Forwarded from زَرگـل؛
دلم می خواد برگردم ب چند سال پیش
که تنها دغدغم دیدن سریال عشق اجاره ای بود
چقدر خوب بود اون روزا :)))
که تنها دغدغم دیدن سریال عشق اجاره ای بود
چقدر خوب بود اون روزا :)))
بغل نمیکنیم و خوبیم، بغل نمیشویم و زنده ماندهایم،
زنده ماندهایم بدون بوسه، بدون آغوش، بدون عشق...
زنده ماندهایم پشت میلههای سرد یک حصار نامرئی، حصاری به منزلهی یک طاعون، طاعونی که مانند یک پیچک زرد، گلوی دنیا را فشرده و دست بر نمیدارد.
کمتر میخندیم، کمتر ذوق میکنیم، کمتر خیال میبافیم و بیشتر منطقی شدهایم.
کافهها ترسناک شدهاند، خیابانها، کوچهها، رابطهها و آدمها؛ ترسناک شدهاند.
پنهان شدهایم پشت نقاب ماسکها و عینکها و هیچکس نمیفهمد که غمگینیم یا شاد، هیچکس نمیفهمد که بغض داریم یا شوق، هیچکس نمیفهمد که حالمان خوب نیست...
پنهان شدهایم پشت یک درد مشترک، یک طاعون فراگیر، یک هیولای کوچک و ناشناخته...
پنهان شدهایم و فاصله میگیریم از جهان، از آدمها، از دوست داشتن و از دوست داشته شدن، ولی خوبیم...
ما عادت کردهایم طاقت بیاوریم، ما عادت کردهایم زندگی کنیم، ما عادت کردهایم اگر خورشید هم بمیرد، بگوییم چیز مهمی نیست...
مثلاً همین حالا که حال همهمان مثل دیروز و یک ماه و یک سال قبل، خوب است، حتی پشت خفقان ماسکها، حتی وقتی که چشمهامان نمیخندد، حتی وقتی عزیزانمان را بغل نمیکنیم، نمیبوسیم، نمیبینیم.
ما یکه و تنها پشت نقاب ماسکهامان پناه گرفته و در حصار فاصلههای ناگزیری که هست، همچنان نفس میکشیم و خوبیم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@YBQuerencia
زنده ماندهایم بدون بوسه، بدون آغوش، بدون عشق...
زنده ماندهایم پشت میلههای سرد یک حصار نامرئی، حصاری به منزلهی یک طاعون، طاعونی که مانند یک پیچک زرد، گلوی دنیا را فشرده و دست بر نمیدارد.
کمتر میخندیم، کمتر ذوق میکنیم، کمتر خیال میبافیم و بیشتر منطقی شدهایم.
کافهها ترسناک شدهاند، خیابانها، کوچهها، رابطهها و آدمها؛ ترسناک شدهاند.
پنهان شدهایم پشت نقاب ماسکها و عینکها و هیچکس نمیفهمد که غمگینیم یا شاد، هیچکس نمیفهمد که بغض داریم یا شوق، هیچکس نمیفهمد که حالمان خوب نیست...
پنهان شدهایم پشت یک درد مشترک، یک طاعون فراگیر، یک هیولای کوچک و ناشناخته...
پنهان شدهایم و فاصله میگیریم از جهان، از آدمها، از دوست داشتن و از دوست داشته شدن، ولی خوبیم...
ما عادت کردهایم طاقت بیاوریم، ما عادت کردهایم زندگی کنیم، ما عادت کردهایم اگر خورشید هم بمیرد، بگوییم چیز مهمی نیست...
مثلاً همین حالا که حال همهمان مثل دیروز و یک ماه و یک سال قبل، خوب است، حتی پشت خفقان ماسکها، حتی وقتی که چشمهامان نمیخندد، حتی وقتی عزیزانمان را بغل نمیکنیم، نمیبوسیم، نمیبینیم.
