نشر آموت
2.03K subscribers
8.41K photos
663 videos
165 files
3.24K links
🌸رمان ایرانی / رمان خارجی
🌸کتاب‌های ما را از کتابفروشی‌ها و شهرکتاب‌های معتبر سراسر ایران بخواهید

🌸سایت فروش آنلاین
http://aamout.ir

واتساپ کتابفروشی آموت
09368828180

☎️021 44232075
☎️021 66499105

🌸کتابنامه‌‌ی نشر آموت
https://t.me/aamout/14979
Download Telegram
نشر آموت منتشر کرد؛

#قصه_ی_اساطیر
(بررسی و توضيح هزار و يک‌شب و قصه‌های ایرانی براساس مبانی اسطوره‌ها)
#محمدعلی_علومی

نشر آموت/ چاپ اول/ ۸۸۰ صفحه/ ۷۳۰۰۰ تومان
@aamout
نشر آموت منتشر کرد؛

#قصه_ی_اساطیر
(بررسی و توضيح هزار و يک‌شب و قصه‌های ایرانی براساس مبانی اسطوره‌ها)
#محمدعلی_علومی

نشر آموت/ چاپ اول/ ۸۸۰ صفحه/ ۷۳۰۰۰ تومان

حکایت، داستان، قصه و افسانه همه تعابیر و اصطلاحاتی هستند که در ادبیات کهن ما، سابقه و کارکرد داشته‌اند و همواره ارتباط گسترده و ژرفی میان افسانه‌ها و اساطیر برپا و جاری بوده است. موضوع اصلی کتاب «قصه‌ی اساطیر» تطبیق، بررسی و تحلیل افسانه‌های ایرانی با مبانی اساطیری است، و از «هزار افسان» دوران هخامنشیان و اشکانیان که منبع اصلی «هزار و یک شب» است تا افسانه‌های رایج در فرهنگ مردم را در بر می‌گیرد؛ از هزار و یک شبی که به عقیده‌ی بورخس بزرگترینِ داستان‌ها در تمامِ زمان‌هاست، و مظهر درآمیختگی رمز و نماد با عاطفه و تفکر و تخیل انسان است، تا قصه‌های عامیانه‌ای که به زیان ساده و رایج روزگار از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته و سنت شفاهی قصه‌گویی (نقالی) را پدید آورده‌اند.‌

«محمدعلی علومی» متولد ۱۳۴۰ در بم، نویسنده، پژوهشگر و طنزپرداز معاصر ایرانی، فارغ‌التحصیل رشته علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است. علومی نویسنده‌ی رمان‌های متعددی از جمله #پریباد، #سوگ_مغان، آذرستان، ظلمات، اندوهگرد، هزار و یک شب نو است که اغلب زیرساختی اسطوره‌ای و خوش‌خوان دارند و با نگاه به تاريخ معاصر ايران و اسطوره‌های ايرانی نوشته شده‌اند.

كتاب «قصه‌ی اساطير» يا (بررسی و توضيح هزار و یک‌شب و قصه‌های ايرانی براساس مبانی اسطوره‌ها) نوشته‌ی «محمدعلی علومی» در ۸۸۰ صفحه و به قیمت ۷۳۰۰۰ تومان توسط «نشر آموت» منتشرشده است.

https://t.me/aamout/7902
@aamout
◀️ «قصه‌ اساطير» به روایت محمدعلی علومی خواندنی شد.

http://www.ibna.ir/fa/doc/book/259433/

بررسی و توضيح هزار و یک‌شب و قصه‌های ايرانی براساس مبانی اسطوره‌ها

@aamout
رئیس انتشارات بوک‌چویس انگلستان اعتقاد دارد
بسیاری اوقات تنها کتاب‌خواندن باعث کسل شدن یا افسردگی می‌شود پس در صورت ایجاد چنین شرایطی بهتر است به طور دسته‌جمعی به مطالعه کتاب بپردازید. بهتر است از باشگاه‌های فرهنگی یا محافل کتاب‌خوانی شروع کنید. یا اینکه همراه خانواده یا دوستانتان کتاب بخوانید. هر ماه یک کتاب انتخاب کنید و برای یکدیگر بخوانید تا در کنار مسئله تنوع همه اعضای خانواده هم در آن مشارکت داشته باشند.
http://www.ibna.ir/fa/doc/longtrans/259417
@aamout
زمان از هر دری وارد می‌شود که تو نفهمی کجا بوده‌ای و خامایت که بوده و فقط می‌خواهد تو را ببلعد؛ گویی زمان است که عاشق آدمی است و دوست ندارد جز خودش، تو را کسی با خود ببرد.

