صدای اطمینان بخش و گرم #پروفسور_مزدا را دل دل تصاویری از مستند #آی_آدم ها ساختهٔ خانم #رخشان_بنی_اعتماد می شنوید که دو سال پیش در گروه #هنر_و_تجربه اکران شد. هر کلمه ای که اینجا می شنوید، بخشی از اقیانوس انسانیت و عمل گرایی بدون شعار #دکتر_مزدا را نشان می دهد . آن چه در ادامه می آید، بخشی از گفتگوی امیر پوریا با خانم بنی اعتماد در زمان اکران این مستند است که در #ماهنامه_فیلم چاپ شد. بخشی که طی آن معتقدم او #قهرمان این فیلم بوده است:
پوریا: بحث هایی با امثال ما می شد که دارید در مواجهه با پروندۀ پزشکی آقای کیارستمی، به نوعی علیه پزشکان برخورد می کنید. من بارها می گفتم فیلم آی آدم ها را ببینید. این همه تصویر قهرمانانه از پزشکانی مانند پروفسور مزدا ارائه می دهد و در عین حال، دارد همان حرف ما را می زند: این که مقوله های انسانی بر اثر تکرار اتفاقاتی مانند بیماری و مرگ، برای پزشک عادی نشود. شاید بابت همان حرف کلیدی و ملکوتی دکتر مزدا دربارۀ این که اگر عملی را درست انجام دهند، کاری عادی کرده اند، باعث می شود او را قهرمان این فیلم ببینم.
بنی اعتماد: تمام این پزشک ها آدم های نازنین و حقیقتاً منحصر به فردی هستند. دیدگاهی که از آن حرف می زنی را در عمل زندگی می کنند. این که با وجود این همه شرایط حاد جسمانی این بچه ها، فقط وقتی یک عمل یا درمان ناموفق از آب در می آید، بگویند وضع غیرعادی است. در حالی که در آن نگاه معمول که ازش حرف زدی، دارند می گویند بیماری و وخامت و نماندن بیمار، عادی شده. تمام اینها به غیر از عملکرد حرفه ای، به جهان بینی آدم ها برمی گردد. نمی شود بدون جهان بینی عمیق و وارستگی، به این عملکرد موفق در درمان دست پیدا کرد.
پوریا: پس در کار این پزشکان بزرگ هم نوعی از نتیجه گرا نبودن مثلاً در مورد ریسک های کار یا وجوه مالی، با نوع نامعمولی از نتیجه گرایی یعنی خود پروسۀ درمان منجر به پیشرفت، تلفیق می شود.
بنی اعتماد: (با خنده) اگر همچنان به نتیجۀ این دغدغه ات علاقه مندی، باشد. موضوع را از این زاویه ببین! ولی می توانم در مورد کار خودم مثالی بزنم. از اطمینانی که باید به نتیجۀ کار داشته باشم در عین این که به دو دوتا چهارتای مرسوم برای رسیدن به نتیجه، مقید نیستم. موقعی که از بچه های مختلف فیلمبرداری می کردیم، یکی دو نفر به خاطر آن سانسورچی کوچک که گویا در ذهن همۀ ما در این جامعه وجود داشته و پرورش پیدا کرده، می گفتند این دخترها به سن تکلیف نرسیده اند؟ می پرسیدند یعنی لازم نیست حجاب شان را کامل کنیم و بعد فیلمبرداری را شروع کنیم؟ من اصلاً عصبی می شدم. دختربچۀ مریض را در آن وضعیت می دیدند و می گفتند این اگر روسری نداشته باشد که تکلیف فیلم یکسره می شود. پیش خودم فکر می کردم واقعاً مگر ممکن است کسی بیاید و در چنین فیلمی به چنین چیزی توجه کند؟ آن هم در حالی که بچه دارد با جسمی ضعیف و تلاش برای مقاومت در برابر شرایط بحرانی اش، به دست پزشکانی که این طور فداکاری می کنند و آن جهان بینی ممتاز را دارند، معاینه می شود؟
پوریا: همین هم باز یکی از وجوه قهرمانانۀ پروفسور مزدا برای من است. در دو سه مورد اول، او را در حال معاینۀ بیماران دختر نشان می دهید و جایی به یکی از دختربچه ها می گوید چه قدر زیبا شدی. بی نظیر است. چون تمام اینها در آن سیر امیدبخشی، ضرورت دارد.
@amiropouria
پوریا: بحث هایی با امثال ما می شد که دارید در مواجهه با پروندۀ پزشکی آقای کیارستمی، به نوعی علیه پزشکان برخورد می کنید. من بارها می گفتم فیلم آی آدم ها را ببینید. این همه تصویر قهرمانانه از پزشکانی مانند پروفسور مزدا ارائه می دهد و در عین حال، دارد همان حرف ما را می زند: این که مقوله های انسانی بر اثر تکرار اتفاقاتی مانند بیماری و مرگ، برای پزشک عادی نشود. شاید بابت همان حرف کلیدی و ملکوتی دکتر مزدا دربارۀ این که اگر عملی را درست انجام دهند، کاری عادی کرده اند، باعث می شود او را قهرمان این فیلم ببینم.
بنی اعتماد: تمام این پزشک ها آدم های نازنین و حقیقتاً منحصر به فردی هستند. دیدگاهی که از آن حرف می زنی را در عمل زندگی می کنند. این که با وجود این همه شرایط حاد جسمانی این بچه ها، فقط وقتی یک عمل یا درمان ناموفق از آب در می آید، بگویند وضع غیرعادی است. در حالی که در آن نگاه معمول که ازش حرف زدی، دارند می گویند بیماری و وخامت و نماندن بیمار، عادی شده. تمام اینها به غیر از عملکرد حرفه ای، به جهان بینی آدم ها برمی گردد. نمی شود بدون جهان بینی عمیق و وارستگی، به این عملکرد موفق در درمان دست پیدا کرد.
