🌟چنین بود رسم پیامبر بزرگ🌟
✍️ استاد صفايي حائري
میگويند يكى از اصحاب بر پيامبر بزرگ دوازده درهم هديه كرد كه لباس بگيرند. حضرت قبول نمود و على را مأمور خريدارى پيراهن كرد و او پيراهنى به دوازده درهم تهيه كرد و آورد. حضرت هنگامى كه ديد تمام پولها براى خريد يك پيراهن مصرف شده، به على فرمود: «آيا میشود اين معامله را اقاله كنى؟ من پيراهنی ارزانتر مىخواهم.»
على باز میگردد و مسأله را با فروشنده در ميان میگذارد و او معامله را اقاله میكند و على پولها را به نزد پيامبر برمیگرداند.
پيامبر بزرگ میخواهد درسهايى بدهد، درسهايى براى آنها كه در آن زمان با او بودند و همراهش آمدند و براى ما كه امروز میشنويم و به گوش میگيريم.
پيامبر در راه به كنيزى بر میخورند كه در گوشهاى نشسته و غمگين و متحير در خود فرو رفته و ناله میكند.
درس اول، بازجويى و دلجويى است. توجه به گرفتار و درمانده و دل شكسته است. بيچاره مأمور خريد چيزى بوده و چهار درهم پولش را گم كرده و اكنون مى ترسد كه به خانه برگردد و مورد شكنجه قرار گيرد.
رسول بزرگ از همان دوازده درهم، چهار درهم بيرون مى آورد و گرفتارى را از غم و حيرت بيرون مى كشد و به راه خود ادامه مى دهد تا بازار كه لباسى به چهار درهم مى خرد و در همانجا به بر میكند و به راه میافتد و چه درسهايى با خود میگذارد.
در برگشت برهنهاى فرياد مى زند: «آيا كسى مرا مى پوشاند تا او را خداوند در روزى كه پوششها فرو مى ريزد، بپوشاند؟»
رسول بزرگ همان لباس کهنه خود را به تن کرده و لباسی را كه خريدارى كرده بود، در همانجا بر او مى پوشاند و خود باز مى گردد. نه اينكه او را به زحمت بياندازد، نه... خود باز میگردد و لباس خود را به او میدهد تا اينكه براى چند لحظه هم او برهنه نماند. و در اين صحنه هم درسهاى ديگرى است.
با چهار درهم باقىمانده براى حضرت لباسى فراهم مى شود. در آخر راه به همان كنيز درمانده برخورد مى كند كه هنوز حيرتزده ايستاده است و میگويد:
مى ترسم به خاطر تأخير و دير كردن آزارم دهند. باز رسول بزرگ با او به راه مى افتد و در خانه مولاى او مى ايستد و مى گويد: «السلام عليكم يا اهل الدار».
و چنين بود رسم رسول بزرگ كه تا سه مرتبه با صداى بلند براى صاحب خانه دعا میكرد و درود میفرستاد و اگر جوابى نمیشنيد، باز میگشت.
در آخرين مرتبه جواب سلام از داخل بلند شد و صاحب خانه بيرون آمد و توضيح داد كه ما میخواستيم دعاى شما در حق ما تكرار شود و لذا آخرين دفعه به جوابگويى صدا بلند كرديم.
حضرت داستان را خلاصه كرد و جهت تأخير را شرح داد و شفاعت كرد.
مولاى كنيز در جواب عرضه داشت: «من به خاطر شفاعت و تشريف فرمايى شما، او را آزاد كردم و در راه خدا رها ساختم» و پيامبر شكر میكند كه «عجب پول با بركتى بود؛ دو برهنه را پوشاند و يك كنيز را آزاد ساخت.»
در همين سيره و داستان، درسهايى هست براى من كه حتى با پول يك پيراهن و يك قبا میتوان دو برهنه را پوشاند و يك گرفتار را آزاد كرد و رسول بزرگ عملًا نشان میدهد كه چگونه میتوان با پول كم، كارهاى زياد انجام داد و از هر پيشآمد، بيشترين نتيجه را گرفت🌹🙇🏻❤️
(علی صفایی حائری/ روحانيت و حوزه ص ۶۸)
#اخلاقی
#تربیتی
#مناسبتی
🆔 @agahane
✍️ استاد صفايي حائري
میگويند يكى از اصحاب بر پيامبر بزرگ دوازده درهم هديه كرد كه لباس بگيرند. حضرت قبول نمود و على را مأمور خريدارى پيراهن كرد و او پيراهنى به دوازده درهم تهيه كرد و آورد. حضرت هنگامى كه ديد تمام پولها براى خريد يك پيراهن مصرف شده، به على فرمود: «آيا میشود اين معامله را اقاله كنى؟ من پيراهنی ارزانتر مىخواهم.»
