👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
6.76K subscribers
1.97K photos
1.15K videos
37 files
763 links
اینستاگرام
https://www.instagram.com/admmmj123?r
=nametag

کانال دوم ما👇
@ADMMMJ1234
Download Telegram
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
💥 #تنهایی؟☝️🏼️ #نه_الله_با_من_است... #قسمت_سی_یکم ✍🏼آخرین روزی که اونجا پیش برادرم بودم رفت بازار با #برادران دیگر ماهم داشتیم کم کم آماده میشدیم برای آمدن... 🌸🍃محمد برگشت یه #نقاب همراهش بود منم با هیجان رفتم نزدیک میخواستم از دستش بگیرم گفت…
💥 #تنهایی؟☝️🏼#نه_الله_با_من_است...

#قسمت_سی_دوم

✍🏼قرار شد شب بیاید واسه
#خاستگاری ... پدرم اومد پیشم (پدرم مثل غریبه ها شده بود دیگه انگار #بابای من نبود دیگه مثل قبل روژین گفتن پر از مهر و محبت نبود)پدرم اومد بهم گفت یه بار #دیگه ازت میپرسم راضی به این #ازدواج راضی هستی؟؟؟؟
گفتم بله راضی
#باباجون گفت باشه هر طور میل خودته...

🌸🍃 تعجب کردم بخاطر راضیت بابام این سوالش دیگه تعجبم صد برابر شد احساس کردم
#شوخی میکنه یا میخواد #مسخره ام کنه اما به روی #خودم نیاوردم و خیلی جدی بر خورد کردم (از وقتی مهناز #ازدواج کرده بود دوست داشتم #مهریه منم مثل اون باشه) بهش گفتم #بخاطر یگانگی #الله و واحد هر چی گفتین نه نگید نه بیشتر نه کمتر انتظار #اعتراضش رو داشتم نگاه سرد پدرم به من و یک کمی #سکوت گفت باشه نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت اما از یه بابت مطمئنم بودم که خیلی جایه تعجب بود برام
خلاصه
#عقد کردم....

دیگه معلوم نبود کی مراسم
#آخریه عمه م خیلی خوشحال بود همینطور #فواد (نامزدم) خودمم ناراضی نبودم
بلاخره تصمیم گرفتم که به
فواد بگم که میخوام #نقاب بزنم و باید #پشتیبانم باشه اما نمیدونستم چطوری و چگونه یه روز که قرار شد اون بعد #کلاسم بیاد دنبالم #نقابم رو با خودم بردم وقتی اون اومد زدم هیچ وقت هیچ وقت به انذازه اون روز احساس #آرامش و #خوشبختی نکردم که اولین بار #نقاب زدم...

🌸🍃 وقتی آقا
#فواد اومد خوب معلوم بود که خیلی #تعجب کرده بود وقتی سوار ماشین شدم اصلا هیچی به #ذهنم نمیرسید که بهش بگم اونم گفت خیلی بهت میاد روژین خانم #ماشاءالله کاش همیشه همینطوری بودی منم گفتم منم #همینو میخوام میخوام برای همیشه همینطوری باشم آقا فواد خواهشا کمک کنید بتونم از این بعد #نقاب بزنم فقط من نیستم خواهرمم تو فکر فرو رفته بود اونم گفت روژین خانم #نقابتو برندار میریم به نهایت #دعوا ....

دیگه از این بابت منم مطمئنم ، نقابمو بر نداشتمو با
#دلشوره و #نگرانی و دل پرم برگشتم خونه #همینجوری شد که تصور کرده بود حتی بدتر اتفاق افتاد تنها چیزی که تغییر کرده بود این #بار کمی پشتم گرم تر بود...
با طرفداری آقا
فواد دعوا کردند همش میگفت #همسر من باید #نقاب بزنه...

🌸🍃آخه
#پدر و #مادرم میخواستن نقاب منو پاره کن که الحمدالله اون نذاشت...
و اونام آقا
فواد رو بیرون کردن از خونه من به سرعت #دنبالش کردم که ازش معذرت خواهی کنم اونم خیلی #مهربون و #با_غیرت گفت اشکالی نداره #روژینم مواظب نقابتون باشید با همه #دلتنگی ها و توان خودم #دعوا کرده بودم و هنوز هم ادامه داشت دلم خیلی خوش بود دیگه برام مهم نبود چی میشه و چه خواهد شد.

