشت، پوزخند می زنند و سری به نشانهٔ تاسف تکان می دهند، در ماهیت و با این خوش خدمتی های اضافه بر سازمان، چه تفاوتی با آن قضات و بازپرس های تندرو دارند؟ همین ماندن و زیستن ِ کسانی چون زنده یاد #فردین
خانم #پوری_بنایی ، #جعفر_پناهی و بسیاری دیگر در ایران، دلیلی کامل و کافی برای رفع ممنوعیت ِ از ابتدا مضحک شان نبوده و نیست؟
پی نوشت یک: با مکث بر خبر احضار بازیگران سینمای پیش از انقلاب به دادسرا، اندوه تان را به خشم بیامیزید.
پی نوشت دو: این سوگنامه با ذکر نام نگارنده، هر جور و هر جا که بخواهید، قابل بازنشر است.
@amiropouria
به واقع ارزش جان آدمی را چه قدر فهم می کنیم؟
یادداشت امیر پوریا بعد از جان باختن ِ دختر آبی
صبح امروز، در فاصلهٔ بین هجدهم و نوزدهم شهریور ۹۸ خورشیدی، معادل تاسوعا و عاشورای سال ِ نمی دانم چندم قمری، خانم #سحر_خدایاری یا #دختر_آبی در بیمارستان سوانح سوختگی شهید مطهری جان خود از دست داد. او را پیش از ورود به #استادیوم_آزادی برای تماشای بازی #استقلال_العین در اسفند نود و هفت دستگیر کرده بودند و وقتی با حکم باورنکردنی شش ماه حبس مواجه شد، در مقابل دادسرا خودسوزی کرد و بعد از سوختگی نود درصد، کمتر از یک هفته زنده ماند. مرگ او در ساعات آغازین روزی رقم خورد که بعد از ظهر آن بناست #تیم_ملی فوتبال ایران اولین بازی خود در مقدماتی جام جهانی بعدی را در مقابل هنگ کنگ برگزار کند
.
بازی در تهران نیست. اما اگر بود، در نسبت با سیاهپوشی همگانی همان استادیوم تک-جنسیتی در بازی ایران-کره جنوبی تاسوعای سه سال پیش، چه میزان برای جان آدمی، قدر قائل بودیم و بودند؟ حاضر و هماهنگ بودیم که به استادیوم نرویم؟ اگر تعدادی باز می رفتند، شعارهایی رسا و گویا در باب این حادثه و حقارت #ممنوعیت_ورود_زنان_به_استادیوم سر می دادند؟ حجم اش را به حدی می رساندند که تلویزیون نداند با آمبیانس صوتی ورزشگاه چه کند؟
.
مهر نود و پنج، رسانههای رسمی و فدراسیون فوتبال و سازمان #صدا_و_سیما خود و ما را هلاک کردند که اگر گل زدیم، شادمانی موقوف. امروز اما بی شک جلسات توجیهی و تذکرات حضوری و تلفنی به بازیکنان تیم ملی و گزارشگران و مجریان تلویزیونی، دایر بر این است که با هیچ حرکت و کلمه ای به این مصیبت تلخ و جانسوز، اشاره ای نکنند. بدون حضور #عادل_فردوسى_پور و #مزدک_میرزایی البته نیاز چندانی به این تذکرات نبود و خود به خود احتمال اشارهای درست و جسورانه، به سمت صفر میل می کرد. ولی بازی های بعدی در تهران در راه اند. می توانیم ببینیم و نشان دهیم ارزش جان آدمی را چه اندازه فهم می کنیم
.
هیچ شعار و تحریم و اعتراضی، با تمام ضرورت اش نخواهد توانست ذره ای از تلخی سرنوشت دختر آبی بکاهد. سرنوشتی که در پی صدور حکم عجیب و غیرانسانی زندانی شدن او رقم خورد. این از غرایب رفتار نهادهای رسمی ماست که کاری می کنند تا ساده ترین علایق آدم ها به عمل مبارزاتی تعبیر یا تبدیل شود؛ از میل به حضور در استادیوم تا پریدن از آتش در #چهارشنبه_سوری تا شادی بعد از گل!