#خاما
(رمان ايراني)
#یوسف_علیخانی
نشر آموت


🌟🌟 مسابقه‌ی عکس #عیدی_گردش با کتاب‌های نشر آموت تا پایان فروردین ادامه خواهد داشت.

https://www.instagram.com/p/BhUWaGEAbqc/
@aamout
توضیحات «گیل هانیمن»، نویسنده‌ی کتاب «الینور آلیفنت کاملا خوب است» در مصاحبه با روزنامه‌ی ساندی هرالد

من در زندگی‌ام با افرادی شبیه الینور روبه‌رو بوده‌ام. همیشه به رفتارهایی که با آداب اجتماعی تناسب ندارند فکر کرده‌ام و به افرادی که بد نیستند و هیچ اشکالی ندارند اما رفتار ناجوری دارند. این رفتارها موجب می‌شود احساس کنیم می‌خواهیم ارتباطمان را با آن‌ها قطع کنیم چون در کنارشان احساس راحتی نمی‌کنیم اما آیا این رفتارشان علتی دارد؟ چه چیز موجب آن شده است؟
من همیشه در مورد تنهایی هم فکر کرده‌ام. جایی خوانده بودم که در اواخر دهه‌ی دوم عمر هر فرد، زندگی، یک ضیافت بزرگ است اما در حقیقت، چالش‌برانگیز هم هست. خیلی فکر کردم تا متوجه بشوم چرا فردی مانند الینور به اینجا می‌رسد.
همین طور، دلم می‌خواست به دوستی افلاطونی بین زن و مرد بپردازم چون فکر می‌کنم در رمان‌ها زیاد مورد استفاده قرار نمی‌گیرد. ریموند انسانی دوست‌داشتنی است اما او و الینور اشکالات یکدیگر را به خوبی می‌بینند و درگیر جذابیت‌های احساسی نیستند.
می‌خواستم در مورد تغییرات شگرفی که مهربانی‌های کوچک می‌تواند به وجود بیاورد، بنویسم. مثلا، مرد سالخورده‌ای به زمین می‌افتد و شما می‌ایستید که مطمئن شوید حالش خوب است یا حتی کارهای کوچک‌تری مانند خریدن قهوه برای یک فرد انجام می‌دهید یا حتی به کسی می‌گویید موهایش زیباست. گاهی اوقات، ما متوجه نمی‌شویم این کارها چه تاثیر عمیقی روی زندگی دیگران می‌گذارد. من می‌خواستم این اعمال را ستایش کنم. زندگی گاهی اوقات دشوار است و همین چیزهای کوچک به انسان کمک می‌کند سختی‌ها را بگذراند.

#الینور_آلیفنت_كاملا_خوب_است
#گيل_هانیمن
ترجمه‌ی #آرتمیس_مسعودی
https://t.me/aamout/7909
@aamout
«محمدعلی علومی مزخرفه...! »