پوریا: پس در کار این پزشکان بزرگ هم نوعی از نتیجه گرا نبودن مثلاً در مورد ریسک های کار یا وجوه مالی، با نوع نامعمولی از نتیجه گرایی یعنی خود پروسۀ درمان منجر به پیشرفت، تلفیق می شود.
بنی اعتماد: (با خنده) اگر همچنان به نتیجۀ این دغدغه ات علاقه مندی، باشد. موضوع را از این زاویه ببین! ولی می توانم در مورد کار خودم مثالی بزنم. از اطمینانی که باید به نتیجۀ کار داشته باشم در عین این که به دو دوتا چهارتای مرسوم برای رسیدن به نتیجه، مقید نیستم. موقعی که از بچه های مختلف فیلمبرداری می کردیم، یکی دو نفر به خاطر آن سانسورچی کوچک که گویا در ذهن همۀ ما در این جامعه وجود داشته و پرورش پیدا کرده، می گفتند این دخترها به سن تکلیف نرسیده اند؟ می پرسیدند یعنی لازم نیست حجاب شان را کامل کنیم و بعد فیلمبرداری را شروع کنیم؟ من اصلاً عصبی می شدم. دختربچۀ مریض را در آن وضعیت می دیدند و می گفتند این اگر روسری نداشته باشد که تکلیف فیلم یکسره می شود. پیش خودم فکر می کردم واقعاً مگر ممکن است کسی بیاید و در چنین فیلمی به چنین چیزی توجه کند؟ آن هم در حالی که بچه دارد با جسمی ضعیف و تلاش برای مقاومت در برابر شرایط بحرانی اش، به دست پزشکانی که این طور فداکاری می کنند و آن جهان بینی ممتاز را دارند، معاینه می شود؟
پوریا: همین هم باز یکی از وجوه قهرمانانۀ پروفسور مزدا برای من است. در دو سه مورد اول، او را در حال معاینۀ بیماران دختر نشان می دهید و جایی به یکی از دختربچه ها می گوید چه قدر زیبا شدی. بی نظیر است. چون تمام اینها در آن سیر امیدبخشی، ضرورت دارد.
@amiropouria
سینمایی که سالی دو سه بچه می کُشد
بخشی از نوشتهٔ دو سال پیش #امیر_پوریا بعد از #سی_و_پنجمین_جشنواره_فیلم_فجر
با مکث بر یکی از بدفهمی های مقلدان آثار #فرهادی که کمتر به آن توجه شده است/ #ماهنامه_فیلم / اسفند ماه #نود_و_پنج
بچه کُشی چه طور در این سینما رایج شده؟ در #درباره_الی زنی به دریا می زد تا پسربچه ای را نجات دهد؛ و خود غرق و قربانی می شد. در #جدایی_نادر_از_سیمین بچه ای که در رحم مادرش بود، سقط می شد. نه مادر و پدرش و- به خصوص- نه بینندۀ فیلم، او را ندیده بودند. مرگ اش تصویر کریه و انزجاربرانگیزی نداشت. اصلاً تصویری نداشت. اما در موج برداشت های بی درایت از دنیای فیلم های #اصغر_فرهادی ، در #ملبورن و #شکاف (از سال های گذشته) و #بدون_تاریخ_بدون_امضا و #تابستان داغ (از امسال)، نه تنها بچه های خردسال بر اثر حوادثی کشته می شوند، بلکه فیلم ها در رویکردی مطلقاً غیراخلاقی و غیرانسانی به قصد تحریک احساسات و عصبیت مخاطب، بدن بی جان این بچه ها را نشان می دهند! هیچ کس سالی از سینمای آمریکا که این همه به خشونت بدنام است را به یاد دارد که این همه بچه در مقابل دیدگان تماشاگر جان بدهند و پرت شوند و خفه شوند؟! در تابستان داغ کار به جایی رسیده که برداشتن و بردن جسد را هم نشان می دهند و ابتدا برای ما احتمال سر به نیست کردن جسد را ایجاد می کنند و می خواهند با چند ثانیه گریۀ شخصیت مرد ( #صابر_ابر ) و به آغوش فشردن بچه و بعد با وانمود به مرگ او در پارک بازی، ما هم درگیر این شویم که «بعله؛ چه قدر این جهان و مسائل آدم ها نسبی است و چه قدر آدم ها می توانند کاری بکنند که نمی شود قضاوت شان کرد»! در کج فهمی نسبت به آن چه ساحت اخلاقی و سامان فکری دنیای فرهادی را شکل می بخشید، وضعیت غریبی در سینمای ما رقم خورده. این توهم باطل که گرفتن یقۀ تماشاگر با هر بازی تعلیق زایی مجاز است، این که عین بازسازی حادثه در جدایی... را از سکانس داخلی به خارجی ببریم و تعداد آدم ها را بیشتر کنیم یک ناظر با وجدان بیدار ( #امیر_آقایی ) هم بگذاریم آن گوشه و جملۀ گل درشت «برای چی سر زن من داد زدی» را در دهان جوانی محرومیت کشیده ( #نوید_محمدزاده ) بگذاریم، نمی تواند به بدون تاریخ، بدون امضا اصالت انسانی ببخشد. عدالت جویی در سینما با شعار حاصل نخواهد شد؛ و این شعارها که دم از اخلاق می زنند با غیراخلاقی ترین نوع آدم کُشی در شخصیت های داستانی که همانا کشتن کودک است، تضاد هراسناکی دارند. داستان کوتاه «این جا همۀ آدم ها این جوری اند» نوشتۀ #لوری_مور با توصیف تجربۀ خود نویسنده از ابتلای فرزند خردسالش به سرطان، استخوان خرد کن ترین اثری است که در ترسیم رنج کودک می شناسم. بعید است آن را از سر تا ته بخوانید و دچار دندان درد حاصل از به هم فشردن فک یا معده درد یا اسهال یا تکرر ادرار نشوید. با تمام این تأثیر مهیب، هیچ تصویر و وصفی از مرگ کودکی از بیمارستان کودکان سرطانی در آن وجود ندارد. یادمان باشد: شکستن هر تابویی فضیلت نیست.