@amiropouria
یادداشت امیر پوریا بعد از جان باختن ِ دختر آبی
صبح امروز، در فاصلهٔ بین هجدهم و نوزدهم شهریور ۹۸ خورشیدی، معادل تاسوعا و عاشورای سال ِ نمی دانم چندم قمری، خانم #سحر_خدایاری یا #دختر_آبی در بیمارستان سوانح سوختگی شهید مطهری جان خود از دست داد. او را پیش از ورود به #استادیوم_آزادی برای تماشای بازی #استقلال_العین در اسفند نود و هفت دستگیر کرده بودند و وقتی با حکم باورنکردنی شش ماه حبس مواجه شد، در مقابل دادسرا خودسوزی کرد و بعد از سوختگی نود درصد، کمتر از یک هفته زنده ماند. مرگ او در ساعات آغازین روزی رقم خورد که بعد از ظهر آن بناست #تیم_ملی فوتبال ایران اولین بازی خود در مقدماتی جام جهانی بعدی را در مقابل هنگ کنگ برگزار کند
.
بازی در تهران نیست. اما اگر بود، در نسبت با سیاهپوشی همگانی همان استادیوم تک-جنسیتی در بازی ایران-کره جنوبی تاسوعای سه سال پیش، چه میزان برای جان آدمی، قدر قائل بودیم و بودند؟ حاضر و هماهنگ بودیم که به استادیوم نرویم؟ اگر تعدادی باز می رفتند، شعارهایی رسا و گویا در باب این حادثه و حقارت #ممنوعیت_ورود_زنان_به_استادیوم سر می دادند؟ حجم اش را به حدی می رساندند که تلویزیون نداند با آمبیانس صوتی ورزشگاه چه کند؟
.
مهر نود و پنج، رسانههای رسمی و فدراسیون فوتبال و سازمان #صدا_و_سیما خود و ما را هلاک کردند که اگر گل زدیم، شادمانی موقوف. امروز اما بی شک جلسات توجیهی و تذکرات حضوری و تلفنی به بازیکنان تیم ملی و گزارشگران و مجریان تلویزیونی، دایر بر این است که با هیچ حرکت و کلمه ای به این مصیبت تلخ و جانسوز، اشاره ای نکنند. بدون حضور #عادل_فردوسى_پور و #مزدک_میرزایی البته نیاز چندانی به این تذکرات نبود و خود به خود احتمال اشارهای درست و جسورانه، به سمت صفر میل می کرد. ولی بازی های بعدی در تهران در راه اند. می توانیم ببینیم و نشان دهیم ارزش جان آدمی را چه اندازه فهم می کنیم
.
هیچ شعار و تحریم و اعتراضی، با تمام ضرورت اش نخواهد توانست ذره ای از تلخی سرنوشت دختر آبی بکاهد. سرنوشتی که در پی صدور حکم عجیب و غیرانسانی زندانی شدن او رقم خورد. این از غرایب رفتار نهادهای رسمی ماست که کاری می کنند تا ساده ترین علایق آدم ها به عمل مبارزاتی تعبیر یا تبدیل شود؛ از میل به حضور در استادیوم تا پریدن از آتش در #چهارشنبه_سوری تا شادی بعد از گل!
@amiropouria
Amir Pouria
در روز چهلم پس از جان سپردن مهسا امینی، چیزی جز چنین ویدئویی به نظرم نمیرسد. همین چند شب پیش از صدا و سیما پخش شده و نشان میدهد هنوز در بر همان پاشنه میچرخد و حضرات حتی به قاعدهی یک ارزن هم گوشها را باز نکرده و فریاد ابراز انزجار مردم از حکومتشان را…
در روز چهلم پس از جان سپردن مهسا امینی، چیزی جز چنین ویدئویی به نظرم نمیرسد. همین چند شب پیش از صدا و سیما پخش شده و نشان میدهد هنوز در بر همان پاشنه میچرخد و حضرات حتی به قاعدهی یک ارزن هم گوشها را باز نکرده و فریاد ابراز انزجار مردم از حکومتشان را نشنیدهاند. چیزی که به همهمان یادآوری میکند چرا خشمگینیم و چرا خشممان جز با رسیدن به روز اتمام دوران اینها، فرونمینشیند.