ما یکه و تنها پشت نقاب ماسکهامان پناه گرفته و در حصار فاصلههای ناگزیری که هست، همچنان نفس میکشیم و خوبیم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@YBQuerencia
من بی مِی ناب زیستن نتوانم
بی باده کشیدِ بارِ تن نتوانم
من عاشق ان دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم ...
@YBQuerencia
بی باده کشیدِ بارِ تن نتوانم
من عاشق ان دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم ...
@YBQuerencia
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
کِرِنْسیآ
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن فردا که نیامده ست فریاد مکن بر نامده و گذشته بنیاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
اینو درک کنید تا زندگی بهتری داشته باشید💙
دلم میخواهد ذوقزده شوم از حادثه یا اتفاقی.
دلم میخواهد چیزی یا کسی مرا عمیقا به وجد بیاورد، لبریز شادی و اشتیاق شوم و بیاختیار بخندم.
دلم میخواهد اتفاق هیجانانگیزی بیفتد، مثلا چیزی که مطلقا فکرش را نمیکردم و محال میدانستمش، سهم همیشگیِ من شدهباشد.
مثلا یک صبح چشم باز کنم و تمام نگرانیها محو شدهباشند از جهانم و به تمام نقاط تاریک زندگیام، نور تابیده باشد.
دلم اتفاقی هیجانانگیز میخواهد
مثلا یک صبح، با طلوع آفتاب، زمین، سیارهی امن و آرامی شدهباشد برای زیستن، و دیگر دلی گرفتهنباشد، قلبی شکسته نباشد، و اشکی ریختهنباشد.
مثلا در دل زمستان، بهار شدهباشد.
دلم هیجانی عمیق میخواهد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@YBQuerencia
دلم میخواهد چیزی یا کسی مرا عمیقا به وجد بیاورد، لبریز شادی و اشتیاق شوم و بیاختیار بخندم.
دلم میخواهد اتفاق هیجانانگیزی بیفتد، مثلا چیزی که مطلقا فکرش را نمیکردم و محال میدانستمش، سهم همیشگیِ من شدهباشد.
مثلا یک صبح چشم باز کنم و تمام نگرانیها محو شدهباشند از جهانم و به تمام نقاط تاریک زندگیام، نور تابیده باشد.
دلم اتفاقی هیجانانگیز میخواهد
مثلا یک صبح، با طلوع آفتاب، زمین، سیارهی امن و آرامی شدهباشد برای زیستن، و دیگر دلی گرفتهنباشد، قلبی شکسته نباشد، و اشکی ریختهنباشد.
مثلا در دل زمستان، بهار شدهباشد.
دلم هیجانی عمیق میخواهد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@YBQuerencia
اینجا مجازیست و راحتترین کار، حرف زدن!
اینجا مجازی ست و راحتترین کار، ادعا کردن و دوست داشتن!
اینجا مجازیست و آدمهای بسیاری تو را دوست خواهند داشت و آدمهای بسیاری به حرفهای تو گوش خواهند سپرد و آدمهای بسیاری با تو احساس همدردی خواهند داشت و آدمهای بسیاری تو را تحسین خواهند کرد و آدمهای بسیاری به تو حق خواهند داد، اما کافیست سری بچرخانی و ببینی چقدر تنهایی!!!
اینجا مجازیست و مبادا بدون همراهیِ والدِ منطقی و باتجربهی درونت در آن غرق شوی، مبادا کودک ساده و خوشباور درونت را در هزارتوی آن رها کنی.
اینجا مجازیست، مبادا حقیقی دل ببازی و حقیقی اعتماد کنی و حقیقی بشکنی! باید از کنار خیلی چیزها و آدمها بدون دقت، عبور کرد.
اینجا مجازیست، سایهی اغراقآمیزی از حقیقت. به قدر نیاز از آن بهره بگیر اما برای دیدن واقعیت، سرت را بلند کن. که گاهی سایهها از چیزی که در واقعیت وجود دارد، جامعتر و بزرگتر بهنظر میرسند. تو در این فضا، با سایهی آدمها مواجهی، با کلیتهای اغراقآمیزی خالی از جزئیات. با آدمهای غریبهای که گاهی بزرگتر از چیزی که هستند به نظر میرسند.