@amiropouria
بخشی از نوشتهٔ دو سال پیش #امیر_پوریا بعد از #سی_و_پنجمین_جشنواره_فیلم_فجر
با مکث بر یکی از بدفهمی های مقلدان آثار #فرهادی که کمتر به آن توجه شده است/ #ماهنامه_فیلم / اسفند ماه #نود_و_پنج
بچه کُشی چه طور در این سینما رایج شده؟ در #درباره_الی زنی به دریا می زد تا پسربچه ای را نجات دهد؛ و خود غرق و قربانی می شد. در #جدایی_نادر_از_سیمین بچه ای که در رحم مادرش بود، سقط می شد. نه مادر و پدرش و- به خصوص- نه بینندۀ فیلم، او را ندیده بودند. مرگ اش تصویر کریه و انزجاربرانگیزی نداشت. اصلاً تصویری نداشت. اما در موج برداشت های بی درایت از دنیای فیلم های #اصغر_فرهادی ، در #ملبورن و #شکاف (از سال های گذشته) و #بدون_تاریخ_بدون_امضا و #تابستان داغ (از امسال)، نه تنها بچه های خردسال بر اثر حوادثی کشته می شوند، بلکه فیلم ها در رویکردی مطلقاً غیراخلاقی و غیرانسانی به قصد تحریک احساسات و عصبیت مخاطب، بدن بی جان این بچه ها را نشان می دهند! هیچ کس سالی از سینمای آمریکا که این همه به خشونت بدنام است را به یاد دارد که این همه بچه در مقابل دیدگان تماشاگر جان بدهند و پرت شوند و خفه شوند؟! در تابستان داغ کار به جایی رسیده که برداشتن و بردن جسد را هم نشان می دهند و ابتدا برای ما احتمال سر به نیست کردن جسد را ایجاد می کنند و می خواهند با چند ثانیه گریۀ شخصیت مرد ( #صابر_ابر ) و به آغوش فشردن بچه و بعد با وانمود به مرگ او در پارک بازی، ما هم درگیر این شویم که «بعله؛ چه قدر این جهان و مسائل آدم ها نسبی است و چه قدر آدم ها می توانند کاری بکنند که نمی شود قضاوت شان کرد»! در کج فهمی نسبت به آن چه ساحت اخلاقی و سامان فکری دنیای فرهادی را شکل می بخشید، وضعیت غریبی در سینمای ما رقم خورده. این توهم باطل که گرفتن یقۀ تماشاگر با هر بازی تعلیق زایی مجاز است، این که عین بازسازی حادثه در جدایی... را از سکانس داخلی به خارجی ببریم و تعداد آدم ها را بیشتر کنیم یک ناظر با وجدان بیدار ( #امیر_آقایی ) هم بگذاریم آن گوشه و جملۀ گل درشت «برای چی سر زن من داد زدی» را در دهان جوانی محرومیت کشیده ( #نوید_محمدزاده ) بگذاریم، نمی تواند به بدون تاریخ، بدون امضا اصالت انسانی ببخشد. عدالت جویی در سینما با شعار حاصل نخواهد شد؛ و این شعارها که دم از اخلاق می زنند با غیراخلاقی ترین نوع آدم کُشی در شخصیت های داستانی که همانا کشتن کودک است، تضاد هراسناکی دارند. داستان کوتاه «این جا همۀ آدم ها این جوری اند» نوشتۀ #لوری_مور با توصیف تجربۀ خود نویسنده از ابتلای فرزند خردسالش به سرطان، استخوان خرد کن ترین اثری است که در ترسیم رنج کودک می شناسم. بعید است آن را از سر تا ته بخوانید و دچار دندان درد حاصل از به هم فشردن فک یا معده درد یا اسهال یا تکرر ادرار نشوید. با تمام این تأثیر مهیب، هیچ تصویر و وصفی از مرگ کودکی از بیمارستان کودکان سرطانی در آن وجود ندارد. یادمان باشد: شکستن هر تابویی فضیلت نیست.
@amiropouria
به بهانهٔ وضعیت بلاتکلیفی که #سی_و_هفتمین_جشنواره_فیلم_فجر برای #فیلم «آشغال های دوست داشتنی» ساختهٔ #محسن_امیر_یوسفی به وجود آورده، یادداشت امیر پوریا در ویژه نامهٔ جشنواره #ماهنامه_فیلم در سال #نود_و_دو اینجا می آید تا ببینیم دلیل اصلی طرح بهانه های آیین نامه ای دربارهٔ نمایش ندادن فیلم او برای اعضای #هیات_انتخاب امسال، چه بوده. چه نکاتی در فیلم، نگرش رسمی را آزار می دهد که شش سال است به همان رفتار توأم با بلاتکلیفی ادامه می دهند:
سه کار دربارهٔ آقای کیانوش عیاری که به زودی خبر و متن و فایل اش به دست و رؤیت تان می رسد: یک. سومین یادداشت بنده دربارهٔ فیلم #کاناپه که در آن توضیح خواهم داد چگونه تصویر حقیقی زندگی و رنج های #طبقه_متوسط جامعهٔ امروز ما در آن، عامل #توقیف اش است و #حجاب یا بهتر بگویم، استفاده از #پوستیژ برای خانم های #بازیگر در محیط داخلی خانه (در خانواده ای متشکل از پدر، مادر و سه دختر)، فقط یک بهانه بوده/ دو. گپ و گفت تحلیلی مفصل با دوستم #مهدی_میرمحمدی در برنامهٔ اینترنتی #اتاق_روشن دربارهٔ دنیا و سینمای آقای #عیاری / و سه. قرار دادن فیلم #کاناپه در فهرست ده بهترین فیلم زندگی ام از #سینمای_ایران در نظرخواهی ده سال یک بار #ماهنامه_فیلم که این بار توسط #شهرام_جعفری_نژاد انجام شده است و زیرچاپ است.