***
میان حرفهای مقامات جمهوری اسلامی، این نوع اقرارهای ناخواسته و از روی حُمق، بیشمار است. در این گفتوگو، این احمد امیرآبادی فراهانی که از سه دوره پیش نمایندهی قم در مجلس بوده، بی آن که درست بفهمد، به این که مهسا امینی با وخامت حال در بیمارستان بستری شده، اقرار میکند.
ندانسته دارد میگوید پیکر او چنان رنجور و آسیبدیده بود که انتشار عکسش میتوانسته به خشم مردم منجر شود که شد.
اشارهاش به انتشار عکس توسط کسانی که او "مأمور آمریکا" مینامدشان، اعترافی ابلهانه به پنهانکاری و سانسور خبریست که در این مورد بخصوص یعنی جان باختن دختری ۲۲ ساله بعد از بازداشت توسط گشت ارشاد، خود به خود یعنی تأکيد بر این که در مراحل بعدی هم خانوادهی او را تحت فشار میگذاشتند تا خبر به هیچ جا درز نکند.
ادعای دستگیری دو آمریکایی، در عین توهمزدگی، باز ناخواسته تأییدیست بر آن که این سیستم هر صدایی را که بخواهد اصل خبری را به گوش مردم برساند، خفه میکند.
و البته آن جاهایی که میگوید منتظر فرصت و بهانه بودهاند. اطمینان به نارضايتی جمعیت انبوه مردم که در انتظار فرصتی برای انفجار نارضایتیشان بودهاند!
***
یک لحظه صبر کنید. فهرست بلاهتهای قابل تشخیص در همین ویدئوی ۳۰ ثانیهای، ناتمام خواهد ماند اگر به آن "خُب" آخر مجری صدا و سیمایی اشاره نکنم. اولش جوری میپرسد کدام کشور که آدم فکر میکند کمی طعنه در سؤالش نهفته. بعد که اسم آمریکا را میشنود، خیالش راحت میشود که همان دُژمن خودمان است و با یک "خب"، هضمش میکند.
***
دوستان بسیاری در واکنش به این گیر دادن بنده به یک ویدئو یا نقل قول، میگویند کار از این حرفها گذشته و نباید به این لاطائلات حضرات توجه کرد. ولی برای درک میزان شناعت اینان، برای ثبت در تاریخ و برای حفظ و تحکیم خشم ِ بهجای ما و شما، اینها را باید باز شنید و به یاد سپرد.
@amiropouria
#مهسا_امینی #چهلم_مهسا_امینی #چهلم #گشت_ارشاد
#سانسور #سانسور_خبری #توهم #صدا_و_سیما #اعتراضات_مردمی #اعتراف_ناگزیر
در روز چهلم پس از جان سپردن مهسا امینی، چیزی جز چنین ویدئویی به نظرم نمیرسد. همین چند شب پیش از صدا و سیما پخش شده و نشان میدهد هنوز در بر همان پاشنه میچرخد و حضرات حتی به قاعدهی یک ارزن هم گوشها را باز نکرده و فریاد ابراز انزجار مردم از حکومتشان را نشنیدهاند. چیزی که به همهمان یادآوری میکند چرا خشمگینیم و چرا خشممان جز با رسیدن به روز اتمام دوران اینها، فرونمینشیند.
