خواب می‌آید و در چشم نمی‌یابد راه
یک طرف اشک رهش بسته و یک سوی خیال
#هوشنگ_ابتهاج

خاکِ سیه مباش که کَس برنگیردت
آیینه شو که خدمت آن ماهرو کنی
#هوشنگ_ابتهاج

چنگی به دل نمی‌زند امشب سرود ما
آن خوش ترانهِ چنگیِ شب زنده‌دار کو ؟
#هوشنگ_ابتهاج

چه خیال می‌توان بست و کدام خواب نوشین
به از این درِ تماشا که به روی من گشادی
#هوشنگ_ابتهاج

ای دل اگرچه بی‌سر و سامان‌تر از تو نیست
چون سایه سر رها کُن و سامان نگاه دار
#هوشنگ_ابتهاج

#یاامیرالمومنین
قدح زِ هر که گرفتم به جز خمار نداشت
مرید ساقی خویشم که باده‌اش ناب است
#هوشنگ_ابتهاج

به سان سبزه پریشان سرگذشت شبم
نیامدی تو که مهتاب این چمن باشی
#هوشنگ_ابتهاج

من آن صُبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم
#هوشنگ_ابتهاج

چه‌ها که بر سر ما رفت و کَس نزد آهی ...
#هوشنگ_ابتهاج

آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بی‌برگشت ...
#هوشنگ_ابتهاج

گنج بی‌قدرم به‌دستِ روزگارِ مُرده‌دوست
آن گهم داند که خود در خاک بسپارد مرا
#هوشنگ_ابتهاج

سرم ای ماه به دامان نوازش بگذار
تا در آغوش تو سوز غزلی ساز كنم
#هوشنگ_ابتهاج

دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه‌ی ایّام دلِ آدمیان است ...
#هوشنگ_ابتهاج

سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته‌ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب‌ گذاری ...
#هوشنگ_ابتهاج

خوش آن زمان که سرم در پناهِ بالِ تو بود ...
#هوشنگ_ابتهاج

این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست ...
#هوشنگ_ابتهاج

یا حسین‌بن‌علی
خون گرمِ تو هنوز
از زمین می‌جوشد
هر کجا باغ گُل سرخی هست
آب از این چشمه‌ی خون می‌نوشد
کربلایی‌ست دلم
سرِ حق بر نیزه‌ست
خیل آزادگی آواره صحرای ستم
از سیه‌کاری شمران و یزیدان فریاد
یا حسین‌بن‌علی
همّتت همرَه حق‌جویان باد.
#هوشنگ_ابتهاج

چه خارها که زِ حسرت شکست در دلِ ریشم
چو دیدمت که چو گُل سر به سینه‌ی دگرانی
#هوشنگ_ابتهاج

به دور ما که همه خونِ دل به ساغرهاست
زِ چشم ساقی غمگین که بوسه خواهید چید؟
#هوشنگ_ابتهاج

کِی‌ام مجال کنارِ تو دست خواهد داد؟
که غرق بوسه کنم باز دست و پای تو را
#هوشنگ_ابتهاج