پی نوشت دربارهٔ فعالیت های قبلی ام برای این فیلم : گفت و گوی بالای دو ساعت بنده با آقای عیاری و گفت و گوی مفصل با چهار بازیگر زن فیلم که سر تراشیدند و #کلاه_گیس به سر کردند، هر دو در برنامهٔ #آپاراتچی و سایت #آپارات قابل دسترسی و تماشاست. هیچ کدام به هیچ وجه داستان فیلم را لو نمی دهد؛ به سبک همیشگی رعایت های من تا زمانی که فیلمی #اکران نشده باشد. جامعهٔ ایرانی بیش از هر فیلم دیگر این سال ها به دیدن و دریافتنِ اصل و تمام خودش در این فیلم نیاز دارد...
@amiropouria
پی نوشت دربارهٔ فعالیت های قبلی ام برای این فیلم : گفت و گوی بالای دو ساعت بنده با آقای عیاری و گفت و گوی مفصل با چهار بازیگر زن فیلم که سر تراشیدند و #کلاه_گیس به سر کردند، هر دو در برنامهٔ #آپاراتچی و سایت #آپارات قابل دسترسی و تماشاست. هیچ کدام به هیچ وجه داستان فیلم را لو نمی دهد؛ به سبک همیشگی رعایت های من تا زمانی که فیلمی #اکران نشده باشد. جامعهٔ ایرانی بیش از هر فیلم دیگر این سال ها به دیدن و دریافتنِ اصل و تمام خودش در این فیلم نیاز دارد...
@amiropouria
Amir Pouria
یادداشت امیر پوریا به بهانهٔ شروع اکران فیلم «ما همه با هم هستیم» 👇 @amiropouria
ما همه با هم هستیم: یک شوخی بزرگ توأم با خود بزرگ بینی/ یادداشت امیر پوریا
اگر تصور می کنید نام فیلم #ما_همه_با_هم_هستیم با وجود تکرار عینی عبارت «نترسید، نلرزید، ما همه با هم هستیم» که درست ده سال پیش در #خرداد_هشتاد_و_هشت بر زبان مردم جاری می شد، ربطی به آن دارد، در اشتباهید.//
اگر تصور می کنید تصمیم عجیب و دسته جمعی حدود سی شخصیت اصلی در این فیلم در شرایط اقتصادی و اجتماعی وحشتناک و بحرانی این روزهای این سرزمین با توجه به سوابق #کمال_تبریزی در مثلا ساخت فیلم خیابان_های_آرام که فضایی ابسورد و نسبتی با اعتراض های مردمی داشت، چیزی در این ابعاد می سازد و دلیلی جز خلق یک دورهمی از چندین و چند #بازیگر شناخته شده دارد ، در اشتباهید. (این صفت «دورهمی» را از توصیف آقای #مسعود_مهرابی مدیر مسئول #ماهنامه_فیلم دربارهٔ این فیلم برگرفته ام). رنج و مشکلات مردم که به آن تصمیم منجر می شود، سر سوزنی در فیلم جاری نمی شود و همه چیز به شوخی با انگیزه های آن تصمیم شبیه است. //
اگر تصور می کنید حضور #پدرام_پور_امیری و #حسین_امیری_دوماری سازندگان نسبت_خونی و جاندار به عنوان #فیلمنامه نویس با انسجام و جذابیت در ایجاد گره ها و بافتن تار و پود روابط و دیالوگ ها همراه است، در اشتباهید. کار آنها در کنار محمد_داودی که فیلمنامه اش برای #قصر_شیرین به اتفاق محسن_قرایی برندهٔ #سیمرغ فیلمنامه #جشنواره_فجر شده بود، اینجا به طرز مرگباری فقط به ایدهٔ اولیهٔ قابل توجه امین_بنی_هاشمی محدود می شود و به ویژه در تکرار و دور باطل زدن طی پردهٔ دوم بسیار کشدار فیلم، تماشاگر را جان به لب می کند. //
بازیگران دیگر فیلم که هر کدام یک دوجین فیلم یا #سریال زیر متوسط در کارنامه داشته اند و دارند؛ اما اگر گمان می کنید حضور #لیلا_حاتمی و #مانی_حقیقی در فیلم به این معناست که با محصولی سنجیده و دست کم در سطح استاندارد مواجه اید، در اشتباهید. تنها نقش ها و بازیگران فیلم که به جای ول گشتن و هدر رفتن وسط آن همه شلوغ بازی و پراکنده کاری فلاش_بک ها و ویژوال_افکت ها کمی به پیشبرد روایت و خلق #کمدی_موقعیت یا کمدی کلامی کمک می کنند، #پژمان_جمشیدی و #یداله_شادمانی و #جواد_عزتی اند؛ که البته اجرایشان در اینجا هیچ زحمت ویژه ای برای هیچ کدام نداشته و به تحلیل و درک پیچیده ای از شخصیت، نیازمند نبوده است. // اگر گمان می کنید حضور #محمد_رضا_گلزار و #مهران_مدیری با وجود بحث سنگینی که بی شک برای ترتیب ِ اسم در تیتراژ داشته اند، کوچک ترین تاثیری در مسیر داستانی آن دارد، سخت در اشتباهید! در مورد #گلزار که این افزوده شدن بی دلیل به فیلم، موضوع شوخی پایانی خودش می شود؛
و نقش #مدیری هم با کلیشهٔ قدیمی غذا خوردن مداوم بازجو یا مامور امنیتی و فقط تشکیل بهانه ای برای روایت وقایع، کاملاً قابل حذف است تا خود وقایع را بدون این همه پس و پیش شدن ببینیم. اما پوزخند اصلی در تیتراژ پایانی شکل می گیرد که این دو با ادعایی غریب و عظیم، به هم می گویند هر اتفاق مهمی که در این کشور می افتد، یک سرش منم و سر دیگرش شما! چه گلزار در نقش خودش این را خطاب به مدیری بگوید و چه منظورش یک مامور اطلاعات باشد، قرار دادن این دو در این جایگاه به شدت توهم آمیز و شدت #خود_بزرگ_پنداری اش غیرقابل اندازه گیری ست.
