شعرخوانی
168 subscribers
54 photos
4 videos
2 files
6 links
بات ما برای دریافت فایل شعرخوانی شما:
@abaaannnn_bot
Download Telegram
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده‌دل من که قسم‌های تو باور کردم

به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم

|شهریار، غزل شماره ۷۷ - ناله ناکامی|

@abaaannnn
|می‌‌گوید؛ از دفتر برگ‌های علف؛ والت ویتمن؛ ترجمهٔ شاهد حسینی|

اول
می‌گویم هر آن‌چه طعم شیرینی می‌دهد به دهان عالی‌ترین فرد، که در نهایت راست است.

دوم
می‌گویم یک ذهن فوق‌العاده، یک مغز فوق‌العاده؛ اگر چیزی گفته‌ام و بر خلاف این گفته باشم، من این‌چنین پس گرفتمش

سوم
می‌گویم انسان داشته‌هایش را داشته باشد؛
می‌گویم که اندک فرد پررونق‌ترین بر زمین نیز همان‌گونه است.
گران‌بها و مقدس از برای خویشتنش، چنان که
پررونق‌ترین فرد برای خویشتنش است.

چهارم
می‌گویم که آزادی خون را از کجایش بیرون نمی‌آورد از برای
برده‌داری، برده‌داری خون را از
آزادی به ترسیم می‌کشد.
می‌گویم در این حالات از این قضایک‌های نیک و قدیمی سخن می‌رانم،
و در سرسرای جهان به در می‌آوردش.

پنجم
می‌گویم شکل و رخ انسان عالی است بسیار، می‌بایست
که هیچ‌گاه به تسخر در نیاید؛
می‌گویم برای زینت، هیچ قابل نیست،
و هر چیزکی بدون زینت زیباترین است،
و این اغراق‌ها به صلابت در
تن‌شناسی خودت و در تن‌شناسی دیگران نیز هویداست؛
و می‌گویم که طفلان منزه را می‌توان به آسمان فرستاد،
و تنها در جایی به تصویر در می‌آیند که تصاویر طبیعی غالب باشند
در جماعت و چهرهٔ انسان و سیمای آن
هرگز به شکل تسخرآمیز درنیامد.
و می‌گویم هیچ‌گاهکی به نبوغی نیاز نیست، دیگر نباید به
عاشقانه‌ها،
(برای حقایق که به راستی به کلام درآمده‌اند، همه‌چیز تا به چه اندازه همهٔ عاشقانه‌ها به چه صورتی به نظر می‌آیند.)

ششم
می‌گویم واژهٔ سرزمین را از روی هیچ رومایهٔ ترس نیست – هیچ
سرزمین نخواهم داشت؛
می‌گویم همه چیز را به بحث بگیر و همه چیز را فاش کن – برای هر
محمولی آشکارا آماده‌ام؛
می‌گویم که هیچ نجاتی برای این لمحه‌ها وجود ندارد
نوآوران – بی هیچ سخن‌وریِ آزاد و گوش‌ها
مشتاق شنیدن سخن‌وری‌ها؛
و من چنانِ افتخار این حالات، به زبان می‌آورم، که
به احترام گزاره‌ها، به قضایا گوش می‌سپارند،
نگاه‌ها و آموزه‌های بکر، از جانشینیِ
مردان و زنان،
هر گردش با ترقیِ خاص خود.

هفتم
بارها گفته‌ام که جسم و روح
فوق‌العاده‌اند، و همهٔ اینان به حال جسمانی بسته‌اند؛
حال سخنم را وارونه کرده‌ام و به تأکید می‌گویم تمام آن
به زیبایی و ذکاوت بسته‌اند،
و این چرخش انتقادی عالی است و این اصلاح
فوق‌العاده‌تر از همه؛
و حالا به تأیید می‌گویم که حاکم، ذهن است و
همه‌چیز طفیل ذهن است.

هشتم
با مردی یا زنی – (مهم نیست کدام یک –
حتی پست‌ترین‌ها را برمی‌گزینم،)
با آن مرد یا که زن، تمام قانون را به تصویر می‌کشم؛
می‌گویم که هر راستی، در سیاست یا هر چه که هست، می‌باید
همراه شروطی برای مردی یا زنی باشد، در همان
شروط به هر عنوانی.