على باز میگردد و مسأله را با فروشنده در ميان میگذارد و او معامله را اقاله میكند و على پولها را به نزد پيامبر برمیگرداند.
پيامبر بزرگ میخواهد درسهايى بدهد، درسهايى براى آنها كه در آن زمان با او بودند و همراهش آمدند و براى ما كه امروز میشنويم و به گوش میگيريم.
پيامبر در راه به كنيزى بر میخورند كه در گوشهاى نشسته و غمگين و متحير در خود فرو رفته و ناله میكند.
درس اول، بازجويى و دلجويى است. توجه به گرفتار و درمانده و دل شكسته است. بيچاره مأمور خريد چيزى بوده و چهار درهم پولش را گم كرده و اكنون مى ترسد كه به خانه برگردد و مورد شكنجه قرار گيرد.
رسول بزرگ از همان دوازده درهم، چهار درهم بيرون مى آورد و گرفتارى را از غم و حيرت بيرون مى كشد و به راه خود ادامه مى دهد تا بازار كه لباسى به چهار درهم مى خرد و در همانجا به بر میكند و به راه میافتد و چه درسهايى با خود میگذارد.
در برگشت برهنهاى فرياد مى زند: «آيا كسى مرا مى پوشاند تا او را خداوند در روزى كه پوششها فرو مى ريزد، بپوشاند؟»
رسول بزرگ همان لباس کهنه خود را به تن کرده و لباسی را كه خريدارى كرده بود، در همانجا بر او مى پوشاند و خود باز مى گردد. نه اينكه او را به زحمت بياندازد، نه... خود باز میگردد و لباس خود را به او میدهد تا اينكه براى چند لحظه هم او برهنه نماند. و در اين صحنه هم درسهاى ديگرى است.
با چهار درهم باقىمانده براى حضرت لباسى فراهم مى شود. در آخر راه به همان كنيز درمانده برخورد مى كند كه هنوز حيرتزده ايستاده است و میگويد:
مى ترسم به خاطر تأخير و دير كردن آزارم دهند. باز رسول بزرگ با او به راه مى افتد و در خانه مولاى او مى ايستد و مى گويد: «السلام عليكم يا اهل الدار».
و چنين بود رسم رسول بزرگ كه تا سه مرتبه با صداى بلند براى صاحب خانه دعا میكرد و درود میفرستاد و اگر جوابى نمیشنيد، باز میگشت.
در آخرين مرتبه جواب سلام از داخل بلند شد و صاحب خانه بيرون آمد و توضيح داد كه ما میخواستيم دعاى شما در حق ما تكرار شود و لذا آخرين دفعه به جوابگويى صدا بلند كرديم.
حضرت داستان را خلاصه كرد و جهت تأخير را شرح داد و شفاعت كرد.
مولاى كنيز در جواب عرضه داشت: «من به خاطر شفاعت و تشريف فرمايى شما، او را آزاد كردم و در راه خدا رها ساختم» و پيامبر شكر میكند كه «عجب پول با بركتى بود؛ دو برهنه را پوشاند و يك كنيز را آزاد ساخت.»
در همين سيره و داستان، درسهايى هست براى من كه حتى با پول يك پيراهن و يك قبا میتوان دو برهنه را پوشاند و يك گرفتار را آزاد كرد و رسول بزرگ عملًا نشان میدهد كه چگونه میتوان با پول كم، كارهاى زياد انجام داد و از هر پيشآمد، بيشترين نتيجه را گرفت🌹🙇🏻❤️
(علی صفایی حائری/ روحانيت و حوزه ص ۶۸)
#اخلاقی
#تربیتی
#مناسبتی
🆔 @agahane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎧🎬⏸ «خداوند برای هر کس خیر بخواهد، عشق حسین بن علی را در دلش میاندازد.»
امام صادق(ع)
وسائل الشیعة، ج14، ص496.
#احادیث_برگزیده #شوروشعور #اربعین #سیدمجیدبنیفاطمه #حسینی_باشیم #مناسبتی
⤵️⤵️⤵️
🆔 @agahane 🌟
امام صادق(ع)
وسائل الشیعة، ج14، ص496.
#احادیث_برگزیده #شوروشعور #اربعین #سیدمجیدبنیفاطمه #حسینی_باشیم #مناسبتی
⤵️⤵️⤵️
🆔 @agahane 🌟