اگر تصور می کنید نام فیلم #ما_همه_با_هم_هستیم با وجود تکرار عینی عبارت «نترسید، نلرزید، ما همه با هم هستیم» که درست ده سال پیش در #خرداد_هشتاد_و_هشت بر زبان مردم جاری می شد، ربطی به آن دارد، در اشتباهید.//
اگر تصور می کنید تصمیم عجیب و دسته جمعی حدود سی شخصیت اصلی در این فیلم در شرایط اقتصادی و اجتماعی وحشتناک و بحرانی این روزهای این سرزمین با توجه به سوابق #کمال_تبریزی در مثلا ساخت فیلم خیابان_های_آرام که فضایی ابسورد و نسبتی با اعتراض های مردمی داشت، چیزی در این ابعاد می سازد و دلیلی جز خلق یک دورهمی از چندین و چند #بازیگر شناخته شده دارد ، در اشتباهید. (این صفت «دورهمی» را از توصیف آقای #مسعود_مهرابی مدیر مسئول #ماهنامه_فیلم دربارهٔ این فیلم برگرفته ام). رنج و مشکلات مردم که به آن تصمیم منجر می شود، سر سوزنی در فیلم جاری نمی شود و همه چیز به شوخی با انگیزه های آن تصمیم شبیه است. //
اگر تصور می کنید حضور #پدرام_پور_امیری و #حسین_امیری_دوماری سازندگان نسبت_خونی و جاندار به عنوان #فیلمنامه نویس با انسجام و جذابیت در ایجاد گره ها و بافتن تار و پود روابط و دیالوگ ها همراه است، در اشتباهید. کار آنها در کنار محمد_داودی که فیلمنامه اش برای #قصر_شیرین به اتفاق محسن_قرایی برندهٔ #سیمرغ فیلمنامه #جشنواره_فجر شده بود، اینجا به طرز مرگباری فقط به ایدهٔ اولیهٔ قابل توجه امین_بنی_هاشمی محدود می شود و به ویژه در تکرار و دور باطل زدن طی پردهٔ دوم بسیار کشدار فیلم، تماشاگر را جان به لب می کند. //
بازیگران دیگر فیلم که هر کدام یک دوجین فیلم یا #سریال زیر متوسط در کارنامه داشته اند و دارند؛ اما اگر گمان می کنید حضور #لیلا_حاتمی و #مانی_حقیقی در فیلم به این معناست که با محصولی سنجیده و دست کم در سطح استاندارد مواجه اید، در اشتباهید. تنها نقش ها و بازیگران فیلم که به جای ول گشتن و هدر رفتن وسط آن همه شلوغ بازی و پراکنده کاری فلاش_بک ها و ویژوال_افکت ها کمی به پیشبرد روایت و خلق #کمدی_موقعیت یا کمدی کلامی کمک می کنند، #پژمان_جمشیدی و #یداله_شادمانی و #جواد_عزتی اند؛ که البته اجرایشان در اینجا هیچ زحمت ویژه ای برای هیچ کدام نداشته و به تحلیل و درک پیچیده ای از شخصیت، نیازمند نبوده است. // اگر گمان می کنید حضور #محمد_رضا_گلزار و #مهران_مدیری با وجود بحث سنگینی که بی شک برای ترتیب ِ اسم در تیتراژ داشته اند، کوچک ترین تاثیری در مسیر داستانی آن دارد، سخت در اشتباهید! در مورد #گلزار که این افزوده شدن بی دلیل به فیلم، موضوع شوخی پایانی خودش می شود؛
و نقش #مدیری هم با کلیشهٔ قدیمی غذا خوردن مداوم بازجو یا مامور امنیتی و فقط تشکیل بهانه ای برای روایت وقایع، کاملاً قابل حذف است تا خود وقایع را بدون این همه پس و پیش شدن ببینیم. اما پوزخند اصلی در تیتراژ پایانی شکل می گیرد که این دو با ادعایی غریب و عظیم، به هم می گویند هر اتفاق مهمی که در این کشور می افتد، یک سرش منم و سر دیگرش شما! چه گلزار در نقش خودش این را خطاب به مدیری بگوید و چه منظورش یک مامور اطلاعات باشد، قرار دادن این دو در این جایگاه به شدت توهم آمیز و شدت #خود_بزرگ_پنداری اش غیرقابل اندازه گیری ست.
سه ویدئوی کوتاه به بهانهی زادروز امیر نادری که در آن خود او از زادگاهش آبادان و همشهریاش ناصر تقوایی هم میگوید. هر سه ویدئو نشانههایی از شور همیشگی و پایانناپذیر نادری در خلق دقیق تصویرهایی که در ذهن داشته، به همراه دارند.
به این حرفها فقط این را اضافه کنم که آقایان فیروز ملکزاده مدیر فیلمبرداری "دونده..." و بیژن عرفانیان دستیار ماهر او هر دو سالهاست به استرالیا مهاجرت کردهاند و فعالیت سینمایی ندارند. آقای عرفانیان متأسفانه سالها پیش بر اثر حادثهای، توان حرکتی خود را از دست دادهاند. این که از تبحر تکنیکی هر دوی آنها یاد شود، در برابر اهمیت و اعتبار کارشان، بسیار ناچیز است.
