گفت و گوی شاعران به سبک قدیمی🫠
#حافظ
#صائب_تبریزی
#شهریار
@YBQuerencia

ما همانیم اگر یار همانست که بود!

#صائب_تبریزی

مکش منت به هر نامرد و مردی
مده دل را به ذلت دست فردی

اگر او را به تو مهر و وفا نیست
اگر او بر جراحاتت دوا نیست

رهایش کن مرنجان خویشتن را
مبر هرگز ز یادت این سخن را

#صائب_تبریزی

چو طفلِ بسته زبان، گریه‌ ترجمانِ من است!

#صائب_تبریزی
Mood..

«هر که می‌گرداند از ما روی، ممنونیم ما»

#صائب_تبریزی

پرده بردار زِ رخسار خود ای صبح امید

#صائب_تبریزی

هیچ آفریده ،
چشم به راه کسی مباد

#صائب_تبریزی




نگردم گِردِ معشوقی که گِردِ دل نمی گردد

#صائب_تبریزی



‌
‌‌‌‌‌‌‌ بوی زُلفِ او حواسم را پریشان کرد و رفت...!

#صائب‌_تبریزی

دل ربایانه دگر بر سر ناز آمده ای
از دل ما چه به جا مانده که باز آمده ای؟

#صائب_تبریزی

هست دائم در نظر آنکس که از دل دور نیست!

#صائب_تبریزی

که در بهشت بُوَد هر که در خیالِ تو باشد

#صائب_تبریزی

همه شب من دل خود می خورم از تنهایی
تا خیال تو انیس شب تنهایی کیست؟

#صائب_تبریزی

تا تو را از دور دیدم، رفت عقل و هوشِ من!

#صائب_تبریزی

امسال هم نداد به هم دست خط یار
مشق جنون ما به بهار دگر فتاد

#صائب_تبریزی
#خطاطی

گوشه چشمی نماند از مردمی در روزگار
سرمه واری نرمی گفتار در عالم نماند

#صائب_تبریزی

مژه بر هم زدن یار تماشا دارد

#صائب_تبریزی

تو به صد آینه از دیدن خود، سیر نه‌ای!
من به یک چشم ز دیدار تو، چون سیر شوم؟

#صائب_تبریزی

آن نخل ناخلف که تبر شد ز ما نبود
ما را زمانه گر شکند، ساز می‌شویم

#صائب_تبریزی