مهدي وزيرباني (شاعر و روزنامه‌نگار): اون وقت ها که تازه دانشجو شده بودم هر وقت یه اسکناسِ پنجاه تومانی دست کسی می‌دیدم، زود پاچه‌های غرورمو بالا می‌کشیدم و می‌گفتم: «این همون درِ دانشگاه ماست!» از وقتی که پا گذاشته بودم تو دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران، تریپِ شبه ‌جنتلمنی ناجوری برای بچه‌های محله ا‌مون تو نازی‌آباد رو اتخاذ کرده بودم. اگر اون وقت‌ها حتا «پروفسور حسابی» همسایه‌مون بود، براش زیرشلوارِ «مامان دوز» می‌پوشیدم تا حساب کار دستش بیاد. مدل رخت و لباسم رو هم که دیگه نگو، کلن ماجرا از حراجی‌های میدون بازار دوم به «تاناکورای» میدون ولی‌عصر تغییر جهت داده بود. خلاصه اینکه شرایط به سمت عجیب و غریبی متمایز شده بود و پرویز سبیل هم منو یه «سوسول» متحرک توی نواحی بلاد خودش می‌دید و مدام با سایزِ مدیومِ کلمات، فحش‌های دوبله نشده تورکی رو می‌بست به خیک من. من ام براش «خواجه عبدالله انصاری» می‌خوندم و فیگورهام شبیه مجسمه‌های دکور خونه ی مامان بزرگم بود. روزهای اول که می‌رفتم دانشکده، برام هیجان‌انگیز بود همه چیز. اصلن آدم‌ها و رفتارها و همه چیز با دبیرستان «الهی» فرق داشت. تازه توی کلاس دخترها هم بودن که جزوه‌های درسی‌شون هم ادوکلن داشت، هم مثل فرش‌های دستباف تر و تمیز بود و هم رنگ ویرگول‌هاش با رنگ الفباش فرق می‌کرد، انگار به سربرگ‌های اونا ریملِ ضدِ واترِ «مکس فکتور» مالیده بودن و جزوه‌های ماها نمی‌دونم چرا شبیه «جورابهای امیر شیره ای » بود.
اون اوایل قبل و بعد از کلاس مثل ولگردها می ا‌فتادم توی پیاده‌روهای کتابفروشی های انقلاب، روبه‌ روی دانشگاه تا سوراخ سنبه‌های کتاب فروشی‌ها رو خوب رصد کنم و بعد دست بر و بچه‌های در حال اصلاح شدن محله امون رو بگیرم و ببرم وسط نوشته‌های نیما و شاگرداش. با فرخ تمیمی و بیژن جلالی و یدالله رویایی فیگور حرف زدنم ‌رو براشون شیشلیک ‌بندون می‌کردم!
یه روز اومدم محل و به «عباس نمکی» و دو سه تا از بچه‌ها گفتم بریم میدون انقلاب. انتشارات مروارید چند کتاب جدید چاپ کرده. خلاصه یه کک ناجور انداختم توی تنبون بروبچه‌ها و راه افتادیم و بدون بلیت پریدیم توی یه اتوبوس شرکت واحد و میدون انقلاب اومدیم پایین و با یه گشت و گذار نصفه و نیمه رسیدیم جلوی ویترین انتشارات و من ام شروع کردم برای بچه‌ها سخنرانی های اونطوری! خلاصه تا تونستم فیگورم‌ رو با پرسپکتیو قازولایی تازه دانشجوییم میکس کردم و بچه‌ها هم انگار منو «چخوف» محل میدونستن، فقط داشتن گوش می‌کردن. حرف‌هام که تموم شد، اونا چند تا کتاب خریدن و با توضیحات من برگشتن نازی‌آباد. من ام تا وقت کلاسم توی دانشکده باید منتظر می‌موندم و داشتم
مثلن فلان چرخ می زدم به اصطلاح نازی آبادی ها.
جلوی ویترین مروارید بودم که دیدم یه آقایی با سبیل خوش‌فرم و قد بلند و موهای ناناز سفیدشده و لهجه بی‌ریای شهرستانی ازم پرسید: «آقو شوما این فلان کتاب ‌رو خوندید؟» من ام گفتم: «نه مال کیه؟» گفت: «محمدعلی علومی!» گفتم: «داستان‌نویسه؟» گفت «آره!» گفتم: «حتمن مزخرفه که نخوندمش، داستان‌نویس یعنی ساعدی، شما از شهرستان اومدید باید مراقب باشید وقتتون تلف نشه آخه بابا بیچاره این درخت‌ها که قطع میشن تا مطالب این آدم‌های به درد نخور توش چاپ بشه!!.» اون آقا یه خنده ی خوشمزه ای کرد و منو بغل کرد و گفت:« راست میگی تا حالا به رنج درختها فکر نکرده بودم!» و بعد من تا دیدم طرف اهل بخیه ست دوباره رفتم رو منبر و شروع کردم به روضه خونی! اون بیچاره هم با احترام و علاقه تمام فحش‌های منو به محمدعلی علومی گوش داد، بعد گفت: «واقعن حق با شماست، بیچاره درخت‌ها. من ام از اون نویسنده مزخرف دلم پره!» بعد خداحافظی کردیم. یک هفته بعدش بود که «علی ‌الله‌ سلیمی» دعوتم کرد به یه نشست تو چهار راه ولیعصر برای نقد و بررسی یک کتاب. رفتم و دیدم نقد کتاب یه نویسنده ازبندر عباس برگزار میشه. مجری که برای دعوت از منتقد ویژه ی نشست مذکور رفت پشت تریبون یکدفعه گفت:«ازآقای محمدعلی علومی برنده ی فلان جایزه دعوت می کنیم که...» یکهو دیدم همون آقا که جلوی انتشارات مروارید ازم درباره ی محمد علی علومی سئوال کرد و من قریب به چهل دقیقه دستگاه آفتابه رو گرفته بودم رو علومی داره در حین تشویق نزدیک به هفتصد هشتصد نفر از حضار داره میره سمت جایگاه سخنرانی! گاوم بد زائیده بود اون آقاهه خود محمدعلی علومی بود.
این ماجرا رو خلاصه می کنم اما اون سال از محمد علی علومی نویسنده ی اهل بم کرمان درس گرفتم که اول باید انسان باشی، بعد هنرمند. الان آقای علومی یکی از بهترین دوستان منه و خیلی دوستش دارم اما هر چی بود به قول خودش با اون لهجه ی شیرین کرمونیش:« صابون نازی‌آبادی ها به تن محمدعلی هم علومی خورد!» ((
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=2163139350572875&set=a.1395154020704749.1073741828.100006304931940&type=3
رمان #خاما رتبه‌ي يازدهم كتاب‌هاي تاليفي و رتبه‌ي هفتم رمان در سومين طرح #عیدانه_کتاب

