👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
6.52K subscribers
1.86K photos
1.12K videos
37 files
726 links
اینستاگرام
https://www.instagram.com/admmmj123?r
=nametag

کانال دوم ما👇
@ADMMMJ1234
Download Telegram
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
🦋 ‍ #نها_دختری_از_تبار_بی_کسی #قسمت_پنجاه_و_یکم 🌸🍃نمیتونستم تحمل کنم #بچه_هام شب ها گرسنه میخوابن... تو یه خونهای کار میکردم که اون خونه مال یه پیرزن بود که یه پسر داشت که خارج از کشور بود،من هر روز باید میرفتم خونه رو مرتب میکردم لباسهای پیرزن رو میشستم…
🦋

#نها_دختری_از_تبار_بی_کسی

#قسمت_پنجاه_و_دوم

🌸🍃تو راه فقط گریه کردم و اشک ریختم با خدا درد دل میکردم چادرم رو صفت گرفته بودم و میبوسیدم میگفتم اگر تا آخر عمر بخاطر چادر و نقابم من رو تحقیر و سرزنش کنن من بیشتر عاشق چادر و نقابم میشم و ازش لذت میبرم تو راه که گریه میکردم تند تند راه میرفتم برادر زید من رو از دور دید و بهم زنگ زد گفت کجایی خواهرم؟ گفتم: بیرون خونه گفت:میدونم دارم میبینمت خواهرم زیر نقاب بودی شک کردم ولی بازم با خودم گفتم تو این شهر هیچ زن نقاب داری تنها نیست همشون با شوهراشونن گفتم باید خواهر نُها باشه... بعد اومد نزدیک باهام احوال پرسی کرد گفت چرا صداتون گرفته خواهر چیزی شده؟ گفتم نه هیچی نیست نگران نباشید ؛ ولی برادر زید فهمید گریه کردم گفت به الله قسمت میدم چی شده؟ به اسم الله قسمم داد مجبور شدم همه چی رو براش بگم داشت دیوونه میشد ازم خیلی ناراحت شد حتی سرم داد زد گفت چرا هیچی به من نگفتی؟ مگه من چند بار ازت خواهش نکردم که اگر مشکلی داشتی بهم بگی؟ خواهرم به الله قسم خیلی ازت ناراحت شدم به حدی که تمام بدنم میلرزه منم فقط گریه میکردم...گفت از این لحظه به بعد بفهمم رفتی خونه ی مردم کار کردی نمیبخشمت و حلالت نمیکنم... برادر زید اگر این حرفها رو هم بهم نمیگفت، دیگه خودمم نمیرفتم خونه کسی برای کار چون فهمیدم چقدر خطر داره و چه عواقبی همراهشه... 😔برگشتم خونه تبسم گفت مامان چته؟ چرا رنگ و روت پریده؟ چرا ناراحتی؟ گفتم هیچی #دنبال_کار گشتم ولی کار نیست بخاطر این ناراحتم... وضو گرفتم نمازم رو خوندم فقط گریه کردم اینقدر از خدا طلب بخشش کردم تا کمی آروم شدم... ❤️کنار جانمازم خوابم برد توی خواب یکی بهم گفت: میدونی #رسول_اللهﷺ شماها رو از اصحاب خودش بیشتر دوست داره...؟ حتی از اصحابه های بزرگش... مواظب این عزیزی خودتون باشید، پیش پیامبرﷺ بودم از خواب پریدم... 😭سبحان الله بازم شروع کردم به گریه کردن و توبه کردن...داغ دلم بیشتر شد که نکنه الله و رسول اللهﷺ ازم ناراحت بشن... خوابم رو برای برادر غربا تعریف کردم گفت خوشا به سعادتت خواب خوبی دیدی.. گریه میکردم گفتم لایق همچین خوابی نیستم من گناهبار و روسیاه هستم... گفت اینجوری نگو خواهرم پیش الله سبحان سربلندی ان شاء الله گفتم برام دعا کن #ثابت_قدم بمونم... برادرم غربا خیلی دلسوز و مهربان بود شماره ام رو ازم گرفت هر بار همسرش بهم زنگ میزد احوالم رو میپرسید همسرش هم شد یه خواهر عزیز برام... برادر زید هم فقط دنبال این بود از برادرای دینی دیگه کمک بگیره برام خیلی سخت بود یاد احادیث #رسول_اللهﷺ میافتادم: که کسی دست به طرف مردم دست دراز کنه برای کمک در قیامت ظاهری وحشتناک دارند.... 😔یه روز این موضوع رو به برادر زید گفتم خندید گفت: خواهرم این شامل تو نمیشه تو یه زنی تو یه جامعه ای هستیم که پر از گرگ هست ما مجبوریم وظیفه من و برادرامونه مواظب خواهرامون باشیم تو فقط برامون دعا کن، منم همیشه دعا میکردم اگر #الله_سبحان مرا لایق بدونه... باز دلم طاقت نیاورد افتادم دنبال کار تا برای خودم کار پیداکنم، رفتم تو جاهایی که آموزش خیاطی و آشپزی و شیرینی و... الحمدلله یه جایی کار پیدا کردم ؛ گفتن هرچند نفر شرکت کننده آموزش بدی ما نفری دو هزار تومان میدیم، منم گفتم از بیکاری که بهتره... هفته ای سه جلسه بود شروع کردم به آموزش آشپزی با هر جلسه روزی بیست هزار تومان یا پانزده هزار تومان بهم میدادن... هزاران مرتبه شکرالله لااقل بچه هام شکم_گرسنه نمیخوابیدن.... یه روز نماز میخوندم تبسم گفت مامان یه چیزی بگم؟ گفتم بگو نفسم، گفت میخوام منم مثل تو #حجاب_کامل داشته باشم... واااییییی یاالله الحمدالله شکرت الله، اکبرالله دخترم پاره ی تنم یه موحد تک شد... مانتوی بلند و نقاب مشکی خرید باهاش خیلی زیبا شده بود و خیلی بهش میاومد... مبارکت باشه دخترم لباس سندوس (لباس بهشتیان) تنت کنن
اللهم امین

#ادامه‌دارد‌ان‌شاءالله

کانال های مرتبط به ما👇
@admmmj123
  ➦ @gomalat_nab8
@DOST34