@abaaannnn
ما را نه ترنج از تو مرادست نه به
تو خود شکری پسته و بادام مده

گر نار ز پستان تو که باشد و مه
هرگز نبود به از زنخدان تو به

|رباعیات سعدی|

@abaaannnn
از خوشبختی و دردی که تو به من دادی،
چیز کمی باقی مانده‌است؛
آنچه باقی مانده‌است
لذت اندوهگین بودن است.

|بورخس|
@abaaannnn
من
از تمام وسعت رنج می‌آیم

تو
از تمام وسعت رنجوری بیا!

|اسماعیل شاهرودی|
@abaaannnn
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند


|مولانا|
@abaaannnn
#نیکا_شاکرمی

«امروز اینجا شعری نیست به جز مرثیه‌ی کشتن تو»

@abaaannnn
تا بداند که شب ما به چه سان می‌گذرد
غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده

|مولانا، غزل شماره ۲۳۷۷|

@abaaannnn
من از سكوت ِ تو بيرون می‌آيم
و می‌دانم آدم‌های زيادی در تو زجر می‌كشند
و می‌دانم كه رفته‌رفته
در اين فرش ِ كهنه
در اين دودكش روبه‌رو
در اين درختِ باغ‌چه ريشه می‌كنی
و می‌دانم كه تو سال‌هاست در من
حرف نمی‌زنی
حرف نمی‌زنی
حرف نمی‌زنی

|شهرام شیدایی|
@abaaannnn
و غم مخور،
که چون ظلمت فراق ِ آن روشنی
دراز شد،
نور نیز دراز شد
ظلمت کوتاه، روشنی کوتاه؛
ظلمت دراز، روشنی دراز

|شمس تبریزی|

#زن_زندگی_آزادی
@abaaannnn
تو رفته بودی
و در غیاب تو
دیگر نمی‌توانستم
هیچ معنای تازه‌ای
به کلمات اضافه کنم.

|اعوز آتای- برگردان فارسی: سیامک تقی‌زاده|

@abaaannnn
هزار سال است که دوست‌ات می‌دارم! من، چونان تو، از نخستین گزش، به عشق ایمان نمی‌آورم، اما می‌دانم که ما پیش‌تر، یک‌دیگر را دیدار کرده‌ایم، به روزگاران، در میان افسانه‌ای راستین.
و ما دو چهره، یک‌دیگر را در آغوش فشردیم، بر گستره‌ی آب‌های ابدی. سایه‌ات، پیوسته، به سایه‌ی من می‌پیوندد  در گذر روزگاران  در میان آینه‌های ازلی و مرموز عشق  من هم‌واره از تو سرشارم، در خلوت قرن‌های پیاپی
.

|غادة السمان|
@abaaannnn
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم پریشان آفریدند

پریشان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان آفریدند

|باباطاهر|

@abaaannnn
یا رب تو مرا به نفس طناز مده
با هر چه به جز تست مرا ساز مده

من در تو گریزان شدم از فتنهٔ خویش
من آن توام مرا به من باز مده

|دیوان شمس، مولانا|
@abaaannnn
گل در بَر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است

|غزل شماره ۴۶ حافظ|
@abaaannnn
زندگی می‌کنم
در کانون زخمی که
هم‌چنان تازه است.

| اکتاویو پاز، برگردان: حسن فیاد |

@abaaannnn
مترجم: شاهد حسینی

@abaaannnn
«در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش‌بینی نمی‌کرد.
و خاصیت عشق این است.»

|سهراب سپهری، صدا کن مرا|

@abaaannnn
شب را نوشیده‌ام
و بر این شاخه‌های شکسته می‌گریم.
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان!
مرا با رنج بودن تنها گذار.
مگذار خواب وجودم را پرپر کنم.
مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم
و به دامن بی‌تار و پود رویاها بیاویزم.

سپیدی‌های فریب
روی ستون‌های بی‌سایه رجز می‌خوانند.
طلسم شکسته خوابم را بنگر
بیهوده به زنجیر مروارید چشم آویخته.
او را بگو
تپش جهنمی مست!
او را بگو: نسیم سیاه چشمانت را نوشیده‌ام.
نوشیده‌ام که پیوسته بی‌آرامم.
جهنم سرگردان!
مرا تنها گذار.

|سهراب|
@abaaannnn
Audio
صدای شعرخوانی اعضای کانال را می‌شنوید.

@abaaannnn