وه چه بیگانه گذشتی نه کلامی نه سلامی
نه نگاهی به نویدی، نه امیدی به پیامی
رفتی آن گونه که نشناختم از فرط لطافت
کاین تویی یا که خیال است، از این هر دو کدامی؟
روزگاری شد و گفتم که شد آن مستیِ دیرین
باز دیدم که همان بادهی جامی و مدامی
همه شوری و نشاطی، همه عشقی و امیدی
همه سِحری و فسونی، همه نازی و خرامی
آفتابِ منی افسوس که گرمی دِه غیری!
بامدادِ منی ای وای که روشنگرِ شامی!
خفته بودم که خیالِ تو، به دیدارِ من آمد
کاش آن دولتِ بیدارِ مرا بود دوامی!
#شفیعی_کدکنی
@YBQuerencia
نه نگاهی به نویدی، نه امیدی به پیامی
رفتی آن گونه که نشناختم از فرط لطافت
کاین تویی یا که خیال است، از این هر دو کدامی؟
روزگاری شد و گفتم که شد آن مستیِ دیرین
باز دیدم که همان بادهی جامی و مدامی
همه شوری و نشاطی، همه عشقی و امیدی
همه سِحری و فسونی، همه نازی و خرامی
آفتابِ منی افسوس که گرمی دِه غیری!
بامدادِ منی ای وای که روشنگرِ شامی!
خفته بودم که خیالِ تو، به دیدارِ من آمد
کاش آن دولتِ بیدارِ مرا بود دوامی!
#شفیعی_کدکنی
@YBQuerencia
Forwarded from کلمات