فیروز ملکزاده، مدیر فیلمبرداری "باشو، غریبهی کوچک"، "مادیان" و "گلهای داوودی" هم بوده و بیژن عرفانیان از "غریبه و مه" و "هزاردستان" تا "چریکهی تارا" و "کمالالملک" و همین "دونده..."، ردپای سنگینی از کار خود به جا گذاشته است.
#امیر_نادری #دونده #مانی_پتگر
#ناصر_تقوایی #فیروز_ملک_زاده #بیژن_عرفانیان #هوشنگ_گلمکانی #ماهنامه_فیلم #ماهنامه_فیلم_امروز #زادروز #آبادان
@amiropouria
به این حرفها فقط این را اضافه کنم که آقایان فیروز ملکزاده مدیر فیلمبرداری "دونده..." و بیژن عرفانیان دستیار ماهر او هر دو سالهاست به استرالیا مهاجرت کردهاند و فعالیت سینمایی ندارند. آقای عرفانیان متأسفانه سالها پیش بر اثر حادثهای، توان حرکتی خود را از دست دادهاند. این که از تبحر تکنیکی هر دوی آنها یاد شود، در برابر اهمیت و اعتبار کارشان، بسیار ناچیز است.
فیروز ملکزاده، مدیر فیلمبرداری "باشو، غریبهی کوچک"، "مادیان" و "گلهای داوودی" هم بوده و بیژن عرفانیان از "غریبه و مه" و "هزاردستان" تا "چریکهی تارا" و "کمالالملک" و همین "دونده..."، ردپای سنگینی از کار خود به جا گذاشته است.
#امیر_نادری #دونده #مانی_پتگر
#ناصر_تقوایی #فیروز_ملک_زاده #بیژن_عرفانیان #هوشنگ_گلمکانی #ماهنامه_فیلم #ماهنامه_فیلم_امروز #زادروز #آبادان
@amiropouria
Amir Pouria
اشارهای از امیر پوریا دربارهی خاطرهی نوجوانی محمود کلاری سرصحنهی "قیصر" و فیلمبرداری "سرب" برای کیمیایی @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
کم نیستتد سینماگرانی که در کودکی، سودا و رویای همکاری با سینماگری بزرگ و قدیمیتر را در سر داشتند و بزرگ که شدند، این همکاری در بهترین حالت برایشان اتفاق افتاد.
ژاک پرن تازهفقید تهیهکنندهی فیلم "زد" کنستانتین کوستاگاوراس بود و از جمله با ایو مونتان، بازیگر قدیمیتر سینمای فرانسه قرارداد بست. کسی که سالها پیش ژاک پرن در کودکی فقط چند لحظه از کنار او که نقش اصلی فیلم "دروازههای شب" را داشت، میگذشت.
سوفیا کاپولا از نوجوانی دوستدار بیل موری بود و به خصوص شیفتهی فیلمهای سری "شکارچیان روح" که اولین قسمتش در ۱۳ سالگی سوفیا اکران شد. او به گفتهی خودش باور نمیکرد که زمانی بتواند او را به عنوان بازیگر، او را در اختیار داشته باشد.
اما محمود کلاری در پروندهی فیلم "سرب" مسعود کیمیایی در ماهنامهی سینمایی فیلم (شمارهی ۷۹، مرداد ۱۳۶۸) نوشت که در ۱۷ سالگی در راه برگشت از مدرسه که همان دبیرستان بَدِر معروف بود، با ازدحام سرصحنهی فیلمبرداری "قیصر" روبهرو شده و فیلمبرداری نمایی را دیده که بهروز وثوقی سر پیچ بازارچه نواب از حمام بیرون میآمده و ته ِ کوچه را نگاهی میکرده و راهش را میگرفته و میرفته.
به نوشتهی کلاری، همان موقع هم دوربین آریفلکس روی دست مازیار پرتو بیشتر چشمش را گرفته بوده تا رخنمایی ِ بهروز وثوقی!
کمتر از ۲۰ سال بعد، کلاری بابت اولین تجربهاش در جایگاه مدیر فیلمبرداری، برای "سرب" سیمرغ هفتمین جشنوارهی فجر را گرفت. اما اعتبار تصویرسازی و بازی نورها و رنگهایش، از سکانس جلوی سینما خورشید با سنگفرش بارانخورده و بازتاب نئونها توی آن تا رنگهای سرد و خفهی بخش ساحلی اواخر فیلم، بس فراتر از ابعاد فجر بود. اوایل "سرب"، حرکت دوربینی از توی ساختمان معاینات پزشکی به بیرون محوطه هست که حرکت دوربین مشابه اوایل "پدرخوانده۲" را در چشم یک تصویرفهم، اندکی از سکه میاندازد!
بابت این دستاورد است که به جای "عجب شانسی!"، باید به کلاری گفت: چه فرصتشناس قهاری.
@amiropouria
#سرب #مسعود_کیمیایی #محمود_کلاری #قیصر #بهروز_وثوقی #دبیرستان_بدر #سوفیا_کاپولا #بیل_موری #گمشده_در_ترجمه #ایو_مونتان #ژاک_پرن #زد #ماهنامه_فیلم
کم نیستتد سینماگرانی که در کودکی، سودا و رویای همکاری با سینماگری بزرگ و قدیمیتر را در سر داشتند و بزرگ که شدند، این همکاری در بهترین حالت برایشان اتفاق افتاد.
ژاک پرن تازهفقید تهیهکنندهی فیلم "زد" کنستانتین کوستاگاوراس بود و از جمله با ایو مونتان، بازیگر قدیمیتر سینمای فرانسه قرارداد بست. کسی که سالها پیش ژاک پرن در کودکی فقط چند لحظه از کنار او که نقش اصلی فیلم "دروازههای شب" را داشت، میگذشت.