***
میان حرفهای مقامات جمهوری اسلامی، این نوع اقرارهای ناخواسته و از روی حُمق، بیشمار است. در این گفتوگو، این احمد امیرآبادی فراهانی که از سه دوره پیش نمایندهی قم در مجلس بوده، بی آن که درست بفهمد، به این که مهسا امینی با وخامت حال در بیمارستان بستری شده، اقرار میکند.
ندانسته دارد میگوید پیکر او چنان رنجور و آسیبدیده بود که انتشار عکسش میتوانسته به خشم مردم منجر شود که شد.
اشارهاش به انتشار عکس توسط کسانی که او "مأمور آمریکا" مینامدشان، اعترافی ابلهانه به پنهانکاری و سانسور خبریست که در این مورد بخصوص یعنی جان باختن دختری ۲۲ ساله بعد از بازداشت توسط گشت ارشاد، خود به خود یعنی تأکيد بر این که در مراحل بعدی هم خانوادهی او را تحت فشار میگذاشتند تا خبر به هیچ جا درز نکند.
ادعای دستگیری دو آمریکایی، در عین توهمزدگی، باز ناخواسته تأییدیست بر آن که این سیستم هر صدایی را که بخواهد اصل خبری را به گوش مردم برساند، خفه میکند.
و البته آن جاهایی که میگوید منتظر فرصت و بهانه بودهاند. اطمینان به نارضايتی جمعیت انبوه مردم که در انتظار فرصتی برای انفجار نارضایتیشان بودهاند!
***
یک لحظه صبر کنید. فهرست بلاهتهای قابل تشخیص در همین ویدئوی ۳۰ ثانیهای، ناتمام خواهد ماند اگر به آن "خُب" آخر مجری صدا و سیمایی اشاره نکنم. اولش جوری میپرسد کدام کشور که آدم فکر میکند کمی طعنه در سؤالش نهفته. بعد که اسم آمریکا را میشنود، خیالش راحت میشود که همان دُژمن خودمان است و با یک "خب"، هضمش میکند.
***
دوستان بسیاری در واکنش به این گیر دادن بنده به یک ویدئو یا نقل قول، میگویند کار از این حرفها گذشته و نباید به این لاطائلات حضرات توجه کرد. ولی برای درک میزان شناعت اینان، برای ثبت در تاریخ و برای حفظ و تحکیم خشم ِ بهجای ما و شما، اینها را باید باز شنید و به یاد سپرد.
@amiropouria
#مهسا_امینی #چهلم_مهسا_امینی #چهلم #گشت_ارشاد
#سانسور #سانسور_خبری #توهم #صدا_و_سیما #اعتراضات_مردمی #اعتراف_ناگزیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسائل نژادی، فیزیک آدمها، رنگ پوست و طرز بیانشون، موسیقی محلی، تجربههای هنری، تمام اینا تپههاییه که در همین دو سه شب اخیر توسط تلویزیون حکومتی ایران فتح شده! چه سرعتی داری در تسخیر تمام تپهها پسر!
نمیفهمم چرا این قدر در مقابل سازمان صدا و سیما مثل بسیاری از نهادهای دلسوز دیگه، موضع خصمانه اتخاذ میشه. در حالی که این سازمان موفق شده به یکی از آرزوهای قدیمی صنعت تولید تصویر و صدا، جامهی عمل بپوشونه و عنصر "بو" رو هم به عناصر جاری در محصولاتش اضافه کنه. خوب نگاه و گوش کنید. خواهید دید که غیر از چشم و گوش، بینیتون هم در طول دیدن این دو برش از برنامههای اخیر سیمای مثلاً ملی ایران، درگیر میشه و بوی بسیار قوی و مشخصی از برنامهها استشمام میکنه.