رمان‌هاي پرفروش طرح عيدانه كتاب
1. «رهش» نوشته رضا امیرخانی
2. «قهوه‌ي سرد آقاي نويسنده» نوشته روزبه معین
3.«سمفوني مردگان» نوشته عباس معروفی
4. «چشم‌هايش» نوشته بزرگ علوی
5. «پاييز فصل آخر سال است» نوشته نسیم مرعشی
6. «يك عاشقانه‌ي آرام» نوشته نادر ابراهیمی
7. «خاما» نوشته یوسف علیخانی
8. «چراغ‌ها را من خاموش مي‌كنم» نوشته زویا پیرزاد
9. «جاي خالي سلوچ» نوشته محمود دولت‌آبادی
10. «سال بلوا» نوشته عباس معروفی
www.ibna.ir/fa/doc/tolidi/259511
@aamout
مصاحبه با گیل هانیمن در مورد کتاب «الینور آلیفنت کاملا خوب است»


شما از چه نویسندگانی الهام گرفته‌اید؟

- من به ادبیات معاصر علاقه‌ی فراوانی دارم. تعداد زیادی از رمان‌های دهه‌ی اخیر، به ویژه رمان‌هایی را که توسط زنان و در مورد آن‌ها نوشته شده است، خوانده‌ام و در حین نوشتن این کتاب، آن‌ها را در نظر داشتم، یعنی ایده‌ی خلق قهرمانی مستقل با شخصیتی خاص و گذشته‌ای پیچیده.

ایده‌ی موضوع پیچیده‌ای که در رمان می‌بینم، از کجا آمد؟

- این ایده وقتی به ذهنم رسید که مقاله‌ای در مورد تنهایی خواندم. این مقاله شامل مصاحبه‌ای بود با یک زن جوان نزدیک سی ساله که در شهر بزرگی زندگی می‌کرد. او گفته بود معمولا جمعه شب‌ها محل کارش را ترک می‌کند و تا دوشنبه صبح با کسی صحبت نمی‌کند. من خیلی تعجب کردم. معمولا وقتی در مورد تنهایی صحبت می‌کنیم، موضوع صحبتمان افراد مسن‌تر است. وقتی بیشتر در مورد آن فکر کردم متوجه شدم عوامل زیادی وجود دارد که موجب می‌شود جوانان هم چنین چیزی را تجربه کنند بدون آنکه تقصیری داشته باشند و در ضمن، چنین افرادی در هر سنی که باشند، برقراری ارتباط معنادار چقدر دشوار برایشان خواهد بود. این چنین بود که داستان و شخصیت الینور در ذهنم ساخته شد.
با توجه به عنوان کتاب، مخاطب از ابتدا به نوعی شرایط احساسی الینور را نادیده می‌گیرد اما خیلی زود متوجه می‌شود که این یک نام بی‌مسماست.

چرا الینور در چنین مرحله‌ی انکاری قرار دارد؟

- با روایت داستان متوجه می‌شویم زندگی الینور به نقطه‌ای رسیده است که واقعا باید شخصیت خود را تغییر دهد. عوامل کمک‌کننده، همان رویدادهای کوچک پایان داستان هستند اما در این مرحله از زندگی، تجربیات بسیار چالش‌برانگیزی که در گذشته داشته و به آن‌ها پرداخته نشده و به طور کامل حل نشده‌اند، موجب می‌شود او به این نتیجه برسد که دیگر قادر نیست آن وضع را ادامه بدهد.
وقتی در ابتدا با الینور آشنا می‌شویم، او با مهارت‌های اجتماعی و احساسی در چالش است.