سوفیا کاپولا از نوجوانی دوستدار بیل موری بود و به خصوص شیفتهی فیلمهای سری "شکارچیان روح" که اولین قسمتش در ۱۳ سالگی سوفیا اکران شد. او به گفتهی خودش باور نمیکرد که زمانی بتواند او را به عنوان بازیگر، او را در اختیار داشته باشد.
اما محمود کلاری در پروندهی فیلم "سرب" مسعود کیمیایی در ماهنامهی سینمایی فیلم (شمارهی ۷۹، مرداد ۱۳۶۸) نوشت که در ۱۷ سالگی در راه برگشت از مدرسه که همان دبیرستان بَدِر معروف بود، با ازدحام سرصحنهی فیلمبرداری "قیصر" روبهرو شده و فیلمبرداری نمایی را دیده که بهروز وثوقی سر پیچ بازارچه نواب از حمام بیرون میآمده و ته ِ کوچه را نگاهی میکرده و راهش را میگرفته و میرفته.
به نوشتهی کلاری، همان موقع هم دوربین آریفلکس روی دست مازیار پرتو بیشتر چشمش را گرفته بوده تا رخنمایی ِ بهروز وثوقی!
کمتر از ۲۰ سال بعد، کلاری بابت اولین تجربهاش در جایگاه مدیر فیلمبرداری، برای "سرب" سیمرغ هفتمین جشنوارهی فجر را گرفت. اما اعتبار تصویرسازی و بازی نورها و رنگهایش، از سکانس جلوی سینما خورشید با سنگفرش بارانخورده و بازتاب نئونها توی آن تا رنگهای سرد و خفهی بخش ساحلی اواخر فیلم، بس فراتر از ابعاد فجر بود. اوایل "سرب"، حرکت دوربینی از توی ساختمان معاینات پزشکی به بیرون محوطه هست که حرکت دوربین مشابه اوایل "پدرخوانده۲" را در چشم یک تصویرفهم، اندکی از سکه میاندازد!
بابت این دستاورد است که به جای "عجب شانسی!"، باید به کلاری گفت: چه فرصتشناس قهاری.
@amiropouria
#سرب #مسعود_کیمیایی #محمود_کلاری #قیصر #بهروز_وثوقی #دبیرستان_بدر #سوفیا_کاپولا #بیل_موری #گمشده_در_ترجمه #ایو_مونتان #ژاک_پرن #زد #ماهنامه_فیلم
Amir Pouria
باخبرم که اجازه ندادهاند مراسم تدفین زندهیاد امین تارخ از جلوی خانهی سینما یا تالار رودکی/وحدت آغاز شود. یادداشتی از امیر پوریا دربارهی ربط مسائل فرهنگی و هنری و زیستی به آن چه این روزها در اعتراضات مردمی سرتاسر ایران میبینیم و میشنویم @amiropouria…
۱/ باخبرم که در ادامهی حضور دو مأمور اطلاعات در منزل و کارگاه آموزشی زندهیاد امین تارخ (که در یک ساختمان واقع شدهاند) تا ساعاتی بعد از نیمهشب ِ گذشته، سرانجام نگذاشتهاند به خواست خانواده و شاگردانش، مراسم خاکسپاری او از مقابل تالار رودکی/وحدت یا خانهی سینما شروع شود. همان طور که در خبر رسانههای رسمی جمهوری اسلامی دیدهاید، فقط "خاکسپاری در قطعهی هنرمندان بهشت زهرا" را اعلام کردهاند که فردا دوشنبه ۴ مهر ۱۴۰۱ برپا میشود.
این است میزان وحشتی که از هر جمع مردم دارند. این وضعیتیست که از این به بعد، تا وقتی بر مسند پوشالی قدرت تکیه زدهاند، برقرار خواهد بود: هر جمعیتی با هر پسزمینهی ورزشی، فرهنگی، سوگواری و غیره، میدانیست برای طرح اعتراض و ابراز انزجار از نظام خودکامه و سرکوبگر.
۲/ برای این که به یاد آوریم چه حقوق انسانی بدیهی و سادهای در این چهار دهه و اندی از ایرانیان دریغ شده، همین ۳۰ ثانیه را دوباره ببینید. این تکه را از دل ویدئویی که به یاد و حرمت امین تارخ در صفحهی عباس یاری آمده، جدا کردم. آقای یاری دبیر اجرایی ماهنامهی فیلم سابق و رئیس شورای سیاستگذاری و تحریریهی ماهنامهی فیلم امروز، در مصاحبه با آقای تارخ ِ حالا فقید، او را با حضور شاگرد قدیمی کارگاه آزاد بازیگری یعنی ترانه علیدوستی، سورپریز میکند.
اما شوخی فیالبداهه و شیطنت طنازانهی تارخ که به بازی ادبی با تاریخ ادیان و اسامی (اسم یوسف دانشصدیق همکار فنی مجله) متکیست، بابت نگرانی از واکنشهای تعصبآمیز ایدئولوژیزده و بعد هم سانسور، واکنشی جز خندهی دو نفر دیگر دریافت نمیکند.
مشخصتر از آن، لحظهی ورود ترانه علیدوستیست که شاگرد و استاد نه میتوانند با هم دست بدهند و نه همدیگر را در آغوش بگيرند. این تحمیلها این همه سال ما را به ریا و تصنع و دروغ، عادت داده. تا حدی که شاید حالا از تعجب من در این مورد، تعجب کنید. اما همچنان تأکيد میکنم که هر موقعیت سادهی روزمره، به همان چیزی که این شب و روزها مردم بابت اعتراض به آن به خیابانهای این همه شهر در ایران و جهان ریختهاند، ربط دارد: مناسبات واپسگرایانهی حاصل از حجاب زورکی.
از این به بعد باید این ربطها را بیشتر به یاد آورد و به رخ کشید.