عِطر برآمده از این تولیدات مشعشع رو با چه کلماتی توصیف میکنین؟
@amiropouria
#صدا_و_سیما
#صداوسیما
#سازمان_صدا_و_سیما
#سازمان_صدا_و_سیمای_جمهوری_اسلامی_ایران
#سیمای_میلی
#تلویزیون_حکومتی_ایران
#نژادپرستی
#تمسخر
#موسیقی_مقامی
#موسیقی_محلی
#شاره_جان
#سهراب_محمدی
#کرمانجی
#فوتبال
#لیگ_قهرمانان_اروپا
#مسابقه
#پیمان_یوسفی
#حامد_آهنگی
#مهران_رجبی
مسائل نژادی، فیزیک آدمها، رنگ پوست و طرز بیانشون، موسیقی محلی، تجربههای هنری، تمام اینا تپههاییه که در همین دو سه شب اخیر توسط تلویزیون حکومتی ایران فتح شده! چه سرعتی داری در تسخیر تمام تپهها پسر!
نمیفهمم چرا این قدر در مقابل سازمان صدا و سیما مثل بسیاری از نهادهای دلسوز دیگه، موضع خصمانه اتخاذ میشه. در حالی که این سازمان موفق شده به یکی از آرزوهای قدیمی صنعت تولید تصویر و صدا، جامهی عمل بپوشونه و عنصر "بو" رو هم به عناصر جاری در محصولاتش اضافه کنه. خوب نگاه و گوش کنید. خواهید دید که غیر از چشم و گوش، بینیتون هم در طول دیدن این دو برش از برنامههای اخیر سیمای مثلاً ملی ایران، درگیر میشه و بوی بسیار قوی و مشخصی از برنامهها استشمام میکنه.
عِطر برآمده از این تولیدات مشعشع رو با چه کلماتی توصیف میکنین؟
@amiropouria
#صدا_و_سیما
#صداوسیما
#سازمان_صدا_و_سیما
#سازمان_صدا_و_سیمای_جمهوری_اسلامی_ایران
#سیمای_میلی
#تلویزیون_حکومتی_ایران
#نژادپرستی
#تمسخر
#موسیقی_مقامی
#موسیقی_محلی
#شاره_جان
#سهراب_محمدی
#کرمانجی
#فوتبال
#لیگ_قهرمانان_اروپا
#مسابقه
#پیمان_یوسفی
#حامد_آهنگی
#مهران_رجبی
Amir Pouria
بازنشر از اینستاگرام: این کامنتم بر ویدئوی "ورزش سه" دربارهی مجید وارث گزارشگر قدیمی و از ایران رفته را استوری کرده بودم، دوستانی خبر دادند که خبری از کامنتت پای پست آنها نیست. [طبعاً میتوانید اصل گزارش را در صفحهی آنها ببینید و بعد این نظر را بخوانید]…
دربارهی ویدئوی ورزش سه که مثلاً خواسته از گزارشهای خاطرهساز مجید وارث یاد کند:
بلاهتبارترین گزارش ممکن دربارهی گزارشهای کلاسیک مجید وارث بود که از تمام خاطرات صدای او فقط یک عبارت در کل آن شنیده شد که آن هم "خدا رو شکر میکنم" بود! یعنی یک انتخاب صد در صد ایدئولوژیک و جهتدار که البته از شما به عنوان رسانهی سرسپردهی حکومت هم همین انتظار میرفت.
از اشاره نکردن به برنامهی چالشبرانگیز "آیا ورزش" که موجب بارها جواب پس دادن وارث به مدیران وقت سازمان صدا و سیما شد تا این که دلیل مهاجرتش را به روی خود نیاورید! در افتتاحیهی جام جهانی هشتاد و دوی اسپانیا بین آرژانتین و بلژیک، وارث به ریش کاپیتان بلژیک اریک گرِتز در دورانی که ایران در تسخیر حزباللهیها بود (آیا هنوز همین طور نیست؟) و در تیمها و کشورهای مهم بازیکنان معدودی ریش داشتند (آیا هنوز همین طور نیست؟) طعنه زد؛ و در بازی دیگری که یادم نیست کدام بود، با به کار بردن تعبیر "توپ رو مُلّاخور کرد" به حراست آن سازمان نکبتزده احضار شد و مدتی صدایش را نشنیدیم.
