از هر گونه اقدام و دوندگی پرهيز می کنم چون سخت دچار فاتاليسم شده ام.

#صادق_هدایت
*فاتالیسم :یعنی تقدیر گرایی
اگر اتفاقی بخواد بیوفته انجام میشه و هیچ چیزی نمیتونه جلوشو بگیره

«به هیچ کاری نمی‌توانم علاقمند بشوم و اصلاً مسایئی برایم پیش آمده که گفتن و یا نوشتنش هم احمقانه به نظرم می‌آید. فقط می‌دانم که خسته هستم و هیچ چاره ای هم ندارم و یا دارم اما حوصله کوچکترین اقدام حتی تکان دادن سر انگشت را هم ندارم»

#صادق_هدایت

سالها بعد وقتی پایت از پله‌ها سُر میخورد و دست‌ آویزی جز نرده نداری، از دست‌ هایم بیزار خواهم شد..

#صادق‌_هدایت

چگونه مرا قضاوت خواهند كرد؟
اما من از كسی رودربايستی ندارم، به چيزی اهميت نمی گذارم، به دنيا و مافيهايش می خندم! هر چه قضاوت آن ها درباره من سخت بوده باشد، نمی دانند كه من پيشتر خودم را سخت تر قضاوت كرده ام.
آن ها به من می خندند، نمی دانند كه من بيشتر به آن ها می خندم. من از خودم و از همه خوانندۀ اين مزخرف ها بيزارم!

#زنده_بگور
#صادق_هدایت

نه تنها او را دوست داشتم بلکه همه ی ذرات تنم او را میخواست ...!

#صادق_هدایت

‏دیگر انسان از عنوان جاه طلبانه خود باید دست بکشد،
او پادشاه موجودات نیست،
بلکه یک جانی، یک ظالم، یک چپوچی، یک راهزن و یک جلاد حیوان است و بس!

#صادق_هدایت

«همه دزدها و قاچاقچی‌ها میهن‌پرست هستند. باید هم همین‌طور باشد. راستی که میهن مال آنهاست.»

_از نامه‌های #صادق_هدایت به حسن شهید‌نورایی

#معرفی_کتاب

بوف کور

از دور ریختن عقایدی که به من تلقین شده بود آرامش مخصوصی در خودم حس میکردم.
تنها چیزی که از من دلجویی میکرد امید نیستی پس از مرگ بود!
فکر زندگی دوباره مرا میترسانید و خسته میکرد. من هنوز به این دنیایی که در آن زندگی میکردم، انس نگرفته بودم،
دنیای دیگر به چه درد من میخورد؟

نویسنده: #صادق_هدایت

نمیدانم همه را منتر کرده‌ام، خودم منتر شده‌ام ولی یک فکر است که دارد مرا دیوانه می‌کند، نمی‌توانم جلو لبخند خودم را بگیرم.
گاهی خنده بیخ گلویم را می‌گیرد،
آخرش هیچکس نفهمید ناخوشی من چیست، همه گول خوردند!

#زنده_بگور
#صادق_هدایت

تنها چیزی که از من دلجوئی می‌کرد امید نیستی پس از مرگ بود.
فکر زندگی دوباره مرا می‌ترسانید و خسته میکرد ،
من هنوز باین دنیائی که در آن زندگی می‌کردم انس نگرفته بودم، آیا دنیای دیگر به چه درد من می‌خورد؟

#بوف_کور
#صادق_هدایت

همه‌چیز روی زمین و آسمانها دمدمی، موقتی و محکوم به نیستی است.
چرا ما به خودمان امید زندگی جاودانی را می‌دهیم؟

#آفرینگان
#صادق_هدایت

خسته شدم!
خوب بود میتوانستم کاسه سر خودم را باز بکنم و همه این توده نرم خاکستری پیچ‌پیچ کله خودم را درآورده بیندازم دور، بیندازم جلو سگ!

📚زنده بگور
#صادق_هدایت

منافع مقدس خودش را منافع مقدس میهن جلوه می‌دهد.
مگر او از کجا آمده و چه صلاحیتی دارد که منافع وطن را بهتر از من می‌تواند تشخیص بدهد...

#صادق_هدایت

با هم که بودیم، احتیاج به حرف زدن نداشتیم، درد همدیگر را می‌فهمیدیم!

#صادق_هدایت

سرتاسر ممالکی را که فتح کردند، مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت و جهل و تعصب و فقر و جاسوسی و دورویی و تقیه و دزدی و چاپلوسی و کون آخوند لیسی مبتلا کردند و سرزمینش را به شکل صحرای برهوت درآوردند!


#صادق_هدایت

خسته شدم!
خوب بود میتوانستم کاسه سر خودم را باز بکنم و همه این توده نرم خاکستری پیچ‌پیچ کله خودم را درآورده بیندازم دور، بیندازم جلو سگ!

📚زنده بگور
#صادق_هدایت

به پایان فکر نکن اندیشیدن به پایانِ هر چیز؛
شیرینی حضورش  را تلخ می‌کند.بگذار پایان تو را غافلگیر کند،درست مثل آغاز..!

#صادق_هدایت
#بیکلام
@YBQuerencia

«همیشه با خودم می گفتم: روزی از جامعه فرار خواهم کرد و در یک دهکده یا جای دور، منزوی خواهم شد.»

#صادق_هدایت

مگر ممالک اروپا از روز اول آباد بوده اند؟ اروپاییان زمامداری با علاقه داشته اند و دلسوزی کرده اند و کار را از پیش برده‌اند.
در صورتی که ما صدها سال است که همه‌اش دله دزدی و جاسوسی و دغل بازی کرده‌ایم و حرف صد تا یک غاز زده‌ایم و ملت را در فقر و فشار نگهداشته‌ایم و هنوز هم مشغولیم...

📚حاجی اقا
#صادق_هدایت

تنها چیزی که از من دلجوئی می‌کرد امید نیستی پس از مرگ بود.
فکر زندگی دوباره مرا می‌ترسانید و خسته می‌کرد،
من هنوز با این دنیائی که در آن زندگی می‌کردم انس نگرفته بودم، آیا دنیای دیگر به چه درد من می‌خورد؟

#صادق_هدایت