تجمّل رویِ خوبان را بیاراید ، ولیکن تو
رُخی داری که از خوبی بیاراید تجمّل را
#اوحدی

‏بر یاد داری کز غمت شب‌ها به تنهایی مرا
‏هم‌ سینه پُر می‌شد زِ غم هم‌ دیده تَر می‌شد ز تو؟
#اوحدی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
آن را که آرزوی گلستان وصل توست
از خارخار هجر بباید تحملی ...
#اوحدی

ای باد صبح ، نیک خراشیده خاطریم
لطفی بکن، به دوست رسان این خروش را
#اوحدی_مراغه‌ای

این که می‌آید دَم صُبح‌ست یا بادِ ختن؟
یا نسیم روضۀ فردوس؟ یا بوی شماست؟
#اوحدی_مراغه‌ای

خواب در چشمم نمی‌آید به شب
آن چراغ چشم بیدارم کجاست؟
#اوحدی

تنم خستی و دل بستی و اندر بند جان هستی
کنون با غير بنشستی و من سر نيز دربازم ...
#اوحدی

شب هجرانت ای دلبر ، شب یلداست پنداری
#اوحدی_مراغه‌ای

بر کوفه و خاک علی، ای باد صبح، ار بگذری
آنجا به حق دوستی کز دوستان یادآوری
#اوحدی_مراغه‌ای

#صلی‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدالله
اندر جهان حوالت هر کس به جانبی‌ست
ما را به جانب تو زهی خوش حوالتی!
#اوحدی

شبی به روز بگیرم کمند زلفت و گویم:
بیار بوسه ، که امروز نیست روز مدارا
#اوحدی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
آتشِ عشق تو از سینهٔ من ننشیند
مگر آن روز که در خاک نشانی بدنم
#اوحدی

به امید بوسیدنت هر شبی
تبم گیرد و ناتوانی کنم ...
#اوحدی

آتش‌دلیم و غمزده، یا ساقی، «العطش»
#اوحدی

لبت می‌پرسد از جانم که: کامت چیست؟ تا دانم
چه باشد کام مشتاقی؟ دهانی بر دهانِ تو ...
#اوحدی

دل یکی داریم و در یک‌ دل نمی‌گنجد دو یار
#اوحدی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
همچو شهیدان تنش به خاک نپوسد
هر که به تیغِ غمِ تو یافت شهادت
#اوحدی