اوایل دههی شصت بود و اختناق محض؛ و انحصار رسانه در اختیار جمهوری اسلامی و صدا و سیمایش. مثل امروز نبود که محرومیت و ممنوعیت در محیط مجازی فاش شود. ولی میشد نشانهها را آشکارا دید: در ضیافت ناهار پیش از سفر کاروان ایران به بازیهای آسیایی، وارث رو به دوربین تلویزیون لیوان نوشابهاش را شبیه حرکت "به سلامتی" در آیین میگساری، بالا برد (غافلگیری و ذوقم از این کارش و رنگ نوشابهاش که پپسی یا کوکا بود، از کودکی دقیق یادم مانده) و طبعاً بار دیگر مدتی صدایش خاموش شد تا خبر مهاجرت همیشگیاش به استرالیا رسید...
یادش ماندگار است و نیازی نیست به امثال شما بگوییم خاک بر سر و پیکرتان؛ چون خود با نوکری ِ حاکمیت در کار رسانهای ِ سانسورزده و ناراستگو، پیشتر خاک بر سر خود ریختهاید
@amiropouria
#مجید_وارث #صدا_و_سیما #سیمای_میلی
#مهاجرت #مهاجرت_بی_بازگشت #گزارش_فوتبال #ورزش_سه
بلاهتبارترین گزارش ممکن دربارهی گزارشهای کلاسیک مجید وارث بود که از تمام خاطرات صدای او فقط یک عبارت در کل آن شنیده شد که آن هم "خدا رو شکر میکنم" بود! یعنی یک انتخاب صد در صد ایدئولوژیک و جهتدار که البته از شما به عنوان رسانهی سرسپردهی حکومت هم همین انتظار میرفت.
از اشاره نکردن به برنامهی چالشبرانگیز "آیا ورزش" که موجب بارها جواب پس دادن وارث به مدیران وقت سازمان صدا و سیما شد تا این که دلیل مهاجرتش را به روی خود نیاورید! در افتتاحیهی جام جهانی هشتاد و دوی اسپانیا بین آرژانتین و بلژیک، وارث به ریش کاپیتان بلژیک اریک گرِتز در دورانی که ایران در تسخیر حزباللهیها بود (آیا هنوز همین طور نیست؟) و در تیمها و کشورهای مهم بازیکنان معدودی ریش داشتند (آیا هنوز همین طور نیست؟) طعنه زد؛ و در بازی دیگری که یادم نیست کدام بود، با به کار بردن تعبیر "توپ رو مُلّاخور کرد" به حراست آن سازمان نکبتزده احضار شد و مدتی صدایش را نشنیدیم.
اوایل دههی شصت بود و اختناق محض؛ و انحصار رسانه در اختیار جمهوری اسلامی و صدا و سیمایش. مثل امروز نبود که محرومیت و ممنوعیت در محیط مجازی فاش شود. ولی میشد نشانهها را آشکارا دید: در ضیافت ناهار پیش از سفر کاروان ایران به بازیهای آسیایی، وارث رو به دوربین تلویزیون لیوان نوشابهاش را شبیه حرکت "به سلامتی" در آیین میگساری، بالا برد (غافلگیری و ذوقم از این کارش و رنگ نوشابهاش که پپسی یا کوکا بود، از کودکی دقیق یادم مانده) و طبعاً بار دیگر مدتی صدایش خاموش شد تا خبر مهاجرت همیشگیاش به استرالیا رسید...
یادش ماندگار است و نیازی نیست به امثال شما بگوییم خاک بر سر و پیکرتان؛ چون خود با نوکری ِ حاکمیت در کار رسانهای ِ سانسورزده و ناراستگو، پیشتر خاک بر سر خود ریختهاید
@amiropouria
#مجید_وارث #صدا_و_سیما #سیمای_میلی
#مهاجرت #مهاجرت_بی_بازگشت #گزارش_فوتبال #ورزش_سه