#ادامه_دارد_ان‌شاءالله.....

@admmmj123
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
💥 #تنهایی؟☝️🏼️ #نه_الله_با_من_است... #قسمت_سی_دوم ✍🏼قرار شد شب بیاید واسه #خاستگاری ... پدرم اومد پیشم (پدرم مثل غریبه ها شده بود دیگه انگار #بابای من نبود دیگه مثل قبل روژین گفتن پر از مهر و محبت نبود)پدرم اومد بهم گفت یه بار #دیگه ازت میپرسم راضی…
‍ ‌ ‍ 💥 #تنهایی؟☝️🏼#نه_الله_با_من_است...

#قسمت_سی_سوم

✍🏼همچنان تو خونه ی ما
#دعوا بود بخاطر #نقابم همینکه من نقاب کردم خواهرمم نقاب کرد هر وقت ناراحت و خسته میشدیم از دست دعوای مامان و طعنه های مردم بهم میخندیدیم و میگفتیم حتما ارزش داره واسه همین انقدر #مخالف داره....

🌸🍃بازم بیشتر
#وابسته‌تر میشدیم به نقابمون ما برای خودمون واجبش کردیم یه روز که نشسته بودیم و از هم #حفظ قرآن رو میپرسیدم خواهرم ازم پرسید خواهر الان چند وقته مسلمان شدی من هرچی فکر کردم یادم نمی اومد که چه تاریخی بود فقط گفتم اولین روز #رمضان بود خواهر با گریه گفت من 25 روز که #هدایت پیدا کردم به لطف الله
من در تعجب مونده 25 روز گفتم خواهر من متوجه نمیشم گفت خواهر از وقتی
#نقابی شدم حساب کردم #اسلام آوردن و هدایت پیدا کردن #حجابی بودن #چادری بودن همه اینا به کنار اما بدون نقاب اسلامم کامل نبود...


همیشه یه چیزی کم داشتم اونم
#نقاب عزیزتر از جانم بود منم گفتم خواهر پس به اذن #الله منم روز هدایتم روزیه که نقابی شدم اون روز بود که هر کس از دوتا خواهر دو قلوی #نقاب بلند را میشناخت هدایتمون با نقابمون قشنگ تر شد بله مشکلاتشم بجاش اما #الله_با_ما_بود...

🌸🍃مشکلات نقابمون هنوزم باهامونه البته بامنه واسه خواهر تموم شده چون رفته یه جای دیگه.....

الحمدالله از همون موقع هیچ نامحرمی بدون
#نقاب ندیدمون جزء کسایی که واسه #خواستگاری اومده باشن
نامزدم خوشحال بود از این قضیه حتی واسه مدرسه هم نقاب میزدیم البته داستان اونم خیلی طولانیه تا مرز اخراج شدن رفتیم ولی الحمدالله فضل الله شامل حال ما شد و
#اخراج نشدیم از مدرسه...

🌸🍃نامزدم هر روز مارو به مدرسه میبرد و می آورد و بعضی
#شبها هم منو سوژین آقا فواد میرفتیم مهمونی برادرهای دینی آقا فواد خیلی وقت نبود که #هدایت پیدا کرده بود کسی رو نمیشناخت از دوستانمان، درست همه خانوادش همه مسلمانان خوبی بودن اما کلا اقا #فواد با بقیه فرق داشت از منم خواهش کرده بود که دوستهای دینی آشناش کنم و صمیمی بشیم....

من از ازدواجم خیلی راضی بودم خیلی
#خوشحال بودم و همیشه ازش #تشکر میکردم بخاطر اینکه کمکم کرد #نقاب بزنم البته کمکمان کرد اما باز هم هر روز تو خونه چند بار دعوا داشتیم... مثل دعوا های قبلا نبود مادرمو اصلا نمیشناختم بعضی وقتا #الله منو ببخشه از ته دل میخواستم بمیرم یا اون....


#ادامه_دارد_ان‌شاءالله ...

@admmmj123