حالا بار دیگر یاد امین تارخ و طنز انسانیاش به یادها...
@amiropouria
#امین_تارخ #عباس_یاری #فیلم_امروز
#ماهنامه_فیلم سابق #ماهنامه_فیلم_امروز #ترانه_علیدوستی
#خاکسپاری #نه_به_حجاب_اجباری
#زن_زندگی_آزادی #اعتراضات_مردمی #اعتراضات_شهریور_۱۴۰۱ #مهسا_امینی
۱/ باخبرم که در ادامهی حضور دو مأمور اطلاعات در منزل و کارگاه آموزشی زندهیاد امین تارخ (که در یک ساختمان واقع شدهاند) تا ساعاتی بعد از نیمهشب ِ گذشته، سرانجام نگذاشتهاند به خواست خانواده و شاگردانش، مراسم خاکسپاری او از مقابل تالار رودکی/وحدت یا خانهی سینما شروع شود. همان طور که در خبر رسانههای رسمی جمهوری اسلامی دیدهاید، فقط "خاکسپاری در قطعهی هنرمندان بهشت زهرا" را اعلام کردهاند که فردا دوشنبه ۴ مهر ۱۴۰۱ برپا میشود.
این است میزان وحشتی که از هر جمع مردم دارند. این وضعیتیست که از این به بعد، تا وقتی بر مسند پوشالی قدرت تکیه زدهاند، برقرار خواهد بود: هر جمعیتی با هر پسزمینهی ورزشی، فرهنگی، سوگواری و غیره، میدانیست برای طرح اعتراض و ابراز انزجار از نظام خودکامه و سرکوبگر.
۲/ برای این که به یاد آوریم چه حقوق انسانی بدیهی و سادهای در این چهار دهه و اندی از ایرانیان دریغ شده، همین ۳۰ ثانیه را دوباره ببینید. این تکه را از دل ویدئویی که به یاد و حرمت امین تارخ در صفحهی عباس یاری آمده، جدا کردم. آقای یاری دبیر اجرایی ماهنامهی فیلم سابق و رئیس شورای سیاستگذاری و تحریریهی ماهنامهی فیلم امروز، در مصاحبه با آقای تارخ ِ حالا فقید، او را با حضور شاگرد قدیمی کارگاه آزاد بازیگری یعنی ترانه علیدوستی، سورپریز میکند.
اما شوخی فیالبداهه و شیطنت طنازانهی تارخ که به بازی ادبی با تاریخ ادیان و اسامی (اسم یوسف دانشصدیق همکار فنی مجله) متکیست، بابت نگرانی از واکنشهای تعصبآمیز ایدئولوژیزده و بعد هم سانسور، واکنشی جز خندهی دو نفر دیگر دریافت نمیکند.
مشخصتر از آن، لحظهی ورود ترانه علیدوستیست که شاگرد و استاد نه میتوانند با هم دست بدهند و نه همدیگر را در آغوش بگيرند. این تحمیلها این همه سال ما را به ریا و تصنع و دروغ، عادت داده. تا حدی که شاید حالا از تعجب من در این مورد، تعجب کنید. اما همچنان تأکيد میکنم که هر موقعیت سادهی روزمره، به همان چیزی که این شب و روزها مردم بابت اعتراض به آن به خیابانهای این همه شهر در ایران و جهان ریختهاند، ربط دارد: مناسبات واپسگرایانهی حاصل از حجاب زورکی.
از این به بعد باید این ربطها را بیشتر به یاد آورد و به رخ کشید.
حالا بار دیگر یاد امین تارخ و طنز انسانیاش به یادها...
@amiropouria
#امین_تارخ #عباس_یاری #فیلم_امروز
#ماهنامه_فیلم سابق #ماهنامه_فیلم_امروز #ترانه_علیدوستی
#خاکسپاری #نه_به_حجاب_اجباری
#زن_زندگی_آزادی #اعتراضات_مردمی #اعتراضات_شهریور_۱۴۰۱ #مهسا_امینی
Amir Pouria
4⃣ پس روی تمام این بحثها و اعتراضها به نهادهای ذیربط بود. از خودتان بپرسید: چطور میشود این همه اعتراض و پرسش خطاب به سیستمی طرح شود و هیچ کس برای هیچ گونه پاسخی، به خودش زحمت ندهد؟! آیا سکوت بیمعنای تمام دستگاههای حکومتی در مقابل این حجم از انتقاد و سؤال،…
6⃣
همین که آقایان به روی خودشان نمیآورند و فقط به قول بهمن فرمان آرا "دعوت به سکوت" میکنند، آیا نشان نمیدهد که میخواهند همه به قول مسعود کیمیایی در وضع و حالی باشیم که بتوان پرسید: "مگر من زندهام؟"
@amiropouria
#داريوش_مهرجویی #وحیده_محمدی_فر #کانون_فیلمسازان_مستقل_ایران #ماهنامه_فیلم_امروز #نخستین_سالگرد #بهمن_فرمان_آرا #مسعود_کیمیایی #قوه_قضاییه #نیروی_انتظامی #مطالبه_گری #پرسشگری #کانال_یوتوب_امیر_پوریا
همین که آقایان به روی خودشان نمیآورند و فقط به قول بهمن فرمان آرا "دعوت به سکوت" میکنند، آیا نشان نمیدهد که میخواهند همه به قول مسعود کیمیایی در وضع و حالی باشیم که بتوان پرسید: "مگر من زندهام؟"
@amiropouria
#داريوش_مهرجویی #وحیده_محمدی_فر #کانون_فیلمسازان_مستقل_ایران #ماهنامه_فیلم_امروز #نخستین_سالگرد #بهمن_فرمان_آرا #مسعود_کیمیایی #قوه_قضاییه #نیروی_انتظامی #مطالبه_گری #پرسشگری #کانال_یوتوب_امیر_پوریا