#نرگس_صرافیان_طوفان
@YBQuerencia
اینجا مجازی ست و راحتترین کار، ادعا کردن و دوست داشتن!
اینجا مجازیست و آدمهای بسیاری تو را دوست خواهند داشت و آدمهای بسیاری به حرفهای تو گوش خواهند سپرد و آدمهای بسیاری با تو احساس همدردی خواهند داشت و آدمهای بسیاری تو را تحسین خواهند کرد و آدمهای بسیاری به تو حق خواهند داد، اما کافیست سری بچرخانی و ببینی چقدر تنهایی!!!
اینجا مجازیست و مبادا بدون همراهیِ والدِ منطقی و باتجربهی درونت در آن غرق شوی، مبادا کودک ساده و خوشباور درونت را در هزارتوی آن رها کنی.
اینجا مجازیست، مبادا حقیقی دل ببازی و حقیقی اعتماد کنی و حقیقی بشکنی! باید از کنار خیلی چیزها و آدمها بدون دقت، عبور کرد.
اینجا مجازیست، سایهی اغراقآمیزی از حقیقت. به قدر نیاز از آن بهره بگیر اما برای دیدن واقعیت، سرت را بلند کن. که گاهی سایهها از چیزی که در واقعیت وجود دارد، جامعتر و بزرگتر بهنظر میرسند. تو در این فضا، با سایهی آدمها مواجهی، با کلیتهای اغراقآمیزی خالی از جزئیات. با آدمهای غریبهای که گاهی بزرگتر از چیزی که هستند به نظر میرسند.
#نرگس_صرافیان_طوفان
@YBQuerencia
کِرِنْسیآ
اینجا مجازیست و راحتترین کار، حرف زدن! اینجا مجازی ست و راحتترین کار، ادعا کردن و دوست داشتن! اینجا مجازیست و آدمهای بسیاری تو را دوست خواهند داشت و آدمهای بسیاری به حرفهای تو گوش خواهند سپرد و آدمهای بسیاری با تو احساس همدردی خواهند داشت و آدمهای…
و اینجاست که باید گفت چقدر خانم صرافیان حق میگن🚶🏻♀
کِرِنْسیآ
Vigen – Bar Gisooyat Ey Jan (ahaang.com)
دوباره به این زیبا گوش بدید.
گاهی فقط فکر میکنم خوبه بلد بودنِ همو یاد بگیریم. خوبه به جای اینکه بخوایم یه سری چهارچوب مشخص رو به هم گوشزد کنیم فقط بگیم اصلا مهم نیست قانونای دنیا و رواشناسی و فلسفه و هر چیزی که میگه ما باید فلان و بهمان باشیم بیا من تورو یاد بگیرم. بیا من کتابت رو بخونم ببینم قانونای تو چیه. ببینم راه تو چیه. تو چطوری آروم میشی. تو چطوری حرف میزنی. تو چطوری میخندی. چطوری گریه میکنی. تو چطوری دردت رو فریاد میزنی. اینجوری منم حرف میزدم. اینجوری منی که متنفرم بشینم از خودم و حالتی که دارم و چیزی که حس میکنم بگم، جلوت شاید میگفتم حرفایی رو که تمام سالهای عمرم گذاشتم بمونن تو صندوقچه ی قفل شده ی بدون کلید. تویی که سعی کردی بلد من بشی میشدی کلید اون صندوقچه. کاش فقط بلد همدیگه میشدیم. اینکه هر آدمی به تنهایی چی میخواد و چطور رفتار میکنه و چه مدل حرف زدنی رو دوست داره. چه مدل آهنگی. اینکه اون آدم با چه روش منحصر به فردی که مخصوص خودشه آروم میگیره ..
@YBQuerencia
@YBQuerencia