آیا احساس می‌کنید این مشکل نسل حاضر است؟

- من این‌طور فکر نمی‌کنم، نه. من دنبال آن نبودم که این را تعمیم بدهم و در مورد نسل الینور به این نتیجه برسم. او تجربیات خاصی داشته که بسیاری از آن‌ها به او آسیب زده‌اند. در نتیجه، آموخته که چطور زنده بماند اما نیاموخته چطور زندگی کند و این در شکل‌گیری مهارت‌های اجتماعی و احساسی او تاثیر داشته است.
ریموند و سَمی، اولین دوستان الینور هستند اما او در ابتدا در مقابل اینکه به آن‌ها نزدیک شود، مقاومت می‌کند.

علت آن اضطراب اجتماعی است یا ترسی واقعی؟

- فکر می‌کنم برای الینور، علتش محافظت از خود است. اگر او اجازه ندهد مردم به او نزدیک شوند، آن‌ها قادر نخواهند بود به او آسیب برسانند اما قادر به کمک هم نخواهند بود. او باید در طول داستان بیاموزد که حصار دورش را کنار بزند و آن قدم را بردارد. ارتباط و دوستی، بخش اصلی تجربیات انسان هستند و مهم است که الینور بتواند آن را درک کند.

اگر می‌توانستید با الینور بنشینید و به او حرفی بزنید، به او چه می‌گفتید؟

- «تو مهم هستی.»

بیماری روانی در امریکا موضوعی بحث‌برانگیز است و مردم هنوز با لفظ‌های «دیوانه» یا «روانی» درگیر هستند. شما امید دارید پس از پایان این کتاب، مخاطب به چه نتیجه‌ای برسد؟

- این موضوع، مهم و پیچیده است اما چیزی که من می‌خواستم در این کتاب روی آن تاکید کنم، فقط و فقط اهمیت مهربانی بود و اینکه ما اغلب از باری که روی شانه‌ی افراد دور و برمان سنگینی می‌کند، آگاهی نداریم و کوچک‌ترین حرکات، مهربانی‌های خیلی جزئی و عادی برای فرد درست، در زمان درست می‌تواند همه‌چیز را به کلی تغییر بدهد.

چطور بین طنز و تراژدی تعادل برقرار کردید؟

- من تلاش کردم شخصیت‌ها و زندگی‌هایی را روایت کنم که واقعی باشند و طنز و تراژدی باید هر دو وجود می‌داشتند. انسان‌ها حتی در سخت‌ترین شرایط هم می‌توانند چیزی پیدا کنند که به آن بخندند (البته، طنز گاهی اوقات، می‌تواند بسیار تلخ باشد.) من هرگز نمی‌خواستم خواننده به الینور بخندد. روایت کتاب از زبان اول شخص به این معناست که وقتی او با روش‌های نامناسب صحبت یا رفتار می‌کند، تعمدی در آزردن کسی ندارد. همین‌طور سعی کردم نشان بدهم الینور با وجود شرایط ناامیدکننده‌ی زندگی‌اش هرگز به حال خودش افسوس نمی‌خورد تا مخاطب بتواند خودش در مورد الینور نتیجه بگیرد و با او همراه شود.

#الینور_آلیفنت_كاملا_خوب_است
#گيل_هانیمن
ترجمه‌ی #آرتمیس_مسعودی

نشر آموت/ چاپ اول/ ۴۰۸ صفحه/ ۳۱۰۰۰ تومان
@aamout
چاپ سوم رسید؛

#صعود_زندگی_من
سفری معجزه‌آسا از آستانه‌ی مرگ تا پیروزی بزرگ زندگی
نوشته #لارا_ایوانز
ترجمه #علی_ایثاری_کسمایی
نشر آموت/ چاپ سوم/ ۲۱۶ صفحه/ ۱۵۵۰۰ تومان
@aamout
حاشيه‌هايی بر 10 رمان پرفروش در طرح عیدانه کتاب كه شايد ندانيد.
....

«خاما» نوشته یوسف علیخانی از نشر آموت
رمان خاما دیگر اثری است که با وجود گذشت زمان اندکی از انتشار آن در میان ۱۰ رمان پرفروش عیدانه کتاب قرار گرفته است. یوسف علیخانی نویسنده درباره آن می گوید: «خاما، داستان زندگی یک پدربزرگ است. پدربزرگی که حالا نیست. و راوی در پوستین او افتاده تا زندگی‌اش را از نگاه او خیال کند. اینکه چقدر به حقیقت رفته و چقدر خیال بافته، باید این رمان را خواند. خاما، داستان انسان معاصر است که زندگی، هر لحظه برای او نقشه‌ای زیر سر دارد و بدا به حال کسی که سر راهش سبز بشود». این رمان فقط پس از گذشت ۲ ماه به چاپ پنجم رسیده است. 
....

@aamout
http://www.ibna.ir/fa/doc/report/259542
رمان #راز_شوهر به چاپ پنجم رسید.

#راز_شوهر
نوشته‌ی#لیان_موریارتی
ترجمه‌ی #سحر_حسابی
نشر آموت/ چاپ پنجم/ ۴۰۰ صفحه/ ۲۶۰۰۰ تومان

@aamout
#ملیحه_اکبری_نودهی از دوستان ِ آموت است
چهار پنج‌سال پیش در یک غروب خلوت #نمایشگاه_کتاب_مازندران در #ساری ، دختری را دیدم که سرگشته است. نمایشگاه هم خالی از جمعیت. طبق روال همیشگی گفتم: رمان ایرانی و رمان خارجی‌. هر کتابی رو خواستید براتون توضیح می‌دهم.
پوزخندی زد و رفت.
بعد دوباره برگشت. گفتم کارتون چیه؟
گفت #زنبورداری .
انگار قلاب ِ ارتباط را پیدا کرده باشم رمان #زندگی_اسرارآمیز را بهش دادم.
رفت و دوباره فردایش برگشت و همچنان این دوستی آموت و این شیردختر مازنی ادامه دارد.
ملیحه‌خانم چند بار زنبورهایش را از دست داده اما سرپا مانده تا جایی که بعدش شد بهترین زنبوردار سال.
و حالا این عکس #خاما و #زندگی_اسرارآمیز رو از سفر زنبورهایش به #کازرون گرفته
و حالا توی راه برگشت به شمال هست.

راستی یه چالش!
کاش شماها هم از خاما کنار ِ کارتان عکس بگیرید و برایم بفرستید تا همین‌جا منتشرش کنم
یا حق
#یوسف_علیخانی

https://www.instagram.com/p/BhcPDyQF-dU/
@aamout
معرفی رمان «الینور آلیفنت کاملا خوب است» از زبان ستاره‌ی هالیوود (ریس ویترسپون)که قرار است این رمان را در شرکت فیلم‌سازی خود روی پرده‌ی سینما ببرد:

«الینور آلیفنت کاملا خوب است» داستان زنی به نام الینور آلیفنت را روایت می‌کند که فکر می‌کند کاملا خوب است اما هرچه هست، خوب نیست. الینور از نظر شخصیت‌پردازی، یک ضد قهرمان است که از افسردگی و اضطراب رنج می‌برد، از شغلش تنفر دارد و بسیار تنهاست.
در ادبیات داستانی امروز، داستانی که با چنین پیچیدگی و صداقتی به ویژگی‌های زنان بپردازد و به‌خصوص با چنین صراحتی معضل تنهایی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد، بسیار نادر است. الینور مانند بسیاری از زنان مجرد جهان، آن‌قدر تنهاست که گویی جهانش فقط خود او را در برگرفته است.
نگریستن به نوع برخورد او با این تنهایی، گاه غم‌انگیز و در عین حال طنزآلود، تاثربرانگیز و تکان دهنده و بسیار غافلگیرکننده است. ممکن است به نظر برسد این رمان، داستانی تلخ دارد اما این‌طور نیست. در حقیقت، وقتی زمان بیشتری را با الینور می‌گذرانیم، در پایان نسبت به او حس دوستی پیدا می‌کنیم.
«الینور آلیفنت کاملا خوب است» داستانی هوشمندانه، خلاقانه و شورانگیز در مورد دختری بی‌احساس است اما شوخ‌طبعی غیرارادی‌اش بدون آنکه بخواهد، او را در مسیری قرار می‌دهد که درمی‌یابد برای بقا باید قلبش را به روی انسان‌ها بگشاید.

#الینور_آلیفنت_كاملا_خوب_است
#گيل_هانیمن
ترجمه‌ی #آرتمیس_مسعودی

نشر آموت/ چاپ اول/ ۴۰۸ صفحه/ ۳۱۰۰۰ تومان
@aamout